ایما | چت روم
سناریو جنایی~🩸🔪 ساعت ۲۳:۳۰ رو نشون میداد ، همه تو اداره پلیس درحال انجام پرونده هاشون بودن ، #estj
سه روز بعد
Estp همراه infj تونست بالاخره از قبر تازه دفن شده enfp بگذره و بره خونه .
#Esfp که منتظر فرصتی بود که قبرستون خالی بشه از کنار یکی از قبر ها بلند شد و یه سفید رو قبر enfp گذاشت .
_اگه بخوام بگم بخاطر مرگت خوشحال نشدم دروغ گفتم ، تو باهوش بودی ولی از هوشت استفاده نکردی ، وقتی اومدی به خانواده ام گفتی بیان شهادت بدن که مرگ برادرم مشکوک و دوباره پرونده باز بشه ، بهت هشدار دادم که حدتو بدونی ، میدونی تو درست حدس زدی پشت این پرونده دستای زیادی تو کار بود ولی از حدست برای مواظبت از خودت استفاده نکردی ، خب من بابت ساکت بودن برای پرونده پول گرفتم پس همون یه هشدارم از سرت زیادی بود.
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪
به قلم وایولت
من #infp هستم و امروز،به قتل رسیدم!
درحال حاضر روح سرگردانی هستم که داخل اتاقی پر از افرادی که میشناسم نامرئی و معلقم..تا وقتی که قاتل واقعیم پیدا نشه نمیتونم آزاد باشم.
از اینکه کسی نمیتونه صدامو بشنوه و نمیتونم قاتل رو لو بدم احساس شدیدا بدی دارم اما...
در این بین #entj به آرومی روی صندلیش جابه جا میشه و چهره های سرتاسر اتاق رو طی یک نگاه سریع میگذرونه
بعد از چند ثانیه سکوت entj لب از لب باز میکنه و شروع میکنه به صحبت کردن:همونطور که میدونید infp به قتل رسیده و من کسی بودم که جنازشو پیدا کردم..و خب..کارآگاه این پرونده هم منم..دلم میخواد زودتر کسی که جسارت کشتن infp رو داشته محازات بشه پس همگی همکاری کنید
فرورفتن #intp توی مبل راحتی ای که روش نشسته بود توجه entj رو جلب کرد.entj:هی intp حرفی داری بزنی؟
چیزی که دستگیر entj شد نگاه خالی از احساس intp بود.درواقع اون از عشق intp به infp اطلاع داشت و میدونست که این قضیه چقدر از درون اونو شکسته پس فعلا بیخیالش میشد
صدای خش دار و بی حوصله #estp از طرف دیگه اتاق به گوش رسید:فقط داری وقتمونو میگیری..چرا باید برای کسی مثل اون مارو اینجا نگه داری؟منکه خوشحالم که اون بی مصرف مر_
که صدای عصبی intp حرفشو قطع کرد:خ/فه شو!
#enfj باآرامشی توی صداش گفت:
لطفا با هم درست صحبت کنید دوستان!
entj با دست زدن اونا رو به سکوت دعوت کرد و گفت:
چه خوشتون بیاد و چه نه این پرونده باید حل بشه و کسی حق نداره تا آخر کارم پاشو از این اتاق بیرون بزاره
estp خودشو روی صندلی ولو کرد.
entj گلوشو صاف میکنه و پرونده قتل رو ورق میزنه:
خب مظنون اصلی این پرونده #enfp ئه..دوست داری چیزی بگی؟
با این حرف لرزی به پیکره enfp افتاد اما سریعا خودشو جمع کرد:کار من نیست!
entj:بر چه اساسی باید حرفتو باور کنیم؟
enfp:اون بهترین دوستم بود چرا باید اونو میکشتم؟
intp با شنیدن این باز هم کنترلشو از دست داد:برچه اساسی حرفتو باور کنیم؟!شما آخرین بار با هم یه بحث داشتین و...
entj دوباره به intp چشم غره رفت.
enfp که دوباره داغ دلش تازه شده بود شروع کرد به اشک ریخت و با صدای لرزونی اضافه کرد:
من و infp یه بحث کوچیک داشتیم سر اینکه اون باعث شده بود یکی از دوستامو از دست بدم و اون راجبم اشتباه فکر کنه..ما با هم صحبت نمیکردیم تا اینکه دیروز بهم گفت بیام و کنار پل همو ببینیم..
entj:دقیقا روز قتل..
enfp اشکهاش رو پاک کرد و کمی بیشتر به خودش مسلط شد و بعد ادامه داد:
ما اون روز با هم دوباره حرف زدیم و تونستیم سوء تفاهم رو برطرف کنیم..حدود ساعت ۳ و ۴۰ دقیقه بود که من پیامی از #esfp دریافت کردم که ازم خواسته بود به گیم نت نزدیک خونشون بیام تا با هم خوش بگذرونیم منم از infp خداحافظی کردم
entj:بعد اون چیزی نفهمیدی که کجا قراره بره؟
enfp:نه...ولی حرفمو باور کنین من نکشتمش
در این بین enfj که کنار enfp نشسته بود دستمالی بهش داد تا اشکهاشو پاک کنه و با ناز کردن پشتش سعی کرد به اون دلگرمی بده
entj:بسیار خب...
estp:حالا میتونیم بریم؟حوصلم داره سر میره
entj:گفتم نه!
estp:تو حق نداری سر یه مسئله بی ارزش برای من تعیین تکلیف کنی!
intp با عصبانیت شروع کرد به بحث کردن با estp و entj تلاش کرد تو دوباره اوضاع رو به نظم و آرامش قبلی برگردونه
همینطور که به درگیری اونا نگاه میکردم رومو به سمت دو نفر کنارم (enfp و enfj) برگردوندم.
نگاهمو از enfp درحال گریه به enfj دوختم که با چهره ای مهربون سعی در دلگرمی دادن enfp داشت.
صورت مهربون و با آرامشش به عنوان کسی که قاتل واقعی منه خیلی طبیعی و بی گناه بود!
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪
_سلام به من #infj هستم و مسئول این پرونده الان میخوام مدرک دفتر خاطرات مقتول رو براتون بخونم:
ماجرای این داستان برمیگرده به چندین سال پیش وقتی که من و #intj باهم قرار میذاشتیم ما خیلی باهم خوب بودیم مخصوصا intj که همیشه هوای منو داشت و خیلی وفادار و منطقی اما هیچ وقت احساسش رو مستقیم نشون نمیداد و من هم دوستش داشتم اما او همیشه به من شک داشت و من رو باور نمیکرد و حرفهای دوست او #esfj این شک رو بیشتر میکرد من سعی میکردم براش توضیح بدم که نگران نباشه اما گوش نمیکرد به همین دلیل ما مجبور شدیم از هم جدا بشیم
بعد چند روز از جدایی ما همکار آقای من #esfp من رو به شام دعوت کرد اما من اون رو رد کردم (قبلا هم پیشنهاد داده بود و ردش کرده بودم)
_یک روز صبح من گزارشی از همسایه مقتول یعنی #isfj گرفتم که جسدش رو در حیاط پیدا کرده اوکه نگران مقتول بود گفت که شب قبل دیده #esfp وارد خانه شده
_ من esfp رو بازداشت کردم و او موقع باز جویی گفت:( من وارد خانه شدم و ما به بالکن رفتیم تا حرف بزنیم او من را قبول نمیکرد و میگفت از خانه بیرون بروم اما من فقط میخواستم که حرف بزنم اما او خودش را از بالکن به پایین حیاط پرت کرد)
_به نظرم که esfp موقع حرف زدن استرس داشت. اگر مقتول خودش را کشته پس باید به خاطر دلتنگی و دوری از intj بوده باشه اما اگر esfp دروغ گفته باشه این اشتباهه.
_با تنها سر نخی که داشتم پیش intj رفتم. دوستش esfj که کنارش بود لبخند میزد من از esfj پرسیدم: (خوشحالی؟) esfj گفت:(من از کم شدن کسایی که روابط من و بهترین دوستام رو میگیره چرا خوشحال نباشم؟) از intj پرسیدم:(تو چیزی میدونی؟) intj گفت:( طبق نامه ای که از مقتول پیدا کردین او خودش رو پرت کرده اما چون esfp با او بوده ممکن هم هست که او قاتل باشه)
_من با خودم فکر کردم که با تطبیق دستخط نامه و دفتر خاطرات این نامه جعلیه اما او از کجا درباره حضور esfp می داند؟
پرسیدم:(چطور مطمئنی؟) intj رنگش پرید و گفت:(من شب قبل به خانه رفتم نامه و esfp رو دیدم اما مقتول انجا نبود)
_با حرفش فهمیدم esfp با دروغ می خواست به intj کمک کند اما intj تمام نقصیر رو گردن esfp انداخت بدون هیچ مدرکی. پس من intj رو دستگیر کردم
بالاخره intj اعتراف کرد که خودش قاتل هست:(من ان دو نفر رو که در بالکن دیدم به مقتول شک کردم و فکر کردم او از اول میخواسته من را دور بزند عصبانی شدم و بدون قبول حرفهاش او را به پایین پرت کردم.
وقتی esfp هم گفت که مقتول او را رد کرده من فهمیدم اشتباه کردم پس با esfp قرار گذاشتیم که این رو خود کشی جلوه بدیم با دستگیری او من فکر کردم esfp همه چیز رو لو داده پس تقصیر را گردن او انداختم)
_این پرونده بسته شد اما با مرگ یک بی گناه. امیدوارم در پرونده های بعدی بتوانم از افراد بی گناه محافظت کنم
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪
چند سال پیش،با ورودم به بخش اورژانس و زمانی که داشتم برای عمل جراحی آماده می شدم، مردی که بر اثر تصادف زخمی شده بود و نیاز به جراحی داشت رو دیدم؛
من اونو نجات دادم. بعدها باز هم اون رو دیدم،اسمش #ISTP بود.
ما عاشق هم بودیم و نمی تونستیم از هم جدا بشیم.
اما، ISTP یه شب قبل وقتی که به خانه برگشت نامه ای روی یخچال پیدا کرد" من دیگه نمی تونم ادامه بدم" اون با پلیس تماس گرفت و خبر ناپدید شدن من رو داد.
دو ساعت بعد نیروهای پلیس و کارآگاه #ISFP توی خونه ی من و ISTP بودند و به دنبال سرنخ میگشتند؛ از یکی از اتاق ها صدای فریاد #ESFP آمد " قربان جسد رو پیدا کردم! "
جسد من توی چمدون مسافرتی مشکی رنگ بود.
همه نگاه ها به سمت ISTP رفت و اون رو به عنوان مظنون اصلی پرونده بازداشت کردند.
جسد من به پزشکی قانونی رفت چون هیچ کبودی یا اثری از مقاومت دیده نمی شد.
دوست سابق ISTP یعنی #ENTJ وقتی این خبر رو شنیده بود از خوشحالی بال در آورده بود.
بالاخره جواب آزمایشات و کالبدشکافی آمده بود و علت مرگ تزریق دوز بالای آمونیاک به رگ های خون تشخیص داده شده بود...
بعد از دو ماه زندان رفتن ISTP هم دانشگاهی سابقم #INTJ به زندان رفت و ISTP رو ملاقات کرد و به اون گفت" تو کسی که واقعا عاشقش بودم و احساساتم رو زنده کرده بود از من گرفتی پس من هم اون رو از تو گرفتم!"
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪
داستان از زبان راوی :
مدت زیادی بود که #intp همه چیز و همه جارو #estj میدید ، دیگه خبری از عشق های لحظه ای نبود و حتی دیگه دغدغه کار هم براش بی معنی بود ، مدت ها بود که فقط با estj وقت میگزروند
سعی میکرد علارغم اینکه درونگراست و ساکته بیشتر با estj صحبت کنه ، بهش محبت کنه و کار هایی رو که estj رو خوشحال میکنه انجام بد ، حتی مرتب تر و با نظم تر از قبل به نظر میرسید
تا اینکه اون شب با estj بحثش شد
سر چیزی که اصلا کسی فکرشو نمیکرد
خب estj کنجکاوی کرده بود و دفتری که همیشه رو میز intp بود رو خوند و اون دفتر محرم تمام راز ها و حرف های نگفته intp بود
اونجا بود ک فهمید intpدوستش داره و تا اون جمله (من حاضرم برای estj جهان رو زیر و رو کنم )خوند intpسر رسید و سر اینکه بی اجازه وارد اتاقش شده و به حریمش احترام نزاشته بحث کردن و estj بعد یک بحث مفصل از خونه intp رفت
بدون اینکه خبر داشته باشه اون شب آخرین شب زندگیش بوده
و اما سر مراسم خاک سپاری estj غیر منتظره ترین اتفاق افتاد و این اتفاق اومدن #esfp بود که روی intp کراش داشت و از اینکه intp از estj خوشش میومد کینه کرده بود و منتظر انتقام بود که بالاخره این کارو کرد
وسط مراسم بین گریه های #istp بهش اعتراف کرد و با لباس سفیدی که پوشیده بود شروع به مسخره بازی کرد و باعث شد شخصیت ارومی مثل intpعصبی بشه و یه دعوای حسابی صورت بگیره
وسط دعوا تنها کسی که غرق بود در افکارش و بی اراده اشک میریخت و فیس بی جونی داشت #infj بود که اون شب رفته بود تا رفیق قدیمیش estj رو ببینه و اون رو بی جون و غرق در خون پیدا میکنه و تقریبا دیگه از اون شب عین یک جسد متحرک شده بود
و این وسط #infp دل نازک ما نمیتونست این حجم از غم رو بین دوستاش ببینه
و میخواست از تواناییتواناییاش و شغلش برای کمک به دوستش intp و پایمال نشدن خون estj پیدا کنه پس تصمیم گرفت این پرونده رو به عهده بگیره و کمی از رنج intp رو کم کنه
طی تحقیقات infp ، از روی بعضی از اتفاقات مظنون شد به #istj
البته دلایل قابل قبولی داشت
یک، istj در مراسم estj حضور نداشت
دو، ساعت حدودی کشته شدن estj ، istj خونه نبوده
سه، چاقو خونی که تو خونه istj پیدا شد
چهار ، دعوا تلفنی بین estjو istj که در آخر مکالمه istj به وضوح estj رو تهدید میکنه که (مطمئن باش به دست خودم میمیری )
و ...
و تقریبا infp حکم بازداشت istjرو میگره که با چهره رنگ پریده و اوضاع آشفته istp جلوی خودش مواجه میشه
از دهان istp فقط چند کلمه خارج میشه
(من ...
کسی رو که ...
از بچگی عاشقش بودم ...
کشتم ....
من ...
من ... estj ... رو
کشتم ....
)
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
سناریو ترسناک~💀🥀
من(#intp):« نگران نباش...»
لیلی(#isfj):«آخه چطوری نگران نباشم؟»
من(intp):«مگه به من اعتماد نداری؟»
لیلی(isfj):«من به تو اعتماد دارم اما...*اشاره به رایا(#isfp)*به اون اعتماد ندارم... رو دیوارای اون عمارتو دیدی؟ همش نقاشیه جن و روح و مموجودات عجیبه. اصلا به نظرت چرا داره از اونجا میره؟ اینا مشکوکت نمیکنه؟ تازه خوابایی که میبینم...»
من(intp):«آخه چرا باید متعجبم کنه؟ رایا(isfp) روحیه ی ترسناکی داره و عاشق نقاشیه... تازه دانشگاهشم دارم شروع میشه... باید بره... خواباتم حتما مال استرسه...»
لیلی(isfj):« هرکاری خودت میدونی بکن ولی نگو بهت هشدار نداده بودم...»
*رفتن به سمت رایا(isfp)*
من(intp):« بریم...»
*رفتن به عمارت*
*بعد از چیدن وسایل*
رایا(isfp):«من دیگه میرم...»
من(intp):«ممنون بابت کمکت.»
*در زدن*
من(intp):« کیه؟»
رایا(isfp):« حتما اِما (#esfj) اومده. بهم گفته بود میاد تا با اینجا آشنات کنه. اون دوست خوبیه...»
من(intp):« آها... ممنون...»
رفتم و در رو برای اما(esfj) باز کردم.
اما(esfj) و رایا(isfp) یکم باهم حرف و زدن و بعد هرکدوم رفتن سر کار خودشون...
*احوال پرسی با اما(esfj)*
بعد رفتیم تا منو با همسایه ها آشنا کنه...
دیگه شب شده بود و داشتم برمیگشتم به عمارت که اما(esfj) بهم گفت:« مراقب باش، اینجا اونجور که فکر میکنی آروم نیست...»
فکر کردم منظورش همسایه ها هستن که ممکنه خیلی سر و صدا کنن برای همین خیلی به حرفش اهمیت ندادم و خوابیدم.
*فردا صبح*
از خواب پاشدم و دیدم هوا خیلی خوبه پس تصمیم گرفتم برم و توی حیاط بشینم.
نشسته بودم و داشتم کتاب میخوندم که یهو چهره ی وحشتزده ی نلا(#istp)، خواهر کوچک تر رایا(isfp) رو بین درختای اون سر باغ دیدم. چند بار پلک زدم تا از جلوش چشمم دور بشه.
با خودم گفتم حتما به خاطر اینه که دلم براش تنگ شده، آخه... آخه ماه پیش توی یه تصادف مرده بود... یهو یاد رزا(#esfp) افتادم... اونم توی اون تصادف بود... دلم برای هردوشون تنگ شده بود.
توی افکار بودم که احساس کردم عینکم تار شده... به بالا نگاه کردم و دیدم داره بارون میاد... تصمیم گرفتم میز و صندلی هارو ببرم توی زیر زمین.
همین که پامو گذاشتم توی زیر زمین یه احساس عجیبی بهم دست داد. گفتم حتما به خاطر بارون و گرفتگی هواست. صندلی هارو گذاشتم ته انبار که حدودا سه متر اون ور تر آخر انباری، یه چاله دیدم. حس کنجکاویم زیاد شد پس رفتم تا ببینم چیه...
همین که پامو گذاشتم کنار چاله از ترس جیغ کشیدم... اونجا... اونجا قبر روزا (esfp) و نلا(istp) بود...
باورم نمیشد... رایا(isfp) خودش گفته بود اونارو توی قبرستون کنار قبر... صبر کن... گفته بود قبر کی؟
جمله ی آخر رو تقریبا بلند گفته بودم که یه صدایی از پشت سرم گفت:
«قبر تو.»
برگشتم و پشت سرم لیلی (isfj) رو دیدم...
و بعد... فقط شنیدم که گفت:«بهت اختار داده بودم...»
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
سناریو ترسناک~💀🥀
کلیدعمارت جدید روازصاحب قبلیش یعنی #estj گرفتم.با خیالی خوش که فکر میکردم قراره تو عمارت جدید زندگی خوب و آرومی داشته باشم وارد عمارت شدم وبه محض ورودم #entj زنگ زد و گفت که خواب وحشتناکی دیده و میخوادتجدیدنظری راجع به عمارت بکنم.گفتم که اصلا نگران نباشه و من راجبش تحقیق کردم.ساعت از نیمه شب گذشته بود هنوز به خواب تو عمارت عادت نکردم که یهویی صدایی از بیرون شنیدم.ازپنجره #esfp رودیدم باچشمای ترسناکش بهم خیره شده بودترس وحشتناکی تودلم افتاد. بعد از اون شب،esfp شب های دیگه هم بیرون پرسه میزد.صداهای ترسناک زیر زمین خواب روازچشمام گرفته بود دلو زدم به دریا و به طرف زیرزمین رفتم جسدentj روزمین بودبیهوش شدم وقتی چشم باز کردم روحentj رودیدم هردومون به جسمامون نگاه میکردیم که توسطesfpدرحال متلاشی شدن بود
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
ایما | چت روم
سلام! امروز دوباره اومدیم با یه چالش باحال🔥 بهمون بگین اگه میتونستین به یه دنیای خیالی از دنیای فی
• اگه میتونستین به یه دنیای خیالی از دنیای فیلم و سریال یا داستانها برین و برای باقی عمر اونجا بمونین، کدوم یکی رو انتخاب میکردین؟
❌زمان شرکت در این چالش تمام شده است❌
💬بین دنیای هری پاتر و خاطرات خون آشام شک دارم ولی بیشتر هری پاتر #infp #5w4 🙂
___
💬به عنوان یه #intp دلم میخواد تو دنیای سریال فرام(From) زندگی کنم،چالش برانگیز و جذابه و در عین حال ترسناک😬
___
💬اگه قرار بود برم یه دنیای دیگه قطعاااااا میرفتم دنیای شرلوک هلمز! پر از رمز و راز! خیلی خوبههه🗝
#type5
___
💬سلام #enfj هستم
من میرفتم توی دنیای انگری بردز ها و میرفتم پیش سیلور که خیلی خفنه
یا میرفتم توی دنیای پونی کوچولو ها و میشدم یکی از اون قهرمان هایی که عنصری در قدرتش داره و ماجراجویی های باحال میکردم🥺
___
💬سلام
#Istp #6w5
من قطعا میرفتم به دنیایی که ماجراجویی داشته باشه و فانتزی هم باشه
مثلا فیلم نارنیا یا هری پاتر🔮
_
💬به عنوان یه #entp با تایپ #7w8 یع دنیایی که توش پولدار باشم و رفیقام پایه باشن😎
_____
💬سلام به عنوان یه #Entp تیپ #4w3 ترجیح میدادم دنیایی برم که توش پر از هیجان و اتفاقات جدید باشه .🤩
یه جایی که توش بشه قهرمان بازی درآورد و حتی راحت عاشق شد و کلی ماجرای جدید رقم زد〰
___
💬من به عنوان یه #istj دوست دارم به دنیای هری پاتر برم و تو گروه ریونکلاو درس بخونم و توی کتابخونه جادویی هاگوارتر کلی کتاب بخونم📚
💬جوکر
چون من #enfp ام و اون #entp همکارای خوبی میشدیم😂🤣🤣🤣🤣🤣🤣🚬
💬من به عنوان یک #esfp تیپ دو دوست دادم برای باقی عمر توی انیمه جاسوس خانواده برم یا فیلم کانون پرستار بچه!بنظرم فیلم هایی کل هیجان +تلخ مثل فیلم خیابان هانتر توصیف میکنن تکراری نشدنی آن!
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Ennea
• اگه یه فرصت داشتین و میتونستین تیپ شخصیتیتون رو تغییر بدین، چه تیپی رو انتخاب میکردین و چرا؟🪄
💬سلام و خداقوت
تیپم #4w5 هست و دوست داشتم باشم #type1 چون نظمشون برام قابل تحسینه
--------------------
💬سلام
یه پسر #infp گوگولی تایپ #9w1 هستم، دوس داشتم یه تایپی باشم که کمتر تنبلی کنم🤣
--------------------
💬سلام و خسته نباشید
مطمئن نیستم که #infp #4w5 هستم یا #5w4
ولی خب اگه میخواستم تایپمو عوض کنم به #type8 تغییر میدادم
چون واقعا به قاطعیت و با نظم بودنش احتیاج دارم.مخصوصا به قاطعیت و محکم بودنش چون این روز ها ادمای رو مخ کم پیدا نمیشن...
--------------------
💬من یک #type2 هستم و اگر میتونستم تایپ شخصیتی ام رو تغییر بدم #type8 یا #type3 يا #type5 رو انتخاب میکردم
ـ type3 به خاطر توانایی مدیریتشون
ـ type8 به خاطر اقتدار و پشتکارشون
ـ type5 به خاطر طرز تفکر منحصر به فردشون
ولی در کل این سه تایپ احساساتی نیستند زیاد و رک هستند، و من خیلی احساساتیم و همیشه به خاطر احساساتم آسیب میدیدم و به همین خاطر واقعا دوست دارم یکی از این سه تا میبودم به جای type2 #esfp ، تا بتونم بیشتر از خودم دفاع کنم و اینقدر توی رودروایسی قرار نگیرم...
--------------------
💬من تیپ #3w4 هستم و دوست داشتم #8w7 باشم چون پرشور بودنشون رو دوست دارم
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Ennea
🍇 •| پیام شما درباره چالش آرت
📮من istp#
کلا دوستی ندارم ولی خب تنها دوستی که میتونم بهش اشاره کنم دوست intp#. واقعا باهاشون خیلی خوب میسازم، یعنی خیلی چیزامون بهم میخوره و هم اون و هم من، دوتامون مشکلات همدیگرو خیلی خوب درک میکنیم
______
📮خودم #intp هستم و دوست دارم رفیقم #entp باشه و کراشم #isfj یا #istp یا #intp
_______
📮سلام😁 من #enfp هستم تایپ کراش و دوستم هردوinfp باشه برای اینکه اون تنها کسیه که همیشه حواسش بهم هست و نمی زاره احساس تنهایی بکنم هرچند همیشه مسخرم می کنه که میگم تنهام چون با همه دویتم و دورم شلوغه ولی بازم گاهی احساس تنهایی می کنم
_______
📮من یک #infp هستم
فک میکنم تو زندگیم لازمه ی دوست #esfp داشته باشم البته با #intp ها هم خیلی جورم...
درباره کراش باید بگم از ادمای صاف و صادق مثل #isfj خیلی خوشم میاد...
_______
📮سلام،تایپ خودم #infj عه.ترجیح میدم دوست صمیمیم هم تایپ خودم باشه،حس میکنم داشتن یه رفیق که هم تایپ خودته خیلی خوبه،میتونین همو درک کنیم و علایق مشترکی هم دارین.
تایپ کراشم #intj ،منطقی بودن این تایپ رو دوست دارم و حس میکنم برای منی که احساسی ام،وجود شخصی که با منطق رفتار میکنه و جدیتی که توی کاراش داره بیشتر منو تشویق میکنه که منم مثل اون توی اهدافم جدی و پیگیر باشم.اینکه کراشم این تایپ باشه رو دوست دارم ^^
________
📮سلام خوبین من ی #enfp هستم و دوست دارم بهترین دوستم #esfp باشه چون خیلی با هم جوریم و رلم #estp باشه چون به نظرم خیلی باحالن
________
📮دوستم #esfp رلم #estp
______
📮تایپ #INTJ رو به عنوان کراشم انتخاب میکنم چون خیلی دوسشون دارم .
تایپ #ENTP و #ISTP و #ESTP رو به عنوان دوستام چون خیلی باحال و پایه هستن .
حدس بزن تایپ چیه
_______
📮خب خودم که #ENTP ام...
قطعا با همه تایپا رفیق بودم...
اکیپمون قطعا با #ENFP و #ESTP بود
کسی ام که عضو چهارم اکیپ بود #ESFP بود که اکثراً هم پیش ما نبود 😅
من و #ESTP هم خیلی اوقات دوتایی میرفتیم پیش #IXTP عزیز☺️ اصلا هم اذیتشون نمیکردیم☺️
خودم هم رفیق تک و شیشم اول #ENFJ بود
چون هم میتونه از لحاظ احساسی تکیه گاه خوبی باشه هم به دلیل J بودنش حواسش به همه چیز هست و من آزادم😁 و برونگرا و شیطونم هست
(البته همچنان #ESTP دااشمه و #ENFP آجیم☺️😁)
#ISFP هم دوست کوشولوم☺️
راجب کراشم نظری ندارم🥴☺️😁
______
📮من همه ی تایپ هارو انتخاب میکنم. چون من عاشق همه ی تایپ ها هستم .
از طرف #INFP
____
📮سلام من یه #infp هستم.
دوست صمیمی من #intj هست و اصلا نیازی نمی بینم که تایپش عوض بشه.
ولی دوست دارم تایپ کراشم #infj میبود
_____
📮دوست : #xxtp چون پایه هستن ، سخت نمیگیرن ، منطقی و رک هستن ...
کراش : #extp چون پایه، منطقی، شوخ و اجتماعی ، رک و باحالن ...
________
📮من به عنوان یه #enfp دوستم رو #entp یا #estp انتخاب میکردم چون هم پایه و باحالن و هم باهاشون خوش میگذره
کلا #exxp ها خیلی باحالن😜
______
📮من یه #intj ام
خب به عنوان یه تایپ infp رو انتخاب میکردم.
#Infp رو من دوست دارم.
#infp ها معمولا خیلی مهربونن ولی از یه چهره خیلی تنهان..
...*زیادی توصیف نکردم.*
دوست دارم کمک کنم ولی نمیتونم..
______
📮سلااااام من خودم #enfp ام
تایپ کراشمو یه #xntj ترجیحا روانی انتخاب میکنم😂
دوست صمیمی ام #xnfj باشه اگه داشتم میمردم نجاتم بده🌝😂
_______
📮سلام
من به عنوان یه #infj دوستم با تایپ های #intj و infj انتخاب میکردم
کراشم رو هم #intp انتخاب میکردم .
______
📮خودم #entp و برای کراشم #enfp و برای دوستم #estp و برای کسی ک اذیتش کنم #intp و #intj رو انتخاب میکنم😂💗
_________
📮اول بگم که تایپ خودم#ENTP یه
من به عنوان تایپ دوست صمیمی #ENFP انتخاب میکنم چون هر جوریم باشی قبولت داره و پایته تازه به دلداریم خیلی خوب گوش میده
و تایپ کراش #ISTP# ، ENTJ چون خیلی جذاب و منطقین
____
📮سلام ادمین راعیل ، خسته نباشی
لطفاً حتما پیغام من رو بزار تو گروه
من یک #isfx هستم که بهترین دوستانم خواهر و برادرم هستند که #enfpو#entp هستند
امروز خواهرم رو ناخواسته ناراحت کردم و خیلی ناراحتم
لطفا پیغامم رو بزار تا ببینه خیلی دوسش دارم
کراشم هم #enfp,#estp و#istpاست
____
📮سلام درود.
خودم: #intj
رفیقم: #intj یا #intp
کراشم: علاقه ای ندارم رو کسی کراش بزنم. اگر هم قراره کسی باشه میخوام دوطرفه باشه.
_____
📮تایپ خودم: #infj
دوست داشتم همتایپ خودمو برای دوست صمیمی انتخاب کنم چون میخوام بدونم برای دوستام چه جور رفیقیم .
کراش هم که فعلا ندارم ولی به احتمال زیاد #entj رو انتخاب میکردم چون بیشتر از بقیه ازش خوشم میاد .
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Art