روزی راهبی با جمعی از مسیحیان به مسجد النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)آمدند در حالیکه طلا و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه داشتند.
پس راهب رو کرد به جماعتی که در آنجا حضور داشتند ( أبوبکر نیز در بین جماعت بود ) و سوال کرد "خلیفه ی نبی و امین او چه کسی است؟"
پس جمعیت حاضر ، ابوبکر را نشان دادند ، پس راهب رو به ابوبکر کرده و پرسید نامت چیست؟ ابوبکر گفت ، نامم "عتیق" است
راهب پرسید نام دیگرت چیست؟ابوبکر گفت نام دیگرم "صدیق" است.
راهب سوال کرد نام دیگری هم داری؟ ابو بکر گفت "نه هرگز"
پس راهب گفت گمان کنم آنکه در پی او هستم شخص دیگریست.
ابوبکر گفت دنبال چه هستی؟
راهب پاسخ داد من بهمراه جمعی از مسیحیان از روم آمدم و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه آوردیم و هدف ما این است که از خلیفه ی مسلمین چند سوال بپرسیم ، پس اگر توانست به سوالات ما پاسخ دهد تمام این هدایای ارزنده را به او میبخشیم تا بین مسلمانان قسمت کند و اگر نتوانست سوالات مارا پاسخ دهد اینجا را ترک کرده و به سرزمین خود باز میگردیم.
ابوبکر گفت سوالاتت را بپرس ، راهب گفت باید ب من امان نامه بدهی تا آزادانه سوالاتم را مطرح کنم و ابوبکر گفت در امانی ، پس سوالاتت را بپرس.
راهب سه سوالش را مطرح کرد:
1)ما هو الشئ الذی لیس لله؟
چه چیزاست که از آن خدا نیست؟
2)ما هو شئ لیس عندالله؟
چه چیزاست که در نزد خدا نیست؟
3)ما هو الشئ الذی لا یعلمه الله؟
آن چیست که خدا آن را نمیداند؟
پس ابوبکر پس از مکثی طولانی گفت باید از عمر کمک بخواهم ، پس بدنبال عمر فرستاد و راهب سوالاتش را مطرح کرد ، عمر که از پاسخ عاجز ماند پس بدنبال عثمان فرستاد و عثمان نیز از این سوالات جا خورد ، و جمعیت گفتند چه سوالیست که میپرسی؟خدا همه چیز دارد و همه چیز را میداند.
راهب خطاب به آن سه نفر(ابوبکر و عمر و عثمان)گفت این ها شیخ ها و مردان بزرگی هستند اما متأسفانه به خود مغرور شدند و قصد بازگشت به روم کرد.
سلمان فارسی که شاهد ماجرا بود بسرعت خود را به امام علی (ع)رسانده و ماجرا را تعریف کرد و از امام خواست که به سرعت خودش را به آنجا برساند.
پس امام علی ع بهمراه پسرانش امام حسن (ع )و امام حسین (ع )میان جمعیت حاضر و با احترام و تکبیر جماعت حاضر مواجه شدند.
ابوبکر خطاب به راهب گفت ، آنکه در جست و جویش هستی آمد ، پس هر سوالی داری از علی (ع) بپرس!
راهب رو به امام علی (ع) کرده و پرسیدنامت چیست؟
امام علی (ع) فرمودند: نامم نزد یهودیان "الیا" نزد مسیحیان "ایلیا" نزد پدرم "علی" و نزد مادرم "حیدر" است.
پس راهب گفت ، نسبتت با نبی (ص) چیست؟
امام (ع )فرمودند: او برادر و پسرعموى من است و نیز داماد او هستم.
پس راهب گفت ، به عیسی بن مریم قسم که مقصود و گمشده ی من تو بودی.
پس به سوالاتم پاسخ بده
و دوباره سوالاتش را مطرح کرد.
امام علی (ع) پاسخ دادند:
آنچه خدا ندارد ، زن و فرزند است.
آنچه نزد خدا نیست ، ظلم است
و آنچه خدا نمیداند ، شریک و همتا برای خود است.
(فإن الله تعالی أحد لیس له صاحبة و لا ولدا
فلیس من الله ظلم لأحد
و فإن الله لا یعلم شریکا فی الملک)
پس راهب با شنیدن این پاسخها ، امام علی را به سینه فشرد و بین دو چشم مبارکش را بوسید و گفت:
"أشهد أن لا اله إلا الله و أن محمد رسول الله و أشهد أنک وصیه و خلیفته و أمین هذه الامة و معدن الحکمة"
به درستی که نامت درتورات إلیا و در انجیل ایلیا و در قرآن علی و در کتابهای پیشین حیدر است ، پس براستی تو خلیفه ی بر حق پیامبری، پس ماجرای تو با این قوم چیست؟
سپس تمام هدایا را به امام علی (ع) تقدیم کرد و امام در همانجا اموال را بین مسلمین قسمت کرد.
عزيزان کپی فضائل أمیرالمؤمنین (ع) توفيقيست كه نصيب هركسي نميشود.
پیامبر(ص)فرمود:هرکس فضائل امیرالمومنین علی ابن ابیطالب (ع)را نشردهد، "گناهان غیرحق الناس " اوبخشیده می شود.)
📚 @Dastan 📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈اگه معنای این جمله امیرالمؤمنین علی علیهالسلام درک بشه عرق شرم باید به جبین نقش ببنده.
Ⓜ️در عید الله اکبر غدیر ✨
1⃣ تجدید عهد مینماییم با وارث ذوالفقار.
2⃣ به نیابت از امیرالمؤمنین علیه السلام
اطعام بسیار پرفضیلت روز غدیر رو انجام داده و از پادشاه ولایت علی علیه السلام تقاضای وساطت و پادرمیانی جهت تعجیل و تسهیل در امر ظهور فرزندش صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را مینماییم.
#یا_عالی_بحق_علی_عجل_لولیک_الفرج
✅با هر توان مالی اطعام غدیر رو داشته باشیم ولو یه ساندویچ. ولو اینکه تو خونمون یه پرس غذا اضافه طبخ کنیم و بدیم به اهلش.
✍🏻ارتباط با ادمین کانال #داستانهای_آموزنده
👤 @AminiAsl
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
🌺➣ http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
✅یاد خدا
✍️علامه طباطبایی(ره): به یاد خدا باش تا خدا به یادت باشد، اگر خدا به یاد انسان بود، از جهل رهایی می یابد و اگر در کاری مانده است خداوند نمی گذارد عاجز شود و اگر در مشکل اخلاقی گیر کرد خدایی که دارای اسماء حسنی است و متصف به صفات عالیه، البته به یاد انسان خواهد بود.
💚امام على عليه السلام : ياد خدا عقل را آرامش مى دهد، دل را روشن مى كند و رحمت او را فرود مى آورد.
📚تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص۱۸۹
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#نماز_شب
✍️رسول خدا صلی الله علیه و آله: هر گاه بندهای شب هنگام از خواب برخیزد و در حالی که هنوز سنگینی خواب در چشمان او باقی است، برای خشنودی خداوند نماز شب بخواند، پروردگار متعال به ملائکهاش مباهات میکند و میفرماید: آیا نمیبینید بنده مرا که در نیمه شب از بستر خواب برخاست و به خاطر خواندن نمازی که بر او واجب نکردهام، خواب شیرین را رها کرد؟ پس شاهد باشید که او را آمرزیدهام.
📚ارشاد القلوب (دیلمی): ج ٢، ص ١۵
نماز شبتان ترک نشود!
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
💠 اطاعت و تبعيّت
🔸 تفسیر آیه 3 سوره اعراف:
🍃 از این آیه استفاده میشود که انسان بر سر دو راهی است، یا پذیرش ولایت و رهبری خداوند، و یا داخل شدن در (ولایت) دیگران،
🍃 اگر مسیر اول را قبول کند، (ولیّ) او تنها خداست، اما اگر تحت ولایت دیگران قرار گیرد، هر روز باید بار کسی را بر دوش گیرد و ارباب تازهای انتخاب کند.
🍃حضرت على عليه السلام فرمود:رستگارى بزرگ در پيروى از قرآن است و ترك آن، خطا و گمراهى آشكار مىباشد.
🔸پیام آیه:
1- پيروى از آيات الهى، سبب رشد و تربيت بشر است.
2- لازمهى ربوبيّت و تربيت الهى، نزول دستورات و راهنمايىها و تذكّرات.
3- نتيجهى پيروى از وحى، قرار گرفتن تحت ولايت الهى است و ترك آن، قرار گرفتن تحت ولايت ديگران است.
4- اطاعت و پيروى از ديگران، در حقيقت پذيرش ولايت آنهاست.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📚#داستان_زیبا
اشراف زاده ای، در راه پیرمردی دید که بارسنگینی از هیزم بر پشت حمل می کند، لنگ لنگان قدم بر می داشت و نفس نفس صدا می داد.
به پیرمرد نزدیک شد و گفت: مگر تو گاری نداری که بار به این سنگینی می بری؟ هر کسی را بهر کاری ساخته اند. گاری برای بار بردن است.
پیرمرد خنده ای کرد و گفت: این گونه هم که فکر می کنی نیست. به آن طرف جاده نگاه کن. چه می بینی؟
اشراف زاده با لبخندی گفت: پیرمردی که بارهیزم بر گاری دارد و به سوی شهر روانه است.
پیرمرد گفت: می دانی آن مرد، اولادش از من افزون تر است ولی فقرش از من بیشتر است؟
اشراف زاده گفت: باور ندارم، از قرائن بر می آید فقر تو بیشتر باشد زیرا آن گاری دارد و تو نداری و بر فزونی اولاد باید تحقیق کرد.
پیرمرد گفت: آقا! آن گاری مال من و آن مرد همنوع من است. او گاری نداشت و هر شب گریه ی کودکانش مرا آزار می داد چون فقرش از من بیشتر بود گاری خود را به او دادم تا بتواند خنده به کودکانش هدیه دهد.
بارسنگین هیزم، با صدای خنده ی کودکان آن مرد، چون کاه بر من سبک می شود. آنچه به من فرمان می راند خنده کودکان است.
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
بعد از عید غدیر، عزای محرم است و این یعنی؛
اگر در راه ولایت علی ذرهای سستی کنی، سر حسین را بر نیزه خواهی دید...
#LiveLikeAli
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
سیدمُقاومَت:
امام سیدعلی خامنه ای را به امت اسلامی بشناسانیم تا همگان از برکات وجود وی استفاده کنند.
#لبیک_یا_خامنه_ای
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨
✍هیچ عیبی بالاتر از آن نیست که انسان عیب خود را نفهمد و از آن غافل باشد
چقدر زشت است انسانی که خود دارای هزاران عیب است از عیوب خود غفلت کند و به عیوب دیگران بپردازد تا عیوب دیگران را مانع و سرپوشی از کشف عیوب خود قرار بدهد.
اگر انسان قدری در حالات و اخلاق و اعمال خود سیر کند و به اصلاح آن بپردازد در نهایت کارهایش اصلاح میشود و اگر خود را خالی از هر گونه عیبی بداند نهایت جهل ونادانی او است و هیچ عیبی بالاتر از آن نیست که انسان عیب خود را نفهمد و از آن غافل باشد و با آن که مجموعهی عیوب است ، به عیوب دیگران بپردازد.
📚امام خمینی(ره)، چهل حدیث ، ص۲۶۹
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🍁 #ویژه_عید_غدیر 🍁
🌸ولایت علی ابن ابی طالب (علیه السّلام)🌸
رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرمایند:
🔶🔸ولاية على بن ابى طالب ولاية الله و حبه عبادة الله و اتباعه فريضة الله و اولياؤه اولياء الله و اعداؤه اعداء الله و حربه حرب الله و سلمه سلم الله عز و جل...
🔹ولايت على بن ابيطالب(علیه السلام) ولايت خداست،
🔹دوست داشتن او عبادت خداست،
🔹 پيروى كردن او واجب الهى است
🔹دوستان او دوستان خدا
🔹دشمنان او دشمنان خدايند،
🔹 جنگ با او، جنگ با خدا
🔹صلح با او، صلح با خداى متعال است..
✨ #أمالي_صدوق، 32✨
💕اوصاف علی به گفتگو ممكن نیست✨
💕گنجایش بحردرسبو ممكن نیست✨
💕ماندم كه علی رابه چه تشبیه كنم✨
💕تشبیه علی جز به علی ممكن نیست✨
عید سعید غدیر مبارک 🎉🎉🎉
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
موقع عصبانیت🔥 این کارها را بکنید
✸ آیت الله بروجردی نذر کرد که اگر یک وقت عصبانی شدم یکسال روزه بگیرم. چون ایشان عصبانی می شد. سیدها نوعا جوشی هستند و گاهی عصبانی می شوند.
✸ یک وقت آیت الله بروجردی عصبانی شده بود، با عصا دنبال خادمش حاج احمد کرده بود. بعد دید که بد است برای یک مرجع اینجور عصبانیت، بد است که بخواهد با عصا نوکرش را بزند، به همین خاطر نذر کرد که یک سال روزه بگیرد.
✸ اتفاقا از دستش در رفت و در یک مورد گفته اند که عصبانی شد و یک سال روزه گرفت. آقای بروجردی یک سال روزه گرفت برای عصبانیت.
✸ هر وقت عصبانی شُدید فورا یک مقدار آب به صورتتان بزنید. یک چیز هم یادتان می دهم هروقت عصبانی شدید، دستتان را به دست برادر ، پدر یا عمو بدهید. اثر عجیبی دارد. می گویند به یکی از ارحامت دستت را متصل کن تا متصل کردی، عصبانیتت خاموش می شود.
✸ کظم الغیظ در قرآن هم آیه دارد: « الَّذینَ یُنْفِقونَ فِي السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ وَالکاظِمینَ الغَیْظَ وَالعافینَ عَنِ النّاسِ وَاللهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ» ← همانها که در توانگری و تنگدستی، انفاق می کنند، و خشم خود را فرو می برند؛ و از خطای مردم در می گذرند، و خدا نیکوکاران را دوست دارد.
📔 منبع: ڪتاب #بدیع_الحکمة حکمت ۴۳ از مواعظ آیت الله مجتهدے تهرانۍ(ره)
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#فرمانده_دلها
ریخته بودند دور و برش و
سر و صورت و بازوهاش رو میبوسیدند.
هر کار میکردی، نمیتوانستی حاجی را
از دستشان خلاص کنی....
انگار دخیل بسته باشند، ول کن نبودند
بارها شده بود حاجی، توی هجومِ
محبتِ بچهها صدمه دیده بود؛
زیر چشمش کبود شده بود،
حتی یکبار انگشتش شکسته بود!!!
سوار ماشین که می شد،
لپ هایش سرخ شده بود :)
اینقدر که بچهها لپهاش رو
برداشته بودند برای تبرک!
باید با فوت و فن برای سخنرانی
میآوردیم و میبردیمش
- خب، حالا قِصر در رفت!
یواشکی آوردنش!
وقتی خواست بره چی؟
بین بچهها نشسته بودم و
میشنیدم چی پچپچ میکنند.
داشتند خط و نشان میکشیدند.
حاجی را یواشکی آورده بودیم
و توی چادر قایمش کرده بودیم.
بعد که همه جمع شدند،
حاجی برای سخنرانی آمد.
بچهها خیلی دلخور شده بودند.
سریع سوار ماشین کردیمش.
تا چند صد متر، ده بیست نفری
به ماشین آویزان بودند.
آخر مجبور شدیم بایستیم
و حاجی بیاید پایین ....
#سردار_خیبر
#شهید_حاجابراهیم_همت
#یاد_شهدا_صلوات
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🔵چه کسی جان حضرت عزرائیل را میگیرد؟
✅طبق روایت معتبری که از امام سجاد (علیه السلام) نقل شده است به هنگام فرارسیدن روز قیامت خداوند به اسرافیل دستور میدهد که در صور بدمد،
🍃وقتی اسرافیل دستور الهی را اجرا نموده و در صور میدمد ناگهان صدای هولناکی از آن به سوی زمین برمی خیزد،
⛔️ آن صدا به اندازهای ترسناک است که تمام موجوداتی که روی زمین هستند از جن و انس گرفته تا شیاطین خبیث، همه و همه در اثر آن غش کرده و میمیرند. سپس عالم را سکوتی هولناک فرا میگیرد..
💠در ادامه همین روایت امام چهارم میفرماید:
🌸سپس خداوند به عزرائیل میفرماید: ای عزرائیل چه کسانی باقی ماندهاند؟
🌴فرشتهی مرگ میگوید: «أنت الحی الذی لا یموت» شما که هیچ گاه نمیمیری و جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و من.
🌼خداوند به عزرائیل دستور میدهد که روح آن سه فرشتهی مقرّب درگاهش را قبض کند.
سپس خداوند به او میگوید: چه کسی زنده مانده است؟ عزرائیل جواب میدهد: بندهی ضعیف و مسکین تو عزرائیل
🌺 در این هنگام از طرف خدا خطاب میرسد: بمیر ای ملک الموت.
🍀 عزرائیل صیحه ای میزند که اگر این صیحه را مردم پیش از مرگ خود میشنیدند در اثر آن میمردند.
💥 وقتی تلخی مرگ در کامش پدیدار میشود، میگوید: اگر میدانستم جان کندن این مقدار سخت و تلخ است، همانا در این باره با مؤمنین مدارا میکردم.
♦️ در این هنگام خداوند خطاب میکند:
♻️ ای دنیا کجایند پادشاهان و فرزندانشان؟ کجایند ستمگران و فرزندانشان؟ کجایند ثروت اندوزانی که حقوق واجب خود را ادا نکردند؟
🌷 امروز پادشاهی عالم از آن کیست؟ هیچ کس پاسخ نمیگوید. آنگاه خداوند خود میفرماید: (لله الواحد القهار) پادشاهی از آن خداوند یگانه و قهار است.💥
🌱🥀🌱🥀🌱🌹🌹🌱🥀🌱🥀🌱
📙ارشاد القلوب إلی الصواب، نوشته دیلمی، ج1، ص54
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🔴 روحانی: اگر رهبر انقلاب موافقت کنند هفته آینده گشایش اقتصادی خواهیم داشت!
🔴🔴🔴🔴
*دوستان عزیزولایتمدار بهوش باشید وروشنگری کنید؛ توطئه ای بزرگ درراه است*
این یک توطئه اشکار هست
یعنی من میخوام کاری بکنم که شماراحت باشید ولی رهبری نمیذاره! رهبری نمیخواد که گشایشی درکارشما ایجادبشه!
این مردک به دستوراربابش این افاضه راکرده!
اگه رهبری قبول کنه که ته صندوق ذخیره ارزی رادرطی چندماه باقیمانده جارومیکنه ویه مملکت ورشکست اقتصادی رامیده۴تحویل دولت بعدی؛ دولت بعدهرکسی میخواد باشه وقتی کشوری ورشکست راتحویل بگیره دیگه کاری نمیتونه بکنه! اونوقت لیبرالها میگن دیدید هیچکس بهترازمانبود! اگه بجزما کس دیگری سرکارمیومد وضع ازاین بدترمیشد؛! پس کارمادرست بوده! خوب عمل کردیم!
اما اگه حضرت اقا چنین طرحی که روحانی میده رانپذیره! توبوق وکرنا میکنن که دیدید رئیس جمهورکاره ای نیست! همه اختیارات دست رهبری نظام هست!
این مردک مکری راطراحی کرده دوسربرد برای خودش ولیبرالهای خائن وطن فروش!
باید مواظب مکرعمرعاص گونه این مردک بود!
🔴🔴🔴
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#فقط_برای_خدا 😍
سرزده آمد به جلسهی قرآن روستا. مثل بقیه نشست یک گوشه و شروع کرد به خواندن؛ازحفظ.
پرسیدم:شما با این همه مشغله چه طور فرصت حفظ قرآن داشتید؟
گفت: در مأموریت ها،فاصلهی بین شهرها راعقب ماشین مینشینم و قرآن میخوانم.
📚 @Dastan 📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزی جبرئیل در خدمت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مشغول صحبت بودکه حضرت علی(علیه السلام) وارد شد
چون حضرت را دید برخاست و شرائط تعظیم بجای آورد.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
ای جبرئیل! از چه جهت به این جوان تعظیم میکنی؟
عرض کرد: چگونه تعظیم نکنم که او را بر من حق تعلیم است..
#فقط_به_عشق_علی
#LiveLikeAli
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
⚜️کوری در محشر⚜️
✍️یکی از بزرگان اهل علم و تقوا نقل فرمود یکی از بستگانشان در اواخر عمرش ملکی خریده بود و از استفاده سرشار آن زندگی را می گذارند پس از مرگش او را دیدند در حالی که کور بود از او سببش را پرسیدند که چرا در برزخ نابینا هستی ؟
گفت : ملکی را که خریده بودم وسط زمین مزروعی آن چشمه آب گوارایی بود که اهالی ده مجاور می آمدند و از آن برمی داشتند و حیوانات خود را آب می دادند به واسطه رفت وآمدشان مقداری از زراعت من خراب می شد و برای اینکه سودم از آن مزرعه کم نشود و راه آمد و شد را بگیرم به وسیله خاک و سنگ و گچ آن چشمه را کور نمودم و خشکانیدم وبیچاره مجاورین به ناچار به راه دوری مراجعه می کردند ، این کوری من به واسطه کور کردن چشمه آب است
به او گفتم آیا چاره ای دارد ؟ گفت اگر وارثها بر من رحم کنند و آن چشمه را جاری سازند تا مورد استفاده مجاورین گردد حال من خوب می گردد . ایشان فرمود به ورثه اش مراجعه کردم آنها هم پذیرفتند و چشمه را گشودند پس از چندی آن مرحوم را با حالت بینایی و سپاسگزاری دیدم .
آدمی باید بداند که هرچه می کند به خود کرده است : ( لَها ما کَسَبَتْ وَعَلَیْها مَااکْتَسَبَتْ ) اگر به کسی ستم نموده به خودش ستم کرده ، اگر به کسی نیکی کرده به خودش نیکی کرده است .
📚داستانهاي شگفت/ بقلم عبدالحسين دستغيب.ص: 292
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#حکایت_واقعی #نصوح_چه_کسی_بود؟
توبه نصوح(توبه واقعی)
🔶 نصوح مردی بود شبیه زنها، صدایش نازک بود، صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت.
او با سوء استفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار دلاکی میکرد و کسی از وضع او خبر نداشت. او از این راه، هم امرار معاش میکرد و هم برایش لذت بخش بود.
گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.
🔷 روزی دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد. از قضا گوهر گرانبهایش همانجا مفقود شد. دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه را تفتیش کنند.
🔶 وقتی نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایی، خود را در خزینه حمام پنهان کرد.
🔷 وقتی دید مأمورین برای گرفتن او به خزینه آمدند، به خدای تعالی رو آورد و از روی اخلاص و به صورت قلبی همانجا توبه کرد.
🔶 ناگهان از بیرون حمام آوازی بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد و مأموران او را رها کردند.
🔷 و نصوح خسته و نالان شکر خدا را به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد و به خانه خود رفت.
او عنایت پروردگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و از گناه کناره گرفت.
🔶 چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد و نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم و دیگر هم به حمام نرفت.
🔷 هر مقدار مالی که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و از شهر خارج شد و در کوهی که در چند فرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.
🔶 در یکی از روزها همانطور که مشغول کار بود، چشمش به میشی افتاد که در آن کوه چرا میکرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از آن کیست؟
عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعا از شبانی فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستی من از آن نگهداری کنم تا صاحبش پیدا شود. لذا آن میش را گرفت و نگهداری نمود، پس از مدتی میش زاد و ولد کرد و نصوح از شیر آنها بهره مند میشد.
🔷 روزی کاروانی راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگی مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جای آب به آنها شیر داد، به طوری که همگی سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند. او راهی نزدیک به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانی کردند و او در آنجا قلعه ای بنا کرده و چاه آبی حفر نمود و کم کم آنجا منازلی ساخته و شهرکی بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا می آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگی به چشم بزرگی به او می نگریستند.
🔶 رفته رفته آوازه خوبی و حسن تدبیر او به گوش پادشاه رسید که پدر همان دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وی را از طرف او به دربار دعوت کنند.
🔷 همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیزفت و گفت: من کاری دارم و از رفتن به نزد سلطان عذر خواست.
مأمورین چون این سخن را به شاه رساندند، بسیار تعجب کرد و اظهار داشت: حال که او نزد ما نمی آید ما میرویم او را ببینیم.
🔶 با درباریانش به سوی نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد.
🔷 بنا بر رسم آن روزگار و به خاطر از بین رفتن شاه در اقبال دیدار نصوح، نصوح را بر تخت سلطنت بنشاندند.
🔶 نصوح چون به پادشاهی رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و با همان دختر پادشاه ازدواج کرد.
🔷 روزی در بارگاهش نشسته بود، شخصی بر او وارد شد و گفت: چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را از عدالت تو طالبم.
نصوح گفت: میش تو پیش من است و هر چه دارم از آن میش توست.
وی دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند.
🕊 آن شخص به دستور خدا گفت:
بدان ای نصوح! نه من شبانم و نه آن، یک میش بوده است، بلکه ما دو فرشته، برای آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت، اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد. و از نظر غایب شد.
⚪️ به همین دلیل به توبه واقعی و راستین، (توبه نصوح) گویند.
منبع:خلاصه شده از کتاب انوار المجالس، صفحه 432
📒اصول کافی جلد 4 صفحه
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
*🔴امام جماعت دزد⁉️⁉️⁉️⁉️*
❇️یکی از دوستان نقل میکرد که در یکی از کشورهای آفریقای ساحلی شخصی که حافظ قرآن کریم و عالم شریعت بود در یکی از مساجد مسؤولیت امامت را پذیرفت و مردم محل از او استقبال بسیار زیادی کردند و هر خانواده تلاش مینمود که امام، میهمان خانهی او شود خصوصا در ماه مبارک رمضان... از جمله یکی از مقتدیان در روزهای پایانی رمضان، امام را به افطار دعوت نمود.
❇️ امام دعوت ایشان را اجابت نموده به خانهاش رفت و میزبان از امام به گرمی استقبال نموده و بینهایت مورد عزت و اکرام قرار داد و امام بعد از افطار در حق میزبان و خانوادهاش دعا نموده، مرخص شد.
زمانی که خانم میزبان، نظافت خانه را شروع کرد به یادش آمد که درطاقچه سالن مقداری پول گذاشته بود.... فورا وارد سالن شد ولی پولی ندید.... تمام اطراف سالن را جستجو کرد اما پول را نیافت.
❇️وقتی که شوهرش به خانه برگشت برایش جریان را گفت و سوال کرد آیا تو پول را از سالن برداشتی؟ شوهر جواب داد نه!
بعد از فکر زیاد به این نتیجه رسیدند که به غیر از امام، هیچ کسی به خانهی شان در این مدت نیامده است و همچنان یک دختر شیرخوار دارند که او از گهوارهاش نمی تواند پایین بیاید به همین خاطرتنهامتهم همان امام است. آن شخص بسیار عصبانی شده گفت: چطور امکان دارد که امام چنین کاری را انجام دهد، در حالی که اورا به خانهی خود دعوت کردهام و به احترام ماه مبارک رمضان اورا اکرام و عزت نمودهام. او میبایست پیشوا و الگو باشد نه دزد!!!
❇️با وجود خشم و غضبش، آن قضیه را پنهان کرد و از روی حیا نتوانست با امام بخاطر پول، مواجهه و موضوع را مطرح کند و لکن از امام دوری می نمود تا مجبور به سلام دادن و سخن گفتن با او نشود.
❇️بعد از گذشت یک سال کامل دوباره ماه مبارک رمضان آمد و مردم با همان شور، شوق، علاقه و اخلاص امام را به خانههای شان جهت افطار دعوت کردند و زمانی که نوبت دعوت امام به خانهی این شخص رسید ؛ قضیه سرقت پول به یادش آمد و با خانم خود مشورت کرد که آیا امام را دعوت کند یا خیر؟
از آنجایی که خانم آن شخص، یک زن صالح و نیکوصفتی بود شوهرش را تشویق نمود تا امام را دعوت کند و گفت شاید امام از روی احتیاج آن پول را برداشته باشد به همین خاطر او را باید مورد عفو و بخشش خود قرار دهیم، شاید که خداوند متعال ما را هم ببخشد.
❇️ او امام را به افطاری دعوت نمود ولی در پایان افطاری نتوانست خود را نگه دارد و امام را مورد خطاب قرارداد و گفت: امام محترم، شاید متوجه شده باشید که در طول یک سال گذشته رفتار من در قبال شما تغییر کرده...ل
امام گفت: بلی، ولی من فرآموش کردم علت انرا جویا شوم زیرا بسیار مشغول کار وتلاش بودم.
آن شخص گفت: امام محترم! از شما یک سوال می کنم امید است که جواب واضح بدهید.... یک سال قبل و در ماه مبارک رمضان خانم من مقداری پول را بالای طاقچه ی سالن پذیرایی گذاشته بود و فراموش کرده بودکه آنرا بردارد و لکن آن پول بعد از رفتن شما از نظر غایب شد و جستجوی بسیاری کردیم ولی نتوانستیم پیداا کنیم حالا بگویید آیا شما آن را برداشته بودید؟
❇️امام گفت: بلی! من آن را برداشته بودم.
صاحب خانه از این جواب صریح، مبهوت، متعجب و حیران شد ولی امام سخنان خود را ادامه داده گفت: وقتی که در سالن تنها بودم دیدم پنجره باز است، باد تندی هم وزید و پولها را پراکنده و پخش کرد به همین خاطر پولها را جمع نمودم و دقت کردم که اگر پولهاا را زیر فرش و یا روی طاقچه بگذارم ممکن است شما آن را پیدا نکنید و یا باز باد آنها را پراکنده کند...
در این موقع امام سر خود را اندوهگین تکان داده به گریه افتاد.... و در ادامه صاحب خانه را خطاب قرار داده گفت: به نظرت من برای چه چیزی اندوهگینم و گریه میکنم؟
حاشا که به خاطر تهمت دزدی که به من میزنی گریه کنم، اگرچه این تهمت دردناک است و لکن منذ بخاطر این گریه میکنم که ۳۵۵ روز گذشت و هیچ یک از شما صفحهای از قرآن کریم را هم نخواندید و اگر قرآن کریم را یک بار باز میکردید، البته پول را در آن پیدا میکردید. در د
صاحب خانه با عجله قرآن کریم را آورده، باز کرد و پول ها را کامل در آن دید...!!!
*👌👌👌👌تبصره:*
این است حال برخی از ما مسلمانان که قرآن کریم را در طول یک سال، یکبار هم باز نمیکنیم ولی در عین حال خود را مسلمان هم میدانیم😳😳😳
الهی! مارا از مسلمانان غافل و دور از قرآنکریم قرار مده و قرآن را در بین ما «مهجور» مگردان🤲🏼
❤️راستی آخرین باری که قرآن را خواندید، به یاد میآورید❗❗❓❓❓❓❓
@Dasta