🌸سلام آخر هفته تون
🌸مملو از محبت و الطاف الهی
🌿روزتون پر از عشق
🌸دلاتون بی غم
🌿لباتون خندون
🌸کینه و بغض ازتون دور
🌿پنجشنبه تون پراز موفقیت
🌸 #روزتـون_زیبـا_و_عالی_دوستان
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ https://eitaa.com/joinchat/969408717Ce383a2c847
❤️ شهیدی که عکس یک زن بر بدنش خالکوبی شده بود!
پنهان کاریهای او شک بعضیها را برانگیخته بود. جزو غواصهایی بود که باید به عنوان اولین نیروهای خط شکن وارد خاک دشمن میشد. هر بار که میخواست لباسش را عوض کند میرفت یک گوشه، دور از چشم همه این کار را انجام میداد. روحیه ی اجتماعی چندانی نداشت. ترجیح میداد بیشتر خودش باشد و خودش.
من هم دیگر داشتم نسبت به او مشکوک شدم. بچهها برای عملیات خیلی زحمت کشیده بودند. هر چه تاکتیک مربوط به مخفی نگه داشتن اسرار نظامی بود را، پیاده کرده بودند. همه ی امور با رعایت اصل (اختفا و استتار) پیگری میشد، حتی اغلب سنگرها و مواضع ادوات را با شاخههای نخل پوشانده بودیم. با رعایت همه این اصول حالا در آخرین روزهای منتهی به عملیات، کسی وارد جمع ما شده بود که مهارت بالایی در غواصی داشت، منزوی بود و حتی موقع تعویض لباس، جمع را ترک میکرد و به نقطهای دور و خلوت میرفت.
بعضی از دوستان، تصمیم گرفته بودند از خودش در اینباره سوال کنند و یا در صورت لزوم او را مورد بازرسی قرار دهند تا نکند خدای ناکرده، فرستندهای را زیر لباس خود پنهان کرده باشد.
آن فرد هم بی شک آدم ساده و کم هوشی نبود، متوجه نگاههای پرسش گر بچهها شده بود. یک شب موقع دعای توسل، صدای نالههای آن برادر به قدری بلند بود که باعث قطع مراسم شد. او از خود بی خود شده بود و حرفهایی را با صدای بلند به خود خطاب میکرد. میگفت:
«ای خدا! من که مثل اینها نیستم. اینها معصوم اند، ولی تو خودت مرا بهتر می شناسی... من چه خاکی را سرم کنم؟ ای خدا!»
سعی کردم به هر روشی که مقدور است او را ساکت کنم. حالش که رو به راه شد در حالی که اشک هنوز گوشه ی چشمش را زینت داده بود، گفت:
«شما مرا نمیشناسید. من آدم بدی هستم. خیلی گناه کردم، حالا دارد عملیات میشود. من از شما خجالت میکشم، از معنویت و پاکی شما شرمنده میشوم...»
گفتم: «برادر تو هر که بودهای دیگر تمام شد. حالا سرباز اسلام هستی. تو بنده ی خدایی. او توبه همه را میپذیرد...»
نگاهش را به زمین دوخت. گویا شرم داشت که در چشم ما نگاه کند. گفت:
«بچهها شما همهاش آرزو میکنید شهید شوید، ولی من نمیتوانم چنین آرزویی کنم.»
تعجب ما بیشتر شد. پرسیدم:
«برای چه؟ در شهادت به روی همه باز است. فقط باید از ته دل آرزو کرد.»
او تعجب ما را که دید، گوشه ی پیراهنش را بالا زد. از آن چه که دیدیم یکه خوردیم. تصویر یک زن روی تن او خالکوبی شده بود. مانده بودیم چه بگوییم که خودش گفت:
«من تا همین چند ماه پیش همهش دنبال همین چیزها بودم. من از خدا فاصله داشتم. حالا از کارهای خود شرمندهام. من شهادت را خیلی دوست دارم، اما همهش نگران ام که اگر شهید شوم، مردم با دیدن پیکر من چه بسا همه ی شهدا را زیر سوال ببرند. بگویند اینها که از ما بدتر بودند...»
بغضش ترکید و زد زیرگریه. واقعاً از ته دل میسوخت و اشک میریخت. دستی به شانهاش گذاشتم و گفتم:
«برادر مهم این است که نظر خدا را جلب نماییم همین و بس.»
سرش را بالا گرفت و در چشم تکتک ما خیره شد. آهی کشید و گفت:
«بچهها! شما دل پاکی دارید، التماستان میکنم از خدا بخواهید جنازه ای از من باقی نماند. من از شهدا خجالت میکشم... .»
آن شب گذشت. حرفهای او دل ما را آتش زده بود.حالا ما به حال او غبطه میخوردیم. دل با صفایی داشت. یقین پیدا کرده بودیم که او نیز گلچین خواهد شد. خدا بهترین سلیقه را دارد.
شب عملیات یکی از نخستین شهدای ما همان برادر دل سوخته بود. گلوله ی خمپاره مستقیم به پیکرش اصابت کرد. او برای همیشه مهمان اروند ماند.
راوی: محمد رعیتی/از رزمندگان لشکر ویژه 25 کربلا
https://eitaa.com/joinchat/969408717Ce383a2c847
🔴کپی بدون ذکر صلوات ممنوع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سوریه هم آزادی حجاب و دیسکو داشت..
🌐🎤توجه توجه توجه توجه ‼️‼️‼️‼️‼️
از همه شما تقاضا داریم این کلیپ رو برای همه گروهها و همه کسانی که به آنها دسترسی دارید بفرستید
حداقل همین یک کار رو برای روشنگری و نجات ایران عزیز انجام بدیم
https://eitaa.com/joinchat/969408717Ce383a2c847
برنامه های پایگاه در طول هفته
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
روزهای شنبه :
۹تا۹:۳۰ ورزش صبح گاهی ⛹♂⛹♂
۹:۳۰تا ۱۰ محفل انس با قرآن
۱۰تا۱۱ کلاس نهجالبلاغه با خانم نوروزی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
روز یکشنبه:
۹تا۱۱ کلاس حفظ قرآن با خانم موسوی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
روز های دوشنبه:
۱۰تا ۱۱ کلاس فرقه شناسی ، خانم خطیب
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
روز های سهشنبه:
۹تا۹:۳۰ ورزش صبح گاهی
۹:۳۰تا۱۰ کلاس جهاد تبیین ، خانم سرشار
۱۰ تا ۱۰:۴۰ حقله صالحین
۱۰:۴۰ تا ۱۱:۱۵ کلاس امر به معروف ،خانم ایزدی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
روز های پنجشنبه :
۹تا۱۱ حضور دختران 🌼🌼
گزارش تصویری
ورزش کردن صبحگاهی با حضور بسیجیان
برگزاری کلاس جهاد تبیین با حضور خانم سرشار
همچنین:
آزمون امر به معروف در پایگاه از سمت ستاد امر به معروف
۵۰هزار تومان کمک خرید دارو
۲۰۰هزار تومان کمک درمان بیمار
۵۰ هزار تومان کمک خرید شارژ
۱۴۰۱/۸/۱۷
#حوزه_۳کوثر
#پایگاه_بعثت
#قرارگاه_روشنگری
قرارگاه_محرومیت_زادیی
گزارش تصویری
حضور دختران مدرسه طباطبایی در پایگاه
با برنامه های چون:
ورزش کردن ،وسطی بازی کردن ،اعلام برنامه های هفته بسیج،
برگزاری حلقه های صالحین
با مربیان چون:خانم ها احوال، مهدی نژاد،
حسینی ،بخشی
۱۴۰۱/۸/۱۹
#حوزه_۳کوثر
#پایگاه_بعثت
#طرح_بهنام
#طرح_رویش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✋
اونهایی که میگن جمهوری اسلامی دنبال جنسی کردن این تجمعات هستش حتما این کلیپ رو ببینن
🔹مسئله پوشش اجباریست، نه حجاب اجباری
🔹قوانین پوشش کشورهای سراسر جهان که از آن اطلاعی نداریم
https://eitaa.com/joinchat/969408717Ce383a2c847
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موزیک ویدئو #برای_دختر_همسایه
شعری از دختران افغانستانی خطاب به دختران ایرانی
https://eitaa.com/joinchat/969408717Ce383a2c847
📚داستان کوتاه
مردی تفاوت بهشت و جهنم را از فرشتهای پرسید. فرشته به او گفت: بیا تا جهنم را به تو نشان دهم.
سپس هر دو با هم وارد اتاقی شدند. در
آنجا گروهی به دور یک ظرف بزرگ غذا
نشسته بودند، گرسنه و تشنه، ناامید و درمانده...
هر کدام از آنها قاشقی در دست داشت
با دستهای بسیار بلند، بلندتر از
دستهایشان، آنقدر بلند که هیچ
کدام نمیتوانستند با آن قاشقها غذا در
دهانشان بگذارند. شکنجهی وحشتناکی بود.
پس از چند لحظه فرشته گفت: حال بیا تا
بهشت را به تو نشان بدهم. سپس هر دو
وارد اتاق دیگری شدند. کاملاً شبیه اتاق
اول، همان ظرف بزرگ غذا و و عدهای
به دور آن، و همان قاشقهای دسته بلند؛
اما آن جا همه شاد و سیر بودند...
مرد گفت: من نمیفهمم، آخر چطور ممکن
است در این اتاق همه خوشحال باشند
و در آن اتاق همه ناراحت و غمگین، در
حالی که شرایط هر دو اتاق کاملاً یکسان است؟
فرشته لبخندی زد و گفت: ساده است،
این جا مردمی هستند که یاد گرفته اند
به یکدیگر غذا بدهند ...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ https://eitaa.com/joinchat/969408717Ce383a2c847
عزیزان توجه کنید
کلاس آموزشی سواد رسانه
حتما شرکت کنید
این کلاس برای همه ما لازم هست
عزیزانی که شرکت میکنند
به من خبر بدن
شهره بیات شطرنج باز و داور بین المللی طی مصاحبه ایی اعلام کرد که در ایران یهودی مخفی بوده !!!!
➖➖➖➖
🌍 #انتشار_حداکثری_با_شما
https://eitaa.com/joinchat/969408717Ce383a2c847
🟣هم وغم با انسان چه می کند ؟!
🍃🌸 زندگی ماشینی امروزه و خانه های آهنی امروزه برای انسان استرس و هم و غم می آورد. بیشتر بیماری های امروز استرس وغصه هستند.
🍃🌸 حضرت علی می فرماید:
قوی ترین و سخت ترین مخلوقات خدا ده چیز میباشند:
🍃_کوه ها
🍃_اهن،که کوه را میتراشد و از کوه قوی تر است
🍃_اتش از اهن قوی تر است زیرا اتش اهن را اب میکند.
🍃_آب از اتش قوی تر است آب اتش را خاموش میکند.
🍃_ابر از اب قوی تر است زیرا ابر اب ها را حمل میکند و منتقل میکند.
🍃_باد از ابر قوی تر است باد ابرها را جابجا میکند.
🍃_انسان از باد قوی تر است هرچقدر باد شدید باشد
دستش را جلوی صورتش قرار میدهد و رد میشود.
🍃_مستی از انسان قوی تراست و بر انسان غلبه میکند.
🍃_خواب از مستی قوی تر است چون انسان میخوابد و مستی اش از بین میرود.
🍃_هم و غم از خواب قوی تر است چرا که انسانی که ناراحتی و غم دارد نمی تواند بخوابد پس هم و غم بر خواب غلبه میکند.
🍃🌸 پس سخت ترین و شدیدترین مخلوق خدا هم و غم است .
هم و غم از کوه ها و اتش و اهن و..قوی تر است
و بدن ضعیف انسان را نابود میکند.
انسانی که زیاد غصه میخوردباعث پیری زودرسش میشود.
برای هر موضوع بیخودی روح و روانت را از بین نبر
#علامه_حکیم
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬https://eitaa.com/joinchat/969408717Ce383a2c847
⚠️ روایت یک داستان واقعی!
چند روز پیش کیف مدرسهای پسر و دخترم رو دادم برای تعمیرات. نو بودند ولی بند حمایل و یکی از زیپهای هرکدوم خراب شده بود. کاغذ رسید رو از تعمیرکار تحویل گرفتم و قرار شد یکی دو روزه تعمیرشون کنه و تحویلم بده.
دو روز بعد، حدود ساعت 11 شب برای تحویل کیف ها مراجعه کردم. هر دو تا کیف تعمیر شده بودند. کاغذ رسید رو تحویل دادم و خواستم هزینه تعمیر رو بپردازم که تعمیرکار به من گفت: «شما میهمان امام زمان هستید! هزینه نمی گیرم، فقط یه تسبیح صلوات نذر ظهورش بخونید!»
از شنیدن نام مولا و آقایمان، کمی جا خوردم!
گفتم: «تسبیحِ صلوات رو حتما میخونم، ولی لطفا پول رو هم قبول کنید! آخه شما زحمت کشیدهاید و کار کردهاید.» گفت: «این نذر چند سال منه. هر صدتا مشتری، پنج تای بعدیش نذر امام زمانه!»
بعد هم دستهی قبضهاش رو به من نشون داد. هر از چندگاهی روی تهفیشِ قبضها نوشته شده بود: «میهمان امام زمان!» گفت این یه نذر و قراردادیه بین من و امام زمان و نفراتی که این قبض ها به اونا بیفته؛ هرکاری که داشته باشن، مجانی انجام میشه فقط باید یه تسبیح صلوات نذر ظهور آقا بخونن!
اصرار من برای پرداخت هزینه، فایده نداشت! از تعمیرکار خداحافظی کردم، کیفها رو برداشتم و از مغازه اومدم بیرون. اون شب رو تا مدتها داشتم به کار ارزشمند و جالب این تعمیرکارِ عزیز فکر میکردم...
به این فکر کردم که اگر همه ما ها در همین حد هم که شده برای ظهور قدمی برداریم، چه اتفاق زیبایی برای خودمون و اطرافیانمون میافته! من تصمیمم رو گرفتم. اولین قدم این بود که این عمل خداپسندانه رو برای دیگران هم نقل کنم.
گزارش تصویری
ورزش صبح گاهی
برگزاری محفل انس با قرآن شهید قاسمیان
برگزاری کلاس نهجالبلاغه با حضور خانم نوروزی
همچنین از چهار
بسیج فعال تقدیر شد .
۱۴۰۱/۸/۲۱
#حوزه_۳کوثر
#پایگاه_بعثت
#قرارگاه_تزکیه