ماجرای دستگیری امام خمینی به روایت مورخ خبیر انقلاب اسلامی/بخش نخست
نهضتخوانی؛ بازخوانی گزیدهای از کتاب نهضت امام خمینی/26
🔹ساعت، 3.30 بعد از نيمه شب 15 خرداد را اعلام مىكرد. كاميونهاى نظامى در بيرون شهر #قم متوقف شدند. صدها كماندو، چترباز و سرباز گارد كه تا دندان به اسلحههاى گرم و سرد مجهز بودند وارد قم شدند و در حالى كه تلاش مىكردند از هرگونه حركتى كه سكوت را بشكند خوددارى كنند، به سوى خانه امام خمينى به راه افتادند.
🔸از ابتداى كوچه تا درب منزل او را كه بيش از پانصد متر نبود تحت كنترل قرار دادند و درب هر خانهاى سربازى گماردند. در اطراف منزل و باغ انارى كه پشت منزل امام خمينى قرار داشت سنگر گرفتند و براى مقابله با هرگونه حادثه پيشبينى نشدهاى آماده شدند. دهها #كماندو و #چترباز_مسلح، يكباره از بام و ديوار به خانه امام يورش بردند و در ظرف يک چشم به هم زدن، سراسر حياط، اتاقها، زيرزمين، پشتبام و
همه جا را گردش و اشغال كردند، ليكن امام را نيافتند.
🔹دلهره و وحشتى كه سراپايشان را فرا گرفته بود فزونى يافت، ترس و اضطراب بىاندازه در صداى لرزان و #قيافه_پريشان آنان به خوبى
مشاهده مىشد. گمان برده بودند كه حتماً امام در داخل خانه داراى پناهگاه مستحكمى است كه از طرف افراد مسلح محافظت مىشود! و هر لحظه منتظر بودند كه رگبار مسلسل محافظين خمينى آنان را به خاك و خون بكشد! آنگاه كه از يافتن او نااميد شدند به چند نفر كاركنانى كه روزها از حضار و ميهمانان امام خمينى پذيرايى مىكردند و شبها همانجا مىخوابيدند حمله كردند و از آنان مىخواستند كه پناهگاه خمينى را نشان دهند و با اين وجود مىكوشيدند كه نگذارند صداى شيون، زارى و ضجه آنان بلند شود كه موجب آگاهى همسايگان و به هم خوردن نظم و آرامش و امنيت شهر گردد! آن اشخاص بيگناه با تمام قوا در زير شكنجه #دژخيمان_شاه مقاومت مىكردند و از نشان دادن جايگاه امام خوددارى مىورزيدند.
🔸امام از اول محرم كه در حياط منزل او چادر زده بودند، شبها را در منزل فرزندش #حاج_سيد_مصطفى كه مقابل منزل او بود، استراحت مىكرد. در آن ساعت شب، تازه براى نماز شب از خواب برخاسته بود كه سر و صداى ناهنجار و غيرعادى، او را متوجه يورش دژخيمان شاه كرد. فوراً از جا برخاست و حاج سيد مصطفى را كه در حياط در كنارش خوابيده بود بيدار كرد:
🔹مصطفى! بلندشو، مثل اينكه آمدند؟
🔸حاج سيد مصطفى چشم باز كرد و در جاى خود نشست. ساعت 4 پس از نيمه شب را نشان مىداد. پدر را ديد كه بهسرعت لباس مىپوشد، زمزمه گنگ و مبهمى از خارج به گوش مىرسيد.
🔹نتوانست باور كند كه اين مزدوران شاه هستند كه هجوم كردهاند. از جاى برخاست و خود را به پشتبام رسانيد. ديد سراسر كوچه و اطراف منزل پر از سرباز مسلح و كماندو است كه برق اسلحههاى گرم و سرد در دست آنان منظره وحشتناكى پديد آورده بود.
🔸امام به پشت درآمده و گوش فرا داد. يقين كرد كه ارتش شاه براى دستگيرى او يورش آورده است. لحظهاى مكث كرد تا ببيند چه مىشود؟اما...
📚 بنیاد تاریخپژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/Basir_MN