eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
70.5هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🌷 .... 🌷بعد از ازدواج با این‌که چیزی نگذشته بود، هر وقت به حرم مطهر حضرت رضا (علیه السلام) مشرف می‌شدیم بعد از خواندن زیارت­‌نامه و نماز زیارت، سید حسین کنار ضریح مطهر می‌رفت و در آن حال منقلب می‌شد و گریه زیادی می‌کرد. یک‌دفعه به او گفتم: «چرا این‌قدر گریه می‌کنی؟» گفت: «از امام رضا (علیه السلام) فرزند سالم و صالح می‌خواهم.» ....بعد از تولد فرزندمان برای اولین دفعه که به حرم مطهر مشرف شدیم همان جریان پیش آمد. این اتفاق دو مرتبه دیگر هم رخ داد و من از سید حسین علت گریه‌اش را ­پرسیدم و او در جواب به من گفت: «حالا شهادت می­‌خواهم.» 🌷آخرین نوبتی که با هم به زیارت رفتیم از حرم که برگشتیم صاحب‌خانه گفت: «آقایی آمد و این کتاب (نوای عاشورا) را آورد و گفت: «به آقای کاظمی بگو این را آقایی آورده که همیشه با هم به مسجد می­‌رفتید و با هم قرآن می‌خواندید.» در آن لحظه هرچه فکر کردیم چنین آقایی را با چنین مشخصات نشناختیم و بعد به من الهام شد که ایشان جواب را از امام رضا (علیه السلام) گرفتند که در سفر بعدی به فیض شهادت نائل آمدند. 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز سید حسین کاظمی : همسر گرامی شهید منبع: خبرگزاری دفاع مقدس ❌️❌️ آقاجان حاجت ما را هم روا کن .... ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌ماجرای مادر زن بداخلاق و بد دهن و دستورالعمل استاد 🔰توصیه اخلاقی آیت اللّه قاضی(ره) به شاگردشان سید هاشم حداد(ره) ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆قبر و قرآن حضرت حاج آقاى هاشم زاده فرمودند: يك قبر كنى در ((تخت فولاد اصفهان )) قبركنى مى كرد. يك روز يك بنده خدايى مى ميرد و وصيت مى كند كه اگر مُردم قبر مرا در پياده رو و جاده قرار دهيد تا مردم از روى قبر من رد شوند و فاتحه اى نثارم نمايند. قبركن زمينى را شروع به كندن مى كند يك وقت متوجه مى شود قبرى ظاهر شد. داخل قبر مى شود سنگى را مى بيند، وقتى سنگ را بر مى دارد. مى بيند يك بنده خدايى نشسته ويك رحل با قرآن در مقابلش گذاشته و دارد قرآن مى خواند. مى ترسد وسنگ را سر جايش مى گذارد و روى قبر را مى پوشاند واين قبر را براى خودش مى گذارد و به صاحبان متوفا مى گويد: اين قبر توى قبرى در آمده و نمى توان در آنجا مُرده دفن كرد جاى ديگرى قبرى ميكَند و ميت را در آنجا به خاك مى سپارد. پنجاه سال از اين ماجرا مى گذرد بعد از پنجاه سال قبر كن با خود مى گويد بروم ببينم اشتباه نديده باشم ، نكند هواسم پرت بوده و خواب ديده ام ، خلاصه قبر را مى كَند و پايين مى رود و سنگ را از روى آن قبر بر مى دارد. مى بيند بله آن بنده خدا هنوز نشسته و مثل پنجاه سال قبل ، قرآن مى خواند. يك وقت آن بنده خدائى كه در قبر نشسته بود و قرآن مى خواند سرش را بالا مى كند و مى گويد: تو خجالت نمى كشى هر روز هر روز نگاه مى كنى ؟ تو كه ديروز اينجا بودى و نگاه كردى دوباره امروز آمدى نگاه مى كنى ؟ قبر كن فورى سنگ را روى قبر مى گذارد و بر مى گردد. وقتى كه مرگش نزديك مى شود وصيت مى كند كه اگر مُردم مرا اينجا خاك كنيد اما اين سنگ را بر نداريد و توى قبر را نگاه نكنيد. اينها چيزهايى است كه هضمش براى افراد مشكل است . بله ؛ مردان خدا در حال حيات به هر چه عادت داشتند در حال مهات هم به آن مداومت دارند. 📚داستانهايى از مردان خدا، قاسم مير خلف زاده ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆قيامت و پرسش از مهم ترين نعمت ها مرحوم شيخ صدوق به نقل از حاكم بيهقى حكايت كند: روزى حضرت علىّ بن موسى الرّضا عليهما السلام در جمع عدّه اى نشسته بود، ضمن فرمايشاتى فرمود: در دنيا هيچ نعمت واقعى و حقيقى وجود ندارد. بعضى از دانشمندان حاضر در مجلس گفتند: ياابن رسول اللّه ! پس اين آيه شريفه قرآن ((لتسئلنّ يومئذٍ عن النّعيم )) كه مقصود آب سرد و گوارا مى باشد، را چه مى گوئى ؟ حضرت با آواى بلند اظهار نمود: شما اين چنين تفسير كرده ايد؛ و عدّه اى ديگرتان گفته اند: منظور طعام لذيذ است ؛ و نيز عدّه اى ديگر، خواب راحت و آرام بخش تعبير كرده اند. و سپس افزود: به درستى كه پدرم از پدرش ، امام جعفر صادق عليه السلام روايت فرموده است كه : خداوند متعال نعمت هائى را كه در اختيار بندگانش ‍ قرار داده است ، همه به عنوان تفضّل و لطف بوده است تا مورد استفاده و بهره قرار دهند. و خداى رحمان اصل آن نعمت ها را مورد سؤ ال و بازجوئى قرار نمى دهد و منّت هم برايشان نمى گذارد، چون منّت نهادن در مقابل لطف و محبّت ، زشت و ناپسند است . بنابر اين ، منظور از آيه شريفه قرآن ، محبّت و ولايت ما اهل بيت رسول اللّه صلوات اللّه عليهم است كه خداوند متعال در روز محشر، پس از سؤ ال پيرامون توحيد و يكتاپرستى ؛ و پس از سؤ ال از نبوّت پيغمبر اسلام ، از ولايت ما ائمّه ، نيز سؤ ال خواهد كرد. و چنانچه انسان از عهده پاسخ آن برآيد و درمانده نگردد، وارد بهشت گشته و از نعمت هاى جاويد آن بهره مى برد، كه زايل و فاسدشدنى نخواهد بود. سپس امام رضا عليه السلام افزود: پدرم از پدران بزرگوارش عليهم السلام حكايت فرمود، كه رسول خدا صلى الله عليه و آله خطاب به علىّ بن ابى طالب عليه السلام فرمود: اى علىّ! اوّلين چيزى كه پس از مرگ از انسان سؤ ال مى شود، يگانگى خداوند سبحان ، سپس نبوّت و رسالت من ؛ و آن گاه از ولايت و امامت تو و ديگر ائمّه خواهد بود، با كيفيّتى كه خداوند متعال مقرّر و تعيين نموده است . پس اگر انسان ، صحيح و كامل اقرار كند و پاسخ دهد، وارد بهشت جاويد گشته و از نعمت هاى بى منتهايش بهره مند مى گردد. 📚 تفسيرالبرهان : ج 4، ص 502، ح 5، به نقل از توحيد شيخ صدوق . ✾📚 @Dastan 📚✾
🔹آیت الله حائری شیرازی رحمه الله 🔸حلال را مسدود نڪنیم تا حرام سرازیر نشود. امڪان ندارد ڪه یڪی از راه های حلال را بسته باشیم و راههای حرامی باز نشود. در مسئله ازدواج نیز چنین است. «تمام» راه های حلال باید با ڪمال اطمینان «تا آخر» باز باشد. برداشت ما از اسلام این است ڪه باید دریچه حلال را «تا آخر» باز ڪنیم، نه «نیمه باز»! یعنی هرچه حلال است، آزاد بگذاریم، والا آن نیازها از دریچه حرام سرزیر می شود و ڪاری از دستمان بر نخواهد آمد. ✾📚 @Dastan 📚✾
مداحی آنلاین - بغل وا کن - حسین خلجی.mp3
5.83M
🌷شب زیارتی امام حسين عليه السلام 🍃سرزمین بی حسین یعنی یه ویرونه 🍃هر جا بوی حرم و میده یعنی خونه مداح 🌷 ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌استادی می‌گفت : «عوذ»معنایی فراتر از پناهگاه داره عوذ یعنی آغوش این «اعوذ بالله» که در قرآن گفته میشه یه جورایی معنی عامیانه اش میشه «خدایا بغلم کن »💚 💌قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ ﴿۱﴾ بگو پناه مى برم به پروردگار مردم (۱) سوره ناس 🪴 #آرامش_با_قرآن ✾📚 @Dastan 📚✾ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
enc_16871003049376181651076.mp3
7.12M
🏴 حجره در بسته امامم خسته 🎤 حاج محمود کریمی 🏷 علیه السلام ✾📚 @Dastan 📚✾
چشمان او طلوع هزاران سپیده بود هرگز زمانه دست رد از او ندیده بود از این و آن سراغ نشانیش میگرفت هر کس که از کرامت آقا شنیده بود باب المراد خانه ی او منتهای جود او را خدا شبیه خودش آفریده بود حیف از جوانیش که جوانمرگ میشود یک زن بساط قتل درآن خانه چیده بود افتاده بر دلم که دگر رفتنی شده از بس که زهر بال و پرش را تکیده بود لبهای ملتمس شده از هرم تشنگی باهرنفس نفس که بریده بریده بود….. آب از کویر می طلبید و به پشت در او با کنیزکان حرم کل کشیده بود در بین رقص و هلهله بغض نگاه او چشم انتظار مادر قامت خمیده بود از لا بلای خاطره ها پرکشید و رفت پای سری که بر روی نی آرمیده بود شد سایه سار او پر و بال کبوتران اما به یک بدن، سم مرکب رسیده بود 🏴 شهادت مظلومانه ی جواد الائمه، امام محمد تقی (علیه السلام) را به محضر پدر بزرگوارشان امام رضا (علیه السلام) و حضرت صاحب الزمان (عج الله تعالی الشریف) و شیعیان آن حضرت تسلیت عرض می کنیم. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆برخورد بر مبناى نيّت افراد حسين بن محمّد اشعرى به نقل از پيرمردى به نام عبداللّه زرّين حكايت كند: در مدّتى كه ساكن مدينه منوّره بودم ، هر روز نزديك ظهر حضرت جوادالا ئمّه عليه السلام را مى ديدم كه وارد مسجدالنّبى مى شد و مقدارى در صحن مسجد مى نشست ؛ و سپس قبر مطهّر جدّش ، حضرت رسول و نيز قبر شريف مادرش ، فاطمه زهرا عليها السلام را زيارت مى نمود و نماز به جاى مى آورد. روزى به فكر افتادم كه مقدارى خاك از جاى پاى مبارك آن حضرت را جهت تبرّك بردارم . پس به همين منظور - بدون اين كه چيزى به كسى اظهار كنم - فرداى آن روز در انتظار ورود حضرت نشستم ؛ ولى بر خلاف هر روز، مشاهده كردم كه اين بار سواره آمد تا جاى پائى بر زمين نباشد و چون خواست از مركب خويش فرود آيد، بر سنگى كه جلوى مسجد بود قدم نهاد. و چندين روز به همين منوال و كيفيّت گذشت و من به هدف خود نرسيدم ، تا آن كه با خود گفتم : هر كجا حضرت ، كفش خود را درآورد، از زير كفش ‍ وى چند ريگ يا مقدارى خاك برمى دارم . فرداى آن روز متوجّه شدم كه امام عليه السلام با كفش وارد صحن مسجد شد؛ و مدّتى نيز به همين منوال سپرى شد. اين بار با خود گفتم : مى روم جلوى آن حمّامى كه حضرت داخل آن مى شود؛ و آن جا به مقصود خود خواهم رسيد. پس از سؤ ال و جستجو از اين كه امام جواد عليه السلام به كدام حمام مى رود؟ در جواب گفتند: حمّامى در كنار قبرستان بقيع است ، كه مال يكى از فرزندان طلحه مى باشد. لذا آن روزى كه بنا بود حضرت به حمّام برود، من نيز رفتم و كنار صاحب حمّام نشستم و با وى مشغول صحبت شدم ، در حالتى كه منتظر قدوم مبارك حضرت جوادالائمّه عليه السلام بودم . صاحب حمّام گفت : چرا اين جا نشسته اى ؟ اگر مى خواهى حمّام بروى ، بلند شو برو؛ چون اگر فرزند امام رضا عليه السلام بيايد، ديگر نمى توانى حمّام بروى . در بين صحبت ها بوديم كه ناگاه متوجّه شديم ، حضرت وارد شد و سه نفر نيز همراه وى بودند. چون خواست از الاغ و مركب خويش پياده شود، آن سه نفر قطعه حصيرى زير قدوم مباركش انداختند تا آن حضرت روى زمين قرار نگيرد. به حمّامى گفتم : چرا چنين كرد و حصير زير پايش انداختند؟! صاحب حمّام گفت : به خدا قسم ، تا به حال چنين نديده بودم و اين اوّلين روزى بود كه براى حضرت حصير پهن شد. در اين هنگام ، با خود گفتم : من موجب اين همه زحمت براى حضرت شده ام ؛ و از تصميم خود بازگشتم . پس چون نزديك ظهر شد، ديدم امام عليه السلام همانند روزهاى اوّل وارد صحن مسجد شد و پس از اندكى نشستن مرقد مطهّر جدّش ، رسول اكرم و مادرش ، فاطمه زهراء عليها السلام را زيارت نمود؛ و سپس در جايگاه هميشگى نماز خود را به جاى آورد و از مسجد خارج گرديد. 📚-اصول كافى : ج 1، ص 493، ح 2، إ ثبات الهداة : ج 3، ص 331، ح 6. ✾📚 @Dastan 📚✾
با برکت تر از ...! ذَكَرَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ أَبَا الْحَسَنِ عليهما السلام و هُوَ يَوْمَئِذٍ غُلَامٌ، فَقَالَ: «هذَا الْمَوْلُودُ الَّذِي لَمْ يُولَدْ فِينَا مَوْلُودٌ أَعْظَمُ بَرَكَةً عَلى‏ شِيعَتِنَا مِنْهُ»: نزد امام جعفر صادق علیه اسلام از موسی بن جعفر علیه اسلام یاد شد در حالیکه ایشان آن ایام نوجوان بودند، حضرت فرمودند: « این مولودی است که در ما مثل او متولد نشده است که برای شیعیان ما، با برکت تر او باشد»! اصول كافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 309. امام رضا علیه السلام: «هَذَا الْمَوْلُودُ الَّذِي لَمْ يُولَدْ فِي الْإِسْلَامِ مِثْلُهُ مَوْلُودٌ أَعْظَمُ بَرَكَةً عَلَى شِيعَتِنَا مِنْهُ»: این (اشاره به جواد الائمه علیه اسلام) مولودی است که در اسلام با برکت تر از او زاده نشده است که از او با برکت تر برای شیعیان ما باشد»! اصول كافي (ط - الإسلامية)، ج‏6، ص: 361 از این دو روایت فهمیده می شود که موسی بن جعفر و جواد الائمه علیهم السلام با برکت ترین امامان هستند و حرم شریف آنها «معدن برکت» است؛ و هر دو امام بزرگوار در بین شیعیان (بخصوص عراق) به باب الحوائج و جوادین معروف هستند. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆اثر انگشت در سنگ و آب شدن سينى فلزى مرحوم طبرى ، بحرانى ، شيخ حرّ عاملى و ديگر بزرگان آورده اند كه شخصى به نام عمارة بن زيد حكايت كند: روزى در مجلس حضرت ابوجعفر، امام محمّد بن علىّ عليهما السلام نشسته بودم ، به حضرت عرض كردم : ياابن رسول اللّه ! علائم و نشانه هاى امام چيست ؟ حضرت فرمود: هركس بتواند كارى را كه هم اكنون من انجام مى دهم ، انجام دهد، يكى از نشانه هاى امام در او مى باشد. و سپس انگشتان دست مبارك خود را روى صخره اى - كه در كنارش بود - نهاد، و هنگامى كه دست خود را از روى آن سنگ برداشت ، ديدم جاى انگشتان دست حضرت روى آن سنگ به طور روشن و واضح اثر گذاشته است . و نيز حضرت را مشاهده كردم كه قطعه آهنى را با دست مبارك خود گرفته است و بدون آن كه آن را در آتش نهاده باشند همانند قطعه اى كش و لاستيك يا فنر از دو سمت مى كِشد و پاره نمى شود. همچنين آورده اند: عبداللّه بن محمّد - كه يكى از راويان حديث است - گويد: روزى همراه عمارة بن زيد بودم ، او ضمن صحبت هائى ، حكايت عجيبى را برايم بيان كرد، گفت : روزى امام محمّد جواد عليه السلام را در حالى كه يك سينى بزرگ گِرد مَجْمَعه جلويش نهاده بود، ديدم ؛ پس از ساعتى به من خطاب كرد و فرمود: اى عمّاره ! آيا مايل هستى كه به وسيله اين سينى فلزّى يك كار عجيب و حيرت انگيز را مشاهده كنى ؟ عرضه داشتم : بلى ، ميل و علاقه دارم . پس ناگهان حضرت دست مبارك خود را بر آن سينى نهاد و سينى به شكل مايع در آمد؛ سپس آن ها را جمع نمود و در طشت و قدحى كه كنارش بود، ريخت ؛ و بعد از آن دست خود را روى آن مايع كشيد و به صورت همان سينى اوّل در آمد. و امام عليه السلام در پايان فرمود: امام يك چنين قدرتى را دارد كه در همه چيز مى تواند با اراده الهى تصرّف كند و تغيير و دگرگونى ايجاد نمايد. 📚إ ثبات الهداة : 3، ص 346، ح 66، مدينة المعاجز: ج 7، ص 324، ح 2362، بحارالا نوار: ج 50، ص 59، دلائل الا مامة : ص 400، ح 357. ✾📚 @Dastan 📚✾
✍امام جواد علیه السلام: مرگ آدمی به سبب گناهان، بیشتر است از مرگش به واسطه اجل و ادامه حیاتش به سبب نیکوکاری، بیشتر است از حیاتش به واسطه عمر طبیعی. 📚 مسند الامام الجواد، ص٢٤ ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗃️ 🖤🏴🖤🏴مناظره‌ای که منجر به شهادت امام جواد علیه السلام شد .. ✍🏻 حجت‌الاسلام عالی با اشاره به مستندات تاریخی، پشت پرده شهادت امام جواد را تشریح کرده است. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆يكى از علّت هاى شهادت ابوداوود قاضى - يكى از قضات معروف خلفاء بنى العبّاس - حكايت كند: روزى ماءمورين دزدى را دست گير كرده بودند و معتصم عبّاسى دستور مجازات او را صادر كرد و عدّه بسيارى از فقهاء و علماء جهت اجراء حكم سارق در مجلس خليفه حضور يافتند و هر يك نظريّه اى جهت قطع دست دزد بيان كرد. معتصم به حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد عليه السلام رو كرد و گفت : ياابن رسول اللّه ! نظر شما در اين باره چيست ؟ امام عليه السلام فرمود: افراد، نظرات خود را دادند، كافى است . معتصم گفت : من كارى به نظرات آن ها ندارم ، شما بايد نظريّه خود را مطرح نمائى ؛ حضرت اظهار نمود: مرا از اين كار معذور بدار؟ معتصم حضرت را به خداوند سوگند داد و گفت : بايد نظريّه خود را براى ما بيان نمائى . حضرت فرمود: اكنون كه چاره اى جز جواب ندارم ، مى گويم كه تمامى افراد اشتباه كردند و بر خلاف سنّت اسلام سخن گفتند؛ چون كه قطع دست دزد بايد از چهار انگشت باشد و كف دست به حال خود باقى بماند؛ و معتصم در حضور تمامى افراد گفت : آيا دليل و مدركى بر آن دارى ؟ امام عليه السلام فرمود: فرمايش پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است ، كه فرمود: سجده به وسيله هفت جاى بدن - پيشانى ، دو كف دست ، دو سر زانو و دو انگشت پاها - انجام مى گيرد. و چنانچه از مچ يا آرنج قطع شود، براى سجده جايگاهى باقى نمى ماند؛ و حال آن كه خداوند متعال در قرآن كريم فرموده : سجده گاه ها حقّ خداوند است و كسى را نبايد در آن ها مشاركت داد، پس براى محفوظ ماندن حقّ خداوند دو كف دست نبايد قطع شود. معتصم با اين استدلال حيرت زده شد؛ و آن گاه دستور داد تا طبق نظريّه حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد عليه السلام دست دزد، قطع و مجازات گردد. ابوداوود قاضى گويد: در يك چنان موقعيّتى من براى خود آرزوى مرگ كردم و پس از گذشت دو سه روز، نزد معتصم رفتم و گفتم : يا اميرالمؤ منين ! من بر خود لازم مى دانم كه مطالبى را به عنوان نصيحت به شما بگويم ، هر چند كه به وسيله اين گفتار، خود را داخل آتش جهنّم قرار مى دهم . معتصم گفت : مطلب و پيشنهاد خود را مطرح كن . گفتم : هنگامى كه اميرالمؤ منين و خليفه مسلمين تمامى فقهاء و دانشمندان را در يك مجلس براى بيان حدود الهى جمع مى كند و در نهايت در حضور تمامى وزراء و درباريان و بزرگان نظريّه همه افراد را مطرود مى سازد و به گفته كسى اهميّت مى دهد و عمل مى كند كه طائفه اى بر امامت و خلافت او معتقد هستند و طبق نظريّه او حكم مى دهد، آيا در آينده اى نزديك چه خواهد شد؟! وقتى معتصم مطالب مرا شنيد، رنگ چهره اش بر افروخته گشت و گفت : خداوند تو را جزاى خير دهد كه مرا نصيحت و راهنمائى نمودى ، و در روز چهارم به يكى از وزرايش دستور داد كه حضرت جواد عليه السلام را به منزل خود دعوت كند تا كارش را بسازد. هنگامى كه وزير دربار، حضرت را دعوت كرد، حضرت نپذيرفت و فرمود: مى دانيد كه من به مجالس شما نمى آيم . وزير اظهار داشت : شما را به صرف طعام دعوت مى كنيم و خليفه و برخى از وزراء، علاقه مند به حضور شما هستند؛ و در نهايت حضرت را مجبور كرد تا در مجلس و سفره شوم آن ها حاضر شود. همين كه حضرت وارد مجلس گرديد و چند لقمه از غذائى كه جلويش نهاده بودند تناول نمود، اثرات زهر را در خود احساس نمود و خواست كه از منزل خارج شود، ميزبان گفت : همين جا بمانيد؟ حضرت فرمود: در منزل شما نباشم ، بهتر است . و با گذشت يك شبانه روز، كاملا زهر در بدن نازنين امام جواد عليه السلام اثر كرد و همچون ديگر ائمّه عليهم السلام مسموم و به فيض شهادت نائل گشت . 📚تفسير عيّاشى : ج 1، ص 319، ح 109، بحارالا نوار: ج 50، ص 5، ح 7، حلية الا برار: ج 4، ص 580، ح 2. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆نجات از ضربت شمشير مستانه بسيارى از بزرگان به نقل از حكيمه دختر حضرت ابوالحسن ، امام رضا عليه السلام روايت كرده اند، كه فرمود: چون برادرم ، حضرت جواد عليه السلام به شهادت رسيد، روزى نزد همسرش ، امّالفضل - دختر ماءمون رفتم امّ الفضل ضمن صحبت هائى پيرامون فضائل و مكارم امام جواد عليه السلام ، اظهار داشت : آيا مايل هستى تو را در جريان موضوعى بسيار عجيب و حيرت انگيز قرار دهم كه تاكنون كسى نشنيده است ؟ گفتم : چه موضوعى است ؟ آرى ، برايم بيان كن . گفت : شبى از شب ها در منزل حضرت بودم ، ناگاه زنى وارد شد، پرسيدم تو كيستى ؟ پاسخ داد: من از خانواده عمّار ياسر هستم و همسر ابوجعفر، محمّد بن علىّ الرّضا عليه السلام مى باشم ، با شنيدن اين خبر، حسّاسيّت من برانگيخته گشت و بُردبارى خود را از دست دادم ، و از جاى برخاستم و به نزد پدرم ماءمون رفتم . هنگامى كه او را ديدم ، متوجّه شدم كه شراب بسيار خورده و مست لايعقل است ؛ پس موضوع را برايش بيان كردم و نيز افزودم كه شوهرم بسيار از من و تو بدگوئى مى كند و به تمام افراد بنى العبّاس توهين مى نمايد. پدرم با شنيدن سخنان دروغين من خشمگين و عصبانى گشت و شمشير خود را برگرفت و سوگند ياد كرد كه امشب او را با اين شمشير قطعه قطعه مى كنم و روانه منزل حضرت گرديد. من با ديدن چنين صحنه اى از گفتار خود پشيمان شدم و همراه پدرم روانه گشتم تا ببينم چه مى كند. چون ماءمون وارد منزل شد، ديد حضرت جواد عليه السلام در بستر آرميده است ، پس با شمشير بر آن حضرت حمله برد و به قدرى بر بدن مبارك و مقدّس او ضربات شمشير وارد كرد كه ديدم بدنش قطعه قطعه گرديد. و به اين مقدار هم قانع نشد، بلكه شمشير بر رگ هاى گردن او نهاد و رگ هاى گردنش را نيز قطع كرد. من با مشاهده اين صحنه دلخراش بر سر و صورت خود زدم و روى زمين افتادم ، پس از لحظاتى كه از جاى برخاستم روانه منزل پدرم گشتم ؛ و چون صبح شد و پدرم از حالت مستى بيرون آمد، به او گفتم : يا اميرالمؤ منين ! آيا متوجّه شدى كه ديشب چه كردى ؟ گفت : خير، در جريان نيستم و خبر ندارم . وقتى جريان را برايش بازگو كردم ، فريادى كشيد و مرا تهديد كرد و گفت : رسوا شديم ، ديگر در جامعه جايگاهى نداريم . سپس ياسر خادم را احضار كرد و به او دستور داد تا به منزل حضرت جواد عليه السلام برود و گزارش وضعيّت حضرت را بياورد. ياسر رفت و پس از لحظاتى بازگشت و چنين اظهار داشت : ديدم ابوجعفر، محمّد بن علىّ عليه السلام لباس هاى خود را پوشيده ؛ و بر سجّاده و جانماز خويش نشسته است و مشغول عبادت بود، در حيرت و تعجّب قرار گرفتم ؛ و سپس از حضرت تقاضا كردم تا پيراهنش را درآورد و به من هديه دهد. و با اين كار خواستم كه ببينم آيا ضربات شمشير بر بدنش اثر كرده ، و آيا بدنش زخم و خون آلود است يا خير؟ حضرت تبسّمى نمود و اظهار داشت : پيراهنى بهتر از آن را به تو خواهم داد. گفتم : خير، من پيراهنى را كه بر تن دارى ، مى خواهم . پس چون پيراهن خود را از تن شريفش درآورد، كوچك ترين زخم و اثر شمشير در جائى از بدنش نيافتم . و ماءمون با شنيدن اين خبر مسرّت آميز، خوشحال شد و مبلغ هزار دينار به ياسر هديه داد. 📚خ نويسان شيعه و سنّى آن را به گونه هاى مختلف از جهت تفصييل و يا خلاصه آورده اند از آن جمله : مهج الدّعوات : ص 26، مناقب ابن شهرآشوب : ج 4، ص 394، كشف الغمّة : ج 2، ص 365، بحار: ج 50، ص 69، ح 47، مدينة المعاجز: ج 7، ص 367، ح 2380، الثّاقب فى المناقب : 219، ح193 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔘 جواد الائمه، امام محمد تقی علیه السّلام: ❇️ «برترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج است. هرکس از این امر اطلاع داشته باشد خداوند به جهت انتظارش گرفتاری را از او برطرف می‌کند.» 📜 «افضل اعمال شیعتنا انتظار الفرج. من عرف هذا الامر فقد فرّج اللّه عنه بانتظاره» ⬅️ کمال الدین، ص ۳۸۴، ح ۱. 🏷 علیه السلام ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆سبز شدن درخت سدر خشكيده مرحوم شيخ حرّ عاملى ، طبرسى و ديگر بزرگان آورده اند: پس از آن كه ماءمون - خليفه عبّاسى - جهت جبران جنايتى كه در حقّ امام رضا عليه السلام انجام داده بود؛ و نيز جهت تداوم سياستش ، دختر خود، امّالفضل را به عقد و نكاح حضرت جوادالا ئمّه عليه السلام درآورد؛ و او را بر حسب ظاهر مورد احترام شايان قرار مى داد. حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد عليه السلام بعد از آن جريان ، تصميم گرفت كه از حضور ماءمون و نيز از شهر خراسان به بغداد عزيمت فرمايد. و به همين جهت حضرت ، به همراه همسرش امّالفضل حركت نمود و راهى مدينه منوّره گرديد؛ و مردم در بين راه حضرت را مشايعت كردند. امام عليه السلام همچنان به راه خود ادامه داد تا به دروازه كوفه رسيد و مردم كوفه به استقبال آن حضرت آمدند و نزديك غروب آفتاب حضرت به خانه مسيّب وارد شد؛ و چون امام عليه السلام مختصر استراحتى نمود، روانه مسجد گرديد. در حيات مسجد درخت سدرى بود كه از مدّت ها قبل خشك شده بود و ميوه نمى داد، پس حضرت مقدارى آب درخواست نمود؛ و آن گاه در كنار آن درخت خشكيده وضو گرفت و در همان جا نماز مغرب را به جماعت خواند. پس هنگامى كه نماز پايان يافت ، مردم متوجّه شدند كه آن درخت خشكيده به بركت آب وضوى حضرت ، سبز گرديده است و پر از ميوه مى باشد. اين حادثه مورد تعجّب و حيرت همگان قرار گرفت و تمام افراد از ميوه هاى آن خوردند. و مهمّتر از همه آن كه ميوه هاى اين درخت سدر، برخلاف ديگر سدرها، بدون هسته و بسيار شيرين و خوش مزه بود. 📚مجموعه نفيسه : ص 458، إ ثبات الهداة : ج 3، ص 337، ح 23 و ص 349، ح 81، إ علام الورى طبرسى : ج 2، ص 105. ✾📚 @Dastan 📚✾
💠آیت الله حجت هاشمی خراسانی: 🔸سیر و سلوک میسر نمی شود مگر با معرفت ، محبت و اطاعت از اهل بیت 🔸اطاعت در سایه اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولوأ الامر منکم حاصل می شود. ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹زمـانی کـه نیکی هـا را 🌹بـرای دیگران آرزومـندی 🌹نیکی ها به سوی تو بازمیگردند ایـن قـانـون طبیعت اسـت....🌸🍃 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌺🌺🌺 ✨دیدم که به عرش شور و شوقی بر پاست ✨برپا گر این بزم شعف ذات خداست ✨گفتم به خرد چه اتفاق افتاده ✨گفتا که عروسی علی و زهرا است 💞سالروز ازدواج حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه سلام الله علیها مبارک باد💞 🌺🌺🌺🌺 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆عروس به سوى حجله يا خانه بخت در احاديث متعدّدى وارد شده و نيز مورّخين ثبت كرده اند: چون جشن عروسى حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها برگزار شد و خواستند كه آن عروس بى همتا را به خانه سعادت و بخت ببرند، جبرئيل ، ميكائيل و اسرافيل عليهم السلام به همراه هفتاد هزار فرشته در مشايعت آن عروس شركت كردند. پس مركب حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله را كه به نام دُلدُل معروف بود آوردند و عروس را برآن سوار نمودند. و لِجام آن را جبرئيل عليه السلام در دست گرفت و اسرافيل كنار مركب مواظب عروس بود و ميكائيل نيز مِشگ و عنبر دود مى كرد. هنگام حركت عروس از منزل پدر به سوى منزل سعادت يعنى خانه شوهر جبرئيل تكبير مى گفت و ديگر همراهان و مشايعت كنندگان نيز مى گفتند: ((اللّه اكبر)). و از همان زمان بود كه شعار تكبير و صلوات در مجالس عروسى و جشن هاى مذهبى مرسوم گرديد. در برخى از روايات گفته شده كه در شب عروسى ، يك ظرف شير توسّط حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله براى عروس و داماد فرستاده شد و فرمود كه آن را بياشامند. و در بعضى ديگر از روايات چنين آمده است كه صبح عروسى ، خود حضرت رسول براى عروس و داماد شير آورد و فرمود: بياشاميد. صبح عروسى ، پدر عروس جهت ديدار داماد و عروس به منزل ايشان تشريف آورد و ضمن تبريك و تهنيت و بيان تذكّراتى به هر دو نفر، فرمود: فاطمه جان ! تو را به شخصى شوهر دادم ، كه سرور تمام صالحان و نيكان دنيا و آخرت مى باشد. و سپس خطاب به داماد كرد و فرمود: اين دخترم بسيار عزيز است ، پس هر كه او را گرامى دارد، مرا گرامى داشته و هر كه به او توهين نمايد، مرا توهين كرده است . و نيز فرمود: خداوند، زمين را مهريّه و صداق دخترم فاطمه قرار داد؛ پس هر كه روى زمين راه رود و مخالف وى باشد، همانا غاصب خواهد بود. 📚بحارالا نوار: ج 43، ص 137 145 به نقل از كافى ، كشف الغمّة ، مصباح الا نوار، .... و احقاق الحقّ: ج 19، ص 134 136 با تفاوت . ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆وساطت براى رفع مشكل مرحوم شيخ طوسى ، كلينى و ديگر بزرگان آورده اند: در اوايل خلافت معتصم عبّاسى ، شخصى از اهالى سجستان به همراه امام محمّد جواد عليه السلام و نيز عدّه اى ديگر، راهى مكّه معظّمه گرديد. شخص سجستانى گويد: در بين راه ، جهت استراحت در محلّى نشسته بوديم و سفره غذا پهن بود، ما با عدّه اى از افراد مختلف مشغول خوردن غذا گشتيم . من به حضرت خطاب كردم و اظهار داشتم : ياابن رسول اللّه ! فدايت گردم ، در شهر ما شخصى از دوستان و محبّان شما، از طرف حكومت ، مسئول امور مردم مى باشد. ماليات زيادى را بر من مقرّر كرده است كه بپردازم ، در حالى كه من توان پرداخت آن را ندارم ، چنانچه ممكن باشد نامه اى برايش بنويسيد تا ملاحظه حال مرا نمايد و تخفيفى دهد؟ امام عليه السلام فرمود: او را نمى شناسم . عرض كردم : اى سرورم ! او از دوستان و علاقه مندان به شما اهل بيت عصمت و طهارت مى باشد؛ و من مطمئنّ هستم كه نامه شما سودمند خواهد بود. و چون سخن و تقاضاى من به اتمام رسيد، حضرت قلم و كاغذى را در دست مبارك خود گرفت و اين عبارات را نگاشت : به نام خداوند بخشاينده مهربان ، حامل نامه از جنابعالى و نيز از عقيده ات تعريف و تمجيد كرد، توجّه داشته باش كه خوشبختى تو در گرو رفتار و كردارت مى باشد؛ بنابر اين ، سعى كن نسبت به دوستان و هم نوعان خود دلسوز باشى ، همانا خداوند متعال فرداى قيامت تو را در مقابل اعمال و كردارت مؤ اخذه و مورد بازجوئى قرار مى دهد. بعد از آن نامه را امضاء نمود و تحويل من داد. پس از آن كه وارد سجستان شدم و نامه حضرت را به والى - كه به نام حسين بن عبداللّه نيشابورى معروف بود - دادم ، او نامه را گرفت و بوسيد و بر چشم خود نهاد و سپس آن را گشود و خواند و به من خطاب كرد و گفت : خواسته ات چيست ؟ گفتم : ماءمورين شما ماليات سنگينى بر من بسته اند و توان پرداخت آن را ندارم . سپس دستور داد: ماليات را از من بردارند و چون سخت در مضيقه بودم نيز مبلغى را لطف كرد. 📚تهذيب الا حكام : ج 6، ص 334، ح 926، كافى : ج 5، ص 111، ح 6، بحارالا نوار: ج 50، ص 86، ج2 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆حجامتى معجزه آسا ابن شهرآشوب و برخى ديگر از بزرگان آورده اند: در زمان حكومت ماءمون عبّاسى ، حضرت جوادالا ئمّه عليه السلام طبيبى را به منزل خويش دعوت كرد تا وى را حجامت نمايد. همين كه طبيب نزد امام محمّد جواد عليه السلام حضور يافت ، حضرت به او فرمود: حجامت مرا روى رگ زاهر انجام بده . طبيب اظهار داشت : اى سرورم من ! تاكنون اسم چنين رگى را نشنيده ام و آن را نمى شناسم . در اين لحظه ، حضرت آستين دست خود را بالا زد و يكى از رگ هاى دست خود را به طبيب نشان داد؛ و سپس فرمود: اين رگ زاهر است ، آن را با تيغ بزن . موقعى كه طبيب رگ را با تيغ بُريد، مقدار زيادى آب زرد رنگ از آن خارج شد و درون طشتى - كه زير دست حضرت نهاده شده بود - ريخت و طشت پر شد. آن گاه حضرت به يكى از غلامان دستور داد تا روى رگ را ببندند و طشت را تخليه كنند. پس از آن كه طشت را خالى كردند و آوردند، حضرت فرمود: روى رگ را باز كنيد. وقتى روى آن را باز كردند، مقدارى ديگر مثل همان آب هاى زردرنگ خارج شد؛ بعد امام جواد عليه السلام به طبيب فرمود: اكنون روى آن را پانسمان كن . و چون كار طبيب پايان يافت ، دستور داد تا مقدار صد دينار به طبيب داده شود. طبيب مقدار صد دينار را گرفت و سپس نزد پزشكى معروف به نام بختيشوع رفت و جريان را به طور مشروح براى او تعريف كرد. بختيشوع با شنيدن اين نوع حجامت ، بسيار در تعجّب قرار گرفت و گفت : به خداوند سوگند، چنين موضوع و حالتى را تا به حال از كسى نشنيده و نيز در كتابى نخوانده ام . بعد از آن ، هر دو نزد اُسقف اءعظم رفتند و چون جريان را بازگو كردند، اُسقف گفت : گمان مى كنم كه آن شخص يا پيغمبر است و يا آن كه از ذرّيّه پيامبران خواهد بود. 📚مناقب ابن شهرآشوب : ج 4، ص 389، بحارالا نوار: ج 50، ص 57. ✾📚 @Dastan 📚✾
به اصلت برگرد... شاخه‌های یک درخت هرچه از تنه خود بیشتر فاصله گرفته باشند، ضعيف‌تر و شكننده‌تر می‌شوند. و هرچه به تنه نزديک‌تر باشند، ضخيم‌تر و نیرومندتر. داستان زندگی ما آدم‌ها هم دقيقا از همين قرار است. يعنی هرچه از اصل خود كه خداست بيشتر فاصله بگيريم، عاجزتر و ناتوان‌تر می‌شويم. و هرچه به او نزديک‌تر شويم، نيرومندتر و تواناتريم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾