صدای امام خمینی.mp3
2.58M
♨️🎙این صوت ملکوتی امام(ره) را چندبار گوش کنید...
📌برای تمام کسانی که ناراحتاند و احساس #عدم_فتح دارند
🤲روحالله فرمود:
✅کسانی که برای خدا کار و قیام میکنند، هیچوقت باخت ندارند!
❌آنها که برای دنیا کار میکنند، چه به آن برسند و چه نرسند، باختهاند!
✌️برسونید به دست همسنگران
🧕🌐🔊
@basaer_resane
🌺🍃 اگر گذرتان به قطعه ۵۳ بهشت زهرا افتاده باشد، در ردیفهای مکرر این قطعه با مزار نورانی چند شهید مدافع حرم مواجه میشوید که یکی از آنها شهید نوید صفری است.
✨ او وصیتنامه مشهوری دارد که بخشی از آن به صورت بنر بر تارک قبرش نصب شده است. حتی ممکن است دستنوشته او را پیش از این در اینترنت یا کتابی خوانده باشید که مینویسد: «زیارت عالی و پرفیض زیارت عاشورا را بخوانید از طرف من و به ارباب ابراز ارادت کنید. آه که تمام حسرتم این است که چقدر دیر فهمیدم زیارت عاشورا چیست و حیف که فقط روزی یک مرتبه نصیبم نشد و بدانید هرکه ۴۰ روز عاشورا بخواند و ثواب آن را هدیه بفرستد، حتما تمام تلاش خود را به اذن خدا خواهم کرد تا حاجت او را بگیرم و اگر نه در آخرت برای او جبران کنم. حتی یک عاشورا هم قیامت میکند با روضه ارباب از زبان مادر و خواهرش. انشاءالله شرمنده شما نباشم.»
🥀 ۱۶ تیر مصادف با سالروز ولادت شهید والامقام مدافع حرم #نوید_صفری
💖 کانال توسل به شهدا 💖
/eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🆔@Canal_tavasol_be_shohada
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
💫 بسم الله الرحمن الرحیم
🔻ختم هفتگی قرآن کریم (کانال توسل به شهدا)
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃✨ به نیت سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) و یارانش
🍃✨هدیه به انبیاء الهی ، چهارده معصوم علیهم السلام و شهدا
🍃✨به نیت استجابت دعای همه ی شرکت کنندگان مخصوصا همگروهی عزیزمون
🍃✨به نیت شفای عاجل همه ی بیماران
🍃✨هدیه به ارواح مومنین و مومنات و اموات تازه در گذشته ،بی وارث و بد وارث
🍃✨خانه دارشدن مستاجرها
🍃✨ ازدواج جوانان
🍃✨ادا شدن قرض قرضداران
🍃✨ووو........
🍃✨هرنیتی که مد نظر دارید.
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
📖 لینک ختم قرآن کریم (کانال توسل به شهدا)👇👇👇
┈┄┅═✾•🌺•✾═┅┄┈
https://eitaa.com/joinchat/278921941C340bdd10a5
┈┄┅═✾•🌺•✾═┅┄┈
📖 گروه ختم هفتگی قرآن کریم فقط روزهای شنبه از اذان ظهر تا اذان مغرب باز میباشد
💫عزیزانی که تمایل دارند درختم هفتگی قرآن شرکت نمایند، فقط در روز شنبه و ساعت اعلام شده ، در گروه اعلام جزء خوانی بفرمایند.
🦋 #پروانه_ای_دردام_عنکبوت
#قسمت۱۵۶ 🎬
چشمانم را که باز کردم خودم را روی تخت همان بیمارستان کذایی دیدم با سرمی که به دستم وصل بود.
تختهای اطرافم ,همان کودکان نگون بخت بودند که قرار بود اسراییل با قطعه قطعه کردنشان ,تجارت کند وکار خودش راسکه نمایند.
از آن پرستاران ادم خوار وانور خون اشام خبری نبود وبچه ها بانگاهی معصوم به من چشم دوخته بودند,که دخترکی زیبا با موهای بلند وچشمانی عسلی ,از تختش پایین امد وکنار تخت من ایستاد وبادستان کوچکش ,دست سردم را گرفت,لبخندی زد وبالهجه ی شیرین عربی که به نظر میرسید ازعربهای یمن باشد گفت:خاله حالت خوبه؟چقد توخوشگلی درست مثل مامان من ...
حرفش به اینجا که رسید بغض گلویش راقورت داد وادامه داد:حیف که توبمباران کشته شد ,خاله آب میخوای برات بیارم؟
توحال خودم نبودم,کل صورتم مملو از اشک شده بود,یعنی این کودکان به چه گناهی بی خانمان شدند؟؟به چه گناهی خانواده شان از هم پاشیده؟به چه گناهی باید قربانی ,قوم دیو سیرت وشیطان پرست یهود بشوند؟
آخر خدااااا ظلم تاکی؟ظلم تا چه حد؟؟خداااا چه باید بشود که نشده ؟؟چه باید بکنند تا کاسه ی صبرت لبریز شود واینجا را کن فیکون کنی؟؟؟
به خودم که امدم ,دستان دخترک هنوز دردستم بود,دستش رابه لبم نزدیک کردم وگفتم:نه نمیخوام عزیزم ,خودت چقد خوشگلی مثل فرشته ها میمونی,اسمت چیه عزیزدلم؟؟
دخترک خنده ی ملیحی کرد که دلم را لرزاند وگفت:اسمم زهراست,خاله....
روی تخت نشستم وچسپاندمش به خودم موهای لطیفش را ناز ونوازش کردم وباخودم زمزمه کردم:قربان نامت شوم که توهم از شیعیان مظلوم زهرایی.....به مادرم زهرا س قسم به نام همان بانویی که مادرتمام شیعیان جهان است,سوگند میخورم که تا توان دارم نگذارم مویی از سرهیچ کدامتان کم شود.
درهمین حین اسحاق انور با ان خیک گنده اش داخل شد,لباسهای عمل را ازتنش دراورده بود ولباسهای خودش راپوشیده بود.
نزدیک من شد,قلبم به تلاطم بود نمیدانستم این حالت مال تنفرشدیدم از انور وتمام یهودیان است یا از ترس واضطراب....نه من نمیترسم ,من هرگز,ازاین دیوسیرتان ادم نما نمیترسم,من ازاینان متنفرم.
زهرا کوچلو به محض دیدن انور به سمت تختش رفت ,انور روبه من کرد وگفت:....
#ادامه دارد....
💖 کانال توسل به شهدا 💖
/eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🆔@Canal_tavasol_be_shohada
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج** »
🦋 #پروانه_ای_دردام_عنکبوت
#قسمت۱۵۷ 🎬
انور:چطوری دخترم؟؟چرا بهم نگفتی که بارداری؟
اول که بیهوش شدی ,فکر کردم ازخون ترسیدی اما بعدش نبضت راگرفتم ,فهمیدم چه خبره....مبارکه....خودم برای نوه ی نازنینم اسم انتخاب میکنم....
اگه میفهمیدم ,هرگز تورا باخودم اینجا نمیاوردم,اخه برای روحیه ی یک زن باردار,دیدن وشنیدن این چیزا خوب نیست.
اگر بهتری پاشو بریم,نوه ی من باید پهلوانی بشود....وخنده ای کرد وانگار توعالم خودش نبود وادامه داد:بنیامین....اره اسمش را میذارم بنیامین...
وای بلا به دور ای پیرمرد شکم گنده ی یهودی من راکه برای خودش مصادره کرد هیچ,گویا بچه ام را از همین الان مال خودش میداند,حیف که کارم گیر است باید تقیه کنم ,وگرنه بایکی از همین ابزارهای عمل ,شکم گنده اش را از هم پاره میکردم واین کمترین مجازات برای شیطانی خونخواراست.
بااحتیاط از تخت بلند شدم,سرم دستم را کشیدم وگفتم:ممنون استاد,خوبم,چون خودم تازه متوجه شرایطم شده بودم ,
نشد بهتون بگم,انور که انگار چیزی یادش اومده بود گفت:تامن یه چیزایی رابرای پرستاران میگم,اروم اروم برو طرف ماشین,پشت رول هم نمیخواد بنشینی,خودم میشینم.
بارفتن انور ودوتا پرستاری که باهاش امده بودند,خیالم راحت شد وساعت مچی ام را که مجهز به ردیاب بود ,از دستم دراوردم وکنارتخت زهرا رفتم ,ساعت راگذاشتم توی دست کوچکش ومشتش رابستم وگفتم:زهرا ,این یه یادگاری ازمن ,پیشت باشه,حواست باشه هیچ کدام از,پرستارها ودکترها وحتی بچه ها این رانبینن,یه جایی قایمش کن که هیچ کس نبینه وارومتر گفتم:خیلی مهمه زهرا....اگه دختر خوبی باشی واین ساعت راخوب نگهداری,قولت میدم ازاینجا نجاتت بدم.
زهرا بالبخند زیبایی سرش راتکان داد وگفت باشه خاله ,الان میزارمش زیر تشک تختم وهروقت خواستم جایی برم باخودم میبرمش ,یه عروسک رانشانم دادگفت:مال منه,میزارم تولباس عروسک....
از زیرکی زهرا قندتودلم اب شد...حیف این بچه هاااا....بایدنجاتشان بدهم...نزدیک سیصدتا بچه ی بیگناه بود....باید نجاتشان دهیم....
بوسه ای از لپ زهراگرفتم وبه سمت درحرکت کردم وبابقیه ی بچه ها,هم خداحافظی کردم...
#ادامه دارد...
💖 کانال توسل به شهدا 💖
eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج »