eitaa logo
دروس الشباب
377 دنبال‌کننده
122 عکس
25 ویدیو
53 فایل
محور مباحث این کانال، علوم اسلامی و دروس حوزوی است. باز ارسال مطالب با ذکر آدرس کانال، مجاز است. ارتباط با ادمین: @Ebn_Ahmad
مشاهده در ایتا
دانلود
علیهما السلام () گناه چیست؟ آیا امام حسین علیه السلام از صحابه نبود؟ آنچه در این پیام می خوانید فتوای برخی از بزرگان عامه دربارۀ است. هدف از نقل این پیام دو چیز است: 1- برخی فتاوای اهل سنت مصداق مثل معروف است. مثل فتاوای ایشان در گناه سب صحابه و حرمت لعن قاتلان فرزندان رسول خدا حتی کسانی مثل امام حسن و امام حسین که از شحص پیامبر حدیث شنیده و از صحابی به شمار می روند. 2- شاهدی بر تاثیر برخی مجالس بر امنیت شیعیان در مناطق ترکیبی که با اهل سنت همجوارند. : از دکتر راغب السرجانی: أما علماء السنة فيقول أحمد بن حنبل رحمه الله: إذا رأيت أحدا يذكر أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم بسوء، فاتهمه على الإسلام. : به فتوای : کسی که از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله به بدی یاد می کند؛ در اسلامش شک کن. وقال إسحاق بن راهويه: من شتم أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم يعاقب ويحبس. : به فتوای (یکی از راویان صحیح بخاری): کسی که به اصحاب پیامبر دشنام دهد، عقاب شده و زندانی می شود. ويقول الإمام مالك: من شتم النبي صلى الله عليه وسلم قتل بكفره، ومن سب أصحابه أُدّب. : به فتوای : کسی که به پیامبر دشنام دهد به خاطر کفرش کشته می شود و کسی که اصحاب آن حضرت را دشنام دهد ، تأدیب می شود. وقال القاضي أبو يعلى: الذي عليه الفقهاء في سب الصحابة؛ إن كان مستحلا لذلك كفر، وإن لم يكن مستحلا لذلك فسق. : نظر فقها در بارۀ دشنام دادن به اصحاب پیامبر چنین است: الف- اگر دشنام دادن به آنان را جایز و روا بداند، کافر است. ب- اگر معتقد به مشروع بودن دشنام نباشد، فاسق است. ويقول ابن تيمية: من زعم أن الصحابة ارتدوا بعد رسول الله صلى الله عليه وسلم إلا نفرا قليلا لا يبلغون بضعة عشر نفسا، أو أنهم فسقوا عامة الصحابة، فلا ريب في كفره. فتوای (مبدع وهابیت): هر کس معتقد است که اصحاب پیامبر جز عدۀ قلیلی که به 19نفر نمی رسند، همگی مرتد شده اند، و نیز هر کس که اصحاب آن حضرت را فاسق بداند؛ هیچ شکی در کفر او نیست. ويقول أبو زرعة الرازي: إذا رأيت الرجل ينتقص أحدا من أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم فاعلم أنه زنديق. فتوای : هرگاه دیدی شخصی به یکی از اصحاب پیامبر گیرد (و از درجات آنان می کاهد) پس بدان که او زندیق است. : خارج از دین یا دگراندیش @DUROUS_ALSHABAB
( ) ( ) اختلاف در کسانی که روایات را به راحتی و با فراوان و بر اساس می دهند، توصیه می کنم با صبر و حوصله این پیام را بخوانند. برقی در کتاب المحاسن روایتی دارد که در ترجمۀ آن حداقل 5 نظریه وجود دارد و بازگشت همگی آنها به ادعای در کتابت حدیث است. (از راه برون رفت از این اختلاف بگذریم که نه بنده در سطح آن هستم و نه مخاطبین حوصلۀ آن را دارند) متن حدیث: المحاسن ؛ ج‏2 ؛ ص612 33 عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع‏ : مَنْ‏ قَبْراً أَوْ مَثَّلَ‏ مِثَالًا فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الْإِسْلَامِ‏. اجمالی روایت: «حضرت امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه فرمودند: هر كس قبری را تجديد كند يا مثالى بكشد پس از آیین اسلام خارج شده است. یاد آوری کنید دربارۀ هم توضیحی گفته شود. بر مبنای متأخرین که وثوق صدوری را کنار گذاشته اند، این حدیث ضعیف است. ولی این حدیث نزد قدمای امامیه صحیح و معتبر بوده زیرا آنان یکی از راه های علم به صدور روایت از معصوم را وثوق به کتاب می دانستند، و كتاب اصبغ بن نباته که منبع این حدیث است، كتابى بود كه شيعه تصنيف كرده است. و از جمله اصول است. : مشایخ و بزرگان حدیث در لفظ و معنای این حدیث اختلاف دارند، آنچه می خوانید مختصری از نظریات آنان پیرامون این حدیث است: 1- (محمد بن حسن صفار) معتقد بود لفظ ین روایت با ( ) است. كه شاگرد صفار و استاد شیخ صدوق است به نقل از استادش روایت را چنین معنی می کند: «جايز نيست تجديد و تازه كردن قبر و نه گل ماليدن بر آن بعد از آن كه مدتها گذشته باشد و در اول آن را گل ماليده باشند چون در عرف مى ‏گويند كه تازه كرده است قبر را و ليكن اگر شخصى بميرد و قبر او را گل بمالند جايز است كه قبرهاى ديگر را مرمت كنند بى‏ آن كه تجديد كنند و از نو بسازند و حكمتش آنست كه اندراس قبور سبب رقت زايران است و آن سبب مرحمت صاحبان قبور.» 2- همین از استاد ديگرش اللَّه اشعری قمی نقل كرده است كه او روایت را به ( ) مى ‏خواند. بدان خاطر که در او از نقطه نداشته است؛ يا اگر نقطه می داشت، از استادان شنيده و نقطه كتاب را تجويز مى ‏كرد و سهو نسخه نویسان را تذکر می داد. بنابر اين بمعنى است يعنى (خر پشته ساختن و گنبدی کردن روی قبر) در مقابل مسطح بودن و صاف بودن روی قبر. 3- از نیز نقل كرده است كه او مى‏ خوانده است. و شیخ صدوق در ادامۀ این نقل می گوید: او برای ما توضیح نداد که مراد از چيست؟ سپس شیخ صدوق در ادامه می گوید ممکن است مراد از این باشد که قبری را که در او میتی دفن کرده اند، برای دفن میت دیگری به کار برند، زیرا واژۀ به معنای است. (محمد تقی پدر علامه مجلسی صاحب بحار الأنوار) در نقد این احتمال شیخ صدوق می گوید: قانون قدما نبوده است كه بدون اینکه از كسى مرادش را بشنوند، بگويند كه مراد او اينست. (به حدث خود به او چیزی را نسبت دهند). 4- خود می گويد: آنچه اعتقاد من است این است كه ( ) به جيم درست است. پس معناى روایت اينست: هر كس قبرى را نبش كند، زيرا كسى كه قبرى را نبش كند آن را تجديد قبر كرده است زیرا ما را به تجديد و بازسازى آن نيازمند ساخته است، پس ابن وليد ( ) و معنایی نزدیک (کندن_قبر_و_تجدید_بنای_آن) را اختيار كرده است. 5- در نهایت می گوید: تجديد به آن معنى كه محمّد بن حسن صفّار بدان قائل است و تحديد با حاء بى ‏نقطه كه اعتقاد سعد بن عبد اللَّه است و آن كلمه «جدث» كه برقى گفته همگى داخل در معنى حديث است و هيچ كدام بيرون از معنى آن نيست و هر كس با امام عليه السّلام مخالفت كند در بازسازى و تازه كردن قبر و خر پشته ساختن بر آن و نبش كردن قبر و از روى عناد يكى از اينها را حلال شمارد از اسلام بيرون رفته است. : (فقیه من لا یحضره الفقیه) / شیخ صدوق / مجلسی اول @DUROUS_ALSHABAB
(در عرف زمان ما به عاریه، می گویند.) تفتازانی در پاسخ کسی که از اودرخواست کتاب امانی کرده بود، گفته: ألا يا مُستَعِيرَالكُتُبِ دَعنِي .. فَإنَّ إعارَةَ المَعشُوقِ عارٌ وَ مَعشُوقِي مِنَ الدُّنيَا كِتابِي .. فَهَل أَبصَرتَ مَعشُوقاً يُعَارُ ای کسی که کتاب عاریه می گیری! مرا رها کن (از من کتاب مخواه) همانا عاریه دادن معشوق، ننگ است. و از مال دنیا، یگانه معشوق من کتاب است. آیا دیده ای معشوقی عاریه داده شود؟! @DUROUS_ALSHABAB
در کتاب های درسی قسمت چهارم نمونه هایی از سانسور نمونه نخست: التأسیس_أولی_من_التأکید قاعده ای که بعد از اتمام کتب بلاغی هم آن را نمی فهمند. مثلا به اختلاف در آیه مراجعه کنید تا بفهمید چه می گویم. نمونه دوم: می دانیم در باب تنازع هم می تواند عامل اول در اسم ظاهر عمل کند و هم عامل دوم یا بعد از آن، در نحو هم فقط می گویند در اینکه کدام یک عمل کند بهتر است بین بصریین و کوفیین اختلاف است. : اغراض بلاغی چیست؟ چرا عرب از این اسلوب استفاده می کند و در کجا عامل اول و در کجا عامل دوم را عمل داده است؟ نمونه سوم: اغراض بلاغی چیست؟ مواضع بلاغی رفع مشغول عنه و مواضع بلاغی نصب آن کدام است؟ نمونه چهارم در استعمال یا یا به معنای دیگر چیست؟ از حقیقت به مجاز چیست؟ @DUROUS_ALSHABAB
(اشکال اربعه): : الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 11 6- أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الرَّازِيِّ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ كَانَ عَاقِلًا كَانَ لَهُ دِينٌ وَ مَنْ كَانَ لَهُ دِينٌ دَخَلَ الْجَنَّةَ. : امام صادق (ع) فرمود: هر كه عاقل است دين دارد و هر كه دين دارد بهشت مى‏رود. : مرحوم ملاصدرا در شرح کتاب کافی (شرح أصول الكافي (صدرا) ؛ ج‏1 ؛ ص236) در تحلیل روایتی که می خوانید، می گوید: سخن حضرت یک و از بالاترین انواع است. زیرا مراد این است: كل من كان عاقلا كان له دين، و كل من كان له دين دخل الجنة، ينتج: كل من كان عاقلا دخل الجنة. ایشان در ادامه، صغری و کبری را نیز توضیح داده است، جویندگان، به آدرس فوق مراجعه فرمایند. @DUROUS_ALSHABAB
: كافي (ط - دار الحديث) ؛ ج‏1 ؛ ص29 10. مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى‏، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ‏، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ‏، قَالَ‏: ذَكَرْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ رَجُلًا مُبْتَلىً بِالْوُضُوءِ وَ الصَّلَاةِ ، وَ قُلْتُ: هُوَ رَجُلٌ عَاقِلٌ‏، فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: «وَ أَيُّ عَقْلٍ لَهُ وَ هُوَ يُطِيعُ الشَّيْطَانَ‏؟!» فَقُلْتُ لَهُ: وَ كَيْفَ يُطِيعُ الشَّيْطَانَ‏؟ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: «سَلْهُ: هذَا الَّذِي يَأْتِيهِ‏ مِنْ أَيِّ شَيْ‏ءٍ هُوَ؟ فَإِنَّهُ يَقُولُ لَكَ: مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ‏» . : عبد اللَّه به سنان گويد: به امام ششم مردى را ياد آور شدم كه نسبت به وضوء و نماز خود گرفتار وسواس بود و گفتم: او مرد عاقلى است، امام فرمود: كدام عقل را دارد كه فرمانبر شيطان است، به آن حضرت گفتم: چطور فرمانبر شيطان است؟ فرمود: از او بپرس، اين وسوسه‏اى كه به او دست مى‏دهد از چيست؟ مسلماً به تو مى‏گويد كه از عمل شيطان است. @DUROUS_ALSHABAB
آیه 138 سورۀ (1) سورۀ بقره آیۀ 138: «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُون‏» : «اين است نگارگرى الهى؛ و كيست خوش ‏نگارتر از خدا؟ و ما او را پرستندگانيم.» : اضافه کرده عبارت (این است) در ابتدای آیه بدین معناست که ایشان «صبغة الله» را خبر برای مبتدای مقدر پنداشته اند. در حالی که اللهِ منصوب است نه مرفوع. : « (آرى ايمان دلهاى ما) رنگ ‏آميزى خدايى است و كيست كه رنگ‏ آميزيش بهتر از خدا باشد؟ و ما پرستندگان اوييم.» : ذکر واژۀ (آری) هیچ دلیلی ندارد. تقدیر (ایمان دلهای ما) نیز بی دلیل است. ضمن اینکه قرینه ای بر حذف آن نداریم. ظاهر عبارت ایشان -(ایمان دلهای ما رنگ آمیزی خدایی است)- نیز این است که صبغة الله خبر برای مبتدای مقدر است. در حالی که صبغة منصوب است. : «رنگ خدايى (بپذيريد! رنگ ايمان و توحيد و اسلام؛) و چه رنگى از رنگ خدايى بهتر است؟! و ما تنها او را عبادت مى‏كنيم.» : ترجمه (رنگ خدایی بپذیرید) مقبول است. زیرا گاهی مفعول مطلق نائب فعل امر است (قبلا دربارۀ امر نوشته ام.) (من أحسن) برای سؤال از شخص است نه سؤال از رنگ، بنابر این ترجمۀ ( چه رنگى از رنگ خدايى بهتر است؟!) صحیح نمی باشد. عابدون اسم فاعل است ولی به صورت فعل مضارع ترجمه شده است. ترجمه های زیر نزدیکتر به صحت است: : « [به يهود و نصارى بگوييد:] رنگ خدا را [كه اسلام است، انتخاب كنيد] و چه كسى رنگش نيكوتر از رنگ خداست؟ و ما فقط پرستش كنندگان اوييم.» : «رنگ خدايى (بپذيريد.) و خوش رنگ‏تر از خدا كيست؟ و ما تنها پرستش‏كنندگان اوييم.» البته اضافه کردن عبارت (به يهود و نصارى بگوييد) در ترجمۀ آقای انصاریان بی دلیل است. هر دو ترجمه صبغة الله را به معنای امر گرفته اند که صحیح است. توضیح واژۀ ..... @DUROUS_ALSHABAB
آیا همۀ انسانها ناشکیبا و بخل اند یا استثنا هم دارد؟ إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً (سوره معارج؛ آیه19) هلوع از ریشۀ «هَلَع» به معنای نالیدن ازروی حرص است. طبرسی در مجمع البیان می نویسد: «الْهَلُوعُ‏ الشّديد الحرص الشّديد الجزع» فیروز آبادی در قاموس اللغة گفته: الهَلوعُ: من يَجْزَعُ و يَفْزَعُ من الشَّرِّ، و يَحْرِصُ و يَشِحُّ على المالِ، أو الضَّحورُ لا يَصْبِرُ على المَصائِبِ. هلوع كسى است كه از شرّ و ضرر مينالد (ناشکیبایی می ورزد) در حالی که بر مال حريص و بخيل (آزمند) است. معنای آیۀ فوق: همانا انسان آفریده شده است در حالی که بسیار ناشکیبا و بخیل است. به گونه ای که: إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً (20) وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً (21) یعنی: آنگاه كه ضرر بيند می نالد و آنگاه كه مال يابد بخل می ورزد از آیۀ فوق: إِلاَّ الْمُصَلِّينَ (22) الَّذينَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ (23) وَ الَّذينَ في‏ أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ (24)لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ (25) وَ الَّذينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ (26) وَ الَّذينَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ (27) کسانی که ویژگی های زیر را دارند، از نالیدن در ناملایمات و بخل و آزمندی در زمان دارایی و توانگری به دور اند: 1. نمازگزاران مداوِم بر نماز 2. کسانی که در اموالشان، بهره ای مشخص، برای گدایان و محرومان است. 3. قیامت باورانِ ترسان از عذاب الهی https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
آیه 58 سورۀ (حذف مبتدا) «وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ» (سوره بقره؛ آیه 58) : « و سجده‏كنان از در [بزرگ‏] درآييد، و بگوييد: [خداوندا،] گناهان ما را بريز. » نقد: حطة را چنین ترجمه کرده است: (گناهان ما را بریز) در حالی که حطةٌ فعل امر نیست، مصدر منصوب نائب فعل امر هم نیست بلکه مرفوع است. : «و داخل شويد از در سجده‏كنان و بگوئيد فرو نه از ما بار گناهان ما را » نقد: همان نقد سابق : « و از اين در (در شهر يا در مسجد الاقصى) خاضعانه و سجده‏ كنان داخل شويد، و بگوييد (خدايا خواست ما) ريزش گناهان است؛» نقد: در واژۀ را به معنای عهد ذهنی یا حضوری گرفته است که ظاهرا صحیح است، واةۀ معنای نیست بلکه مدلول التزامی آن است پس همان کنان درست است. و الباقی ترجمه صحیح است. در این ترجمه خبر مبتدای محذوف (مَسألتُنا) یا (حاجتُنا) است که چون لفظ خاصی مهم نیست، و از قرینه معلوم است آن را حذف کرده است. حطط: به معنى فرود آمدن و فرود آوردن است. راغب اصفهانی می گوید: حطّ پائين آوردن چيزى است از بلندى و پایین آمدن نيز گفته ‏اند: «حَطَّ الرَّجُلُ: نَزَلَ» اين كلمه دو بار در قرآن آمده است: سوره بقره آیه 58 که گفتیم. سوره اعراف آیه 161: وَ قُولُوا حِطَّةٌ وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
در محمد بن علی کَراجُکِی (متوفای 499 هجری) در کتاب «مَعْدِنِ الْجَوَاهِرِ وَ رِيَاضَةِ الْخَوَاطِر» روایتی از پیامبر نقل می کند و شیخ حر عاملی نیز آن روایت را در «وسائل الشیعة» از او نقل می کند: قَالَ النَّبِيُّ ص خَمْسَةٌ لا يَنْظُرُ اللَّهُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ وَ هُمُ النَّائِمُونَ عَنِ الْعَتَمَاتِ وَ الْغَافِلُونَ عَنِ الْغَدَوَاتِ وَ اللَّاعِبُونَ بِالشَّامَاتِ وَ الشَّارِبُونَ وَ الْمُتَفَكِّهُونَ بِشَتْمِ الْآبَاءِ وَ الْأُمَّهَاتِ. یعنی: در روز قیامت، خدای تعالی به پنج کس نگاه نمی کند (و رحمتش را بر آنها نمی گستراند) و آنها را از آلودگی (گناهان) پاک نکرده (و نجات نمی دهد) در حالی که برایشان عذابی دردناک مهیاست: 1. کسانی که بدون ادای نماز عشاء می خوابند. 2. کسانی که از نماز صبح غافل اند (و آن را ترک می کنند) 3. کسانی که با بازی می کنند. ( فارشی و شرح آن را در پیام بعدی خواهم گفت.) 4. کسانی که می نوشند. 5. کسانی که سخن به بدگویی پدران و مادران می گشایند (و آنها را دشنام می دهند). نتیجة: در زبان عربی به معنای (شراب) است. قها یقهو قهوا و نیز قهی یقهی به معنای بی اشتها شدن است. از آنجا که شراب نوشنده اش را به پرنوشی و در نهایت پر شدن معده از شراب می کشاند، به آن قهوة می گویند، چون وقتی شکمش پر شد میل به خوردن غذا و هر چیز دیگری نخواهد داشت. https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
آیا قرآن و احکام آن جاودانه و همیشگی است؟ پاسخ می دهد: إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزيزٌ (41) لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ (فصلت/42) آیۀ فوق می گوید: هیچ چیزی از قبل یا بعد نزول قرآن نمی تواند باعث شکست و باطل شدن قرآن شود. (المیزان و مجمع البیان و التبیان شیخ طوسی) اینک چهار از آیات فوق که با اندکی توضیح همراه است: : كسانى كه به اين قرآن هنگامى كه به سويشان آمد كافر شدند [به عذابى سخت دچار مى ‏شوند] بى‏ ترديد قرآن كتابى است شكست ‏ناپذير، (41) كه هيچ باطلى از پيش رو و پشت سرش به سويش نمى ‏آيد، نازل شده از سوى حكيم و ستوده است. (42) : در حقيقت كسانى كه به آگاه كننده [قرآن‏] هنگامى كه به سراغشان آمد كفر ورزيدند (بر ما مخفى نمى‏مانند) در حالى كه قطعاً آن (قرآن) كتابى شكست‏ناپذير است. (41) كه باطل از پيش روى آن و پشت سرش به سراغ آن نمى‏آيد (زيرا اين) فرو فرستاده‏اى از جانب (خداى) فرزانه ستوده است. (42) : 41- حقّا آنانكه بذكر يعنى قرآن (منزل بر محمّد صلّى اللّه عليه و آله) كفر آوردند و منكر آن شدند و اين كفر و انكار در حينى بود كه قرآن بر آنها آمد و نازل گشت (و در اولين وهله كه آنرا شنيدند بدون اينكه در آن فكر و تأمّلى كنند) (ما هم آنها را بجزاى كردارشان خواهيم رسانيد) و بدانيد كه آن ذكر همانا كتاب بى‏نظير و بى‏بديلى است (و در نزد خدا بسى صاحب عزّت و كرامت است). 42- باطلى از پيش و پس بقرآن راه ندارد تنزيلى است از جانب خداوندى كه عالم بوجوه حكمت و مستحق حمد است (بسبب انعاميكه بوسيله فرستادن قرآن بر خلايق فرموده است كه اعظم نعماى اوست و بآنجهت مستحق حمد و شكر ميباشد) : 41- البتّه كسانى كه بقرآن كافر شده و نگرويدند چون بايشان آمد، بزودى عذاب و كيفر خواهند شد (ناگفته نماند: خبر انّ الّذين كفروا «آنان كه بقرآن كافر شدند» كه آن سيعذبون «بزودى عذاب ميشوند» است، حذف شده، چون كلام بر آن دلالت دارد) و (چگونه بقرآن كافر ميشوند و نميگروند در حالى كه) محقّقا هر آينه آن كتابى است بى‏مانند 42- باطل و نادرستى از پيش وى و از پشت آن درنيايد (در اخبار و آگهيهاى گذشته و آينده آن باطل و نادرستى و كذب و دروغ راه ندارد، بلكه همه آنها واقع شده و آشكار خواهد شد، زيرا) آن قرآن كتاب فرود آمده‏ايست از (جانب خداى) داناى ستوده شده (در كارها و نعمتهايش) https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
دروس الشباب
#حفظ_قرآن پس از توضیح #وجوب_حفظ_قرآن در قرآن اکنون به برخی عناوین مرتبط با #حفظ قرآن در کتاب‌های #ح
در پس از توضیح وجوب حفظ قرآن در قرآن، و اشاره به برخی عناوین مرتبط با حفظ قرآن در کتاب‌های حدیث و ادعیه، اکنون به حفظ قرآن در می پردازم: 🌷 ایمنی از عذاب یکی از پاداش های اخروی حفظ قرآن: محمد بن محمد شعیری از علمای شیعه در قرن 6، در روایتی از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) نقل می کند که حضرتش چنین فرمود: إقْرَءُوا الْقُرْآنَ‏ وَ اسْتَظْهِرُوهُ‏ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَا يُعَذِّبُ قَلْباً وَعَى‏ الْقُرْآنَ. روایت: با توجه به واژۀ «إستَظهِرُوهُ»، برای این روایت دو ترجمه ارائه شده است: نخست (ترجمه صحیح و مورد قبول من): قرآن بخوانيد و آن را (یعنی: حفظ کنید)، زيرا كه خداى متعال قلبى را كه ظرف قرآن باشد عذاب نمى ‏كند. دوم: قرآن بخوانيد و از آن بجویید، زيرا كه خداى متعال قلبى را كه ظرف قرآن باشد عذاب نمى ‏كند. و اینکه چرا ترجمۀ دوم صحیح نیست؟ پاسخش در گرو تحلیل واژگان مشکل روایت فوق است: توضیح های مشکل روایت فوق: «إستَظهِرُوهُ»: 1. فعل امر است و اگر مسلمانان عصر پیامبر و معصومین نبود، باید این فعل را به معنای (وجوب حفظ قرآن) ترجمه می کردیم. 2. از ریشۀ «ظَهر» است، ابن فارس در معجم مقاییس اللغة می گوید: ........ ادامه دارد. https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB