⚫️الإمام الحسن(ع): رَأَیتُ اُمّی فاطِمَةَ(ع) قامَت فی مِحرابِها لَیلَةَ جُمعَتِها، فَلَم تَزَل راکعَةً ساجِدَةً حَتَّی اتَّضَحَ عَمودُ الصُّبحِ، وسَمِعتُها تَدعو لِلمُؤمِنینَ والمُؤمِناتِ وتُسَمّیهِم وتُکثِرُ الدُّعاءَ لَهُم ولا تَدعو لِنَفسِها بِشَیءٍ، فَقُلتُ لَها: یا اُمّاه، لِمَ لا تَدعینَ لِنَفسِک کما تَدعینَ لِغَیرِک؟ فَقالَت: یا بُنَی، الجارَ ثُمَّ الدّارَ.
▪️امام حسن(ع): مادرم فاطمه(ع) را در شب جمعه در محراب دیدم که به عبادت ایستاده بود. او همچنان در رکوع بود تا روشنی بامداد بر آمد.
شنیدم که او به مردان و زنان مؤمن دعا می کرد و آنها را نام می بُرد و برای آنها فراوان دعا می کرد، در حالی که برای خود دعایی نمی کرد.
به ایشان گفتم: مادر! چرا همان گونه که برای دیگران دعا می کنی، برای خود دعا نمی کنی؟
فرمود: «فرزندم! نخست همسایه و سپس [ اهل] خانه».
منبع :دانشنامه قرآن و حدیث، ج 10، ص 170
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🌸حضرت عیسی علیه السلام و ابلهی
✨روزی حضرت روح الله علی نبینا و علیه الصلوة می گذشت، ابلهی با وی دچار شد و از حضرت عیسی علیه السلام سخنی پرسید. عیسی بر سبیل تلطّف و تخلّق جوابش باز داد و آن شخص مسلّم ندانست و آغاز سفاهت(2) و عربده(3) کرد چندان چه او نفرین می کرد عیسی علیه السلام تحسین می نمود.
💫 هر چند وی از مجادله در می آمد، عیسی علیه السلام به طریق ملاطفت رعایت می نمود. عزیزی بدان جا رسید و گفت: ای روح الله! چرا زبون(4) این کس شده ای ؟
هر چند که او قهر می کند، تو لطف می نمایی و با آن که او جور و جفا پیش می آرد، تو مهر و وفا پیش می فرمایی. عیسی علیه السلام گفت: ای رفیق موافق! کُلُّ إناءٍ یتَرَشَّحُ بِما فیهِ .(5) مصرع:
🍂از کوزه همان بیرون تراود که در اوست
ازو این صفت می زاید و از من این صورت می آید. من از وی در غضب نمی شوم و او از من صاحب ادب می شود.
🍃من از سخن او جاهل نمی گردم و او از خلق و خوی من عاقل می گردد. مثنوی:
چون نشوم من ز وی افروخته او شود از من ادب آموخته
من که زدم مایه ده جان شدم این صفتم داد خدا ز آن شدم
خلق نکو وصف مسیحا بود خصلت بد مرگ مفاجا بود
✾📚 @Dastan 📚✾
📘#داستانهایبحارالانوار
💠امانِ شیعیان حضرت فاطمه سلام الله علیها از آتش جهنم
🔹رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرماید:
دخترم فاطمه سرور زنان جهان، از اولین تا آخرین است، او پاره ی تن من، نور چشم من، میوه ی قلب من و روح و جان من است.
او حوریه است در قیافه انسان.
🔹 هنگامی که در محراب عبادت در پیشگاه خداوند میایستد، نور او برای فرشتگان آسمان میدرخشد همان گونه که نورستارگان بر اهل زمین میدرخشد.
خداوند به فرشتگان میفرماید:
«ای فرشتگان! به کنیزم فاطمه که سرور کنیزان من است بنگرید که در پیشگاه من ایستاده و چگونه از خوف و خشیت میلرزد و با توجه قلبی به عبادت من روی آورده است، گواه باشید که من شیعیان او را از آتش جهنم امان بخشیدم.»
📚بحارالانوار ج ۲۸، ص ۳۸
#حضرت_زهرا #ایام_فاطمیه
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
✾📚 @Dastan 📚✾
✅در انجام چه اموری باید سرعت داشت و عجله کرد؟
1- در طعام آوردن به مهمان، چون مهمان اگر گرسنه باشد حیا می کند به میزبان بگوید گرسنه ام.
2- در دفن کردن جنازه، چون جنازه هر چقدر بیرون بماند شیون اهل عزا زیاد است.
3- شوهر دادن دختر، چون هر چقدر دختر مسنتر شود ، خواستگاران بهترش، کمتر می شود.
4- ادا نمودن قرض، قرض هر چقدر بماند صاحب قرض سنگینتر و خسیستر می شود.
5- توبه از گناه: هر چقدر از گناه بیشتر بگذرد عذاب وجدان کمتر شده و توبه کردن سخت می شود و انسان تنبلی میکند.
✾📚 @Dastan 📚✾
دکتر احمدرضا بیضائی:
چقدر غبطه خورده بودم به محمودرضا بخاطر #پاسدار شدنش و چقدر حالش خوب شده بود از اينكه پاسدار شده بود😍
بارها پيش آمد كه به او گفتم:
"توى اين لباس از ما به #شهادت نزديكترى خوش به حالت" وقتى اين را مى گفتم مى خنديد😅
🔹وقتى پاسدار شد، مثل اين بود كه به همه چيز رسيده و ديگر هيچ آرزويى در اين دنيا ندارد محمودرضا لباس پاسدارى را با عشق پوشيد.❤️
🔸گاهى كه افتخار مى دهد و به خوابم مى آيد توى همين لباس مى بينمش. آنطرف هم مشغول پاسدارى از انقلاب است✌️😊
شهید مدافع حرم
محمودرضا بیضایی🌹
❤️ اللهم عجل لولیک الفرج
#کانال_شهیدمحمــدنکـــاحی ❤️
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥علت سکوت امیرالمومنین علی علیه السلام چه بود؟
🎙استاد دانشمند
🏴ایام فاطمیه تسلیت
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆داستان عهد بستن خواجه ی بیمار
✨در حکایات الصالحین آمده که: خواجه ای غلامی پارسا و خداترس داشت، ناگاه این مرد بیمار شد، عهد کرد با خدای تعالی که:
🌳اگر ازین بیماری شفا یابم، این غلام را آزاد کنم. حق سبحانه و تعالی او را شفا داد. خواجه دل در غلام بسته بود، او را آزاد نکرد.
🌳 دیگر باره بیمار شد، غلام را گفت: برو طبیب را بیار تا مرا علاج کند. غلام بیرون رفت و درآمد.
🌳خواجه گفت: طبیب کو؟ گفت: طبیب می گوید که: او مخالفت من می کند، بدان چه می گوید وفا نمی کند، من او را علاج نمی کنم.
🌳خواجه متنبّه شد و گفت: ای غلام! طبیب را بگوی که از مخالفت برگشتم و از نقض عهد توبه کردم و بعد از این؛ مصرع:
اگرم سر برود از سر پیمان نروم
📚اخلاق محسنی.كمال الدین حسین بن علی واعظ كاشفی سبزواری بیهقی
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🌞مردی در خدمت امیر عبدالله طاهر
🥀آورده اندکه: روزی عبداله طاهر(1) بار عام داده بود و ارباب حاجت، مرادات خود عرض می کردند و با حصول مرادات مراجعت می نمودند. شخصی درآمد که:
🥀 ای امیر! مرا بر تو حق نعمت است و هم حق خدمت توقع دارم که هر دو حق را رعایت کنی و مرا از درکه ی(2) خمول(3) به درجه قبول رسانی.
🥀عبداله گفت: حق خدمت کدام است ؟ گفت: فلان روز در بغداد با کوکبه ی دولت بر در خانه ی من گذر می کردی، من به درِ خانه ی خود آب زدم تا گرد بر جامه تو ننشیند، حق نعمت آن آب است که برای تو بر خاک زدم و حق آن می خواهم. بیت:
🥀کسی کو بر تو دارد حق آبی فراموشش مکن در هیچ بابی
🥀عبدالله طاهر پرسید که: حق خدمت کدام است ؟ گفت: در فلان محل که سوار می شدی، من بدویدم و بازوی ترا گرفتم تا سوار شدی. امیر گفت: راست می گویی، هر دو حق تو ثابت است. پس او را تربیت تمام کرد. نظم:
🥀بزرگانی که اهل اقتدارند همه مسکین نواز و حق گذارند
زجام جاه بیهوشی نه نیکوست ز همراهان فراموشی نه نیکوست
اساس مکرمت بر حق شناسی است بصورت ناشناسی ناسپاسیست
1- (1) عبدالله بن طاهر ذوالیمینین، سومین از امرای طاهری خراسان (جل - 213-230 ه. ق).
2- (2) درکه (به فتح دال و را و کاف): ته، نشیب، طبقه دوزخ.
3- (3) خمول: گمنام شدن، بی سر و صدا شدن، گمنامی
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥داستان خدا و فرعون...
🎙استاد دانشمند
✾📚 @Dastan 📚✾
🏴حیا حضرت فاطمه(س) حتی پس از شهادت
✍ایشان در #وصیت خود میفرمایند:در #آخرین روزهاى عمر پر بركتش ضمن وصیّتى به اسماء فرمود: من بسیار زشت و زننده مىدانم كه #جنازه_زنان را پس از مرگ با انداختن پارچهاى روى بدنش تشییع مىكنند. و افرادى #اندام و #حجم بدن او را مشاهده كرده و براى دیگران #تعریف مى نمایند.
مرا بر تخت كه اطرافش #پوشیده نیست و مانع مشاهده دیگران نباشد قرار مده بلكه مرا با #پوشش كامل تشییع كن ، خداوند تو را از آتش جهنّم مستور و محفوظ نماید.
📚تهذیب الا حكام: ج 1، ص 429
حیا از نمایان بودن #حجم و اندام حتی پس از شهادت و دنیای پرتنوع امروزی که بسیاری با نمایش خود بدنبال جلب توجه هستند!!
✾📚 @Dastan 📚✾
#در_محضر_علما
🌕داستان شگفت مبارزه با نفس
🌻سال 1364 هجرى شمسى در اصفهان براى سخنرانى دعوت شده بودم.
مى دانستم اصفهان روزگارى مركز زندگى بسيارى از اولياى خدا و عالمان كامل بود.
🌻شهر، شهر حكيمان، فقيهان، فيلسوفان، عارفان، عاشقان، كاملان و شهيدان خداست، بر همگان لازم است كه اين حيثيات و سرمايه هاى اين شهر را حفظ كنند.
🌻در مدت اقامتم، عاشقانه به دنبال زيارت قبور مردان الهى، يا آنان كه چهره هاى الهى را زيارت كرده، بودم.
🌻بيشتر گشتم، كمتر موفق شدم، سرمايه هاى عظيم از دنيا رفته بودند، در گوشه و كنار شهر به ندرت كسانى پيدا مى شدند كه يا خود اهل حال بودند يا با اهل حال گذشته سر و سرّى داشتند.
🌻يك شب چهره اى نورانى در جلسه اى كه براى تبليغ بپا بود حضور يافت، قيافه ملكوتى او مرا جذب كرد، از احوالش پرسيدم، گفتند: عالمى بزرگوار و سيدى كريم النفس و شخصيتى گمنام است كه سى سال محضر فيلسوف بزرگ مرحوم حاج آقا رحيم ارباب را درك كرده است.
🌻گرچه خودم دو بار آن مرد بزرگ را ديده بودم ولى از حالات و روحيات و اخلاقياتش آن چنان كه بايد آگاه نبودم.
🌻به زيارت آن مرد شتافتم، تا با يك تير دو نشان زده باشم. هم از معنويت او بهره ببرم، هم از اوصاف و كمالات استادش بشنوم.
🌻مجالسى با او نشستم، گفتگوها بين اين شرمنده و او رفت، مى گفت: معمولًا يك هنرمند به خصوص يك عالم مشهور علاقه مند است بيش از پيش شناخته شود و چهره كند، طبع علم طبع خودنمايى، غرور، خودشناساندن و شهرت است،
🌻يك عالم مى خواهد تمام مردم از علمش، از تأليفاتش، از حسن عملش و به خصوص از قدرت درس دادنش مطلع شوند، تا از اين اطلاع لذت ببرد و نيز سبيلى از چربى ماديت چرب كند، دنبال جايى مى گردد كه درسش و حضور شاگردانش در برابر ديدگان مردم چشمگير باشد، تا در بين مردم مشهور گردد،
🌻ولى استادم حضرت حاج آقا رحيم ارباب به مدت پنجاه سال در مسجدى براى بهترين فضلا و طالبان علم درس مى گفتند، اما وقت درس اكيداً دستور مى دادند پرده كنار درب مسجد را بيفكنند و آن چنان با صداى آرام درس مى گفت كه فقط صدايش را طلاب بشنوند، تا كسى نفهمد و نبيند كه چه كسى در اين مسجد درس مى دهد، اين اخلاق مردى بود كه در زمان خودش در علوم اسلامى به خصوص فقه و تفسير و فلسفه و در عمل و اخلاص و در خدمت به جهان علم و تربيت و در مايه هاى الهى و عرفانى كم نظير بود!
✾📚 @Dastan 📚✾
امام على عليه السلام :قُلْتُ : اَللّهُمَّ لا تُحوِجنى اِلى اَحَدٍ مِنْ خَلْقِكَ ، فَقْالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا عَلىُّ،لا تَقولَنَّ هكَذا ، فَلَيسَ مِنْ اَحَدٍ اِلاّ وَ هُوَ مُحْتاجٌ اِلَى النّاسِ . فَقُلْتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، فَمااَقولُ ؟ قالَ : قُلْ : اللّهُمَّ لا تُحوِجْنى اِلى شِرارِ خَلْقِكَ. قُلْتُ : يا رَسولَ اللّهِ وَمَنْ شِرارُخَلْقِهِ ؟ قالَ : الَّذينَ اِذا اَعطَوا مَنّوا وَ اِذا مَنَعوا عابوا ؛
من گفتم : بار خدايا ! مرا محتاج احدى از خَلقت مگردان . پيامبر خدا صلى الله عليه و آلهفرمودند :اى على چنين نگو ؛ زيرا هيچ كس نيست ، مگر آنكه به مردم نيازمند است . گفتم : پسچه بگويم ، اى پيامبر خدا؟ فرمودند بگو : بار خدايا! مرا نيازمند بَدانِ خلقت قرار مده.گفتم : اى پيامبر خدا ، بَدان خلق خدا كيانند؟ فرمودند : كسانى كه هر گاه چيزى بدَهند ،منّت گذارند و هر گاه ندهند ، بد گويند.
📚(تنبيه الخواطر ، ج ۱، ص ۳۹)
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزی شیطان همه جا اعلام کرد قصد دارد از کارش دست بکشد و وسایلش را با تخفیف ویژه به حراج بگذارد!
همه مردم جمع شدن و شیطان وسایلی از قبیل : غرور، خودبینی، مال اندوزی، خشم، حسادت، شهرت طلبی و دیگر شرارت ها را عرضه کرد...
در میان همه وسایل یکی از آنها بسیار کهنه و مستعمل بود و بهای گرانی داشت!
کسی پرسید : این عتیقه چیست !؟
شیطان گفت : این نا امیدی است...
شخص گفت : چرا اینقدر گران است !؟
شیطان با لحنی مرموز گفت :
این موثرترین وسیله من است !
شخص گفت : چرا اینگونه است !؟
شیطان گفت : هرگاه سایر ابزارم اثر نکند فقط با این میتوانم در قلب انسان رخنه کنم و وقتی اثر کند با او هر کاری بخواهم میکنم...
این وسیله را برای تمام انسانها بکار برده ام، برای همین اینقدر کهنه است ،
مراقب "اميدمان"باشيم ❤️🌺
❤️ اللهم عجل لولیک الفرج
✾📚 @Dastan 📚✾
در محضر آیت الله #بهجت (ره)
🔆" ﭼﻪ ﻛﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﻧﻜﻨﻴﻢ؟ "
( حتما بخوانید ... بسیار مهم )
🍃ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻃﺎﻋﺖ ﻭ ﺗﺮﻙ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﺑﻪ ﺣﺴﺐ ﻇﺎﻫﺮ ﻣﺸﻜﻞ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺳﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪﻥ ﻣﺸﻜﻞ، ﺑﻠﻜﻪ ﻛﺎﻟﻤﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻟﺬﺍ ﻏﻴﺮ ﺍﺯ ﻣﻌﺼﻮﻣﻴﻦ - ﻋﻠﻴﻬﻢ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ - ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺗﺮﻙ ﻃﺎﻋﺖ ﻭ ﻓﻌﻞ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﻣﺒﺘﻠﺎ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﻭ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﺜﻞ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻧﺸﺪﻧﻰ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﻰ ﺩﺭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﺸﺮ، ﺷﻤﺮ ﻫﻢ ﺑﺴﻴﺎﺭ
🍂 ﺍﺳﺖ؛ ﺍﻣﺎ ﺁﻳﺎ ﭼﻴﺰﻯ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﻄﻠﺐ ﺭﺍ ﺁﺳﺎﻥ ﻛﻨﺪ؟ ﺍﺯ ﺍﻣﻮﺭﻯ ﻛﻪ ﺧﻴﻠﻰ ﺳﻬﻞ ﺍﻟﻤﺆﻭﻧﺔ ﻭ ﺁﺳﺎﻥ ﺍﺳﺖ - ﻭﻟﻮ ﻋﻤﻞ ﺑﺮ ﺧﻠﺎﻑ ﻗﻮﻝ ﺑﺎﺷﺪ - ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﻠﺎﺣﻈﻪ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺑﺒﻴﻨﺪ ﺍﮔﺮ ﻣﻠﺘﺰﻡ ﺑﻪ ﻃﺎﻋﺖ ﻭ ﺗﺎﺭﻙ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﺑﺎﺷﺪ، ﺁﻳﺎ ﺣﺎﻝ ﺍﻭ ﻣﺜﻞ ﺻﻮﺭﺗﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﺮﻙ ﻃﺎﻋﺖ ﻭ ﻓﻌﻞ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺁﻳﺎ ﺍﻳﻦ ﺣﺎﻝ ﻣﺜﻞ ﺣﺎﻟﺖ ﺍﻭﻝ ﺍﺳﺖ ﻳﺎ
✨ﺧﻴﺮ؟ ﻓﺮﺽ ﻛﻨﻴﺪ ﺍﮔﺮ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻧﺰﺩ ﺭﻳﻴﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﻳﺎ ﻫﺮ ﺭﻳﻴﺲ ﻣﻄﻠﻖ، ﻣﻘﺮﺏ ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﻳﻦ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻭ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻳﺎ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻧﺰﺩ ﻳﻚ ﻓﻘﻴﺮ ﺗﻬﻰ ﺩﺳﺖ ﻭ ﻣﺤﺮﻭﻡ؟! ﺁﻳﺎ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺫﺍﺗﻰ ﻛﻪ ﻣﻮﺕ ﻭ ﺣﻴﺎﺕ ﻭ ﻣﺮﺽ ﻭ ﺻﺤﺖ ﻭ ﻏﻨﺎ ﻭ ﻓﻘﺮ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﻭ ﺍﺳﺖ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻛﻨﻴﻢ ﻭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻯ ﺩﻭﺳﺘﻰ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ، ﻳﺎ ﺑﺎ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﻭ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﻭ ﺑﻴﭽﺎﺭﻩ ﺍﺳﺖ؟!
🍃 ﺩﺭ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﺍﻭﺍﻣﺮ ﺍﻟﻬﻰ ﻭ ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﻭ ﻧﻔﺲ ﺑﻮﺩﻥ، ﺍﻣﺮ ﺩﺍﻳﺮ ﺍﺳﺖ ﺑﻴﻦ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺣﻴﺎﺕ ﻭ ﻣﻤﺎﺕ، ﻏﻨﺎ ﻭ ﻓﻘﺮ ﻭ ﻣﺮﺽ ﻭ ﺻﺤﺖ ﻭ ﻣﺮﻳﺾ ﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﺩﻛﺘﺮ ﻭ ﺧﺰﺍﻧﻪ ﻭ ﺛﺮﻭﺕ ﻭ... ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﻭ ﺍﺳﺖ؛ ﻣﺠﺎﻟﺴﺖ ﻛﻨﻴﻢ ﻳﺎ ﺑﺎ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﻧﺪﺍﺭﺩ؟! ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻛﺪﺍﻡ ﺭﺍ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﻭﺟﺪﺍﻧﻴﻪ (ﻧﻪ ﺑﻪ ﺣﺴﺐ ﺧﻮﻑ ﻧﺎﺭ ﻳﺎ ﺷﻮﻕ ﺑﻬﺸﺖ) ﺑﺎ ﻛﺪﺍﻡ طﺮﻑ ﺍﺳﺖ؟
🍂 ﺑﻪ ﺣﺴﺐ ﻇﺎﻫﺮ " ﺑﻨﺪﻩ ﻯ ﻣﻄﻴﻊ "، ﭘﺸﺘﻴﺒﺎﻧﺶ ﻣﺜﻞ ﻛﻮﻩ، ﻣﺤﻜﻢ ﻭ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﻭ ﻣﻨﺒﻊ ﻫﻤﻪ ﻯ ﺧﻴﺮﺍﺕ ﺍﺳﺖ، ﻭ " ﺑﻨﺪﻩ ﻯ ﻋﺎﺻﻰ " ﭘﺸﺘﻴﺒﺎﻧﺶ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻭ ﺩﺷﻤﻦ ﺩﺍﻧﺎﻳﻰ (ﺷﻴﻄﺎﻥ) ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﺑﺪﺗﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺻﻠﺎﺣﺪﻳﺪﺵ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﻪ ﺯﻳﺎﻥ ﺍﻭ ﺍﺳﺖ. ﻧﻈﻴﺮ ﺷﺨﺼﻰ ﻛﻪ ﻧﺰﺩ ﻛﺴﻰ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻓﻘﺮ ﻭ ﻓﺸﺎﺭ ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻰ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﺪ، ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺗﺮﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺑﺮﺍﻯ ﺷﻤﺎ ﺍﻗﺪﺍﻡ
✨ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﻭ ﺧﻮﺩﻛﺸﻰ است ! ﺻﻠﺎﺡ ﺩﻳﺪﺵ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻗﺒﻴﻞ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﮕﻮﻳﺪ: ﺻﻠﺎﺡ ﻭ ﻧﺠﺎﺕ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻗﺮﺹ ﻣﺮﮒ ﺁﻭﺭ ﻳﺎ ﺧﻮﺍﺏ ﺁﻭﺭ ﺑﺨﻮﺭﻳﺪ ﺗﺎ ﺭﺍﺣﺖ ﺷﻮﻱ! ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ، ﻣﺎ ﺩﺭ " ﻋﺰﻡ ﺑﻪ ﻃﺎﻋﺖ " ، ﻋﺎﺯﻡ ﺑﻪ ﺭﻓﺎﻗﺖ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﻰ ﻭ ﻫﻤﻨﺸﻴﻨﻰ ﺑﺎ ﻏﻨﻰ ﻗﺎﺩﺭ ﻭ ﺩﺍﻧﺎﻯ ﻛﺮﻳﻢ ﻫﺴﺘﻴﻢ، ﻭ ﺩﺭ " ﻋﺰﻡ ﺑﺮ ﻣﻌﺼﻴﺖ " ، ﻋﺎﺯﻡ ﺑﻪ ﺭﻓﺎﻗﺖ ﻭ ﻫﻤﻨﺸﻴﻨﻰ ﺑﺎ ﻓﻘﻴﺮ ﻋﺎﺟﺰ ﺟﺎﻫﻞ ﻭ ﻟﺌﻴﻢ.
🍃ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺩﻫﻴﻢ ﻭ ﺑﻔﻬﻤﻴﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻭﺍﺿﺢ ﻭ ﺭﻭﺷﻦ ﺑﺎﻭﺭ ﻛﻨﻴﻢ، ﺧﻮﺍﻫﻴﻢ ﻓﻬﻤﻴﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﺳﻮﺩ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﻳﻢ، ﻧﻪ ﺯﻳﺎﻥ ﻭ ﺧﺴﺎﺭﺕ؛
🍂ﺑﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﻳﻢ ﺍﻓﺮﺍﺩﻯ (ﻭ ﺍﺣﻰ ﺍﻟﻤﻮﺗﻰ ﺑﺎﺫﻥ ﺍﻟﻠﻪ) ؛ (ﻣﺮﺩﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ. ) ﻭ ﻛﺮﺍﻣﺎﺗﻰ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻗﺒﻴﻞ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺷﺪﻧﻰ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺤﺎﻝ ﻧﻴﺴﺖ ﻭ ﺍﺧﺘﺼﺎﺹ ﺑﻪ ﺍﻧﺒﻴﺎ - ﻋﻠﻴﻬﻢ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ - ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺑﻠﻜﻪ ﻫﺮ
✨ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﻥﻫﺎ ﻣﺘﺎﺑﻌﺖ ﻛﻨﺪ، ﻣﻰ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺎﻣﺎﺕ ﻭ ﻛﻤﺎﻟﺎﺕ ﻭ ﻛﺮﺍﻣﺎﺕ ﺁﻥﻫﺎ ﺩﺳﺖ ﻳﺎﺑﺪ، ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﺤﺪﻯ ﻧﺒﻮﺕ ﻭ ﻛﺬﺍﺑﻴﺖ ﻣﺪﻋﻰ ﺁﻥ؛
🍃ﭘﺲ ﺍﮔﺮ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻳﻘﻴﻦ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻭ ﻭﺍﺿﺢ ﻭ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻃﺎﻋﺖ، ﺑﺎ ﻏﻨﻰ ﻭ ﻗﺎﺩﺭ ﻭ ﻛﺮﻳﻢ ﻭ... ﺭﻓﺎﻗﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﺑﺎ ﻋﺎﺟﺰﺗﺮ ﻭ ﻣﺤﺘﺎﺟﺘﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ، ﻃﺒﻌﺎ ﻫﻴﭻ ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﺗﻤﺎﻳﻞ ﭘﻴﺪﺍ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻗﺼﺮ ﺷﺎﻫﻨﺸﺎﻫﻰ ﻭ ﺍﺯ ﻛﻨﺎﺭ ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ ﻧﺎﺯ ﻭ
🍂ﻧﻌﻤﺖ ﻭ ﺁﺑﺎﺩﻯ ﻭ ﺁﺳﺎﻳﺶ ﺑﻪ ﻛﺎﺭﻭﺍﻧﺴﺮﺍﻯ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﻭ ﻭﻳﺮﺍﻧﻪ ﻧﻤﻰ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺻﺎﺣﺐ ﺁﻥ ﺭﻓﻴﻖ ﻭ ﻫﻤﻨﺸﻴﻦ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﺩ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺁﻥ ﺻﺎﺣﺒﺨﺎﻧﻪ ﻫﻢ ﺭﺍﺿﻰ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺭﻓﻴﻖ ﺍﻭ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺑﺎﺷﻴﻢ، ﻭ ﺍﺯ ﻫﺮ ﭼﻴﺰ ﻣﺤﺮﻭﻡ گردیم . ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ، ﺑﺮﺍﻯ ﺗﺴﻬﻴﻞ ﻃﺎﻋﺖ ﻭ ﺍﺟﺘﻨﺎﺏ ﺍﺯ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﺭﺍﻫﻰ ﺟﺰ ﺍﻳﻦ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ ﻛﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﻮﻳﻢ ﻭ ﻳﻘﻴﻦ ﻛﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﻃﺎﻋﺖ، ﻧﺰﺩﻳﻜﻰ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﻌﻤﺖﻫﺎ ﻭ ﺧﻮﺷﻰﻫﺎ ﻭ ﺩﺍﺭﺍﻳﻰﻫﺎ
✨ﻭ ﻋﺰﺕﻫﺎ ﻭ... ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻣﻌﺼﻴﺖ، ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻣﺤﺮﻭﻣﻴﺖ ﻭ ﻧﺎﺧﻮﺷﻰ ﻭ ﻧﺪﺍﺭﻯ ﻭ ﺫﻟﺖ ﻭ...
✾📚 @Dastan 📚✾
های #انگیزه دادن به خود (15)
💫💫💫" قبل از هر چیز تنبل باشید "
🌸هنری فورد همیشه به همکارانش خاطرنشان می کرد که هیچ کاری نیست که اگر حاضر باشیم به قسمت های کوچک تجزیه اش کنیم عملی نباشد .
🍂وقتی هم کاری را تجزیه کردید یادتان باشد که در ابتدا کمی به خودتان اجازه ی تنبلی بدهید ؛ چون مهم نیست که با چه سرعتی انجامش می دهید . چیزی که اهمیت دارد اینست که دارید انجامش می دهید .
🍃نکته ی مسخره اینست که هر چه کاری را کندتر شروع کنید سریع تر تمامش می کنید . وقتی در ابتدا درباره ی انجام یک کار سخت و طاقت فرسا فکر می کنید بیشتر از هر وقت دیگری می دانید که اصلا دلتان نمی خواهد آنرا انجام دهید .
✨به عبارت دیگر تصویر ذهنی تان از آن فعالیت که دارید تند و بی امان انجامش می دهید تصویر خوشحال کننده ای نیست . پس به دنبال راه هایی می گردید که اصلا آن کار را انجام ندهید .
👈اما فکر کردن به اینکه به آرامی دست به کار شوید ساده است . انجام آن کار هم به شما اجازه می دهد که واقعا دست به کار شوید . در نتیجه کار به اتمام می رسد .
✾📚 @Dastan 📚✾
🖋📚 #خاطرات_شهدا 🌷
💠شب یلدا
🍂دو سال پیش #شب_یلدا قرار بود برای شب یلدا کرسی بندازیم و کاملا #سنتی شب یلدا مون برگزار بشه😍 خونه ما گلبهار بود و اونجا خیلی سرد❄️ بود من شوفاژ رو زیاد کردم♨️ و تدارکات شب یلدا رو هم فراهم کردم
🍂 #شهیدمحرابی از محل کارشون تماس گرفتن☎️ که برای شب یلدا #مهمان دعوت کن و من بهشون گفتم مسافت زیاده، مهمان ها رودربایستی تشریف میارن ولی اذیت میشن من به خانه پدرم🏡 و برادرم تماس گرفتم دعوت شون کردم و قرار شد خود #حسین_آقا هم از خانواده خودشون دعوت کنن.
🍂حسین آقا به من تماس گرفتن گفتن هر کدام از مهمان ها که ماشین🚙 نداشته باشن یا نتوانستند ماشین شون رو بردارند #خودم می روم دنبال شون هم می برم شان و هم برمی گردونم شون. من تعجب کردم😟 گفتم این همه راه چه لزومی دارد نگاهی کرد و گفت :کل قضیه شب یلدا فقط به #صله_رحم اش است که مستحب است بقیه اش که داستانی بیش نیست 🚫
🌷خوشا زبانی که شهدا را یاد کند با ذکر یک #صلوات🌷
#شهید_حسین_محرابی🌷
❤️ اللهم عجل لولیک الفرج
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆هر مصنوعی صانعش را نشان میدهد.
✨✨به هر چیزی نگاه کنی، سازندهی آن را یاد میکنی.
✨✨قالی را میبینی، میگویی عجب قالیبافی داشته است.
✨✨ساختمان را میبینی، میگویی عجب معماری داشته است.
🤔🤔 خودت را چه؟
🤔اگر خودت را هم جلوی آیینه نگاه کنی، یاد خدا میافتی...⁉️⁉️
محمداسماعیل دولابی
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🌴فضل بن ربيع مى گويد: شريك بن عبد اللّه بن سنان نخعى، كه از بالاترين حسب برخوردار بوده است، چون اين شخص عالم، از بزرگان قبيله اى بوده است كه شاخص ترين چهره آن قبيله وجود مبارك مالك اشتر نخعى است، كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: مادرى را سراغ ندارم كه نمونه او را بزايد، يعنى انسان بى نظيرى بود.
🌴فضل مى گويد: شريك بن عبد اللّه را روزى به دربار مهدى عباسى آوردند، كه قبل از هارون بوده است. مهدى عباسى به او گفت: شريك! نمى گذارم از دربار بروى، مگر يكى از اين سه كار را قبول كنى؛ يا رئيس قوه قضائيه مملكت بشوى، كه آن زمان «قاضى القضات» بود. يا شغل معلمى بچه هاى مرا قبول كن. ما در اينجا يك اتاق به تو مى دهيم، هر روز بيا و به بچه هاى ما درس بده. و يا امروز ناهار را ميهمان ما باش و از غذاى ما ميل كن.
🌴شريك بن عبد اللّه در فكر فرورفت. اگر هر سه قسمت را قبول نمى كرد، آخرش اين بود كه مهدى عباسى مى گفت: جلاد! گردن او را بزن! و از شهداى اصيل عالم مى شد. اما شريك در جواب گفت: منصب قاضى القضاتى، قرار دادن خودم در لب جهنم است، پس اين را نمى خواهم. معلمى بچه هايت را هم نمى خواهم، چون فكر كرد اين بچه ها در نزد او درس بخوانند، فردا بعد از مرگ پدرشان رئيس مملكت مى شوند و مثل او به تمام اهل مملكت ظلم مى كنند، لذا گفت: نه، من ظالم پرورى هم نمى كنم. اما يك ناهار ميهمان بودن و خوردن عيبى ندارد. قبول كرد.
🌴مهدى عباسى به رئيس آشپزخانه دستور داد، فقط از مغز استخوان (نخاع) و شكر، چند نوع غذا درست كنيد و بياوريد. رئيس آشپزخانه كه شاهد جريان بود، رفت و بعد از دو ساعت آمد، گفت: غذا آماده است و سفره را چيده ايم، بفرماييد و به مهدى عباسى آرام گفت: شريك بن عبد اللّه، اگر امروز اين غذا را بخورد، هيچگاه رستگار نخواهد شد. يعنى به قدرى معلوم بود كه آشپز هم فهميد.
🌴شريك بن عبد اللّه سنان غذاى حرام را خورد، بعد، هم منصب قاضى القضاتى را قبول كرد و هم معلمى بچه ها را پذيرفت، چون لقمه حرام تمام نور خدا را از باطن مى برد و انسان را زمين گير مى كند.
🌴براى دريافت حقوقِ يك ماه، به او نامه دادند كه به سراغ فلان صرّاف برو. وقتى رفت، صراف به او گفت: يك مقدارى را الآن و يك مقدار آن را چند روز ديگر مى دهم، يك مقدارى هم جنس مى دهم. اصرار كرد كه بايد نقد بدهى. صرّاف عصبانى شد، گفت: مگر كتان و پارچه قيمتى فروخته اى كه پول آن را نقد مى خواهى؟ گفت: نه، از پارچه قيمتى بالاتر دينم را فروخته ام.
👈👈 اين حكايت به ما هشدار مى دهد كه خوردن حرام، مساوى با دين فروشى است. حرام نخوريد، حرام نپوشيد، در خانه حرام زندگى نكنيد، شغل حرام قبول نكنيد، كار حرام نكنيد. رشوه نگيريد. به دنبال مال غصبى نرويد. #بيت_المال را #اختلاس نكنيد؛ زيرا باعث مى شود كه به دين فروشى دچار شويد.
📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامی نوشته استاد حسین انصاریان
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆پادشاه معتاد به گِل خواری
✨🍃آورده اند که: یکی از ملوک به خوردن گِل معتاد شده بود چندان که حکماء و اطبا منع می کردند و مضرّت آن را باز می نمودند، از آن کار باز نمی ماند. روزی یکی از اهل الله به دیدن وی آمد و او را به غایت زار و نزار یافت.
🤕رخساره ی ارغوانی او را زعفرانی دید و تَنِ با تاب و توان او را در عقده ی ناتوانی گرفتار یافت، صورت حال استفسار نموده، سلطان حقیقت واقعه را باز گفت که:
😞مرا از جهت خوردن گِل، پای حیرت در گِل است و دست حسرت بر دل. درویش فرمود که: چون می دانی که از این ممرّ مضرّت به تو می رسد، چرا ترک نمی کنی ؟
😔گفت: چندان که جهد می نمایم، با خود بر نمی آیم. درویش گفت: این عزیمة من عزمات الملوک ؟
🌱کجاست آن عزم که پادشاهان را می باشد که به هیچ نوع ایشان را از آن باز نمی توان داشت ؟
💪سلطان از این سخن متأثّر شد و عزم کرد بر آن که دیگر گِل نخورد و به برکت عزیمت، از آن مهلکه خلاصی یافت. بیت:
🌱عنان عزم به هر جانبی که برتابی مکن به دست تردّد عنان خود را سست
که کس به منزل مقصود ره نمی یابد مگر به سعی تمام و دگر به عزم درست
هر آن که پای طلب در طریق عزم نهد به تختگاه بزرگی رسد به گام نخست
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🍃🍂در زمان حضرت موسی خشکسالی پيش آمد.
آهوان در دشت، خدمت موسی رسيدند كه ما از تشنگی تلف می شويم و از خداوند متعال در خواست باران كن.
✨موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود.
🍃🍂خداوند فرمود: موعد آن نرسيده
موسی هم برای آهوان جواب رد آورد.
✨تا اينكه يكی از آهوان داوطلب شد كه برای صحبت و مناجات بالای كوه طور رود. به دوستان خود گفت: اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانيد كه باران می آيد وگرنه اميدی نيست.
🍃🍂آهو به بالای كوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راه برگشت وقتی به چشمان منتظر دوستانش نگاه كرد ناراحت شد. شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت:
دوستانم را خوشحال می كنم و توكل می نمایم. تا پایین رفتن از کوه هنوز امید هست.
✨تا آهو به پائين كوه رسيد باران شروع به باريدن كرد
🍃🍂موسي معترض پروردگار شد.
خداوند به او فرمود: همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که آهو دوباره با توکل حرکت کرد و اين #پاداش_توكل او بود.
✨✨هیچوقت نا امید نشو. لحظه ی آخر شاید #نتیجه عوض شود. همیشه #توکلت به خدا باشد.
✾📚 @Dastan 📚✾
📚 داستان کوتاه
✨دختر بچه کوچکی هر روز پیاده به مدرسه میرفت و بر میگشت. با اینکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود، دختر بچه طبق معمولِ همیشه، پیاده به سوی مدرسه راه افتاد…
🍂بعد از ظهر که شد، هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شدیدی درگرفت.
🍃مادر کودک که نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد یا اینکه رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد، تصمیم گرفت که با اتومبیل به دنبال دخترش برود. با شنیدن صدای رعد و دیدن برقی که آسمان را مانند خنجری درید، با عجله سوار ماشینش شده و به طرف مدرسه دخترش حرکت کرد.
🌟اواسط راه، ناگهان چشمش به دخترش افتاد که مثل همیشه پیاده به طرف منزل در حرکت بود، ولی با هر برقی که در آسمان زده میشد ، او میایستاد ، به آسمان نگاه میکرد و لبخند می زد و این کار با هر دفعه رعد و برق تکرار میشد.
🌷زمانیکه مادر اتومبیل خود را به کنار دخترک رساند، شیشه پنجره را پایین کشید و از او پرسید: چکار میکنی؟ چرا همینطور بین راه می ایستی؟
💫دخترک پاسخ داد: من سعی میکنم صورتم قشنگ بنظر بیاید، چون خداوند دارد مرتب از من عکس میگیرد!
✨✨در طوفانها لبخند را فراموش نکنید!
✾📚 @Dastan 📚✾