eitaa logo
بیّنات
1.4هزار دنبال‌کننده
63.7هزار عکس
49.1هزار ویدیو
437 فایل
این کانال بر اساس اعتقاد به توحید و تحول بدون مرز کمال گرا، تحت لوای ولایت، تعقل و تدین ایجاد شده است. (کپی و انتشار، فقط با ذکر یک صلوات) (با عرض پوزش تبادل و تبلیغات نداریم)
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از نقد و نظر
چه کسانی با بودند؟ با یک شروع میکنم، برای آن عده ای که در سوالات زیادی در مورد و دوره وجود دارد ولی این روزها حال و رمق جدی تاریخ را ندارند و غالبا با اطلاعات دروغ و تخیلی در فضای مجازی مواجه میشوند. اما نقل خاطره؛ "آیت الله مهدوی کنی، یکی از دوره پهلوی که سالها در زندان بودند، تعریف میکردند که در زندان بندها و سلولهای مختلف همه طیفهای شاه حضور داشتند از روحانی و مذهبی نماز تا چپی و مارکسیستی که وجود و اعتقاد به را نفی میکردند. ایشان میگفتند هربار در زندان و یا مراسمات مذهبی مثل آن هم مخفیانه برپا میکردیم از سمت گروههای دیگر مورد قرار میگرفتیم. در زندان بود که پایان هفته یک گروه باید زندان و ظرفها را میشست، هفته ای که نوبت مارکسیستها میشد ما درخواست میکردیم که اجازه بدهید ما زندان را کنیم، علت این بود که طبق احکام اسلام ما مارکسیستها را و نجس میدانستیم و حاضر نبودیم از ظرفی که آنها شسته اند استفاده کنیم" ✅از این خاطره میتوان به سادگی عبور کرد اما اصل ماجرا برداشت مهم از این وضعیت است، این خاطره یعنی مخالفین شاه در این حد با هم اختلاف و داشتند که حتی حاضر نبودند از یک غذا بخورند، اما چیزی که آنها را متحد کرده بود و با آن زندانِ شاه و شکنجه را تحمل میکردند این بود که خاندان و سلطنت پهلوی باید از بین برود. این اشتباه و شدت استبداد شاه بود که با مدل و دیکتاتوری خود کاری کرد سرسخت ترین که باهم اختلافات جدی داشتند علیه او متحد شوند از نیروهای مذهبی تا توده ای، جبهه ملی، نهضت آزادی و مجاهدین و چریکیها، از معلم تا کارگر، روحانی استاد دانشگاه، روشنفکر و بازاری!
1_27284466.mp3
2.88M
از روز ۳۱ شهریور ۵۹ و آغاز جنگ تحمیلی https://eitaa.com/Bayynat
#پندانه یکی‌ از نکات مهمی که در خانه باید مورد توجه قرار گیرد، این است که در ایام #میلاد اهل بیت علیهم‌السلام، تغییری قابل توجه در #اخلاق خود نشان دهیم، تا همسر و فرزندان، #خاطره خوبی از ایام میلاد اهل بیت علیهم‌السلام داشته باشند. ✅ این ایام بهترین بهانه برای #اقتدا به اهل بیت علیهم‌السلام است. ✅ #بخشیدن و گذشتن از خطای همسر، فرو بردن خشم، مهربانی، #هدیه دادن، آشتی نمودن و پاک کردن دل از کینه‌ها، از رفتارهای نورانی و مورد پسند اهل بیت علیهم السلام است که یقینا به خاطر آن، #برکات زیادی در زندگی ما نازل خواهد شد. https://eitaa.com/Bayynat
ای عجیب از توصیه آیت الله (قدس سره) به کاظمی یک بار یک خوابی دیده بود. بعد از آن رفت پیش یکی از علمای اصفهان و خواب را تعریف کرد. آن عالم گفته بود برای تعبیرش باید بروی قم با آیت الله بهجت دیدار کنی . همسرم به محضرآیت الله بهجت شرفیاب می شود تا خوابش را به ایشان بگوید. آقا هم دست روی زانوی گذاشته و می گویند: جوان شغل شما چیست؟! همسرم گفته بود طلبه هستم. ایشان فرموده بودند: باید به ملحق بشوی و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشی. آیت الله بهجت در ادامه پرسیده بودند: اسم شما چیست؟ گفته بود فرهاد. (ابتدا اسم همسرم فرهاد بود) ایشان فرموده بودند: حتماً اسمت را عوض کن. اسمتان را یا عبدالصالح یا بگذارید. آیت الله بهجت فرموده بودند: شما در روز امامت علیه السلام به خواهید رسید. شما یکی از سربازان امام زمان علیه السلام هستید و هنگام ظهور امام زمان علیه السلام با ایشان رجوع می کنید. وقتی از قم برگشت، خیلی سریع اقدام به تعویض اسمش کرد و سرانجام در لباس سبز پاسداری و روز امامت امام زمان علیه السلام به رسید. https://eitaa.com/Bayynat
#خاطره ای از: سردار #شهید_دکتر_مصطفی‌_چمران https://eitaa.com/Bayynat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خاطره ای شنیدنی از زیارت شب جمعه #کربلا از راه دور #استاد_پناهیان https://eitaa.com/Bayynat
#خاطره ✨یادمه با هم رو به آسمون دراز كشيده بوديم، كه مي گفت: همیشه به حال پرنده ها و پروازشون غبطه خوردم😔 بهش گفتم: تو كه ماشاءالله همش تو ارتفاع و آسموني! حالا واسه چی این حرف رو زدی؟😉 ✨کمی سکوت کرد و ادامه داد: بزرگترین و قویترین آدمها و چیزهایی که بوی دردسر ازشون بلند میشه با اوج گرفتن فقط به یک نقطه تبدیل میشن!☺️ و با تبسمي گفت؛ هه!😊 در زندگی از چه نقطه هایی که نترسیدیم ... نقطه ای که در تعریف ریاضی اش گفته شده: نه طول داره نه عرض و نه ارتفاع ... ✨با طعنه بهش گفتم: دلت خوشه ها ... من تو زندگی با مشکلاتی مواجهم که آسمونش سهله، به مریخ هم برم بازم برام بزرگ و عظیمند😊 ✨تبسمی کرد و گفت☺️: شرط نقطه شدن مشکلات اینه که از زمینش دل کنده باشی و به خدا نزدیک شده باشی! 😍 اون روز متوجه حرفاش نشدم، اما الان كه از زمين و زميني ها دل كنده ميفهمم كه چي ميگفت...!😭 #شهید_مسعود_عسگری🌷 #شهید_مدافع_حرم https://eitaa.com/Bayynat
🔸اینکه بِهِت برمیخوره، نشانۀ خوبی است🔸 شاید اواخر دوره راهنمایی بودم، همراه پدر به مجلس ختمی رفته بودیم. اصلا یادم نیست مجلس چه کسی بود، اما مسجد را بیاد دارم. پدر به دلیل مشکل شنوایی که داشتند، خیلی توجهی به مطالب سخنران نمی‌کردند و معمولاً یک جزء قرآن را بر می‌داشتند و با صدای بی جوهری می‌خواند تا تمام شود. در حالیکه سر به زیر داشتند و جزء خوانی می‌کردند، پک پذیرایی را جلویشان گرفتند. برنداشتند. به من رسید، دستم را دراز کردم که بردارم اما پدرم آستین من را بصورتی که جلب توجه نکند در نیمه راه گرفتند! دستم را برگرداندم. خیلی به من برخورد. سکوت کردم و هنگام برگشت، با ترشرویی در ماشین جلوی راننده به پدر گفتم: «شما امام جمعه ای، ریش سفیدی، روحانی هستی، شأنی داری، هرچه هستی برای خودت هستی، چه ارتباطی به من دارد؟ شما صلاح نمی دانی پذیرایی را برداری، بر ندار. اما من بچه ام شأنی ندارم.» پدر تبسمی کرد و گفت: «من هم می دانم شأنی نداری باباجان. من برای شأنش نگفتم. مگر من می خوام پسرم را ریاکار بار بیارم؟ باباجان من می خواهم مال شبهه ناک نخوری!» با تعجب گفتم شبه ناک؟ ادامه دادند: «این قبیل پذیرایی ها نوعاً از مال متوفی تهیه می‌شود. متوفی هم که مالی ندارد. هرچه هست به ورثه تعلق دارد. حالا یکی از ورثه اگر راضی نباشد، صحیح نیست مصرف شود. آدم همانگونه که وقتی می خواهیم چیزی را بخوریم، کاملاً شست و شو می دهیم تا پاک و پاکیزه بشود، و کوچکترین آلودگی در آن نباشد، با همین وسواس باید نسبت به حق الناس و مال شبه ناک حساس باشیم تا مبادا چیزی که می خوریم به اندازه ارزنی طیّب نباشد.» بعد به راننده گفتند: جلو یک فروشگاه بایست. خودشان از ماشین پیاده شدند و به قدر یک کیسه پر از تنقلات و ساندیس و ... خریدند. بعد خودشان باز کردند و با محبت و اصرار به من خوراندند. سپس گفتند: «باباجان اینکه بهت برمیخوره از خوبی فطرتت هست. فطرت، زبان را نمی‌پسندد، آن را مخالف عزت نفس می‌داند و با آن مخالفت می‌کند. قدر عزت نفست را بدان و من را ببخش. برایم دعا کن» 📝 دکتر محمد علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر: تلگرام 👈 http://telegram.me/dralihaeri https://eitaa.com/Bayynat
🔹خاطره يك سردار مسيحى عراقى كه شبکه های بیگانه او را نسبت به بدبین کرده بودند 🔹اين سردار عراقى مي‌گويد: از بس كه اخبار حاج قاسم را از كانال‌هاى عربي بیگانه درباره اخبار بد بود، از او خيلى متنفر بودم... و در يكى از روزها كه من در اتاق عمليات بودم، دو شخص رو ديدم. دو نفر با مو و ريش سفيدى كه بر چهره آنها بود و لبخندى كه بر روى لب‌هايشان داشتن و باهم درباره عمليات صحبت مي‌كردن... فهميدم آن دو نفر وحاج قاسم هستند. رفتم نزديك آنها و سلام كردم و جواب سلامم رو با لهجه عربى شكسته جواب داد و مرا در آغوش گرفت، انگار كه من را از سال‌ها قبل مي‌شناخت و من با حيرت درون خودم مي‌گفتم، باورت ميشه، همين حاج قاسم كه درباره‌اش چه حرف‌هاى بدى مي‌زدند واز خجالت نمي‌دونستم بايد چه كار كنم! 🔹يادم هست اين اتفاق در ماه رمضان بود و شب وقت سحر بود و ما در جبهه تداركات و غذايى براى خوردن خيلى كم داشتيم، و ديدم دست قاسم سليماني يك دانه خرما بود كه قبل از سحر داشت آن دانه خرما را بين خودش و ابومهدى تقسيم می كرد! مثل شهادتشون ... ‌ ** ✅ لشگر سایبری سردار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی🇮🇷 خوزستان_اهواز ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🇮🇷گردان سایبری شهید حاج قاسم سلیمانی ٢١ https://eitaa.com/Bayynat
🔹 مهمان خانه اش بودم. زیاد می‌رفتم و می‌آمدم. گاهی شب هم می‌ماندم آن‌جا. تا صبح توی اتاق مهمان سر می‌کردم. 🔹 یادم هست نیمه‌های شب با صدای حاجی از خواب بیدار شدم. فاصله اتاق حاجی تا اتاق مهمان کم نبود، باز صدای گریه و ناله اش می آمد. 🔹 حاجی که می نشست پای سجاده، [برای نماز شب] غرق خلوت با خدا می شد. پاک یادش می‌رفت این دنیا را. می رفت توی حال خودش؛ گریه می‌کرد، ناله می‌کرد، ضجه می زد، بندگی می‌کرد برای خدا. 🔹 با خودم می‌گفتم: «کجای دنیا یک سرلشکر نظامی، یک عارف حقیقیه؟» 📚 کتاب سلیمانی عزیز، نشر حماسه یاران، صفحه ۱۴۱، راوی سردار حسین معروفی. https://eitaa.com/Bayynat
🔹هفت یا هشت ساله بودم، به سفارش مادرم برای خرید میوه و سبزی به مغازه محل رفتم. اون موقع مثل حالا نبود که بچه رو تا دانشگاه هم همراهی کنن! پنج تومن پول داخل یه زنبیل پلاستیکی قرمز رنگ که تقریباً هم قد خودم بود با یه تکه کاغذ از لیست سفارش... میوه و سبزی رو خریدم کل مبلغ شد 35 زار. دور از چشم مادرم مابقی پول رو دادم یه کیک پنج زاری و یه نوشابه زرد کانادا از بقالی جنب میوه فروشی خریدم و روبه‌روی میوه فروشی روی جدول نشستم و جای شما خالی نوش جان کردم. خونه که برگشتم مادر گفت مابقی پولو چکار کردی؟ راستش ترسیدم بگم چکار کردم، گفتم بقیه پولی نبود... مادر چیزی نگفت و زیر لب غرولندی کرد منم متوجه اعتراض او نشدم. داشتم از کاری که کرده بودم و کسی متوجه نشده بود احساس غرور می‌کردم اما اضطراب نهفته ای آزارم می‌ داد. پس فردا به اتفاق مادر به سبزی فروشی رفتم اضطرابم بیشتر شده بود. که یهو مادر پرسید آقای صبوری میوه و سبزی گران شده؟ گفت نه همشیره. گفت پس بقیه پول رو چرا به بچه پس ندادی؟ آقای صبوری که ظاهراً فیلم خوردن کیک و نوشابه توسط من جلو چشمش مرور میشد با لبخندی زیبا روبه من کرد وگفت : آبجی فراموش کردم ولی چشم طلبتون باشه. دنیا رو سرم چرخ می‌خورد اگه حاجی لب باز میکرد و واقعیت رو می گفت به خاطر دو گناه مجازات می شدم، یکی دروغ به مادرم یکی هم تهمت به حاج آقا صبوری! مادر بیرون مغازه رفت. اما من داخل بودم. حاجی روبه من کرد و گفت: این دفعه مهمان من! ولی نمی دونم اگه تکرار بشه کسی مهمونت میکنه یا نه؟! بخدا هنوزم بعد 44 سال لبخندش و پندش یادم هست! بارها باخودم می گم این آدما کجان و چرا نیستن؟ چرا تعدادشون کم شده آدمهایی از جنس بلور که نه تحصیلات عالیه امروزی داشتن ونه ادعای خواندن كتاب های روان‌شناسی و نه مال زیادی داشتن که ببخشند؟ ولی تهمت رو به جان خریدن تا دلی پریشون نشه وآبرویی نریزه...! https://eitaa.com/Bayynat
🔸یکی از مجاهدین عراقی می‌گفت: در یک زمستان سرد، با شهید دقایقی در چادری بودم. او متوجه شد یکی از مجاهدان در خواب از سرما می‌لرزد. با اینکه هوا سرد بود و خود او نیز به پتو نیاز داشت، پتوی خود را روی آن مجاهد انداخت. سپس گفت: مجاهدین عراقی ودیعه‌های امام در دست من هستند و من باید از آنها نگهداری کنم.   الان خانه‌ هر مجاهد عراقی که بروی، سه عکس می‌بینی: امام خمینی، شهید صدر و شهید اسماعیل دقایقی.    https://eitaa.com/Bayynat
✨حکیمی را گفتند راز همیشه شاد بودنت چیست؟ گفت: ◇دل بر آنچه نمی‌ماند، نمی‌بندم، ◇فردا یک است، نگرانش نیستم، ◇دیروز یک بود، حسرتش را نمی‌خورم، ◇و امروز یک است، قدرش را می‌دانم‌. https://eitaa.com/Bayynat
⚫️انا لله و انا الیه راجعون 🗳آخرین ماموریت پدر شهید فریدونکناری برای انقلاب اسلامی♦️ پدر شهید صبح امروز در پای صندوق رای حاضر شد و به تکلیف خود عمل کرد و تا آخرین لحظه پای آرمان های انقلاب ماند و پس از رای دادن به رحمت خدا رفت و آسمانی شد. . 🚩 ای از : در انجام واجبات از نماز ، روزه ، خمس و زکات بسیار مقید بود. کلاس پنجم بود من بودم بیرون به مادرش گفت: به من بگوید که حساب سال باز کنم و من گفتم: من که هیچی ندارم. گفت:« یک قرآن هم داری مال خودت باید حساب سال باز کنی.» من هم همین کار را کردم. . 🌷 حمزه درزی مخلص ویژه ۲۵ در تیرماه ۱۳۶۱ رسید و بعد ۱۴ سال پیکرش از جبهه بازگشت.شادی . .https://eitaa.com/Bayynat
🔰 | روایت آیت‌الله خامنه‌ای از روز اول مدرسه 📝 «روز اوّلی که ما را به بردند، روز خوبی بود؛ روز شلوغی بود. بچه‌ها بازی میکردند، ما هم بازی میکردیم. اتاق ما کلاس بسیار بزرگی بود - باز به چشم آن وقتِ کودکی من - و عدّه بچه‌های کلاس اوّل، زیاد بودند. حالا که فکر میکنم، شاید سی نفر، چهل نفر، بچه‌های بودیم. به هرحال و روز پُرشور و پُرشوقی بود... مدیر دبستان ما آقای «تدّین» بود... من در زمان ریاست جمهوریم ارتباطات زیادی با او داشتم. مشهد که میرفتم به دیدن ما می‌آمد... عدّه‌ای از معلّمین را یادم است؛ بله، تا کلاس ششم - دوره دبستان - خیلی از معلّمین را دورادور میشناختم.» ۱۳۷۶/۱۱/۱۴ + به مناسبت آغاز سال تحصیلیِ جدید https://eitaa.com/Bayynat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 ای واقعی به این دلچسبی کمتر پیش میاد!... خدا_هست آرزوی یک مادر..(خانه خدا) https://eitaa.com/Bayynat