eitaa logo
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
6.7هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
356 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_226 بعد از اينكه يه كمي با محمود گپ زدم و شماره تلفني بينمون رد و
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 _همون كه واسش ميمري! گيج نگاهش كردم: _چيزي يادم نيست! پوفي كشيد: _هموني كه واسش كيك سوخته درست كردي! با شنيدن اين حرف زدم زير خنده: _خيليم نسوخته بود! به مثل من خنديد: _علاوه بر آلوچه كيكم دلم ميخواد،اونم دستپخت جنابعالي! نگاهي به ساعت انداختم: _پس يه كاري كن كه تا عصر پيشم باشي،همه كاري ميكنيم با چشماي از حدقه بيرون زده گفت: _همه كار؟ كه لپش و كشيدم: _ آلوچه و ناهار و كيك و البته اگه تو بخواي اون كارا كه دوباره حرصي شد و كشيده اسمم و صدا زد: _عماد! شونه اي بالا انداختم و چند قدمي ازش فاصله گرفتم: _فعلا كه نوبت خوردن آلوچست! و به اون سمت راهي شدم... 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
گره بزن آغوشی را به تنت که دلتنگ توست عشق در وقت نیاز آغوش میخواهد و یک شانه‌ی محکم... ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave
در عصر هایم پیدا شو همین امروز که من در حوالی چشمهای تو خود را گم کرده ام... ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave
یک بغل آشفتگی های دلم را گرمِ آغوشِ «تـو» آرام می کند...♥️ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave
موقع رفتن چشمانش را تقسیم کرد؛ سیاهی اش به روزگارِ من رسید، آرامشش به دیگری.. ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave
🌺 ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_227 _همون كه واسش ميمري! گيج نگاهش كردم: _چيزي يادم نيست! پوفي كشي
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 چند دقيقه اي ميشد كه از خوردن غذا سير شده بودم اما شكم يلدا انگار سير شدني نبود كه هي ميخورد و به نتيجه اي هم نميرسيد! انقدري وضعيت خنده دار بود كه سعي ميكردم نگاهش نكنم، دختره ي پررو نشسته بود روبه روم و همينطور كه فقط ميخورد هر چند ثانيه يه بار با اخم به من نگاه ميكرد و بعد چشم ازم ميگرفت و قاشق بعدي و آماده ميكرد! حالا ديگه انقدر اين كار تكرار شد كه بي هوا زدم زير خنده: _يلدا ميخواي ناراحتيت و نشون بدي فقط با بالا پايين انداختن ابروهات به نتيجه نميرسيا! گيج نگاهم كرد كه شونه اي بالا انداختم: _مثلا بايد مثل دخترا قهر كني چيزي نخوري يا حداقل كمتر بخوري! و صداي خنده هام بالاتر رفت كه غذاي تو دهنش و قورت داد و بعد از اينكه دماغش و بالا كشيد جواب داد: _قهر باشم يا آشتي دليلي نميشه كه گشنه بمونم! و چپ چپ نگاهم كرد كه گفتم: _حالا زياد نخور تا عصر باهميم بذار جا داشته باشي واسه چيزاي ديگه! و لبخند كجي زدم كه قاشق و چنگال و زمين گذاشت: _نه ديگه من سير شدم تا عصر بمونم كه چي؟! لبخند رو لبم ماسيد: _يعني فقط بخاطر اينكه سير شي باهام اومدي؟ يه نفس دوغش و سركشيد: 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
و « عشق »♥️ به اندازه‌های گوناگونش زیباست... ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave
با بودن را دوست دارم.... نه برای تنهایی ام ، نه برای دلخوشی ام فقط برای اینکه سایه ات را روی دلم پهن کنی و زندگی را نفس به نفس با نفسهایت در دلم جریان بدی... تا پازل خوشبختی ام را با نگاه های عاشقانه ات به معنا برسانم.. ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave