eitaa logo
اعتقادات اهل سقیفه
52 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خرایج از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام روایت است که روزی حضرت امیرالمومنین علیه السلام به ابوبکر ملاقات کرده گفت: آیا نمی دانی یا فراموشت شده که حضرت پیغمبر خدا صلی الله علیه و اله امر کرده بود که به امامت من اقرار کنی و به امیری مومنان بر من سلام کنی و تابع امر و فرمان شوی ابابکر گفت اگر دیگری را در این امر که می گویی حکم می ساختی که میانه من و تو حکم کند من به گفته او راضی می شدم آن حضرت گفت آن ثالثی که می گویی اگر حضرت رسول صلی الله و علیه واله خودش باشد راضی خواهی بود. گفت حضرت رسول صلی الله و علیه و اله چون توانم دیدفرمودند بیا تا که به مسجد قبا برویم چون به آن مسجد رسیدند دیدند که پیغمبر خدا صلی الله و علیه و اله در مسجد نشسته است چون حضرت رسول را چشم به ایشان افتاد فرمود ای ابابکر من نگفتم ترا مخالفت علی نکنی و او را تابع و فرمانبردار باشی گفت یا رسول الله صلی الله و علیه و اله بد کردم بعد از این شرط کردم که مخالفت با علی علیه السلام نکنم و چون برگشتند عمر را در راه دیده آنچه دیده بود و شنیده بود. را نقل کرد و عمر به او گفت تو سحر بنی هاشم را فراموش کرده ای و این قسم چیزها از ایشان بعید می دانی چندان وسوسه اش کرد که پیغمبر صلی الله و علیه و اله را ندیده انگاشت و سخن او را نشنیده باز ابوبکر بر سر کارریاست ظالمانه خود رفت و رسید به آنچه رسید. انساب النواصب/ص 205. اثباة الهداة/ج4/ص505. اَللّــهُمَّ العَن صَنَمَـي قُرَيـشٍ وَ جِبتَيـها وَ طاغُوتَيـها وَ اِفكَيـها وَابنَتَيـهِما...
در صحیح مسلم و بخاری ذکر شده که عمر لعین در وقت خلافت ناقص خود مکرر گفته: کانت بیعة ابابکر فلته و قی الله المسلمین من شرها فمن عاد الی مثلها فاقتلوه. بیعت کردن با ابی بکر از جانب خدا و رسول نبود چیزی ناگهانی بود و از روی سهو و خطا نه آنکه فکری و تدبیری کرده باشند نگه داشت حق تعالی به کرم خود مسلمانان را از شر و بدی آن بیعت پس اگر کسی بعد از این برگردد به این روش و چیزی که مثل و مانند آن بیعت باشد او را بکشید. بحارالانور/ج30/ص443. انساب النواصب/ص205. اَللّــهُمَّ العَن صَنَمَـي قُرَيـشٍ وَ جِبتَيـها وَ طاغُوتَيـها وَ اِفكَيـها وَابنَتَيـهِما...
امام كاظم علیه السلام فرمودند: هردو نفر (عمر و ابابکر) کافرند نفرین و لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنها باد به خدا سوگند هیچگاه به دل ایمان نداشتند همیشه حیله باز و اهل شک و ریب و نفاق بودند تا ملائکه عذاب, آنها را قبض روح و به جایگاه ذلت و خواری در دارالمقام (دوزخ) فرستادند. اصول کافی ج 8 ص 125 ح95
لعنت الله علیه وَلَا يَصُدَّنَّكُمُ الشَّيْطَانُ ۖ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ ﴿زخرف ٦٢﴾ و مبادا شيطان شما را از راه به در برد، زيرا او براى شما دشمنى آشكار است. ما رواه علي بن ابراهيم عن أبي عبد اللّه عليه السلام في قوله تعالى: وَ لا يَصُدَّنَّكُمُ الشَّيْطانُ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ‏ (الزخرف: 62) (قال) يَعْنِي الثَّانِيَ،عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(عَلَيْهِ السَّلاَمُ) إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ ». امام صادق صلوات الله علیه در مورد قول الهی: و مبادا شيطان شما را از راه به در برد، زيرا او براى شما دشمنى آشكار است. (زخرف 62) فرمود: منظور دومی (عمر بن خطاب) است از (راه) امیرالمومنین (صلوات الله علیه). قطعا او برای شما دشمنی آشکار است. تفسير القمي، ج‏2، ص: 287 بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏31، ص: 603 تفسیر البرهان، ج‏4، ص: 880 ‏
علیه‌السلام لعنت الله علیه وَلَا يَصُدَّنَّكُمُ الشَّيْطَانُ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ‏ شیطان شما را [از پذیرفتن حقایق] باز ندارد، مسلّماً او دشمن آشکار شما است سورة الزخرف، آیة:62 عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصادق عليه السلام،قَالَ:وَ لاٰ يَصُدَّنَّكُمُ الشَّيْطٰانُ يَعْنِي الثَّانِيَ،عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ. در تفسیر البرهان ذیل آیه شریفه از امام صادق عليه السلام روایت کرده که فرمودند: شیطان شما را از راه راست باز ندارد یعنی دومی [عمر] از امیرالمؤمنین عليه السلام باز ندارد. همانا او برای شما دشمنی أشکار است.
لعنت الله علیه لعنت الله علیه شیخ الفقها ابو الصلاح حلبی رضوان الله علیه عالم بزرگ شیعه در کتاب تقریب المعارف (ص۲۴۸) روایت کرده است که هر گاه در مجلسی نام عمر و منصور دوانیقی می‌آمد، امام صادق علیه السلام می‌فرمودند: «ای زنازاده!!!» و آن حضرت به شخص دیگری زنازاده نمی‌گفتند.
لعنت الله علیه ابن أبي شیبة عالم بزرگ اهل خلاف با سند صحیح از عُمَر بن الخطاب نقل می‌کند که می گفت: سوسمار(چلپاسه) نزد من محبوب تر از مرغ است. عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْمُسَيِّبِ، قَالَ: قَالَ عُمَرُ: «§ضَبٌّ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ دَجَاجَةٍ» مصنف ابن أبي شيبة نویسنده : ابن أبي شيبة، أبو بكر جلد : 5 صفحه : 125
حنیفه قال أبو حنیفة : ... لاَ حَدَّ على من تَزَوَّجَ أُمَّهُ التی وَلَدَتْهُ وَابْنَتَهُ وَأُخْتَه وَجَدَّتَهُ وَعَمَّتَهُ وَخَالَتَهُ وَبِنْتَ أَخِیهِ وَبِنْتَ أُخْتِهِ عَالِمًا بِقَرَابَتِهِنَّ منه عَالِمًا بِتَحْرِیمِهِنَّ علیه وَوَطِئَهُنَّ کُلَّهُنَّ فَالْوَلَدُ لا حق بِهِ وَالْمَهْرُ وَاجِبٌ لَهُنَّ علیه. ابوحنیفه گفته است: اگر کسى با مادرى که او را به دنیا آورده و نیز با دختر، خواهر، مادر بزرگ، عمه، خاله، دختر برادر و دختر خواهر خود ازدواج کند؛ در حالى که مى‌داند آن‌ها با وى این نسبت‌ها را دارند و نیز مى‌داند که این ازدواج حرام است و در عین حال با آن‌ها نزدیکى کند، فرزندى که به دنیا مى‌آید به پدرش ملحق مى‌شود، مهرى که تعیین شده واجب است که داده شود.ابوحنیفه گفته است: در هیچ یک از این موارد، حد جارى نمى‌شود. المحلى، ج11، ص253
اهل تسنن تعصب عجیبی روی عایشه دارند و اعتقاد دارند هر کسی به عایشه توهین کند کافر است و ریختن خونش حلال است! حال ببینیم عثمان چه توهین هایی به عایشه و حفصه کرده است : نماز برپا شد و عثمان جلو رفته و تکبير گفت ؛ در اين هنگام زني از حجره خويش ايستاده و گفت : اي مردم بشنويد و سپس در مورد رسول خدا ’ سخن گفته و گفت اوامر رسول خدا ’ را ترک کرديد و با وي مخالفت کرديد و...سپس سکوت کرد ؛ سپس ديگري ايستاده و همين سخنان را گفت ؛ و آن دو زن عائشه و حفصه بودند ؛ وقتي که عثمان سلام نماز را داد گفت : اين دو زن فتنه گر مردم را در نماز به فتنه انداختند و اگر از اين کار دست برندارند هر دشنامي که به ذهنم برسد به ايشان خواهم داد !!! ... قَالَ: ثُمَّ أُقِيمَتِ الصَّلَاةُ، فَتَقَدَّمَ عُثْمَانُ فَصَلَّى، فَلَمَّا كَبَّرَ قَامَتِ امْرَأَةٌ مِنْ حُجْرَتِهَا فَقَالَتْ: أَيُّهَا النَّاسُ - اسْمَعُوا، قَالَ: ثُمَّ تَكَلَّمَتْ فَذَكَرَتْ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَمَا بَعَثَهُ اللَّهُ بِهِ، ثُمَّ قَالَتْ: تَرَكْتُمْ أَمْرَ اللَّهِ وَخَالَفْتُمْ رَسُولَهُ - أَوْ نَحْوَ هَذَا - ثُمَّ صَمَتَتْ فَتَكَلَّمَتْ أُخْرَى مِثْلَ ذَلِكَ، فَإِذَا هِيَ عَائِشَةُ وَحَفْصَةُ قَالَ: فَلَمَّا سَلَّمَ عُثْمَانُ أَقْبَلَ عَلَى النَّاسِ، فَقَالَ: إِنَّ هَاتَانِ الْفَتَّانَتَانِ فَتَنَتَا النَّاسَ فِي صَلَاتِهِمْ، وَإِلَّا تَنْتَهِيَا أَوْ لَأَسُبَّنَّكُمَا مَا حَلَّ لِيَ السِّبَابُ، وَإِنِّي لَأَصْلِكُمَا لَعَالِمٌ المصنف: ج 11 ص 355
لعنت الله علیه ۱/تاخیر نماز صبح تا روزشن شدن هوا ( از ترس ترور شدن مثل عمر لعنت الله علیه) بحار الانوار جلد۳۷۴/۳۰ ۲/در حال احرام ، صید خوردن و حکم به جواز آن بحارالانوار جلد ۲۴۹/۳۱ ۳/سوزاندن تمام قرآنها و دستور به اینکه همه باید به طبق قرائت زید ، قرآن بخوانند. بحارالانوار ۲۰۵/۳۱ و...
لعنت الله علیه آورده‌اند در دوران خلافتِ عمر، زنى مراجعه کرد و از بُردهاى بیت‌المال خواست که نزد وى بود. همزمان، یکى از دختران عمر نیز وارد شد و از بُردهاى بیت‌المال خواست. عمر به درخواست آن زن جواب مثبت داد؛ ولى خواسته دختر خویش را رد کرد. اطرافیان عمر تعجّب و اعتراض کردند که دختر تو نیز در این بیت‌المال داراى سهم است. چرا او را مأیوس کردى؟ عمر به اعتراض آنها چنین پاسخ داد: «إنَّ أبا هذِهِ ثَبَتَ یَوْمَ اُُحُد وأبا هذِهِ فَرَّ یَومَ اُحُد وَلَمْ یَثْبُتْ. [آن زن بر دختر من ترجیح و امتیاز دارد؛] زیرا پدر او در جنگ اُحد فرار نکرد و استقامت ورزید؛ ولى پدر دختر من فرار کرد و پایدار نماند. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج۱۵، ص۳۲.
همه مردم از عمر داناترند روزی عمر بن خطاب در مقابل احصاب خطبه ای خواند و دستور داد که مهريه زنان را بيشتر از چهل اوقيه قرار ندهيد. پس هر که بيشتر از اين مقدار را به عنوان مهريه قرار دهد، زياده را به بيت المال خواهم داد. در اين هنگام زني از ميان زنان برخاست و گفت: آيا کتاب خدا بايد پيروي شود يا فرمان تو؟ عمر گفت: کتاب خدا، منظورت چيست؟ زن گفت: تو اکنون از اين که در مهريه زنان زيادي باشد، نهي کردي، در صورتي که خداوند در قرآن مي فرمايد: وَإِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَكَانَ زَوْجٍ وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا فَلَا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئًا سوره نساء ایه 20 و مال فراواني ( به عنوان مهر ) به او پرداخته ايد، چيزي از آن را پس نگيريد. عمر با شنيدن اين استدلال دو يا سه مرتبه گفت: همه از عمر داناتر هستند. اين ماجراي تاريخي به تعابير گوناگون و با يک مضمون در بسياري از کتب اهل سنت نقل شده است، به گوشه اي از اين نقل ها عنايت فرمائيد. الف- حاشيه سنن ابن ماجه، سندي، جلد1، صفحه 583 ب- کشف الخفاء، عجلوني، جلد1، صفحه 269 ج- السنن الکبري، بيهقي، جلد7، صفحه 233 د- جامع العلم، ابن عبدالبر، صفحه 66 ه- سيرة عمر، ابن جوزي، صفحه 129 و- تفسير قرطبي، جلد5، صفحه 99 ز- تفسير ابن کثير، جلد1، صفحه 467 ( ابن کثير پس از نقل ماجرا مي گويد: اسناد اين نقل جدا قوي ست. ) ح- الدر المنثور، سيوطي، جلد2، صفحه 133 ( سيوطي اين ماجرا را از هفت نفر از حفاظ مانند احمد، ابن حبان و طبراني نقل مي کند. ) ط- فتح القدير، شوکاني، جلد1، صفحه 4 7 ي- تفسيرالکشاف، زمخشري، جلد 1، صفحه 357 ک- ارشاد الساري في شرح صحيح البخاري، قسطلاني، جلد8، صفحه 57 ل- کنزالعمال، متقي هندي، صفحه 298 م- تفسير الخازن، جلد 1، صفحه 353 ن- المستدرک، حاکم نيشابوري، جلد2، صفحه 177 ( حاکم نيشابوري پس از نقل اين ماجرا با قطعيت حکم به تواتر اسناد صحيح آن مي نمايد. )