هدایت شده از نقد و نظر
قطعه ای از مهمدمجتحدشبستری:
کتابهای مقدس در پی دانا کردن ما نیستند ، می خواهند به ما فهمی - روحیه ای - زاویه ای دیگر ببخشند ،
برای فهمیدن چیزی لازم است خود را در آن بریزیم ، با آن بیامیزیم ، سهراب می گفت : « الاغی دیدم که ینجه را می فهمید » چرا که الاغ ینجه را می خورد ، با دانستن کتابهای مقدس - حظ معنوی نمی بریم ، با تلاش برای فهم جهان کتابهای مقدس که از معبر ریختن خود در لحن و آوای آن ممکن می شود ، می توانیم مایه های معنا را شکار کنیم ،
منبع : معنا گرا زیستن ، از درس گفتار محمد شبستری ،
آقای شبستری!
وجدانا خودت می فهمی چی میگی؟!
شما که میگی از کلام خدا تجربه نداریم چطور میخواهی لایه های معنا را آشکار کنی؟!
شما که میگی کتاب مقدس گفتار یک انسان جایز الخطاست چرا خودت را برای معنای خطای یک انسان هزار و چند سال پیش به زحمت میندازی؟!
شما که میگی بدون داشتن روش هرمنوتیک نمیشود کلام مقدس را فهمید و مفسران اول باید روش خود را تبیین کنند...
شما خودت با کدام روش ادعای فهم کلام مقدس را داری؟!
وجدانا خودت می فهمی چی میگی؟!
بعد از عمری تلاش کتاب مقدس را با ینجه ( لابد منظورت یونجه است!) مقایسه میکنی؟!
این اوج ادب ورزی شماست؟!!!
شما بقول خودت چطوری خودت رو در لحن و آوای کلام مقدس میریزی؟!
اینها که میگی شعراست پدرجان نه فلسفه!!!
شعر و فلسفه را قاطی پاطی کردی باباجان!!!
اینهاست نتیجه یک عمر دم از منطق و فلسفه زدن و کباده منطق کشیدن؟!
اینهاست نتیجه منطق آآآآآآلمانی خواندن؟!
این شعرها را در اشعار جوانک هایی که جیغ بنفش می کشیدند بیشتر و پیشتر خوانده بودیم.... حرف علمی و منطقی چی داری پدرجان؟!
امیر اباذری از مشکلات این سبک کتاب فروشی می گوید: «از نظر آب و هوا برای ما که مغازه نداریم سخت است مخصوصا روزهایی که بارندگی باشد یا هوا خیلی سرد باشد کار سخت می شود و ماندن در بیرون بدون سرپناه بسیار دشوار می شود. مشکل دیگر مردمی هستند که فکر می کنند چون اینجا مغازه شیکی نیست می توانند خیلی ارزان کتاب بخرند درصورتی که من هم این کتاب ها را می خرم اما توقع خیلی ارزان تر از قیمت واقعی دارند. اما باز هم این دسته آدم ها خیلی نیستند و بیشترین مشکل همان آب و هواست.» به هر حال کتاب فروشی دیواری حسن هایی هم دارد که اباذری پسر از حسن هایش هم می گوید: «اینجا آدم های رهگذر وقتی می بینند که سرراهشان یک کتاب فروشی هست و قفسه هایی وجود دارد که تمام آنها در اختیارشان قرار می گیرد و می توانند بیاستند و کتاب ها را ورق بزنند پاخورتر می شود و مشتری آزادی لازم را در خود می بیند و کتاب ها را نگاه می کند. از این نظر مشتری راضی است و ما هم راضی هستیم.»
از آنجایی که این کتاب فروشی به دادگستری نزدیک است به همین خاطر بیشتر مشتری های اینجا را وکلا دربرمی گیرد؛ اما نه فقط برای خرید کتاب های وکالت:«به خاطر اینکه این کتاب فروشی به دادگستری نزدیک است مشتری هایی که کتاب حقوقی می خواهند زیاد است. بعلاوه وکلایی که کتاب های مربوط به تاریخ، فلسفه، فن بیان، خطابه و دیوان های شاعران گذشته را می خواهند زیاد هستند و مشتری های ثابت اینجا به حساب می آیند. از طرف دیگر به خاطر نزدیک بودن به ایستگاه مترو امام خمینی رهگذرهای زیادی هم از این خیابان عبور می کنند که برای یک لحظه هم شده کنار این کتاب فروشی دیواری می ایستند و کتاب ها را ورق می زنند.» اباذری پسرمی گوید اکثر کتاب هایی که اینجا به فروش می رسد تاریخی و ادبی هستند: «از همان زمان که پدرم اینجا را راه انداخت موضوع اکثر کتاب ها تاریخی و ادبی بود. الان هم اکثر کتاب هایی که در قفسه می بینید همین دسته از کتاب ها هستند بعلاوه رمان که خانم ها بیشترین طرفدارهای این دسته از کتاب هایند و کتاب های وکالت که مشتری های خودش را دارد. البته کسانی هم کتاب می خواهند اگر بخواهند سفارش می دهند و ما آنها را هم تهیه می کنیم. کتاب های قدیمی هم در میان کتاب های اینجا زیاد است.»
پدرم معلوماتش بیشتر از سطح سوادش بود
به گفته امیر باذری پدرش تا زمانی که زنده بوده عاشق کتاب و کتاب خوانی به ویژه کتاب های تاریخی و ادبی بوده و همیشه بخشی از روز را به خواندن اختصاص می داد و به اتاقش می رفت و کتاب می خواند: «پدر من عاشق کتاب خواندن بود و آنقدر با لذت کتاب می خواند که ما را هم به کتاب خوانی تشویق می کرد. حتی به قول خودش به دیگران راهنمایی رایگان هم می کرد چون اطلاعات زیادی درباره انواع آرایه های ادبی داشت و با وجود اینکه از نظر تحصیلی ۶ کلاس سواد داشت اما معلوماتی که از کتاب خوانی به دست آورده بود خیلی بیشتر از سطح سوادش بود. برای همین بسیاری از دوستداران جوان کتاب به او مراجعه می کردند تا پاسخ سوال های فرهنگی و هنری شان را از پدرم بپرسند.» اباذری پسر می گوید خودش آنقدرها که پدرش عاشق مطالعه بوده نیست: «در خانه اگر یک کتاب و یک فیلم باشد ترجیح می دهم فیلم را نگاه کنم تا اینکه کتاب بخوانم اما پدر من اصلا اینطور نبود و خواندن کتاب را به هر کار دیگری ترجیح می داد. کتاب خواندن برای پدر من یک تفریح پرلذت بود. مغازه هم کتاب می خواند و می گفت کتاب خواندن در مغازه لذت خاص خودش را دارد. یادم می آید بعضی شب ها وقتی از خواب بیدار می شدم پدرم را می دیدم که مشغول مطالعه کردن است.»
از برف و باران ودزد در امان است
با وجود آنکه بیشتر از ۵۰ سال می شود این کتاب فروشی دیواری در اینجاست و سقف و دری ندارد اما تا به حال نه مورد گذرند برف و باران قرار گرفته نه دزدی به این مغازه شبیخون زده است: «درهای متحرکی برای قفسه ها درست شده است که بر روی آنها قرار می گیرد و به صورت ریلی حرکت می کند و قفل و بست می شود. قسمت بالای قفسه ها هم طوری با ورقه های پلاستیکی ضخیم پوشانده شده که پرآب ترین باران ها و برف ها هم توان خیس کردن کتاب ها را ندارد. این کتاب فروشی تقریبا ایمنی لازم را دارد و در این ۵۰ سال نه کتابی از اینجا دزدیده شده و نه کتابی در آن آسیب دیده است. البته در طول روز بالاخره کسانی هستند که از غفلت من سواستفاده کند و کتابی را از قفسه کش برود اما اینکه تا به حال شبانه اینجا را خالی کنند اتفاق نیفتاده است.»
اینجا کار نکنم سرمایه دیگری ندارم
چهارپایه کوتاه برزنتی پای دیوار، محل استراحت کتاب فروش حریم مغازه اباذری است که در همان جا می نشیند، ناهار می خورد، کتاب و روزنامه ورق می زند و در انتظار روزی می ماند و از رزق و روزی که از این چند قفسه کتاب در می آید هم راضی است و خدارا شکر می کند: «نسبت به موقعیت و کاری که می کنم خوب است و توقع زیادی ندارم برای همین راضی هستم. موقعیت را باید نگاه کرد اینجا کار نکنم سرمایه دیگری ندارم که بخواهم کاری پردرآمدتر از این کار را داشته باشم.»
آب و هوا بد باشد برای ما هم سخت می شود
عجیبترین کتاب فروشی تهران
کتاب فروشی دیواری
مجله مهر > گزارش ویژه
کتاب فروشی دیواری خیابان خیام، نیم قرنی می شود که در دل دیوار قورخانه جا خوش کرده است و هنوز پاربرجاست.
مجله مهر - آزاده باقری: تقریبا تمامی کسانی که اهل کتاب هستند و کتاب خوان اند اعتقاد دارند یک کتاب خوان موفق، کتاب خر خوبی هم باید باشد. پس کتاب خر خوب هم باید مکان هایی که در آنجا کتاب به فروش می رسد را مانند کف دست بشناسد. تهران به همان اندازه که بزرگ است و پرجمعیت؛ به همان اندازه در دل خود مکان های عجیب و جذاب را هم جا داده است. کتاب فروشی های قدیمی و متنوع هم در تهران کم نیستند. زمان قاجار که تهران پایتخت شد و از طرف دیگر عده کسانی که خواندن و نوشتن بلد بودند افزایش پیدا کرد کنار مغازه های بقالی، عطاری، قصابی و... کتاب فروشی هایی هم باز شد تا کسانی که اهل مطالعه اند بتوانند کتاب های مورد نیاز خود را تهیه کنند. از آن زمان تا به امروز در گوشه و کنار شهر هنوز آثاری از آن کتاب فروشی های قدیمی باقی مانده است که با گذشت چندین دهه از عمرشان پابرجا هستند و در قفسه های آنجا همچنان کتاب ها جا خوش کرده اند. یکی از این مغازه های کتاب فروشی که البته کمی با کتاب فروشی های معمول از نظر ظاهری متفاوت است، کتاب فروشی بی ویترین و تابلویی است که بیشتر از ۵۰ سال می شود بر دیوار قورخانه تکیه زده است. کتاب فروشی دیواریی که بعد از پدر به پسر رسیده و او هم مانند پدر سعی در روشن نگه داشتن چراغ مغازه دیواری شان را دارند. با امیر اباذری صاحب این کتاب فروشی دیواری گفت و گویی کرده ایم که می توانید بخوانید.
از پله های متروی امام خمینی به سمت پارک شهر بالا بیایید و کمی جلوتر بروید با کتاب فروشی دیواری روبرو خواهید شد که کمی با کتاب فروشی های معمول دارای قفسه های شیک و تر و تمییز فرق می کند. این مغازه تنها از یک قفسه کتاب در دل دیوار تشکیل شده و صندلی برزنتی برای نشستن صاحب این کتاب فروشی در کنار همان دیوار قرار دارد. امیر اباذری تنها پسر مرحوم اباذری صاحب این مغازه دیواری می گوید: «۹ اردیبهشت ۱۳۸۸ بود که پدرم فوت کرد و بعد از آن من به جای او اینجا می آیم و چون تنها پسر خانواده هستم کارهای اینجا هم بر عهده من است.» اولین سوالی که از او می پرسیم با وجود اینکه ۳۶ سال از عمرش می گذرد تا امروز این سوال پیش نیامده بود که این سبک کتاب فروشی چطور به ذهن پدرش رسیده: «پدرم وقتی من به دنیا نیامده بودم این کتاب فروشی را راه انداخته بود و نمی دانم چطور این سبک کتاب فروشی دیواری به ذهنش رسیده است و اصلا پیشنهاد این نوع کتاب فروشی را چه کسی به او داده و تا زنده بود هیچ وقت هم پیش نیامد از او بپرسم.»
سه گانه کتاب فروشی های دیواری
غیر از این کتاب فروشی که در خیابان خیام، جنب دیوارقورخانه، روبروی ساختمان قدیم روزنامه اطلاعات به سبک دیواری است دو کتاب فروشی در تهران به همین سبک وجود داشته که یکی از آنها در میدان فردوسی پایین تر از خیابان شهید تقوی کوشک قرار دارد و دیگری سر چهارراه یوسف آباد دیواری را به خود اختصاص داده است. اما از این سه کتاب فروشی دیواری دوتای آنها پابرجاست و هنوز به کار خود مشغول هستند و کتاب فروشی سرچهارراه یوسف آباد تعطیل شده است. از بازمانده مرحوم اباذری وقتی می پرسیم که شما قصد تعطیلی این کتاب فروشی را ندارید می گوید:«شغل پدرم را خیلی دوست دارم و قبل ازاینکه ایشان فوت کند من در کنار ایشان بودم و الان هم که از پیش ما رفته است می خواهم تا زمانی که در توان دارم این مغازه را با همین شکل و شمایل حفظ کنم. چون شغل پدرم را خیلی دوست دارم.»
مشتری هایی از جنس وکیل و موکل
«انقلاب جنسی۲» در بایکوت خبری رسانههاست
حسین شمقدری - محمد دلاوری
مجله مهر > گزارش ویژه
خبر انتشار مستند «انقلاب جنسی ۲» در فضای مجازی و رکوردزنی فروش این مستند در روز اول باعث شد سراغ عوامل این مستند برویم تا درباره این مستند و محتوای آن بیشتر حرف بزنیم.
مجلهمهر: «میراث آلبرتا ۱،۲،۳»،« ۳۳ سال سکوت»،«الف الف پاریس»،« انقلاب جنسی۱ و ۲» فهرست فیلمهای مستندی است که «حسین شمقدری»را در چندسال اخیر به مستندسازی برای زدن حرفهای مگو تبدیل کردهاست. مستندهایی که مدیران سازمانی برای پخش آنها کمتر رغبت نشان دادند. مستند انقلاب جنسی ۱ در سال ۹۶ با استقبال خوبی در شبکههای اجتماعی روبرو شد. مستندی که از خط قرمزهای کلیشهای زیادی عبور کرد و به روابط عاطفی، بلوغ، آزادی و رفتارهای جنسی در غرب پرداخت. در مستند دوم با تغییر راوی و حضور «محمد دلاوری» تمرکز خود را روی رفتار غرب با زنان در گذشته، موجهای فمنیستی و تاثیر آن در جامعه غربی گذاشت. موجی که به گفته سازندگان انقلاب جنسی، کشور ما در ابتدای راه آن قرار دارد. موضوعاتی که همواره رسانه ملی از آنها فرار کرده و هیچگاه نتوانسته در این موارد محتوای درستی را به مخاطب منتقل کند.
انقلاب جنسی ۲ از موضوعات مورد بحث کاربران در شبکههای اجتماعی است و سازندگان آن بارها روی خرید قانونی آن تاکید کردهاند و این موضوع بهانه خوبی برای گفتگو با «حسین شمقدری» کارگردان و «محمدرضا دلاوری» راوی این مستند شد. حاصل این گفتگو را بخوانید.
چند روز گذشته خبر انقلاب جنسی ۲ بعد از انقلاب جنسی ۱ دوباره خبرساز شد. ما شما را بیشتر با میراث آلبرتا می شناسیم. دغدغه انقلاب جنسی از کجا شروع شد؟ مستندی که خط قرمزهای زیادی را رد کرده است.
شمقدری: بعد از میراث آلبرتا ما مستند ۳۳سال سکوت را هم ساختیم. بعد از انقلاب جنسی ۱ هم مستند حمزه غالبی را راجع به فتنه ۸۸ را ساختیم که مستند متفاوتی بود. در بحث مهاجرت نخبگان ما همه حرف هایمان را زدیم و میخواستیم درباره آمریکا حرف بزنیم که خود آمریکا هم موضوع مهمی است. اما نتوانستیم ویزا بگیریم و رد شدیم. ترامپ هم که آمد برای بار سوم هم ریجکت شدیم تا پرونده میراث آلبرتا مختومه شود. بحث بحران جنسی در مستندهای دیگر هم مطرح شد. برای ما هم مهم بود. اما بیان رایج بحران جنسی در مستندات دیگر را دوست نداشتیم. بیانی که میخواست بگوید اوضاع خراب است. اما ما میخواستیم نوع دیگری بگوییم. ما در سفر به کشورهای مختلف به یک تحلیل و شناختی رسیدیم و فکر کردیم با این شناخت میتوانیم حرف جدیدی درباره بحران جنسی بزنیم و این شد که این مستند ساخته شد. قبل از ما هم گفتند و ما هم گفتیم و جامعه شناسان هم معتقدند که در زمان فعلی ما یک بحران جنسی شدید را در کشور تجربه میکنیم که میتواند منجر به انقلاب جنسی شود. عدهای میگویند انقلاب جنسی شده، عدهای میگویند هنوز نشده است. در هر صورت شرایط بحرانی است و باید نسبت به آن عمیق شد و کار کرد و فیلم مستند وظیفهاش این است که عمیق حرف بزند و به نظرم انقلاب جنسی این کار را کردهاست. از اینجا به بعد کار شما خبرنگاران و جامعهشناسان است که روی این قضیه بیشتر کار کنند و جایش دیگر در مستند نیست.
عدهای معتقدند در این دو مستند موضوع به صورت خیلی گذرا بررسی شدهاست و جا داشت شما موضوع را بیشتر باز کنید و دربارهاش حرف بزنید. این نقد را قبول دارید؟
شمقدری: این بحثها جایش توی مستند نیست و جایش بیشتر در همایشها و هماندیشیهاست. اینکه به یک سکانس از انقلاب جنسی که درباره حجاب و آرایش است اشاره کنند و این بار آنها بخواهند که درباره موضوع به صورت مفصل حرف بزنند.
بازخوردها نسبت به انقلاب جنسی ۱ چطور بود؟
شمقدری: یک دشمن زیاد داشت ولی خطشکن خوبی بود. انقلاب جنسی ۱ واقعا در بیان و فرم خود خط شکن بود و توانست حرکت جدیدی ایجاد کرد که انقلاب جنسی ۲ هم بتواند ادامه آن مسیر را برود.
عدهای معتقدند که فضا بهگونهای ست که گویا فقط شخص شما میتوانید به این خط قرمزها نزدیک شوید و این امکان برای بقیه مستندسازها فراهم نیست.
شمقدری: بالاخره این هم سوالی ست که باید جواب داد. در نزدیک شدن به خط قرمز یا نزدیک شدن به حرفهای مگو انقلاب جنسی واقعا خطشکن بود. اما ما از جایی کسب اجازه نکردیم به غیر از یکسری خط قرمزهای دینی که این اجازه را از مراجع و صاحبنظران گرفتیم. از روز اولی که میخواستیم میراث آلبرتا را بسازیم خود من تا به حال خارج از کشور نرفته بودم و برایم سوال بود وقتی میخواهم با یک خانم مصاحبه کنم چطور این کار را بکنم؟ میتوانم سرم را بالا بگیرم؟ یا اینکه باید سرم را پایین بیندازم؟ (میخندد) یک حکمی گفتند که نشنیده بودیم. گفتند نگاه کردن به زن بیباک یعنی زنی که حجاب برایش مهم نیست اشکالی ندارد. البته ریبه جای خودش را دارد. هرکاری کنی که حس میکنی به گناه میافتی اشکال دارد.
دلاوری: یعنی شما نباید بیباک باشی!(می خندند)
مخاطب وقتی مستند را میبیند به خصوص اگر در ذهن خودش پیش فرضی هم داشته باشد به خودش میگوید چقدر این مصاحبه با خانمهای خارجی روی مستند مینشیند و این شائبه را به وجود میآوردکه این جوابها از قبل به مصاحبه شونده دادهشدهاست. چقدر این مصاحبهها واقعی و چقدر گلچین شدهاست؟
دلاوری: طبیعیست که به آدم خارجی نمیشود گفت که چنین چیزی را بگو. در داخل کشور هم همینطور است چون به آن آدم بر میخورد. آدمها انقدر رشدیافته هستند که نخواهند چنین کاری کنند. اما سوالها خیلی هوشمندانه توسط حسین طراحی شده بود و شناخت زیادی هم وجود داشت. البته ما باهم در این مورد حرف میزدیم و پیشبینی میکردیم که چه جوابهایی به ما خواهند داد. به نظر من این چیزی که شما میگویید به درست طراحی شدن هر سکانس و پلان و درست طراحی شدن هر سوال بر میگردد و البته بین ما هم همفکری خوبی اتفاق افتاد.
مخاطب چه در انقلاب جنسی ۱ و چه در انقلاب جنسی ۲ از برخی جوابهای مصاحبه شونده شگفت زده میشود. به خصوص در پایان انقلاب جنسی ۲ که آن مادر هلندی آن حرفها را درباره خانواده و خداوند میزد. این شگفتی برای خود شما هم پیش آمد؟
دلاوری: کاملا
شمقدری: من کپ کردم! آقای دلاوری از خانم میپرسد که ممکن است شما بعدا به مشکل اقتصادی بخورید. چون پاره وقت کار می کنی و اگر این کار را از دست بدهی ممکن استکاملا به شوهرت وابسته بشوی. چون در بحرانهای اقتصادی شغلهای پارهوقت ممکن است کارشان را از دست بدهند. من به عنوان یک مسلمان توقع داشتم بگوید نه اینطور نیست و من و همسرم با هم تعامل کردیم. اما آن خانم سریع گفت ما خدای قدرتمندی داریم که از ما محافظت میکند! من اصلا چنین توقعی نداشتم و به خودم گفتم چی گفت!
این خانواده چطور انتخاب شدند؟
دلاوری: نحوه شناخت خیلی بانمک بود. هوا خیلی سرد بود و ما اصلا انتظار نداشتیم کسی بایستد و همه میلرزیدند. یک نفر آمد و گفت چی شده؟ گفتیم ما میخواهیم با یک خانواده گفتگو کنیم. آن آقا هم گفت: خب باشه من هماهنگ میکنم و به خانه ما بیایید. در اروپا این خیلی عجیب است. در ایران هم عجیب است. واقعا نحوه آشنایی کاملا تصادفی بود.
در مستند نشان میدهد که جامعه سوئیس و هلند به موج چهارم فمنیستی رسیدهاند و نرخ باروری و رشد در آنها بیشتر شدهاست. آیا میتوان حرفهای آن خانم هلندی را به کل یا اکثریت جامعه هلند یا سوئیس بسط داد؟ آیا باقی زنان آن جامعه هم اینطور فکر میکنند؟ یا شما زیادی خوب آوردید؟
شمقدری: من قاعدهای دارم که اگر خودت صحنهای را که فیلمبرداری میکنی دوست داری مخاطبت هم دوست دارد. آن لجظه برای خود من خیلی تاثیر گذار بود وقتی آن خانم در هلند گفت ما خدای قدرتمندی داریم که از ما محافظت میکند، این جمله از این خانم برای من از صد روحانی که در این باره حرف بزنند تاثیرش بیشتر بود. اتفاقی که در غرب افتادهاست این است که زندگیها همه ۵۰ -۵۰ هست. طبق آمارهای انجام شده زنان با کار تمام وقت به ۸۰ و ۹۰ درصد هم رسیدهاست. اما این رویه در هلند و سوئیس از سال ۲۰۱۲ برعکس است. باز هم این موضوع حداقلی است. چه برسد به اینکه یک خانم اینطوری بگوید. کم مانده بود اشهد بخواند (میخندد) این سوژه واقعا خاص بود و علت قرار گرفتن این سوژه دراماتیک بودن آن است. یکی از کارگردانهای بزرگ میگوید:«واقعیت درام ندارد» این چالش بزرگی است که همه مستندسازها دارند. چون از یک طرف میخواهند واقعیت را روایت کنند از طرفی هم دارند فیلم میسازند. حالا ممکن است یک مخاطب عام فکر کند همه زنان هلندی اینطور فکر میکنند. البته فیلم میگوید که اکثر زنان هلندی و سوئیسی ۵۰ -۵۰ کار میکنند؛ اما این روند در سوئیس بیشتر شدهاست. من هم به عنوان فیلمساز حاضر نیستم درام فیلمم را خراب کنم.
دلاوری: طبق تجربهای که من از زندگی در اروپا داشتم. خانه داری و بچه بزرگ کردن مثل جامعه ما کار چیپی به حساب نمیآید. در ایران بعضی خانمها ترجیح میدهند یک منشی درجه سوم در مطب یک دکتر باشند تا به آنها نگویند خانهدار. اخلاقی که در ایران است اخلاق عجیبی است. آنجا وقتی از کسی میپرسی چندتا بچه داری با غرور میگوید ۴ فرزند. کسی با خجالت نمیگوید. میل به خانواده در آنها بسیار زیاد است. انگار فرهنگ غالب در کشور ما از خود اروپا اروپاییتر شدهاست.
فکر میکنید دلیلش چیست؟
شاید بخشی از این دلیل در نیمه اول فیلم دربارهاش صحبت شد. چون شان یک زن خانهدار در دورانی از کشورما تخریب شدهاست. یک دورانی در کشور ما زنی که تعداد بچههایش زیاد بوده در فیلمها و کتابها و فرهنگ عمومی تحقیر شدهاست. این چنان در وجودش نهادینه شدهاست که ترجیح میدهد یک کارمند معمولی باشد اما خانهدار نباشد.
شمقدری: در شروع کارهای مستند و کار «یزدان تفنگ ندارد» برای روایت یکی از بچهها را گذاشتیم و خوب بود. در کار بعدی گفتم خودم می ایستم چون یک نوع سبک مستندسازی است و گفتم اینطوری برویم و همینطور هم ماند. یعنی اصلا قرار نبود که من همیشه راوی باشم چون من اصلا راوی تخصصی نیستم. تا اینکه به آقای دلاوری رسیدیم. اوایل هم در رویایمان بود که آقای دلاوری با ما کار کند و اصلا نمی دانستیم آبمان توی یک جوب میرود یانه(می خندد) اما اولین جلسه که قرار گذاشتیم و برخوردشان را دیدم و ذوقشان را نشان دادند ما هم از خدا خواسته همکاری را آغاز کردم. یک نکته دیگر وجود دارد که مستندساز و خبرنگار خیلی مشابه هستند. اگر راوی بازیگر بود جواب نمیداد. خبرنگاری یک نوع فکر به همراه دارد و به همین خاطر عدهای به این سبک مستندها میگویند مستندهای خبرنگارانه. برای همین همکاری با آقای دلاوری خیلی درست بود و نتیجهاش را دیدید.
دلاوری: من از خبر که بیرون آمدم, اتفاقا سودای کار مستند داشتم. از قضا دوستان زنگ زدند و برای «کارخانه جهان» که درباره چین است را کار کنیم. اتفاقا من موضوع چین و فرآیند توسعه در چین را بسیار دوست داشتم و از قبل خیلی علاقه مند بودم. این دوستان را هم میشناختم و کارهایشان مثل ۳۳ سال سکوت را دیده بودم. در کارخانه جهان همه چیز خوب پیش رفت و با هم هماهنگ شدیم و کارهای دیگری هم کردیم و دیدیم هم افزایی خوبی وجود دارد. من در کار تلویزیونی هم خیلی سختگیرم و دیدهاند که باید حتما نریشنها را خودم بنویسم و دیدم که حسین این دقتها را دارد و خوب مینویسد.
شما نشان دادید تصوری که در کشور ما از غرب وجود دارد با واقعیت غرب متفاوت است. چرا این تجربه توسط کسانی که غرب را به خوبی دیدهاند و در آن زندگی کردهاند منتقل نشدهاست؟ حالا که معتقدید غرب این تغییرات را داشته چقدر انتظار دارید که مستند شما این موضوع را به مخاطب منتقل کند؟
شمقدری: به نظرم اگر این تغییر را در غرب یا حتی در فیلمهایشان مثل همین کبرا۱۱ میبینیم نشان دهیم. در همین سریال دیدهایم بچه را در محل کار پلیس می آورند. اما به علت مشکل بیهویتی که در زنان به وجود آمده باعث شده که اصلا این مسائل را نبیند و متوجه نشود. مستند ما به نظرم مهمترین کاری که کرده این است که میگوید ما این موضوع را درک میکنیم. مثل پرده کشیدن هنگام سخنرانی در مسجد که گفتیم. وقتی آقای قاسمیان این حرف را زد من توی دلم گفتم بالاخره یکی این حرف را گفت و خوشحال شدم.
دلاوری: پیش از این کسانی که درباره جامعه اروپا صحبت کردند آنقدر بد گفتند که این موضوع را مضمحل کردهاند. یعنی گفتهاند میزان تجاوز جنسی در اروپا بالاست. اروپاییها همه تبدیل به کالای جنسی شدهاند. حالا بیایید ما خوب باشیم و بچهداری کنیم! یعنی برای اینکه حرف خودش را بزند، صدتا نسبت بیربط دادهاست و تصویر کاملا غلط میدهد و بیاعتمادی ایجاد میکند. مخاطب فکر میکند الان از دم فرودگاه همه چیز آغاز میشود. اما اصلا چنین نیست کما اینکه روابط زن و مرد آنقدر که در اروپا و آمریکا سامانیافته است در کشور ما نیست. آنقدر که یک خانم اروپایی در محل کارش در جای خودش است و درست کار میکند و از قضا قصد خودنمایی ندارد بعضی خانمهای ایرانی اینطور نیست. یکی از محاسن این فیلم این است که نمیخواهد صرفا بگوید اروپا جای بدی است. میخواهد بگوید او هم یک مشکلاتی دارد تو هم یک مشکلاتی داری. او یک تجربه هایی دارد میخواهی تجربهاش را تکرار کنی؟ فرهنگ غرب ستیزی در ایران تبدیل به چیز عجیب و غریبی شدهاست. هرکس رفته و برگشته و گفته رانندگیشان خوب است میگویند غرب زدگی شده ای و دچار تهاجم فرهنگی شدهای! این غرب ستیزی ناشیانه و بیدلیل یکجور غرب پرستی ناشیانه را هم به دنبال داشتهاست.
وارد بحث خرید قانونی فیلم شویم. در این مدت شما روی خرید قانونی فیلم خیلی تاکید داشتید و در فضای مجازی در این باره تبلیغات زیادی شد. باتوجه به اینکه فرهنگ خرید قانونی فیلم در کشور ما درست جا نیفتادهاست. آیا از فروش فیلم تا اینجای کار راضی بودید؟به اصطلاح خرج کار درآمدهاست؟
مستند میخواهد بگوید ما در ابتدا راهی هستیم که آنها شروع کردند و آنها در حال حاضر در مرحله چهارم هستند. یعنی ما هم داریم به سمتی میرویم که آن فروپاشی را تجربه کنیم و به این نتیجه برسیم که گذشته بهتر بود. الان ما کجا ایستادهایم؟
شمقدری: درباره پدیدههای جامعه شناسانه نمیتوان قطع به یقین صحبت کرد. ولی نشانهها شبیه به هم است. به نظرم در حالت عادی هرکس به مادر بودنش افتخار میکند. این در شرایط غیر عادی ست که با افتخار نمیگوید من مادر ۴ بچه هستم. این نشانه غیرعادی بودن جامغه ماست. همانطور که در غرب یک زمانی بودهاست که شما نشانههایش را در انقلاب جنسی ۱ و ۲ میبینید. غرب یک تجربه است. عدهای میگویند ما برای اینکه به موج چهارم برسیم باید همه مراحل را تجربه کنیم و حالا مستند یک سوال مطرح کردهاست که آیا شما قبول دارید که باید همان مسیر را برویم؟ شاید مسیر دیگری وجود دارد.
دلاوری: البته باید به زنان جامعه ما هم حق داد. به جریان زنی که حرفهایش شنیده نمیشود. جریان زنی که به این نتیجه رسیده که نمیخواهد حجاب داشته باشد. زنی که میگوید نمیخواهم پشت پرده بنشینم آن وقت شما این همه موقعیت خوب داشته باشید. زنی که می خواهد یک موقعیت تثبیت شده داشته باشد اما دیده نمیشود. همه این دیده و شنیده نشدنها تبدیل به یک بمب میشود که میخواهد منفجر شود پس ممکن است رفتارهای غیرعقلانی از او سر بزند. مثل اتفاقی که برای زن غربی افتاد که گفتاصلا از همه مردها بدم میآید. من اصلا نمیخواهم بچهدار شوم. شاید این مستند انقلاب جنسی میخواهد هشداری بدهد که اگر حرفهای این افراد شنیده نشود میتواند در ایران هم به این رفتارهای غیرعقلانی منجر شود کما اینکه شدهاست. اما اگر امکانی فراهم شود که او هم بتواند خواستههایش را مطرح کند شاید جلوی این اتفاقات گرفته شود.
شما در پایان انقلاب جنسی ۱، صیغه و ازدواج موقت را به عنوان راهکار ارائه دادید. اما در انقلاب جنسی ۲ چنین چیزی حرف نمیزنید. واقعا راهکار چیست؟ اگر نخواهیم آن چهار مرحله فمنیست را بگذرانیم باید چه کار کنیم؟
شمقدری:اگر از قسمت اول اینطور برداشت میشود که صیغه و ازدواج موقت یک راهکار است که خب ضعف قسمت اول است. چون آنجا فقط آمده که بگوید اسلام نگاهش نگاه افراطی ضد ارضای به موقع نیاز جنسی نیست. ما با پدیده دوستپسر و دوستدختر در غرب آشنا میشویم که در غرب و در جای خودش پدیده درستی هست تا افراد عقدهای نشوند. اما اگر اینطور برداشت شده که راهکار ازدواج موقت است که ضعف کار است. آخر ازدواج موقت در چه جامعهای؟ ما فقط میخواستیم بگوییم اسلام این است. حالا این راهکار است. ما در انتها با مردم کوچه و خیابان حرف میزنیم و میبینیم کسی قبول نمیکند. اما اصولا راهکار مشخص دادن در فیلم مستند صحیح نیست. ما باید یک شمای کل از حل مسئله را بگوییم و تنها نشانههایی از راهکار را نشان بدهیم. اما در کل جامعه ایران به خاطر پیچیدگیهای منحصربهفرد خودش نمیشود نسخه مشخصی داد و باید روی این موضوع علما و مراجع فکر کنند. اتفاقا مستند باید با سوال تمام شود و انقلاب جنسی ۲ با سوال تمام میشود که از این لحاظ پخته تر است.
راوی انقلاب جنسی ۲ زبان طنزی در مقایسه با انقلاب جنسی ۱ دارد. آیا این زبان طنز انتخاب خودتان بود؟
دلاوری: من به خاطر پیشینه صرفا جهت اطلاع هرجایی که میروم همه به همان چشم به من نگاه میکنند. یک نفری هست که حرفهای اینطوری میزند. حسین هم خیلی تاکید داشت. راستش خودم احساس میکردم که نکند دارم لوس بازی در میآورم. یک جاهایی اتود زدیم و دیدیم بد نشد و بچهها هم نظرشان این بود که خوب است. البته هنوز هم این ترس را دارم. وقتی شما خبر میگویید اگر حرکتی انجام دهید بیننده حس میکند که میخواهد چیزی به او القا کنید. من در صرفا جهت اطلاع هم سعی کردم به گونهای رفتار کنم که اینطور به نظر نیاید که من با خندیدن به حرف یک نفر حرف او را رد میکنم. خود حرف خودش این قابلیت اثبات را داشته باشد و فقط من یک نمکی به پلاتو اضافه کنم. اینجا سعی کردم این موضوع اتفاق نیفتد چون ممکن بود حس منفی به مخاطب منتقل کند. اما الحمدلله بازخوردها خیلی مثبت بود.
بعد از چند مستند چه شد که تصمیم گرفتید راوی دیگری برای مستند انتخاب کنید و آقای دلاوری به کار اضافه شد؟
در مقدمه بگویم «آرمان مدیا» متشکل از جمعیست که از دانشگاه شریف شروع شد. تیمی هستیم که همه باهم کار میکنیم. اکثرا در کارها من دیده شدهام اما کارگردانی هم تیمی انجام میشود. این تیم خصوصی است و خدا رو شکر توانسته رو پای خودش بایستد. انقلاب جنسی را چه ۱ و چه ۲ هیچکس حمایت نکرد. ما طرحش را به جاهای مختلف دادیم اما کسی قبول نکرد. برای همین ما قسمت دوم را با پول قرضی ساختیم. آقای دلاوری هنوز یک ریال هم از ما نگرفته است. در حالی که آقای دلاوری هرشب روی آنتن تلویزیون اجرا داشتند و از این لحاظ ضرر کردند. اینکه میگویید چرا انقدر تاکید دارید به خاطر همین موضوع است. چون ما با پول قرضی رفتیم و این کار را ساختیم و الان به جایی رسیدهایم که میتوانیم بخش خوبی از قرضها را بدهیم و خوشبختانه توانستیم در روز اول فروش رکورد بزنیم و مبلغ ۱۲ میلیون تومان فروختیم. برای همین از همه کسانی که آمدند و لینک خریدند و برای کار پست گذاشتند و همه افرادی که کمک میکنند که فرهنگ سینمای مستقل ایجاد شود تشکر می کنم. به نظر من سینمای مستقل تنها راهی است که میتوان در آن حرفی زد و برای مشکلات مملکت گام برداشت. چون من به عنوان فیلمساز وقتی برای یک ارگان کار بسازم دستم بسته است. نکته جالب درباره انقلاب جنسی این است که خبر این مستند در همه خبرگزاریها بایکوت است. اما در این بایکوت خبری در شبکههای اجتماعی مانند اینستاگرام و توییتر خود مخاطب تبلیغ کرد و این یعنی شکستن آن هژمونی که با پول به وجود آمدهاست.
هزینه انقلاب جنسی ۲ از چه قرار است؟
سفر ما حدود ۳۰ میلیون هزینه داشت و با دستمزدها حدود ۷۰ میلیون شد.
چرا مستندهایی از این دست را هیچوقت در صداوسیما نخواهیم دید؟نه تبلیغ نه تیزر و نه حتی هیچخبری.خودتان میل پخش ندارید یا اینکه مشکل از جای دیگر است؟
دلاوری: خب بهتر است من بروم (میخندد)
شمقدری: واقعیت این است که من از صداوسیما دلم خون است. خبرگزاری اگر پوشش نمیدهد میگوییم به سیاستش نمیخورد. اما صداوسیما رسانه ملی است. من در دیداری که با رهبری داشتیم هم گفتم که تلویزیون فیلمهای ما را نشان نمیدهد. اگر هم نشان دهد در شبکههایی که حیاط خلوت تلویزیون است نشان میدهد. من شبکه مستند و افق را حیاط خلوت میدانم چون شبکه اصلی نیست. هر اتفاقی که برای این نظام بیفتد یکی از مقصران اصلی اش صداوسیما است و صداوسیما بحرانهای کشور را تشدید میکند. یک زمانی کارهای خوبی تولید نمیشد که پخش شود. اما الان کارهای خوبی ساخته میشود و مشکل پخش آنهاست چون مسئولین میترسند پخش کنند. اما ما ترسی نداریم و دنبال سینمای مستقلی هستیم که بتواند حرفش را بزند. یکی از دلایل اینکه ترس ندارم این است که احساس میکنم رهبری پشت این حرف است. من معتقدم انقلاب جنسی ۱ جایش در تلویزیون نیست. اما انقلاب جنسی ۲باید از تلویزیون پخش شود. میراث آلبرتا باید پخش شود. اما این اتفاق متاسفانه نمیافتد و به بحرانها دامن میزنند و مسئولین قطعا مدیون خون شهدا هستند.
[Forwarded from آیَتُ الله مُجْتَهِدےٖ تِهْرَانےٖ(ره)]
🔰حکایت عابد و سگ
🔶 روزی روزگاری، عابد خداپرستی بود که در عبادتکده ای در دل کوه راز و نیاز خدا میکرد، آنقدر مقام و منزلتش پیش خدا زیاد شده بود که خدا هر شب به فرشتگانش امر میکرد تا از طعام بهشتی، برای او ببرند و او را بدین گونه سیر نمایند...
🔷 بعد از ۷۰ سال عبادت، روزی خدا به فرشتگانش گفت: امشب برای او طعام نبرید، بگذارید امتحانش کنیم.
🔶 آن شب عابد هر چه منتظر غذا شد، خبری نشد، تا جایی که گرسنگی بر او غالب شد. طاقتش تمام شد و از کوه پایین آمد و به خانه بت پرستی که در دامنه کوه منزل داشت رفت و از او طلب نان کرد.
🍞 بت پرست ۳ قرص نان به او داد و او به سمت عبادتگاه خود حرکت کرد.
🐕 سگ نگهبان خانه بت پرست به دنبال او راه افتاد، جلوی راه او را گرفت...
🍞 مرد عابد یک قرص نان را جلوی او انداخت تا برگردد و بگذارد او براهش ادامه دهد، سگ نان را خورد و دوباره راه او را گرفت،
🍞 مرد قرص دوم نان را نیز جلوی او انداخت و خواست برود اما سگ دست بردار نبود و نمیگذاشت مرد به راهش ادامه دهد.
😡 مرد عابد با عصبانیت قرص سوم را نیز جلوی او انداخت و گفت : ای حیوان تو چه بی حیایی! صاحبت قرص نانی به من داد اما تو نگذاشتی آنرا ببرم؟
🐕 سگ به سخن آمد و گفت: من بی حیا نیستم، من سالهای سال سگ در خانه مردی هستم، شبهایی که به من غذا داد پیشش ماندم، شبهایی هم که غذا نداد باز هم پیشش ماندم، شبهایی که مرا از خانه اش راند، پشت در خانه اش تا صبح نشستم...
تو بی حیایی، تو که عمری خدایت هر شب غذای شبت را برایت فرستاد و هر چه خواستی عطایت کرد، یک شب که غذایی نرسید، فراموشش کردی و از او بریدی و برای رفع گرسنگی ات به در خانه یک بت پرست آمدی و طلب نان کردی...
💥 مرد با شنیدن این سخنان منقلب شد و به عبادتگاه خویش بازگشت و توبه کرد...
@ayatolah_mojtahedi
🔴 عفت زدایی و غیرت زدایی، نقشه دشمن برای دختران و پسران ایرانی/ شادی جوان در ساماندهی، زندگی، اشتغال و درآمد است
💠 آیتالله علمالهدی در خطبه دوم نماز جمعه 7 اردیبهشتماه مشهد مقدس در حرم امام رضا (علیهالسلام):
🔸 جریان فرهنگی ما در تربیت جوان به دنبال ساخت و پرداخت جوانی باشد که نماد علیاکبر است
🔹 ما در جنگ هستیم، مدافع سرسخت و رزمنده نیرومند ما در عرصه نبرد، جوانان ما هستند
🔸 دشمن میخواهد جوان ما را بگیرد و برای این کار، یک نقشه برای دختران و زنان جوان ما و یک نقشه برای پسران و مردان جوان ما دارد
⚠️ نقشه دشمن برای از دست رفتن دختران و زنان ما، حیا زدایی و عفت زدایی است
🚫 برای از دست رفتن مردان و پسران جوان ما، غیرت زدایی
🔹 با کنسرت، موسیقیهای مبتذل و ناهنجار و با فسق و فجورهای خیابانی جوان شاد نمیشود
🔸 شادی جوان در ساماندهی، زندگی، اشتغال و درآمد است
🔻 از جوان نظرخواهی کنید که شادی او در چیست؟ در بیکاری، بیسامانی و پای ترانه مبتذل نشستن است یا در تشکیل زندگی و درآمد داشتن؟
🔹 اینکه جوان نه پول دارد، نه درآمد و نه زندگی، به او بگویید هرچه دلت میخواهد برایت بزنیم و ترانه بخوانیم، این آبنبات چوبی به دست جوان دادن و سر او را بند کردن است
🔸 امروز، قشر کارگر ما قشر جوان ماست، رهبری میگویند تولید داخلی، حمایت از کالای داخلی، یک بخشش متوجه مردم اما بخش عمدهاش مربوط به مسؤولان و متولیان نظام است
🔹 همین روزها در تهران نمایشگاه لوازمآرایش راه افتاده، در این نمایشگاه، غیر از غرفههای کالای داخلی، چندین غرفه کالای خارجی قرار داده شده
🔸 لوازمآرایش چقدر در جامعه ما ضرورت دارد و برای مردم لازم است؟
🔹در این نمایشگاه، تولیدکننده خارجی را آوردید کنار تولیدکننده داخلی، کالای با کیفیت خارجی را کنار تولید داخلی قرار دادید تا آن را سرکوب کنید؟
💢 رهبری میگوید حمایت از تولید داخلی، شما برای محصول خارجی بازار درست میکنید تا لوازمآرایشی که برای مردم خیلی ضرورت ندارد و حتی بار فرهنگی نیز دارد، عرضه کنید؟
‼️ نمیدانم فرمانده ستاد اقتصاد مقاومتی از این نمایشگاه خبر دارند یا نه، جایگاه این نمایشگاه در ستاد اقتصادی مقاومتی کجاست؟
🔻 دختر 12، 13 و 14 ساله را بردند به این نمایشگاه و از الآن او را با لوازمآرایشی آشنا کردند
🔹 فردا که بهصورت یک جوان وارد جامعه میشود، چه جوانی خواهد بود؟ این کار بار فرهنگی دارد
🔸 یقیناً کار وزیر و آقای معاونش نیست چون آدم متدینی هستند اما آن آقای مدیرکل، دستیار یا سیل مشاورینی که راه انداختند، در آنان عامل نفوذی نیست؟
⁉️ در زمانی که آمریکا و اروپا دستبهدست دادند تا سفره برجام را جمع کنند و تحریمها را تشدید کنند، کشور را بازار لوازمآرایشی خارجی کردن، چه توجیهی اقتصادی و فرهنگی دارد؟
🔹 ماه معظم شعبان، به رحمت و رضوان مزین شده و درهمپیچیده شده است
🔸 برحسب رسمی که در سالهای گذشته در مشهد متداول بوده است، راهپیمایی با شکوه منتظران ظهور از میدان شهدا به طرف حرم مطهر برگزار میشود
🔹 از برادران و خواهران دل داده بقیهالله درخواست میکنم در مراسم صبح نیمه شعبان در میدان شهدا بهعنوان تکریم و تعظیم میلاد امام زمان حتماً شرکت کنند
🔸 در جامعه انقلابی ما، الگوی جوان حضرت علیاکبر(علیهالسلام) است و معیار علیاکبر بودن، سیره، منطق و روش پیامبر داشتن است
🌐 Alamolhoda.com/post/3734
🆔 T.me/joinchat/B0ty2zvcUQR6SBL9dwUnIg
بیّنات
پس از بازنشر کلیپ راه نرفتن گربه از روی صفحات قرآن یکی از دوستان ازنشر این کلیپ انتقاد و گلایه کردند بدین شرح که:
قرآن مانند امام معصوم (ع) است اینکه ما قرآن را پایین پای حیوانی روی زمین بگذاریم و امتحان کنیم آیا پا روی قرآن میگذارد یا نه به دنبال اثبات چه چیزی هستیم؟؟؟
یعنی قرآن آنقدر اعجاز و اثرات ندارد که ما دست به دامن یک حیوان شدیم.
ودیگر اینکه اگر خدای نکرده حیوان پایش را روی قرآن میگذاشت چه...
این فقیر متنی را در پاسخ نوشتم که خدمت دوستان هم تقدیم میکنم.
امیدوارم دوستان این بنده را از نظراتشان محروم نفرمایند.
ممنون از نظرتون درباره کلیپ گربه.
از جناب سلمان پرسیدند ریش تو بهتر است یا دم سگ؟! ( معلوم است پرسشگر بسیار بی ادب و مغرض و معاند بوده است)
حضرت فرمود:
اگر از پل صراط رد شد ریش من، و اگر رد نشد دم سگ.
مگر ندای قرآن و روایات طلب نصرت از مؤمنان نیست؟
چگونه است که من حلم زاده که ممکن است ریشم از دم سگ پست تر باشد بتوانم دین را یاری کنم اما خود سگ نتواند؟!
کجا ثابت شد که من حلم زاده از گربه بهترم؟!
شعور حیوانات بسی فراتر از آن چیزهایی است که در مخیّله امثال بنده بگنجد....
بنده عندالله شهادت میدهم که همین سگ و گربه ها را در عبادت و شکرگزاری از خودم جلوتر و خالص تر یافته ام.
چند سال پیش در منزلی ساکن بودیم که یک صحن همکف باصطلاح پیلوت داشت و از آنجا به طبقات بالا که مسکونی بود پله میخورد.
خانواده گفته بودند گاهی که برای گربه داخل صحن حیاط گوشت می اندازند این گربه اولش خود را روی زمین می مالد و بعد گوشت را میخورد...
راستش من خیلی باور نکردم پیش خودم گفتم اینها لابد بنظرشان چنین آمده...
تا روزی که از سر کار آمدم و در را باز کردم و با صحنه شگفتی مواجه شدم....
از پنجره طبقه بالا تکه ای گوشت به پایین برای گربه انداخته شد گربه اول آن را بو کرد سپس لحظاتی تمام بدنش را روی زمین مالید و غلتاند که در بیننده فقط به فقط احساس تشکر را برمی انگیخت و سپس سراغ گوشت رفت و مشغول خوردن شد!
اشکم جاری شد که چقدر در دین دستور داده اند نمازمان را که مفهوم شکرخدا را دارد قبل از غذا خوردن انجام دهیم و ما اول میرویم سراغ غذا و خواب و استراحت و هر وقت دیگر کاری نداشتیم نمازمیخوانیم...
این یک گربه است نه قرآن خوانده نه روایت و نه پای منبر نشسته ولی از روی غریزه و شعور باطنی اش اینقدر روحیه تشکر و قدردانی دارد....
ای کاش من بقدر یک گربه حداقل شرم از خدا میداشتم...
ما از انسانها اگر یک عمر هم خدمت ببینیم کافی است تا یک امر ناخوشایند و خلاف میلمان مشاهده کنیم تا تمام خوبیهایش را ندیده بگیریم و هستند کسانی که تا قدری ناملایمات در زندگی می بینند نمازشان را ترک میکنند اما این سگ و گربه هرگز نسبت به کسی که به آنها لطفی کرده ناسپاسی نمی کنند..
ما کجا و سگ و گربه کجا...
این است نگاه بنده تا حقیقت چه باشد...
حلم زاده
هدایت شده از روشنگری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش تحسینبرانگیز آذری جهرمی به استفاده از القاب تملق آمیز:دست من کجایش مبارک است؟ مقام من کجا عالیست؟ بعضی ازعنوانها برای مسئولان مانندمن سم است،ممکن است باورمان شود
🆘 @Roshangari_ir
تولد حضرت علی اکبر علیه السلام مبارک🌺
🌷حضرت علی اكبر (علیه السلام) فرزند ابی عبدالله الحسین(علیه السلام) بنا به روایتی در یازدهم شعبان، سال 33قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود. مادر بزرگوار ایشان لیلا دختر ابى مره می باشد.
🌹وی زمانى چند در خانه امام حسین علیه السلام به سر برد و روزگارى در زیر سایه امام حسن (علیه السلام) بزیست. لیلا براى امام حسین (علیه السلام) پسرى آورد، رشید، دلیر، زیبا، شبیه ترین کس به رسول خدا صلى الله علیه و آله رویش روى رسول ، خویش خوی رسول ، گفت و گویش گفت و گوى رسول خدا صلى الله علیه و آله؛ هر کسى که آرزوى دیدار رسول خدا را داشت بر چهره پسر لیلا مى نگریست.
🌷 تا آنجا که پدر بزرگوارش می فرماید هرگاه مشتاق دیدار پیامبر مى شدیم به چهره او مى نگریستیم؛ به همین جهت روز عاشورا وقتى اذن میدان طلبید و عازم جبهه پیکار شد، امام حسین(علیه السلام) چهره به آسمان گرفت.
🌕و گفت: اللهم اشهد على هؤلاء القوم فقد برز الیهم غلام اشبه الناس برسولک محمد خلقا و خلقا و منطقا و کنا اذا اشتقنا الى رؤیه نبیک نظرنا الیه…
🌟حضرت علی اکبر در کربلا حدود ۲۵ سال داشت. برخی راویان سن ایشان را ۱۸ سال و ۲۰ سال هم گفته اند. او اولین شهید عاشورا از بنى هاشم بود.
شجاعت و دلاورى حضرت على اکبر (علیه السلام) و رزم آورى و بصیرت دینى و سیاسى او، در سفر کربلا بویژه در روز عاشورا تجلى کرد. سخنان و فداکاریهایش دلیل آن است.
🍀 وقتى امام حسین (علیه السلام) از منزلگاه قصر بنى مقاتل گذشت، روى اسب چشمان او را خوابى ربود و پس از بیدارى انا لله و انا الیه راجعون گفت و سه بار این جمله و حمد الهى را تکرار کرد. حضرت على اکبر(علیه السلام) وقتى سبب این حمد و استرجاع را پرسید، حضرت فرمود: در خواب دیدم سوارى مى گوید این کاروان به سوى مرگ مى رود.
پرسید: مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود:چرا. پس گفت: فاننا اذن لا نبالى ان نموت محقین پس باکى از مرگ در راه حق نداریم.
روز عاشورا نیز پس از شهادت یاران امام، اولین کسى که اجازه میدان طلبید تا جان را فداى دین کند او بود. اگر چه به میدان رفتن او بر اهل بیت و بر امام بسیار سخت بود، ولى از ایثار و روحیه جانبازى او جز این انتظار نبود.
وقتى به میدان مى رفت، امام حسین(علیه ااسلام) در سخنانى سوزناک به آستان الهى، آن قوم ناجوانمرد را که دعوت کردند ولى تیغ به رویشان کشیدند، نفرین کرد. على اکبر چندین بار به میدان رفت و رزمهاى شجاعانهاى با انبوه سپاه دشمن نمود.
اما پیکار سخت، او را تشنه تر ساخت؛ به خیمه آمد. بى آنکه آبى بتواند بنوشد، با همان تشنگى و جراحت دوباره به میدان رفت و جنگید تا به شهادت رسید. قاتل او مره بن منقذ عبدى بود.
🌹پیکر حضرت على اکبر(علیه السلام) با شمشیرهاى دشمن قطعه قطعه شد وقتى امام بر بالین او رسید که جان باخته بود. امام حسین(علیه السلام) صورت بر چهره خونین حضرت على اکبر(علیه السلام) نهاد و دشمن را باز هم نفرین کرد.
🍃قتل الله قوما قتلوک…و تکرار مى کرد که:على الدنیا بعدک العفا. و جوانان هاشمى را طلبید تا پیکر او را به خیمه گاه حمل کنند. حضرت على اکبر ، نزدیکترین شهیدى است که با امام حسین دفن شده است مدفن او پایین پاى ابا عبد الله الحسین قرار دارد و به این خاطر ضریح امام، شش گوشه دارد.🌹
نشر دهید
http://telegram.me/joinchat/Be5fEjuo9Iyb-3c_Y5MwnQ
🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃