eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
123.4هزار عکس
130.3هزار ویدیو
212 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️خوشا به غیرتت ۲۰ لیتر مایع ضدعفونی کول میکنی تا به مردمت کمک کنی! ما برای آن که ایران؛ خانه ی خوبان شود رنجِ دوران برده ایم 👌 ان شاءالله خدا یه جو از غیرتت رو به اونایی بده که میلیاردی دارند میخورند بعد به جای کار کردن برای مردم میاند چالش برقصیم راه میاندازند ....
بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند دیگر حرم ها می ماند
✍سردار قاسم سلیمانی: من در بین سیاستمداران دنیا، شخصیتی ندیدم که مانند رهبر معظم انقلاب اهتمامی با این حجم به توجیه و بصیرت‌زایی در جامعه داشته باشد. ۹۷/۹/۷ ‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💠بزن بهادری که پا برهنه می جنگید.! ●می‌گفتیم چرا پابرهنه می‌ری؟ می‌گفت راحت‌ترم، اما واقعاً چیز دیگری را می‌دید که ما نمی‌دیدیم. چه دیده بود که ما نمی‌دیدیم؟ افسوس سال‌های از دست رفته را می‌خورد و همیشه خود را سرزنش می‌کرد. شب‌ها با پای برهنه در بیابان پر از خار پرسه می‌زد. زمزمه‌ها و فریادهای شبانه او آشناترین صدا برای نزدیکانش بود. اندک‌اندک برهنگی پا برایش عادت شد تا جایی که به شهرت یافت. ●سیدحمید را نه من، نه هیچ‌کس دیگر نمی‌شناسد. ما یک چیز ظاهری ازش دیده بودیم. در باطن نمی‌شناختیمش. او کسی بود که جنگ به برکت او و امثال او پیروز شد. تنها رزمنده‌ای که می‌توانم قسم بخورم که تک بود. هرجا حمله بود او را می‌دیدی. بعضی وقت‌ها از دوستانش می‌شنیدم که فرماندهان از دستش ناراحت می‌شدند که چرا ول می‌کند و می‌رود. سید گفته بود من نمی‌توانم یک‌جا بایستم. ●روزهای اول به سید خیلی سخت می‌گرفتند. بعد دیدند نمی‌شود مهارش کرد، آزادش گذاشتند. روحش نمی‌توانست آرام بگیرد. ✍راوی: عبدالحسین سالمی 🌷
● داوود عابدی که یکی از یلان گردان میثم بود، با صدای رسا و قشنگی روضه می‌خواند و با لهجه اصیل تهرانی و بسیار تو دلی دعا می‌کرد. بچه‌ها به داوود می‌گفتن: «داوود غزلی». ● او یک بار هم ابرام هادی را زیارت نکرده اما مریدش شده بود. هر وقت مرا می‌دید، از پهلوانی و مرام و مسلک ابرام می‌پرسید. می‌خواست مثل ابرام داش بشود. گیوه ی نوک تیز می‌پوشید. شلوار کردی تن می‌کرد و کلاه کف سری می‌گذاشت. این جوری، بسیار خوش رخ تر می‌شد. ●داوود، یک تسبیح سندلوس اعلا داشت که هر روز صبح، با یک تکه چوب مخصوص بهش روغن می‌زد تا شفاف و براق بماند. داوود از عملیات والفجر چهار به گردان میثم آمد و من هر وقت او را می‌دیدم، این تسبیح سندلوس دستش بود. 🌷 ●ولادت : ۱۳۴۲/۱/۷ تهران ●شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۲۲ جزیرهٔ مجنون ، عملیات بدر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️•﷽•♥️ تو مگر چند نفر بودی که رفتنت جهانی را ویران کرده؟؟؟ معلوم شد تو به تنهایی یک جهان بودی سردار عشق♥️ 😭😭😭😭 22 ‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💎 این روزها را قدر بدانید... 🔆 اگر زرنگ باشیم، چیزی را به دست می‌آوریم که همه نعمت های دنیایی در مقابلش پوچ است. 🌺 🌺
📸 تصویر کمتر دیده شده از شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی و دو همرزم شهیدش در یک قاب..
حاج قاسم سليماني: شرط شهید شدن شهید بودن است.. اگر امروز کسی را دیدید که بوی 🌷 شهید 🌷 از کلام رفتار و اخلاق او استشمام شد،بدانید او شهید خواهد شد و تمام شهدا این مشخصه را داشتند... روحت شاد سردار دلها ‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
4_5908781346003617019.mp3
13.75M
اللّهم الرزُقنا حـــــرم... آرزومہ ڪربلا برم...
4390768287798649137.mp3
509.2K
پر کِشیدن سوے کرب و بلا... عاشقونہ رفتن تا بہ خدا... 🌱
فاصــله ها دروغ می‌گویند..🌸 کہ بین ما و شما ایستاده‌اند... وقتی گرمای را هرلحظه احساس می‌کنم...😔 امروز پنجشنبه هست 🌸 شاخه گلی بفرستيم برای تموم آنهايی كه در بين ما نيستند 🌺 شهدا ، پدران، مادران ، بستگان و دوستان ، ولی دعاهاشون هنوز كارگشاست يادشون هميشه با ماست و جاشون بين ما خاليه.🌹
سلامٌ على أرواح طاهرة أبت الموت إلا شرفاً و شهیدا سلام بر روح و جان هاي پاكي كه چيزي جز شرف از مرگ نخواستند و شهید شدند 📎پ ن : مادر در کنار شهید حاج قاسم سلیمانی...قاب شهید در دستان سردار دلها هاتون_شهدایی🌷
سر قبر نشسته بودم … باران می آمد.   روی سنگ قبر نوشته بود: شهید مصطفی احمدی روشن …. از خواب پریدم. مصطفی ازم خواستگاری کرده بود، ولی هنوز عقد نکرده بودیم. بعد از ازدواج خوابم را برایش تعریف کردم. زد به خنده و شوخی گفت : بادمجون بم آفت نداره…  ولی یه بار خیلی جدی ازش پرسیدم که :کی شهید می شی مصطفی؟ مکث نکرد، گفت : سی سالگی … باران می بارید شبی که خاکش می کردیم…
پنجشنبه‌ها چشم که میگشاییم🌱 نام کسانی در ذهنمان روشن است که تا همیشه مدیونشان هستیم✋ آنهایی که هرگز فراموش نمی شوند❤️
🔰 سپهبد قاسم سلیمانی: خدایا! همیشه خواستم که سراسر وجودم را از عشق به خودت پر کنی 🔺 بخشی از وصیت‌نامه سپهبد قاسم سلیمانی •┈┈••✾❀🕊💖🕊❀✾••┈┈•
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸دوران دبیرستان(به روایت مادر) صفحات ۳۵_۳۴ 🦋 چند روزی بود که حالم اصلا خوش نبود و احوال پریشانی داشتم.😞 وقتی غلام حسین علت دلواپسی ام را جویا شد، چیزی غیر از آنچه خودش هم به آن فکر می کرد نبود؛ یعنی "دغدغه حضور محمدحسین درجمع و بروز خطرات احتمالی برای او." غلام حسین گفت:《دیشب که برای اقامه نماز به مسجد رفته بودم،با چشمان خودم دیدم که او و نوارهای امام را در پیراهنش پنهان می کند. همسرم! همه چیز را به بسپار🙌 فالله خیرحافظا وهو ارحم الراحمین.》 کم کم فعالیت انقلابیون از گوشه وکنار کشور به گوش می رسید! همه مردم درجریان فعالیت ها و تظاهرات قرار می گرفتند...؛ بعضی از خانواده ها، نوارهای سخنرانی و اعلامیه های امام را در خانه خود تحلیل و بررسی میکردند و آن ها را در بین مردم پخش می نمودند و گاهی ازسوی نیروهای رژیم، مورد آزار و اذیت قرار می گرفتند. درخانهِ ما هم غلام حسین به همراه بچه ها، به تجزیه و اعلامیه ها و سخرانی های امام می پرداخت.📄 یادم می آید آن روز، داخل باغچه مشغول چیدن سبزی بودم، رادیو را روشن کردم و خودم را در باغچه سرگرم کردم؛ ناگهان خبری توجه ام را به خود جلب کرد. 👈رادیو از سرکوبی جمعی از مردم بی گناه درمیدان ژاله خبر داد و همه کسانی را که از ظلم به تنگ آمده بودند، "خلافکار و ضدرژیم" تلقی می کرد. ❗️مرتب هشدار میداد از تجمع بپرهیزید! به پدران و مادران اخطار می کرد که مراقب رفتار فرزندان خود باشند، چون دولت هیچ گونه مسئولیتی دربرابر عواقب ناشی ازخرابکاری آن ها را نمی پذیرد. آن روز تنها چیزی که در ذهنم مجسم شد، رفت و آمدهای مشکوک محمدحسین و محمدهادی بود!! مطمئن بودم آن ها در جمع انقلابیون🇮🇷 فعالیت هایی دارند؛ زیرا آن ها تحت تعلیم پدر و برادران بزرگ تر، با آشنا شده بودند. توان از دست و پاهایم گرفته شد. دل شوره عجیبی در دلم افتاد..😓 دلم به حال مردمی که عزیزانشان را در این واقعه از دست دادند، بسیار می سوخت. از جوّ حاکم و ظلم ظالمان متنفر شده بودم، فقط برای سلامتی همهِ انقلابیون دعا میکردم.🙏 با نزدیک شدن مهرماه...
⭕️دایی همسر شهید: بهش گفتم: از این تون که اینقدر سنگش رو به سینه می‌زنی، برام بگو. راستش آن اوایل تا می‌دیدمش، مدام به رهبر، بدوبیراه میگفتم😞 او هم سرش را می‌انداخت پایین و لام تا کام حرفی نمی‌زد. آن روز گفت: گفتنی نیست، باید راهش رو بری تا بشناسی‌ش! چشم انداخت توی چشمم و بهم قول داد: اونوقت محسن نیستم اگه تو رو ننشونم جلوی آقا.❗️ بعد از شهادتش، خواهرم زنگ زد گفت: داریم میریم دیدار ، گفتیم تو هم بیای.❗️ پیش خودم گفتم: حتماً باید از پشت میله ها ببینمش. باورم نمیشد نمازم رو پشت سر رهبر بخوانم، نه از پشت میله ها، به فاصله یک و نیم متری.❗️😭 از این بالاتر که بروی دست مجروح رهبر را بگیری و ببوسی و دستت را در دست سالمش فشار بدهد و بگوید: بشی!😭😭 همانجا به محسن گفتم: تو قول دادی و به قولت عمل کردی، منم شدم؛ ولی هوام رو داشته باش نشم.😔 📚برگرفته از کتاب ؛ روایت هایی از زندگی شهید محسن حججی🌹 وصیت شهید مدافع حرم محسن حججی:👇 از غافل نشوید و بدانید من به یقین رسیدم که نائب بر حق است.✨🌹 🍃
دوری💕 را با چه زبانی می توان کرد!! دنج ترين جای جهان من♥️ است ای ... 🌷 🕊 🌹🍃🌹🍃
به رویِ دنیـا بست چشـم هایی را که ، نذر خـدا کرده بود ... 🌹
•••🌼♥️🌼••• 🌴تمـام‌ گرفتاری های مــا 🌸در همین‌ هستند 🌴و این‌ را 🌸خوب‌ فهمیده‌ است👌 🌷 🌹🍃🌹🍃
📜فرازی از وصیت نامه شهید: ♦️حال آنکه قرار است هرکسی یک روز به دنیا آمده، یک روز از دنیا ، چه خوب است با باشد. شهادت🌷 در راه دفاع از حریم آل الله. بارانی اسـت که بر هرکـس نمی‌بارد❌ و نام گِرِفت...! وقتی خُدا کسی را کُشت اَز شِدَّت ❣عِـشق ❣ ۲۲ اسفند، گرامی باد🌷 🌹🍃🌹🍃