eitaa logo
شهید محمودرضا بیضائی
281 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
18 فایل
شهید محمودرضا بیضائی ولادت زمینی: 1360/09/18 ولادت آسمانی: 1392/10/29 محل شهادت: قاسمیه جنوب شرقی دمشق. بر اثر اصابت ترکش. مزار شریف: تبریز گلزارشهدای وادی رحمت. بلوک۱۱ ردیف۶ شماره۱ ادمین: @Beyzai_mahmoud
مشاهده در ایتا
دانلود
طبق قرار شبانه هرکس ۵ صلوات به نیابت از #شهید_بیضائی جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان «عج» » اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم » @Beyzai_ChanneL
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌤 اللهم اَنتَ السلام السلام علیک یا اباعبدالله(علیه السلام)🍃 السلام علیک یا صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)🍃 السلام علیکم ایهاالشهدا🍃 @Beyzai_ChanneL
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 شهید سید رضا حسینی @Beyzai_ChanneL
شهید محمودرضا بیضائی
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 #خاطره شهید سید رضا حسینی @Beyzai_ChanneL
‍ ‍ همسرم به من گفت یک خواهش از تو دارم و البته می‌دانم که خودت رعایت می‌کنی اما خواهش می‌کنم ابتدا خودت با حفظ حجابت مدافع حرم باشی و بعد به خواهرانت، مادرت و فامیل و هر کسی که می‌بینی بگویی چادرشان را حفظ کنند، چادر‌ها که کنار برود یعنی آنها به سمت سلطه دشمنان رفته‌اند و وقتی حجابشان به سبک و سیاق آنها باشد، این بدان معناست که خون ما بی‌هدف به هدر رفته است. 😔😔 شما با حفظ حجابتان مشتی بر دهان دشمنان بزنید و بگویید ما شوهرانمان را به میدان جنگ می‌فرستیم و خودمان با حجابمان با دشمنانمان مبارزه می‌کنیم.🌹🌹🌹 اینکه می‌گویند غریب هستند درست است، اما این غریبی به معنای واماندگی و درماندگی نیست. دراین میان کم‌ کاری‌هایی هست و آنطور که باید خانواده‌ها به رسانه‌ها معرفی نمی‌شوند. به نقل از همسر شهید🌸 @Beyzai_ChanneL
📸رئیس قوه قضائیه و مسئولان عالی قضایی با آرمان‌های بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی تجدید میثاق کردند. @Beyzai_ChanneL
شهید محمودرضا بیضائی
📸رئیس قوه قضائیه و مسئولان عالی قضایی با آرمان‌های بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی تجدید میثاق کردند.
🔻آیت‌الله رئیسی: مردم باید احساس کنند که اجرای عدالت صورت می‌گیرد رئیس قوه قضاییه در حاشیه مراسم تجدید میثاق مسئولان عالی قضایی با آرمان‌های امام خمینی (ره): 🔹در این چهل ساله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، دستگاه قضایی مبتنی بر فقه و حقوق اسلامی، تلاش‌های قابل توجهی را انجام داده است؛ لیکن با آنچه که باید، در اجرای عدالت فاصله دارد و باید تلاش کنیم که این فاصله کم و کمتر شود. 🔹باید تلاش کنیم دستگاه قضایی در طراز دستگاه قضایی امیرالمومنین(ع) و دستگاه قضایی مورد انتظار امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری باشد. 🔹اقدامات بسیاری صورت گرفته که لازم بوده؛ ولی کافی نبوده است. منظور از اجرای عدالت این است که قانونگذاران در حوزه قانونگذاری، قانون عادلانه تصویب کنند؛ مجریان در حوزه اجرا عادلانه اجرا کنند و قضات در حوزه قضاوت، عادلانه داوری کنند و مردم احساس عدالت کنند. مردم احساس کنند اگر در گوشه‌ای از کشور به آن‌ها ظلمی شد و به دستگاه قضایی مراجعه کردند، به پدری مهربان رجوع کرده‌اند که حتما حق آن‌ها را باز خواهد ستاند. این نکته‌ای است که به کار و تلاش و جدی نیاز دارد. 🔹مدیران باید در اجرای قانون تلاش کنند و هیچ کسی به خود اجازه ندهد که قانون گریزی کند و همگان نظارت، خصوصا نظارت مردم را به عنوان یک اصل بپذیرند. 🔹 امروز رهبر معظم انقلاب اسلامی هم در اینگونه موارد به ما تاکید دارند. به طور مثال هر دستگاهی آمار و ارقامی دارد و به هر دستگاه مراجعه کنیم می گوید طبق این آمار کار کرده ام و سئوالی که همیشه رهبر معظم انقلاب به درستی از همه ما مسئولان دارند، این است که آیا در خروجی کار، رضایت مردم افزایش پیدا کرده و اعتمادشان بیشتر شده است؟ 🔹در دوره تحول در نظر داریم با نگاه به کرامت مردم، هم کرامت قاضی، هم کرامت ارباب رجوع ، هم کرامت کارمندان و هم کرامت متهم، کرامت همه در دستگاه قضایی رعایت شود. @Beyzai_ChanneL
سردار نجات جانشین فرمانده قرارگاه ثارالله تهران شد 🔹فرمانده کل سپاه طی حکمی سردار حسین نجات را به سمت جانشین قرارگاه ثارالله سپاه منصوب کرد. 🔹پیش از این سردار کوثری عهده‌دار این مسئولیت بود. 🔹سردار نجات نیز پیش از این عهده‌دار معاونت فرهنگی و اجتماعی سپاه بود. @Beyzai_ChanneL
✨🌼✨ دل در بر من زنده برای غم توست بیگانه خلق و آشنای غم توست لطفی‌ست که می‌کند غمت با دل من ورنه دل تنگ من چه جای غم توست @Beyzai_ChanneL
🌹﷽🌹 ❤️ از امروز با عاشقانه‌ای متفاوت در دل بحران و و با یادی از شهدای در خدمت شما خوبان هستیم. شادی روح شهدای مدافع حرم
✍️ 💠 ساعت از یک بامداد می‌گذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ۱۳۹۰ مانده بود و در این نیمه‌شب رؤیایی، خانه کوچک‌مان از همیشه دیدنی‌تر بود. روی میز شیشه‌ای اتاق پذیرایی ساده‌ای چیده بودم و برای چندمین بار سَعد را صدا زدم که اگر نبود دلم می‌خواست حداقل به اینهمه خوش‌سلیقگی‌ام توجه کند. 💠 باز هم گوشی به دست از اتاق بیرون آمد، سرش به قدری پایین و مشغول موبایلش بود که فقط موهای ژل زده مشکی‌اش را می‌دیدم و تنها عطر تند و تلخ پیراهن سپیدش حس می‌شد. می‌دانستم به خاطر من به خودش رسیده و باز از اینهمه سرگرمی‌اش کلافه شدم که تا کنارم نشست، گوشی را از دستش کشیدم. با چشمان روشن و برّاقش نگاهم کرد و همین روشنی زیر سایه مژگان مشکی‌اش همیشه خلع سلاحم می‌کرد که خط اخمم شکست و با خنده توبیخش کردم :«هر چی خوندی، بسه!» 💠 به مبل تکیه زد، هر دو دستش را پشت سرش قفل کرد و با لبخندی که لبانش را ربوده بود، جواب داد :«شماها که آخر حریف نظام نشدید، شاید ما حریف نظام شدیم!» لحن محکم وقتی در لطافت کلمات می‌نشست، شنیدنی‌تر می‌شد که برای چند لحظه نیم‌رخ صورت زیبایش را تماشا کردم تا به سمتم چرخید و به رویم چشمک زد. 💠 به صفحه گوشی نگاه کردم، سایت باز بود و ردیف اخبار که دوباره گوشی را سمتش گرفتم و پرسیدم :«با این می‌خوای کنی؟» و نقشه‌ای دیگر به سرش افتاده بود که با لبخندی مرموز پاسخ داد :«می‌خوام با دلستر انقلاب کنم!» نفهمیدم چه می‌گوید و سرِ پُرشور او دوباره سودایی شده بود که خندید و بی‌مقدمه پرسید :«دلستر می‌خوری؟» می‌دانستم زبان پُر رمز و رازی دارد و بعد از یک سال زندگی مشترک، هنوز رمزگشایی از جملاتش برایم دشوار بود که به جای جواب، کردم :«اون دلستری که تو بخوای باهاش انقلاب کنی، نمی‌خوام!» 💠 دستش را از پشت سرش پایین آورد، از جا بلند شد و همانطور که به سمت آشپزخانه می‌رفت، صدا رساند :«مجبوری بخوری!» اسم انقلاب، هیاهوی سال ۸۸ را دوباره به یادم آورده بود که گوشی را روی میز انداختم و با دلخوری از اینهمه بی‌نتیجه، نجوا کردم :«هر چی ما سال ۸۸ به جایی رسیدیم، شما هم می‌رسید!» با دو شیشه دلستر لیمو برگشت، دوباره کنارم نشست و نجوایم را به خوبی شنیده بود که شیشه‌ها را روی میز نشاند و با حالتی منطقی نصیحتم کرد :«نازنین جان! انقلاب با بچه‌بازی فرق داره!» 💠 خیره نگاهش کردم و او به خوبی می‌دانست چه می‌گوید که با لحنی مهربان دلیل آورد :«ما سال ۸۸ بچه‌بازی می‌کردیم! فکر می‌کنی تجمع تو دانشگاه و شعار دادن چقدر اثر داشت؟» و من بابت همان چند ماه، مدال مبارز را به خودم داده بودم که صدایم سینه سپر کرد :«ما با همون کارها خیلی به ضربه زدیم!» در پاسخم به تمسخر سری تکان داد و همه مبارزاتم را در چند جمله به بازی گرفت :«آره خب! کلی شیشه شکستیم! کلی کلاس‌ها رو تعطیل کردیم! کلی با حراست و درافتادیم!» 💠 سپس با کف دست روی پیشانی‌اش کوبید و با حالتی هیجان‌زده ادامه داد :«از همه مهمتر! این پسر سوریه‌ای یه دختر شرّ ایرانی شد!» و از خاطرات خیال‌انگیز آن روز‌ها چشمانش درخشید و به رویم خندید :«نازنین! نمی‌دونی وقتی می‌دیدم بین اونهمه پسر میری رو صندلی و شعار میدی، چه حالی می‌شدم! برا من که عاشق بودم، به دست اوردن یه همچین دختری رؤیا بود!» در برابر ابراز احساساتش با آن صورت زیبا و لحن گرم عربی، دست و پای دلم را گم کردم و برای فرار از نگاهش به سمت میز خم شدم تا دلستری بردارم که مچم را گرفت. صورتم به سمتش چرخید و دلبرانه زبان ریختم :«خب تشنمه!» و او همانطور که دستم را محکم گرفته بود، قاطعانه حکم کرد :«منم تشنمه! ولی اول باید حرف بزنیم!» 💠 تیزی صدایش خماری را از سرم بُرد، دستم را رها نمی‌کرد و با دست دیگر از جیب پیراهنش فندکی بیرون کشید. در برابر چشمانم که خیره به فندک مانده بود، طوری نگاهم کرد که دلم خالی شد و او پُر از حرف بود که شمرده شروع کرد :«نازنین! تو یه بار به خاطر قید خونواده‌ات رو زدی!» و این منصفانه نبود که بین حرفش پریدم :«من به خاطر تو ترک‌شون کردم!» مچم را بین انگشتانش محکم فشار داد و بازخواستم کرد :«زینب خانم! اسمت هم به خاطر من عوض کردی و شدی نازنین؟» از طعنه تلخش دلم گرفت و او بی‌توجه به رنجش نگاهم دوباره کنایه زد :« هم به‌خاطر من گذاشتی کنار؟ اون روزی که لیدر دانشکده بودی که اصلاً منو ندیده بودی!»... ✍️نویسنده: @Beyzai_ChanneL