eitaa logo
#بیدارباش
457 دنبال‌کننده
6هزار عکس
4.5هزار ویدیو
326 فایل
کانال فرهنگے و تحلیل مسائل سیاسے روز ایـــــــ🇮🇷ـــــــران و جہـــــ🌍ـــــان @Bidarb_a_s_h 👈ارتباط با ادمین : @iliashojae
مشاهده در ایتا
دانلود
#بیدارباش
🎥 #آذربایجان #سنگر_دلیران #بیدارباش http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
🔴 اردوغان شد اما نگرفت‼️ 🔻 | اردوغان با رویای نو عثمانی، می خواست در سوریه و عراق مرتکب سیاست غلطی بشود اما نتوانست. او در توهم احیای امپراتوری عثمانی بود که ناگهان دید کودتا گران فرش زیر پایش را کشیده اند. و اگر حمایت ایران نبود، ابقای او و دولتش بسیار دشوار می شد. 🔹او اما به جای قدرشناسی از حمایت ایران، دوباره توهم زده و این بار در باکو، شعری را که در ایران، در باره جدایی جمهوری آذربایجان از ایران بزرگ خوانده می شود، بر عکس خوانده است! 🔹 اردوغان با وجود لفاظی علیه صهیونیست ها، در ماجرای فتنه انگیزی در سوریه و عراق، در خدمت نقشه "صهیونیسم مسیحی" عمل کرد؛ اما از همان ها، در ماجرای کودتای پنج سال قبل خنجر خورد. 🔹با این وجود، گویا او هنوز عبرت نگرفته، که در فتنه انگیزی صهیونیسم مسیحی در منطقه قفقاز، باز هم پذیرفته نقش پادویی را ایفا می کند. او بلا تردید، نتیجه این بلاهت و خوش رقصی را خواهد دید؛ همچنان که صدام و محمد مُرسی، هر کدام به نوعی، نتیجه خوش رقصی های شان را دیدند و چشیدند. 🔹مرُسی هم که از نظر اخوانی بودن به اردوغان نزدیک بود، توهم زد و ضمن مقابله جویی با جبهه مقاومت (به رهبری ایران)، به دشمنان ملت های مسلمان اعتماد کرد؛ تا آن که در اثر کودتا به زیر کشیده شد و در غربت زندان، در تنهایی مُرد. بدون هیچ سر و صدایی در دنیا. 🔹اردوغان یک بار از خطر جست و اگر اندکی درایت و عبرت اندوزی داشت، پا در همان باتلاقی نمی گذاشت. او یک بار تا حد غرق شدن پیش رفت و با حمایت ایران، نجات یافت. اما گویا کم حافظگی و سفاهت، در کمین وی نشسته و این می تواند یک سیاستمدار را نابود کند. ✍ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 【 جزء لاینفک 】 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 دوتار خراسانی درباره منشاء پيدايش محقق ارجمند و پژوهشگر توانمند استاد كليم الله توحدي و استاد محمد يگانه در روايتي مشترك معتقدند: در سالهاي هجوم اقوام بيگانه مانند ازبكها به اين ديار (خراسان) مردم يك آبادي كه اساس زندگي شان بر دامپروری بوده است به منطقه ای گرمسیر مي روند. سفري چند ماهه تا آمدن دوباره ي بهار و بازگشت به آبادي. مردم براي محافظت از آبادي جوانان را در روستا باقي مي گذارند و خودراهي منطقه ی گرمسیر مي شوند. پس از مدتي هجوم دشمنان آغاز مي شود. پايمردي نستوه جوانان روستا در برابر دشمن انبوه عاقبت باعث شهادت فداكاران مي شود. با سپري شدن فصل سرما مردم به روستا باز مي گردند. در سر شوق شيرين زندگي دارند و در دل اميد و آرزوهاي بسيار. وقتي به نزديك آبادي مي رسند با خانه هاي غارت شده و ويران روبه رو مي شوند و از آن همه جوان تنها مزارهايي به يادگار مانده است. مزار...مزار... ✍ محقق آهنگ های دوتار http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
✍سپهبد_شهید_سلیمانی 🌹🌹⚘🌷🌹🌹 «خداوندا در دستان من چیزی نیست؛ نه برای عرضه [چیزی دارند] و نه قدرت دفاع دارند؛ اما در دستانم چیزی را ذخیره کرده‌ام که به این ذخیره امید دارم و آن روان بودن پیوسته به سمت توست. وقتی آن‌ها را به سمتت بلند کردم؛ وقتی آن‌ها را برایت بر زمین و زانو گذاردم؛ وقتی سلاح را برای دفاع از دینت به‌دست گرفتم اینها ثروت دستان من است که امیدوارم قبول کرده باشی.» 🌿🌿🌱🌱🌿🌿🌱🌱🌿🌿🌱🌱 http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃 در راه گوشیم زنگ خورد. با بی حوصلگی جواب دادم: بله؟! صدای ناآشنا و مودبی از اونور خط جواب داد: سلام عزیزم.خوبید؟! من کامرانم. دوست مسعود. خوشحال میشم بهم افتخار هم صحبتی بدید. با اینکه صداش خیلی محترم بود ولی دیگه تو این مدت دستم اومده بود که کی واقعا محترمه. اعتراف میکنم که در این مدت و پرسه زدن میون اینهمه مرد وپسر مختلف حتی یک فرد محترم ندیدم. همشون بظاهر ادای آدم حسابی ها رو در میارن ولی تا میفهمن که طرفشون همه چیشو ریخته تو دایره و دیگه چیزی برای ارایه دادن نداره مثل یک آشغال باهاش رفتار میکنند. صدای دورگه و بظاهر محترمش دوباره تو گوشم پیچید: عسل خانوم؟ دارید صدامو؟ با بی میلی جواب دادم: بله خوبی شما؟ مسعود بهم گفته بود شما دنبال یک دختر خاص هستید و شماره منو بهتون داده ولی نگفت که خاص از منظر شما یعنی چی؟ یک خنده ی لوس و از دید خودشون دخترکش تحویلم داد و گفت: -اجازه بده اونو تو قرارمون بهت بگم! فقط همینو بگم که من احساسم میگه این صدای زیبا واقعا متعلق به یک دختر خاصه! واگر من دختر خاص و رویایی خودمو پیدا کنم خاص ترین سورپرایزها رو براش دارم. تو این ده سال خوب یاد گرفتم چطوری برای این جوجه پولدارها نازو عشوه بیام و چطوری بی تابشون کنم. با یکی از همون فوت وفن ها جواب دادم: عععععععههههههه؟!!!! پس خوش بحال خودم!!! چون مطمئن باش خاص تر از من پیدا نخواهی کرد. فقط یک مشکل کوچیک وجود داره. اون اینه که منم دنبال یک آدم خاصم. حتما مسعود بهت گفته که من چقدر... وسط حرفم پرید و گفت: -بله بله میدونم و بخاطر همین هم مشتاق دیدارتم. مسعود گفته که هیچ مردی نتونسته دل شما رو در این سالها تور کنه و شما به هرکسی نگاه خریدارانه نمیکنی! یک نفس عمیق کشید و با اعتماد به نفس گفت: من تو رو به یک مبارزه دعوت میکنم! بهت قول میدم من خاص ترین مردی هستم که در طول زندگیت دیدی!!! پوزخندی زدم و به تمسخر گفتم: و با اعتماد به نفس ترینشون... داشت میخندید . از همون خنده ها که برای منی که دست اینها برام رو شده بود درهمی ارزش نداشت که به سردی گفتم: عزیزم من فعلا جایی هستم بعد باهم صحبت میکنیم. گوشی رو قطع کردم و با کلی احساسات دوگانه با خودم کلنجار میرفتم که چشمم خورد به اون مردی که ساعتها بخاطرش رو نیمکت نشسته بودم!!! ادامه دارد ... ✍ http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃 او به آرامی می آمد و درست در ده قدمی من قرار داشت... در تمام عمرم هیچ وقت همچین حسی رو نداشتم. قلبم تو سینه ام سنگینی میکرد! ضربان قلبم اینقدر به شمارش افتاده بود که نمیدونستم باید چه کار کنم. خدای من چه اتفاقی برام افتاده بود. نمیدونستم خدا خدا کنم اوهم منو ببینه یا دعا کنم چشمش به حجاب زشت و آرایش غلیظم نیفته..!! اوحالا با من چند قدم فاصله داشت... عطر گل محمدی میداد... عطر پدرم... عطر صف اول مسجد! گیج ومنگ بودم. کنترل حرکاتم دست خودم نبود. چشم دوخته بودم به صورت روحانی و زیباش. هرچه نزدیک تر میشد به این نتیجه میرسیدم که دیدن من اون هم در این لباس وحجاب اصلن چیزی نبود که میخواستم. اما دیگر دیر شده بود. نگاه محجوب اوبه صورت آرایش کرده و موهای پریشونم افتاد. ولی به ثانیه نکشید نگاهش رو به زیر انداخت . دستش رو روی عباش کشید و از کنارم رد شد. من اما همونجا ایستادم. اگر معابر خالی از عابر بود حتما همونجا مینشستم و در سکوت مرگبارم فرو میرفتم و تا قیامت اون لحظه ی تلاقی نگاه و عطر گل محمدی رو مرور میکردم. شاید هم زار زار به حال خودم میگریستم. ولی دیگه من اون آدم سابق نبودم که این نگاه ها متحولم کنه. من تا گردن تو کثافت بودم.!!!!!!!! شاید اگر آقام زنده بود من الان چادر به سر از کنار او رد میشدم و بدون شرم از نگاه ملامت بارش با افتخار از مقابلش میگذشتم. سرمو به عقب برگردوندم و رفتن او راتماشا کردم. او که میرفت انگار کودکیهامو با خودش میبرد... پاکیهامو... آقامو... بغض سنگینی راه گلومو بست و قبل از شکستنش مسیر خونه رو پیمودم . روز بعد با کامران قرار داشتم. طبق درخواست خودش از محل قرار اطلاعی نداشتم فقط بنا به شرط من قرار شد که ملاقاتمون در جای آزاد باشه. اوخیلی اصرار داشت که خودش دنبالم بیاد ولی از اونجایی که دلم نمیخواست آدرس خونم رو داشته باشه خودم یکی از ایستگاههای مترو رو مشخص کردم و اوطبق قرار و سر ساعت با ماشین شاستی بلند جلوی پام توقف کرد. ادامه دارد ... ✍ http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 | را در چند دقیقه بشناسید ✅ ای که سالهای اخیر در دستور کار رسانه ها و شخصیت های غربی قرار گرفته است. درباره سلامتی ۱۶۲ http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
شب سردی بود... زن بيرون ميوه‌فروشى زُل زده بود به مردمى كه ميوه مى‌خريدند . شاگرد ميوه‌فروش ، تُند تُند پاكت‌هاى ميوه را داخل ماشين مشترى‌ها مى‌گذاشت و انعام مى‌گرفت . زن با خودش فكر مى‌كرد چه مى‌شد او هم مى‌توانست ميوه بخرد و ببرد خانه... رفت نزديك‌تر... چشمش افتاد به جعبه چوبى بيرون مغازه كه ميوه‌هاى خراب و گنديده داخلش بود . با خودش گفت : «چه خوبه سالم‌ترهاشو ببرم خونه . » مى‌توانست قسمت‌هاى خراب ميوه‌ها را جدا كند و بقيه را به بچه‌هايش بدهد... هم اسراف نمى‌شد و هم بچه‌هايش شاد مى‌شدند . برق خوشحالى در چشمانش دويد... ديگر سردش نبود! زن رفت جلو ، نشست پاى جعبه ميوه . تا دستش را برد داخل جعبه ، شاگرد ميوه‌فروش گفت : « دست نزن ننه ! بلند شو و برو دنبال كارت ! » زن زود بلند شد ، خجالت كشيد . چند تا از مشترى‌ها نگاهش كردند . صورتش را قرص گرفت... دوباره سردش شد... راهش را كشيد و رفت. چند قدم بيشتر دور نشده بود كه خانمى صدايش زد : «مادرجان ، مادرجان ! » زن ايستاد ، برگشت و به آن زن نگاه كرد . زن لبخندى زد و به او گفت : « اينارو براى شما گرفتم . » سه تا پلاستيك دستش بود ، پُر از ميوه ؛ موز ، پرتقال و انار . زن گفت : دستت درد نكنه ، اما من مستحق نيستم . زن گفت : « اما من مستحقم مادر . من مستحق داشتن شعور انسان بودن و به هم‌نوع توجه كردن و دوست داشتن همه انسان‌ها و احترام گذاشتن به همه آنها بى‌هيچ توقعى . اگه اينارو نگيرى ، دلمو شكستى . جون بچه‌هات بگير . » پیرزن منتظر جواب زن نماند ، ميوه‌ها را داد دست زن و سريع دور شد... زن هنوز ايستاده بود و رفتن زن را نگاه مى‌كرد . قطره اشكى كه در چشمش جمع شده بود ، غلتيد روى صورتش . دوباره گرمش شده بود... با صدايى لرزان گفت : « پيرشى !... خير ببينى...» هيچ براى ، بهتر از خم شدن و گرفتن نیست پیشاپیش مهربانی که مصادف با میلاد (سلام الله علیها) که نماد خانواده دوستی و عشق ورزیدن به هم نوع است را شادباش میگوییم . ✍ http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
🔹رئیس‌جمهور در حالی مدعی است که لغو تحریم‌ها را حتی یک ساعت هم عقب نمی‌اندازد که بودجه ۱۴۰۰ را به گونه‌ای تنظیم کرده که کشور را در دوگانه تسلیم یا ابرتورم قرار می‌دهد و عملا این پیام را به آمریکا منتقل می‌کند که عجله‌ای برای بازگشت به برجام و لغو تحریم‌ها نداشته باشد. 🔹با توجه به تنظیم لایحه بودجه بر مبنای صادرات روزانه ۲.۳ میلیون بشکه‌ای نفت و همچنین برنامه دولت برای جبران عدم تحقق منابع نفتی با انتشار گسترده اوراق بخصوص اوراق پیش‌فروش نفت، دولت عملا کشور را در دوگانه تسلیم یا ابرتورم قرار داده و این مهمترین پیام لایحه بودجه است. 📸 fna.ir/f1cemr @Farseconomy http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
🔴 | ‼️ فرار از پاسخگویی با حمله به رئیسی! 🔻 | سیدمحمد خاتمی در اظهاراتی بدون اشاره به مشکلات معیشتی مردم و نقش دولت مورد حمایت وی در این مساله، به دو قوه مقننه و قضائیه حمله کرده است! 🔹خاتمی در جمع فعالان سیاسی اصلاح طلب گفته است: «مسئولیت خطیری داریم تا نگذاریم بدخواهان کشور به اهداف خود برسند؛ بخصوص مسئولین امر در قوای سه‌گانه، علی‌الخصوص قوای قضائیه و مقننه باید با درایت بیشتری در این امر کوشا باشند و از تصویب قوانین یا صدور و اجرای احکام قضایی که می‌تواند افق پیش رو را تیره و رنجی بر رنج‌های ملت بیافزاید بپرهیزند» 🖌 به نظر می رسد که این ادعای ناظر به اعدام ، لیدر اغتشاشات و به نوعی قاتل ده ها نفر یعنی روح الله زم است که اجرای این حکم مهم به مذاق اروپایی‌ها خوش نیامد و در داخل هم افرادی نظیر و به آن اعتراض کردند.  ✍ http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
🌠🍁 🍁 💠ناهمخوانی آمارهای اقتصادی 🔻اندازه‌گیری و محاسبه شاخص‌های مختلف مانند تورم، حجم تجارت، رشد اقتصادی، حجم نیروی کار فعال و برآوردهای کوتاه و بلندمدت از شاخص‌های اقتصادی از کاربردهای آمار در علوم اقتصادی است. آمار از طریق تجزیه‌وتحلیل داده‌ها کمک شایانی به تصمیم‌گیری‌های بهتر اقتصادی می‌کند. از آنجا که در ایران دو نهاد بانک مرکزی یا مرکز آمار متولی انتشار نرخ رشد اقتصادی می‌باشند، همین موضوع باعث شده است تا نرخ‌های رشد اقتصادی اعلامی توسط این دو نهاد با یکدیگر تفاوت‌های چشمگیری داشته باشد. 🔹نکات تحلیلی: 🔸 1- آمارها شالوده برنامه‌ریزی و سیاست‌گذاری و تصمیم‌گیری محسوب می‌شوند و هر اندازه دقیق‌تر باشند درنتیجه، نتیجه نهایی سیاست‌گذاری بهتر خواهد بود؛ اما تفاوت‌های آماری سیاست‌گذاران و برنامه‌ریزان را با سردرگمی مواجه خواهد کرد و می‌تواند به سیاست‌گذاری‌های غلط منجر شود. 🔹2- نرخ رشد اقتصادی یکی از مهم‌ترین شاخص‌های اقتصادی محسوب می‌شود، به‌طوری‌که اقتصاددانان سرعت پیشرفت یک کشور را با آن مورد سنجش قرار می‌دهند. این نرخ، از میزان تغییرات ارزش محصولات و خدمات تولید شده در یک دوره زمانی نسبت به دوره زمانی مشابه سال قبل از آن به دست می‌آید. 🔸3- در دنیا عمدتاً سازمان‌های ملی آمار، مرجع رسمی اعلام آمار نرخ رشد اقتصادی هستند و بر اساس ماده سه قانون مرکز آمار ایران، تولید آمار رشد اقتصادی و تورم جزو وظایف مرکز آمار است؛ ازاین‌رو عمدتاً آمارهای اعلام شده از سوی مرکز آمار مبنای محاسبات نهادهای بین‌المللی است. 🔺نکته راهبردی: نقش روزافزون آمار و اطلاعات به‌عنوان پیش‌نیاز کليۀ تصميم‌گيري‌ها، سیاست‌گذاری‌ها و برنامه‌ريزي‌ها، امروزه بر هيچ کسي پوشيده نيست. امروزه اين نقش به‌قدری بديهي است که سياست‌گذاري‌ها و برنامه‌ريزي‌هاي توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي کشورها بدون در اختيار داشتن آمار کافي، صحيح، دقيق و به‌هنگام، ممکن نيست. حال در چنین وضعیتی آمارهاي منتشر شده توسط نهادهاي متولي آمار اگر با هم تناقض و یا فاصله معناداری داشته باشند، ضمن ایجاد بی‌اعتمادی باعث می‌شود، شهروندان، سياستمداران، مديران، فعالان اقتصادي، سرمایه‌گذاران، دولت، سازمان‌هاي اجتماعي و ... به نحوی فضا را ترسيم و تصوير کنند که با واقعيت‌های جامعه همخوانی نداشته باشد. این نحوه انتشار آمار به‌نوعی موجب سردرگمی تحليلگران، تصميم‌گيران و سیاست‌گذاران شده است و براي رفع این موضوع به نظر می‌رسد هرچه زودتر بایستي اصلاح نظام آماري كشور در دستور كار دولت و مجلس قرار گيرد. ✍️ http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
📰 | سوزن "آفتاب یزد" به خودش 💠 جناب روحانی از کجا شروع کنیم؟‼️ 🔻 واکنش جالب روزنامه آفتاب یزد که از حامیان دولت تدبیر است ، به درخواست برای انتقاد از دستگاه قضا و نیروهای مسلح: 🔹 «آفتاب‌یزد» در واکنش به اظهارات روحانی در نشست خبری اخیرش نوشت: اصلا گیریم حرف شما درست؛ اما از کجای انتقاد کنیم؟ ✔از برخورد با دانه درشت‌های فساد اقتصادی؟ ✔از بیرون کشاندن پرونده‌های ۲۰-۱۰ ساله؟ ✔از زندان زدایی؟ ✔از باز پس‌گیری اموال عمومی و بیت المال؟ ✔از امیدبخشی به جامعه؟ ✔از محاکمه طبری‌ها و نعمت‌زاده‌ها؟ ✔از برخورد با قضات و وکلای فاسد؟ ✔از هفت تپه و دشت مغان؟ 🔺بیایید از نیز انتقاد کنیم، از کجا شروع کنیم؟! 🇮🇷امنیت مرزها ! 🇮🇷امنیت شهرها ! 🇮🇷در کنار مردم ایستادن؟ 🇮🇷در سیل و زلزله در خاکریز نخست بودن؟ 🇮🇷از کمک به دولت در بزنگاه‌های سخت؟ راستی دولت تدبیر روحانی چرا در کنار مردم احساس نمی شود؟؟؟ ۱۴۰۰ http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
🔰 سخن‌نگاشت | قاتل و آمر قتل شهید سلیمانی باید انتقامشان را پس بدهند 🔻 اگرچه کفش پای سلیمانی هم بر سر قاتل او شرف دارد 💻 ۹۹/۹/۲۶ | @Khamenei_ir http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
⭕️بیش از آنکه به فکر رفع تحریم باشیم بر خنثی کردن آن تمرکز کنیم 🔻رهبر معظم انقلاب: تشییع میلیونی شهید سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس در عراق و ایران، اولین سیلی سخت به آمریکایی‌ها بود اما سیلی سخت‌تر «غلبه نرم افزاری بر هیمنه پوچ استکبار» و «اخراج امریکا از منطقه» است، البته آمران و قاتلان سردار سلیمانی نیز باید انتقام پس دهند و این انتقام در هر زمانی که ممکن باشد، قطعی است. 🔹برای رفع مشکلات مردم و درست شدن آینده کشور به وعده‌های این و آن اعتماد نکنید، زیرا اینها وعده‌های خوبان نیست بلکه وعده‌های اشرار است، ضمن آنکه دشمنی‌ها را نیز نباید از یاد ببرید. دشمنی‌ها فقط مخصوص آمریکای ترامپ نیست که با رفتن آن تمام شود، آمریکای اوباما نیز با شما و ملت ایران بدی کرد. 🔹مسئولان نباید اتحاد و هم‌صدایی مردم را از بین ببرند و ملت را تکه‌تکه کنند، بلکه باید هر سه قوه بویژه رؤسای آنها با هم‌افزایی و همکاری، اتحاد ملی را روز به‌روز تقویت کنند. 🔸اختلافات خود را با مذاکره با یکدیگر حل کنید. مگر نمی‌گویید باید با دنیا مذاکره کرد، آیا نمی‌شود با عنصر داخلی مذاکره و اختلافات را حل کرد؟ 🔹باید بیش از آنکه به فکر رفع تحریم باشیم بر خنثی کردن آن تمرکز کنیم. البته نمی‌گوییم دنبال رفع تحریم نباشیم، چرا که اگر بتوان تحریم را رفع کرد، حتی یک ساعت هم نباید تأخیر کنیم، اگرچه اکنون چهار سال است که تأخیر شده و از سال ۹۵ که بنا بود همه تحریم‌ها یک‌باره برداشته شود، تا امروز نه تنها تحریم‌ها برداشته نشد بلکه زیادتر هم شد. 💻۹۹/۰۹/۲۶ http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#بیدارباش
⭕️بیش از آنکه به فکر رفع تحریم باشیم بر خنثی کردن آن تمرکز کنیم 🔻رهبر معظم انقلاب: تشییع میلیونی شه
🔆 چهار ضلعی اقتدار 👈 چهار توصیه مهم رهبر انقلاب اسلامی: 1️⃣ در همه‌ی عرصه‌ها قوی شوید. 2️⃣ به دشمن اعتماد نکنید. 3️⃣ اتحاد ملی را حفظ کنید. 4️⃣ رفع تحریم به دست دشمن است، اما خنثی کردن تحریم، به دست خودمان است. خنثی کردن تحریم، مقدم بر رفع تحریم است. به دنبال خنثی کردن تحریم باشید در دیدار با خانواده شهید سلیمانی ۹۹/۰۹/۲۶ http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
🕌 در محضر امام روح الله 💠 و صداقت برای هیچ ارزش و مفهومی ندارد با توسل به دامن آمریکا ناتوانی خود را بر ملا نسازید. و از گرگ ها و درنده ها برای شبانی و حفظ منافع خود استمداد نطلبید . ابر قدرت ها آن لحظه ای که منافع شان اقتضا کند شما و قدیمی ترین وفاداران و دوستان خود را قربانی می کنند. و پیش آنان دوستی و دشمنی و نوکری و صداقت ارزش و مفهومی ندارد. آنان منافع خود را قرار داده اند و به صراحت و در همه جا از آن سخن می گویند. 📚صحیفه نور، جلد ٢٠،صفحه ۱۲۱ http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃 اوطبق قرار وسر ساعت با ماشین شاستی بلند و آخرین سیستمش جلوی پام توقف کرد. مسعود کنارش نشسته بودو من از همونجا کامران رو شناختم. لبخند تصنعی بروی لب اوردم و وایستادم تا اونها خودشون به استقبالم بیان. هردو از ماشین پیاده شدند. مسعود با اشاره دست منو به کامران نشون داد. کامران با نگاه خریدارانه به سمت من قدم برداشت و وقتی بهم رسید دستش رو جلو آورد برای سلام و احوالپرسی. عینک دودیمو از چشمام در آوردم و با لبخند مغرورانه ای گفتم: - سلام!!! مسعود بهت نگفته که من عادت ندارم در اولین دیدار با هرکسی صمیمی بشم؟ او خنده ی عصبی کرد و گفت: -خب من صمیمی نشدم که؟! بابا فقط قراره با هم سلام کنیم و دست بدیم همین! نگران نباش من ایدز ندارم! مسعود بجای من که به زور میخندیدم جواب داد: کامران جان همونطور که گفتم عسل خانوم خیلی سخت گیر و سخت پسنده. یک سری قوانین خاصی هم داره. ولی هر مردی آرزوش داشتن اونه. ما که نتونستیم دلشو تصاحب کنیم چون تو گفتی دنبال یک کیس خاصی من فقط عسل به فکرم رسید. در زمان صحبت مسعود فرصت خوبی بود تا به جزییات صورت کامران دقت کنم. تنها عضو صورتش که مشخص بود مال خودشه ودستکاری نشده چشمهای درشت و روشنش بود. روی هم رفته چهره ی زیبایی داشت ولی ابروهای مرتب وتمیزش با سلیقه ی من جور در نمیومد. نمیدونم چی موجب شده بود که اون فکر کنه خاصه چون همه چیزش شبیه موردهای قبل بود. از دور بازوش گرفته و چشم وابروش تا ماشینش و طرز حرف زدنش!!! کامران خطاب به مسعود ولی خیره به چشمان من جواب داد: من مرد کارهای سختم. اتفاقا در برخورد اول که نشون دادند واقعا خاصن! بعد سعی کرد با لحن دلبرانه ای بهم بگه: افتخار میدید مادموازل تا در رکابتون باشم؟ با لبخندی دعوتش رو پذیرفتم و به سمت ماشینش حرکت کردم. او برایم در ماشین رو باز کرد و با احترام به روی صندلی هدایتم کرد. مسعود بیرون ماشین ازمون خداحافظی کرد و برامون روزخوبی رو آرزو کرد. او یکی از هم دانشکده ای هام بود که چندسالی میشد با نسیم که از خودش چندسال بزرگتر بود و هم کلاسی من، دوست بود. کار مسعود تو یکی از شرکتهای بزرگ وارداتی بود و در کارش هم موفق بود. اما کامران صاحب یکی از بزرگترین و معروف ترین کافی شاپ های زنجیره ای تهران بود. حدسم این بود که منو به یکی ازهمون شعبه هاش ببره. اتفاقا حدسم درست در اومد و اولین قرارمون در کافی شاپ خودش بود. ادامه دارد ... ✍ http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃 کامران صاحب یکی از بزرگترین و معروف ترین کافی شاپ های زنجیره ای تهران بود... اتفاقا حدسم درست در اومد و اولین قرارمون در کافی شاپ خودش بود. اوتمام سعیش رو میکرد که به من خوش بگذره. از خانوادش و زندگیش پرسیدم. فهمیدم که یک خواهر بزرگتر از خودش داره که متاهله و حسابدار یک شرکت تجاریه. وقتی او هم ازمن راجع به خانوادم پرسید مثل همیشه جواب دادم که من تنها زندگی میکنم و دیگر توضیحی ندادم. کامران برعکس پسرهای دیگه زیاد در اینباره کنجکاوی نکرد و من کاملا احساس میکردم که تنها عاملی که او را از پرسیدن سوالهای بیشتر منع میکنه ادب و محافظه کاریشه. ازش پرسیدم که هدفش از پیدا کردن یک دختر خاص چیه؟ او چند لحظه ای به محتوی فنجون قهوه ش نگاه کرد و خیلی ساده جواب داد: برای اینکه از زنهای دورو برم خسته شدم. همشون یک جور لباس میپوشن یک مدل رفتار میکنن. حتی قیافه هاشونم شبیه هم شده . هردو باهم خندیدیم. پرسیدم: وحالا که منو دیدی نظررررت... راجب... من چیه؟ چشمان روشنش رو ریز کرد وخیره به من گفت: راستش من خشگل زیاد دیدم. دخترایی که با دیدنشون فک میکنی داری یک تابلوی باشکوه میبینی. تو اما حسابت سواست. چهره ی تو یک جذابیت منحصر به فرد داره. کامران جوری حرف میزد که انگار داره یک قصه ی مهیج رو تعریف میکنه. اصولا او از دستها و تمام عضلات صورتش در حرف زدن استفاده میکرد واین برای من جالب بود. شیطنتم گل کرد . گوشیمو گذاشتم کنار گوشم ووانمود کردم با کسی حرف میزنم: -الو سلام عزیزم. خوبی؟! چی؟! درباره ی تو هم همین حرفها رو میزد؟ نگران نباش خودمم فهمیدم. حواسم هست! اینا کارشون همینه! به همه میگن تو فرق داری تا ما دخترای ساده فریبشون رو بخوریم. و با لبخند معنی داری گوشی رو از کنار گوشم پایین آوردم و رو میز گذاشتم. خنده ی تلخی کرد و با مکث ادامه داد: -شاید حق با تووباشه. حتما زیادند همچین مردهایی. ولی من مثل بقیه نیستم. من در مورد تو واقعیت رو گفتم. میتونی از مسعود بپرسی که چندتا دختر رو فقط در همین هفته بهم معرفی کرده ومن با یک تلفنی حرف زدن ردشون کردم. باور کن من اهل بازی با دخترها نیستم ونیازی ندارم بخاطر دخترها دروغ بگم و الکی ازشون تعریف کنم. من با یک اشاره به هردختری میتونم کل وجودش رو مال خودم بکنم. خیلی از دخترها آرزو دارن فقط یک شب با من باشن!!! از شنیدن جملاتش که با خود شیفتگی وتکبر گفته میشد احساس تهوع بهم دست داد. با حالت تحقیر یک ابرومو بالا دادم و گفتم: باورم نمیشه که اینقدر دخترها پست وحقیر شده باشن که چنین آرزوی احمقانه ای داشته باشن!!! ودر مورد تو بازهم میگم خاص بودن تو فقط در اعتماد به نفس کاذبته!!! حسابی جاخورد ولی سریع خودش رو کنترل کرد و زل زد به نگاه تمسخرآمیز من و بدون مکث جملات رو کنار هم چید: وخاص بودن تو هم در صراحت کلام و غرورته. تو چه بخوای چه نخوای من و شیفته ی خودت کردی ومن تمام سعیمو میکنم تو رو مال خودم کنم . یک خنده ی نسبتا بلند و البته مخصوص خودم کردم و میون خنده گفتم: منظورت از تصاحب من یعنی چی؟ احتمالا منظورت که ازدواج نیست؟! شانه هاش رو بالا انداخت و با حالت چشم وابروش گفت:خدا رو چه دیدی!!؟ شاید به اونجاها هم رسیدیم. البته همه چیز بستگی به تو داره! واگه این گنده دماغیهات فقط مختص امروز باشه!!! ادامه دارد ... ✍ http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h