🌸🍂داستان آموزنده🍂🌸
🌸🍂نياز🍂🌸
🌼سارا زني بود با لباس هاي كهنه و مندرس، و با نگاهي مغموم. وارد خواربار فروشي محله شد و با فروتني از صاحب مغازه خواست كمي خواربار به او بدهد🍂.
🌼باشر مساري گفت شوهرش بيمار است و نميتواند كار كند و شش كودك او در حال حاضر بي غذا هستند. جان، صاحب مغازه، با بي اعتنايي به حرف هاي او توجهي نكرد و با عصبانيت خواست او را بيرون كند. زن نيازمند در حالي كه اصرار ميكرد گفت: ((آقا شما را به خدا به محض اينكه بتوانم پولتان را مي آورم))🍁
🌸صاحب مغازه گفت نسيه نميدهم. مشتري ديگري كه كنار پيشخوان ايستاده بود و گفت و گوي آن دو را شنيده بود به مغازه دار گفت: ((ببين اين خانم چه چيزي مي خواهد پول اين خانم را من پرداخت ميكنم.))
🌼خواربار فروش گفت: لازم نيست خودم ميدهم ليست خريدت كو؟ سارا گفت: اينجاست. صاحب مغازه گفت:((ليست خريدت را بگذار روي ترازو به اندازه وزنش هر چه خواستي ببر.))!! سارا با خجالت يك لحظه مكث كرد، از كيفش تكه كاغذي درآورد و چيزي رويش نوشت و آن را روي كفه ترازو گذاشت. همه با تعجب ديدند كفه ترازو پايين رفت🍂.
🌼خواربارفروش باورش نمي شد. مشتري ها از سر رضايت خنديدند. مغازه دار با ناباوري شروع به گذاشتن جنس در كفه ديگر ترازو كرد كفه ترازو برابر نشد، آن قدر چيز گذاشت تا كفه ها برابر شدند. در اين وقت، خواربارفروش با تعجب و دلخوري تكه كاغذ را برداشت ببيند روي آنچه نوشته است. كاغذ ليست خريد نبود، دعاي زن بود كه نوشته بود: ((اي خداي عزيزم تو از نياز من با خبري، خودت آن را برآورده كن))🍃
🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
صبح نشاط دم زد ، فیض سحر مبارک
عیش صبوح مستان ، بر یکدگر مبارک
عید گشاد ابرو ، بربست رخت روزه
این را حضر خجسته ، آن را سفر مبارک
حلول #ماه_شوال 🌙
و #عید_فطر مبارکباد🌺
🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
رمضان میرود وپشت سرش هم دل ما
خداحافظ ای بهترین ماه خدا ...
عیدتون مبارک
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
الهـی!
بهحـقّ علی (ع)
فـطـرِمان را فاطِر،
ایمـانِمان را فاخر،
وروحِمان را طاهِر
بفـرما...
عید فطر مبارک🎉
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
وقتی تن کسی رو زخمی میکنید
دیگه بعدش نوازش کردنش فقط دردش رو بیشتر میکنه...
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
در جواب اینکه میپرسی هنوز تنهایی یا نه باید بگویم: خستهتر از آنم که خودم را دوباره به کسی یاد بدهم..!
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak