امیدان فردا
#شهیدهمت به روایت همسرش 1 #قسمت_بیستویکم اولین ناراحتی زیاد چای می خورد. قلیان هم می کشید. همیشه ت
#شهیدهمت به روایت همسر شهید1
#قسمت_بیستودوم
محبت
تکیه کلامش بود که چه خبر؟👌
از پشت تلفن📞 هم می گفت اهلاً و سهلاً.😌✋
تا از عملیات برمی گشت می رفت وضو می گرفت می ایستاد به نماز.
پنج شش ماه از ازدواج مان گذشته بود که رفتم به شوخی بش گفتم همه ی وقتت را نگذار برای خدا😃. یک کم هم به من برس. برگشت نگاه خاصی کرد😌 گفت: می دانی این نمازی که می خوانم برای چیه؟
گفتم: نه.
گفت: هربار که برمی گردم می بینم این جایی، هنوز این جایی، فکر می کنم دو رکعت نماز شکر به من واجب می شود.☺️
آمدن هاش خیلی کوتاه بود. گاهی حتی به دقیقه می رسید.
می گفت: ببخش که نیستم، که کم هستم پیشتان.
می گفتم: توی همین چند دقیقه آن قدر محبت می کنی که اگر تا یک ماه هم نباشی احساس کمبود نمی کنم. می گفت: راست می گویی، ژیلا؟ می گفتم: والله.😌❤️
راوی:همسرشهید
#محمدابراهیمهمت
#ادامه_دارد ....
@bastamisar🇮🇷