°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_226 بعد از اينكه يه كمي با محمود گپ زدم و شماره تلفني بينمون رد و
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_227
_همون كه واسش ميمري!
گيج نگاهش كردم:
_چيزي يادم نيست!
پوفي كشيد:
_هموني كه واسش كيك سوخته درست كردي!
با شنيدن اين حرف زدم زير خنده:
_خيليم نسوخته بود!
به مثل من خنديد:
_علاوه بر آلوچه كيكم دلم ميخواد،اونم دستپخت جنابعالي!
نگاهي به ساعت انداختم:
_پس يه كاري كن كه تا عصر پيشم باشي،همه كاري ميكنيم
با چشماي از حدقه بيرون زده گفت:
_همه كار؟
كه لپش و كشيدم:
_ آلوچه و ناهار و كيك و البته اگه تو بخواي اون كارا
كه دوباره حرصي شد و كشيده اسمم و صدا زد:
_عماد!
شونه اي بالا انداختم و چند قدمي ازش فاصله گرفتم:
_فعلا كه نوبت خوردن آلوچست!
و به اون سمت راهي شدم...
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
گره بزن
آغوشی را به تنت که دلتنگ توست
عشق در وقت نیاز
آغوش میخواهد و یک شانهی محکم...
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
در عصر هایم پیدا شو
همین امروز
که من در حوالی چشمهای تو
خود را گم کرده ام...
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
یک بغل آشفتگی های دلم را
گرمِ آغوشِ «تـو» آرام می کند...♥️
#آناا_کیاجمالی
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
موقع رفتن
چشمانش را تقسیم کرد؛
سیاهی اش به روزگارِ من رسید،
آرامشش به دیگری..
#عرفان_محمودیان
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
#پروفایل_دخترونه 🌺
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_227 _همون كه واسش ميمري! گيج نگاهش كردم: _چيزي يادم نيست! پوفي كشي
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_228
چند دقيقه اي ميشد كه از خوردن غذا سير شده بودم اما شكم يلدا انگار سير شدني نبود كه هي ميخورد و به نتيجه اي هم نميرسيد!
انقدري وضعيت خنده دار بود كه سعي ميكردم نگاهش نكنم،
دختره ي پررو نشسته بود روبه روم و همينطور كه فقط ميخورد هر چند ثانيه يه بار با اخم به من نگاه ميكرد و بعد چشم ازم ميگرفت و قاشق بعدي و آماده ميكرد!
حالا ديگه انقدر اين كار تكرار شد كه بي هوا زدم زير خنده:
_يلدا ميخواي ناراحتيت و نشون بدي فقط با بالا پايين انداختن ابروهات به نتيجه نميرسيا!
گيج نگاهم كرد كه شونه اي بالا انداختم:
_مثلا بايد مثل دخترا قهر كني چيزي نخوري يا حداقل كمتر بخوري!
و صداي خنده هام بالاتر رفت كه غذاي تو دهنش و قورت داد و بعد از اينكه دماغش و بالا كشيد جواب داد:
_قهر باشم يا آشتي دليلي نميشه كه گشنه بمونم!
و چپ چپ نگاهم كرد كه گفتم:
_حالا زياد نخور تا عصر باهميم بذار جا داشته باشي واسه چيزاي ديگه!
و لبخند كجي زدم كه قاشق و چنگال و زمين گذاشت:
_نه ديگه من سير شدم تا عصر بمونم كه چي؟!
لبخند رو لبم ماسيد:
_يعني فقط بخاطر اينكه سير شي باهام اومدي؟
يه نفس دوغش و سركشيد:
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
و
« عشق »♥️
به اندازههای
گوناگونش زیباست...
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
با #تُ بودن را دوست دارم....
نه برای تنهایی ام ، نه برای دلخوشی ام
فقط برای اینکه سایه ات را
روی دلم پهن کنی
و زندگی را نفس به نفس
با نفسهایت در دلم جریان بدی...
تا پازل خوشبختی ام را
با نگاه های عاشقانه ات
به معنا برسانم..
#امید_آذر
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣