eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.4هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
23.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تفسیر خطر گرایش اهل ایمان به نفاق بر اثر دنیاگرایی ۱۳۶۱/۰۵/۲۲ ✾📚 @Dastan 📚✾
🏞 از دنیا بزرگ‌تر ✏️ اينها كه از دنيا بزرگ‌تر هستند و دنيا در دستشان سنگينى ندارد و در دلشان جلوه‌اى ندارد و در چشمشان حتى برقى نمى‌آورد، اينها بايد دنيا را به‌دست بگيرند. 📄 برشی از کتاب 📚وقتی که از خودت می‌سوزی ✾📚 @Dastan 📚✾
? شهادت امام باقر(علیه اسلام) (به قولی) 🔻محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی‌طالب علیهما السلام مشهور به باقر در سال ۵۷ قمری پا به عرصه وجود نهاد. ایشان پنجمین امام شیعیان است که بعد از پدرش امام سجاد ع به امامت رسیدند. «باقر» به معنای شکافنده است که برپایه حدیث لوح، این لقب را پیامبر اسلام(ص) سالها قبل از ولادت امام باقر به ایشان داده‌اند. 🔸در زمان امام باقر علیه السلام با توجه به فرصت ایجاد شده بخاطر درگیری هایی که حاکمان غاصب با یکدیگر داشتند و کمتر شدن فشار و کنترل از سوی آنان، زمینه برای ظهور و بروز عقاید و افکار مختلف بوجود آمد که خود این باعث ایجاد و رواج افکار انحرافی در جامعه شد. در این شرایط امام ضمن بیان عقاید اصیل و صحیح شیعی و رد عقاید باطل، شبهات مربوطه را پاسخ می‌داد و بحث‌های کلامی خود را ناظر به این امور مطرح می‌کرد. 🔸امام باقر علیه السلام حدود ۱۹ سال امامت شیعیان (از سال ۹۵ق تا ۱۱۴ق) را برعهده داشت که با پنج تن از خلفای بنی‌امیه همزمان بود بنابر قولی امام باقر (ع) در اول ربیع الثانی در ۵۷ سالگی به شهادت رسیدند، اما مشهور تاریخ مشهور برای شهادت ایشان ۷ ذی‌الحجه می باشد. برخی هشام بن عبدالملک و بعضی ابراهیم بن ولید را عامل شهادت ایشان دانسته‌اند. طبق منابع تاریخی، امام باقر(ع) هنگام واقعه کربلا خردسال بود و در این واقعه حضور داشت. 🔹 باقرالعلوم علیه السلام در علم، زهد، عظمت و فضیلت سرآمد بنی‌هاشم بود از امام باقر (ع)، محمد بن مسلم ۳۰ هزار حدیث و جابر بن یزید جعفی ۷۰ هزار حدیث نقل کرده‌اند. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆ماءموريت على (علیه السلام ) براى كشتن سه تروريست نماز جماعت صبح در اول وقت در مسجد پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) برقرار گرديد، مسلمين شركت نمودند، پيامبر (ص ) پس از اقامه نماز به طرف جمعيت رو كرد و فرمود: اى مردم ! از طريق وحى به من خبر رسيده سه نفر از كافران به بتهاى لات و عزى سوگند ياد كرده اند تا مرا بكشند، در ميان شما كيست كه داوطلبانه به سوى آنها برود و آنها را قبل از آنكه به مدينه برسند، سر به نيست كند؟ (نقشه آنها را نقش بر آب نمايد). حاضران به همديگر نگاه كردند و در جواب دادن به رسول خدا (ص ) درماندند و در سكوت و خاموشى فرو رفتند. پيامبر (ص ) فرمود: گمان مى كنم على پسر ابوطالب در ميان شما نيست . يكى از مسلمين بنام عامربن قتاده برخاست و گفت : امشب على (ع ) مبتلا به تب شده از اين رو در نماز شركت ننموده است ، به من اجازه بده بروم و پيام شما را به او برسانم . پيامبر (ص ) به او اجازه داد، عامر به حضور على (ع ) رفت و جريان را به آنها خبر داد. امام على (ع ) از خانه بيرون آمد آن گونه كه گوئى از بند رها شده است ، در حالى كه با دو طرف پيراهنش ، گردنش را پوشانده بود، به حضور پيامبر (ص ) آمد و عرض كرد: اى رسول خدا جريان چيست ؟ پيامبر (ص ) فرمود: اين (جبرئيل ) فرستاده پروردگارم است كه به من خبر مى دهد سه نفر از كافران ، هم سوگند شده اند تا بيايند و مرا بكشند، و بخداى كعبه موفّق نمى شوند، اكنون شخصى لازم است تا جلو آنها را بگيرد. حضرت على (ع ) عرض كرد: من تنها براى جلوگيرى از آنها آماده ام ، چند لحظه اجازه بده لباسم را بپوشم . پيامبر (ص ) فرمود: اين لباس و زره و شمشير من است ، بردار و بپوش ، پيامبر (ص ) لباس و زره خود را بر او پوشانيد و عمامه خود را بر سر على (ع ) نهاد و شمشيرش را به دست او داد، و اسبش را آورد و على (ع ) را سوار بر آن نموده و به سوى آن سه نفر كه در چند فرسخى مدينه در بيابان به سوى مدينه مى آمدند فرستاد. امام على (ع ) از مدينه بيرون آمد و به راه خود ادامه داد، سه روز از جريان گذشت ، هيچ خبرى از على (ع ) نه از آسمان (توسط جبرئيل ) و نه از زمين نشد، فاطمه (سلام الله علیها ) نگران شد، دست حسن و حسين (ع ) را گرفت و به حضور رسول خدا (ص ) آمد و گفت : تصور مى كنم كه اين دو كودك يتيم شده اند، پيامبر (ص ) با شنيدن اين سخن ، بى اختيار گريه كرد، سپس به مردم فرمود: هركس خبر از على (ع ) بياورد، او را به بهشت مژده مى دهم . مردم با جديت به جستجو پرداختند، زيرا ديدند رسول اكرم (ص ) اين موضوع را با اهميت و تاءكيد خاص عنوان كرد. تا اينكه عامر بن قتاده خبر سلامتى على (ع ) را به پيامبر (ص ) رسانيد، كه با پيروزى باز مى گشت ، پيامبر (ص ) به استقبال على (ع ) شتافت ديد آنحضرت مى آيد در حالى كه دو اسير و يك سربريده و سه شتر و سه اسب را با خود مى آورد، آنگاه پيامبر (ص ) به على (ع ) فرمود: دوست دارى من جريان سفر تو را شرح دهم يا خودت شرح مى دهى ؟ سپس فرمود: خودت شرح بده . تا گواه بر قوم گردى . حضرت على (ع ) فرمود: در بيابان ديدم سه نفر سوار بر شتر مى آيند، وقتى كه مرا ديدند، فرياد زدند، تو كيستى ؟ گفتم : من على پسر ابوطالب ، پسر عموى رسول خدا (ص ) مى باشم . گفتند: ما كسى را به عنوان رسول خداوند نمى شناسيم ، و براى ما فرق نمى كند كه ترا بكشيم يا محمّد (ص ) را. صاحب اين سربريده با شدت به من حمله كرد، و ضربه هاى بين من و او رد و بدل شد، در اين ميان باد سرخى وزيد، صداى تو را از ميان آن باد شنيدم كه فرمودى زره او را از ناحيه گردن بريدم و كنار زدم ، رگ گردنش را بزن و من رگ گردنش را زدم ، و او را رها ساختم . سپس باد زردى وزيد، صداى تو را از ميان آن شنيدم كه فرمودى زره او از ناحيه رانش كنار زده ، بر ران او بزن و من به ران او زدم و او را سركوب كردم ، و سرش را از بدنش جدا نمودم ، وقتى كه او را كشتم ، اين دو نفر اسير كه دو رفيق او بودند به پيش آمده و گفتند: اين رفيق ما را كه كشتى توان آن را داشت كه با هزار سواره بجنگد، اكنون ما تسليم هستيم ، ما شنيده ايم محمّد (ص ) شخص مهربان و رحم دل و دلسوز است ، در كشتن ما شتاب مكن ، ما را زنده نزد او ببر تا او حكم كند. پيامبر (ص ) فرمود: اى على ! صداى اول را كه شنيدى صداى جبرئيل بود و صداى دوّم ، صداى ميكائيل بود، اكنون يكى از آن دو اسير را نزد من بياور، على (ع ) يكى از آن دو اسير را نزد پيامبر (ص ) آورد. پيامبر (ص ) به او فرمود: بگو لا اله الاّ اللّه : معبودى جز خداى يگانه نيست . او در پاسخ گفت : لنقل جبل ابى قبيس احبّ الىّ من ان اقول هذه الكلمة . نقل كوه ابوقيس براى من بهتر از آن است كه اين كلمه را بگويم . 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 کلبه ای ڪه در آن مهربانی هست و ساکنینش می خندند بهتر از کاخی ست که مردمانش دلتنگ هستند. کلبه زندگیتان گرم به عشق و محبت ❤️ صبحتون بخیر ✾📚 @Dastan 📚✾
🟡 ماجرای عبرت‌انگیز مرد به ظاهر مسلمانی که شراب‌خوار بود و هنگام مرگ در محضر پیامبر کافر شد...! ☘نقل شده است پیامبر اکرم ﷺ بر بالین شخصی که در حال احتضار بود، آمدند و به او تلقین کردند که بگو: «أَشْهَدُ أَنْ لا إلهَ إِلَّا الله». او گفت: نمی گویم و نخواهم گفت و از اینکه این کلمه را در طول شصت سال گذشته گفته‌ام پشیمانم! این را گفت و از دنیا رفت. حضرت از همسر این مرد پرسیدند شوهرت چه عملی مرتکب می شد و به چه گناهی عادت داشت که این گونه با کفر از دنیا رفت؟ همسرش گفت: یا رسول‌الله او به شراب خواری عادت داشت و هر شب تا ظرفی از شراب نمی خورد نمی‌خوابید. 📚(خزینة‌الجواهر، ص۳۱۲) ⭕️ در هنگام مرگ، شخص ملاحظه اطرافیان را نمی کند و واقعیت های باطنی او کم کم ظهور پیدا می‌کند. اگر خدای نکرده ایمانش سطحی و زبانی بوده و اعتقادات در او رسوخ نکرده باشد، کفرش را بروز میدهد.🍂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆خنده بيجا و گناه خيز صحرا نشينى سوار بر شتر بچه چموش خود شده بود و به حضور پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) آمد و سلام كرد، مى خواست نزديك بيايد و از آنحضرت سؤ ال كند، ولى شترش فرار مى كرد و به عقب برمى گشت و او را از حضرت دور مى كرد، و اين عمل سه بار تكرار شد. اين منظره باعث شد عدّه اى از اصحاب كه در آنجا حاضر بودند، خنديدند (با اينكه خنده آنها بيجا بود، آنها مى بايست آن عرب صحرا نشين را كمك كنند تا سؤ ال خود مطرح كند ولى مى خنديدند و همين باعث ناراحتى آن عرب مى شد) خنده آنها و چموشى شتر باعث گرديد كه آن عرب عصبانى شد و با ضربتى شديد آن شتر را كشت . اصحاب به رسول خدا (ص ) گفتند: آن عرب ، شتر خود را كشت پيامبر (ص ) فرمود: نعم وافواهكم ملا من دمه : آرى ، ولى دهانهاى شما پر از خون شتر است (يعنى شما با خنده بيجاى خود آن عرب نادان را عصبانى كرديد و او چنين جرمى مرتكب شد، شما در خون آن شتر بى نوا شريك هستيد، چرا چنين كرديد؟!) 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
*ـ ↶📗🌱↷ * 📗زندگي در اينجا و اکنون به تجربه ديده ام که يکي از ويژگي هاي افراد خودشکوفا اين است که کمتر از افراد متوسط، در تشخيص درست از نادرست دچار ترديد مي شوند. افراد خودشکوفا به علت اينکه ٩٥ درصد جامعه با آنان سر به مخالفت برمي دارد، دچار ترديد نمي شوند! ✍ آبراهام مزلو * ✾📚 @Dastan 📚✾
✅ آغاز عملیات طوفان الاقصی توسط گروه های فلسطینی بر ضد اسرائیل 🔸 طوفانُ الْاَقْصیٰ، عملیات نظامی نیروهای حماس علیه اسرائیل است که در واکنش به جنایات رژیم صهیونیستی در کشتار فلسطینیان و هَتْک حرمت مسجدالاقصیٰ اجرا شد. در این عملیات، بیش از ۱۴۰۰ اسرائیلی کشته و ۳۰۰۰ نفر از آنان زخمی شدند. این عملیات شکستی بی‌سابقه برای اسرائیل بود. 🔹 پس از این عملیات،‌ نیروهای اسرائیل به نوار غزه حمله کردند و در اثر این حمله، بیشتر از ۵۰ هزار نفر را کشتند و بیشتر از ۱۰۰ هزار نفر زخمی شده‌ اند که بیشتر کشته‌ ها زن و کودک بوده‌اند. انگیزه حماس از طوفان الاقصی، آزادسازی فلسطین و مقابله با اشغال‌گری اسرائیل دانسته شده است. 🔻 در دقایق ابتدایی این عملیات، ۵ هزار راکت به سمت سرزمین‌ های اشغالی شلیک شد. سپس نظامیان حماس، به شهرک‌ های صهیونیست‌ نشین به صورت زمینی یورش بردند. دستور عملیات را محمد ضیف از فرماندهان گردان قسام صادر کرد. ♻️ در ساعات اولیه عملیات،‌ گروهی از شهروندان و نظامیان صهیونیستی توسط حماس دستگیر و به عنوان اسیر به غزه منتقل شدند. هم اکنون یکسال است که رژیم اشغالگر قدس با همه بمباران های وحشیانه ای که انجام داده است، همچنان ناتوان از نجات گروگان های خود از دست نیروهای فاقد امکانات حماس است. ▫️پس از انتشار خبر این عملیات در رسانه‌ ها، مسلمانان در کشورهای مختلف به شادی پرداختند و پیروزی مقاومت را جشن گرفتند. امام خامنه‌ ای، این عملیات را شکست غیرقابل ترمیم برای اسرائیل توصیف کردند. ✾📚 @Dastan 📚✾
شهید مرتضی عطایی: بسیجی بود و علاوه بر فعالیت های فرهنگی وفعالیت هایی که در بسیج داشت به کار های خیر دیگری مشغول بود که از جمله اینها بردن کاروان هایی به کربلا بود بیش از بیست بار به کربلا رفته بود و ایام اربعین گروهی از مرد های فامیل را به کربلا می برد ‌حتی اگر کسی هزینه سفر را نداشت؛ خودش مقدار هزینه ای که نیاز بود را محیاو پرداخت میکرد... ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من افرادی رو دیدم متاسفانه که خودکشی کرده بودن و اومدم کنار یه نفرشون... ✾📚 @Dastan 📚✾
🔴 تاثیر آخرین عمل انسان در لحظه مرگ! ⛔️بدبختی این است که آخرین عمل انسان گناه باشد و در این حال بمیرد ✳️وسعادت این است که انسان در حال عبادت بمیرد. 🍃مثلا در حال خواندن نماز شب سکته کند ، در راه مشهد و کربلا بمیرد . 🔶 "حاج جواد اطمینان " به در خانه کسی رفت تا قباله بگیرد تا برای جهاز دختر آن خانواده قالی و یخچال تهیه کند، در همانجا سکته کرد ومرد. 🔆عمل آخری او کمک به بندگان خدا بود . این را در نامه عمل او می نویسند. 🔰 پس همیشه بعد از نمازهایتان از خدا بخواهید که : خدایا، عمل آخری ما را عمل خیر قرار بده 🔴 زیرا اگر آخرین عمل شما خیر باشد خداوند به همان نگاه می کند و به اعمال قبلی نگاه نمی کند. ♦️بعضی ها هستند که وقتی به آنها نامه ای میدهید فقط اول وآخر نامه را می خوانند، ✨ خداوند هم همین طور، فقط به آخری نگاه می کند ، می بیند آخرین عمل خوب بوده ، می گوید: به بهشت برو. 💠لذا می گویند : این دعا را زیاد بخوانید :" اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا " 🌟اگر عربیِ این دعا را بلد نیستید ، بعد از هر نماز بگویید : " خدایا عاقبت ما را ختم به خیر کن ." یعنی آخرین عمل مرا عبادت قرار بده... 📗گلچین سخنان مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی ره منبع کتاب آداب الطلاب‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼میر غضب شاه 🌸 ✨ ناصرالدین شاه میرغضبی داشت که آدم قصی القلبی بود. (میر غضب افرادی بودند که وقتی قاضی حکم اعدام صادر می کرد ، اعدامی ها را دست آن ها می دادند تا اعدام کنند. مظهر غضب بودند و مردم از آنها می ترسیدند ، چون به نوعی با دولت همکاری داشتند لذا مردم از آنها حساب می بردند ) میرغضب با رفقایش جمعه ها برای گردش و تفریح اطراف شهر می رفتند و شبش هم یکی از این ها منزلش شام درست می کرد، سور مفصلی می داد. یک بار که مهمانی دادن نوبت میرغضب بود، میرغضب به زن اولش که در بالای شهر و آدم مشهوری بود گفت غذا درست کند تا مهمانی آن جا باشد. چند روز قبل از این واقعه که ایام فقر و قحطی بود، جناب میرغضب در یکی از محلات تهران داشت می رفت که کنار آب انباری صدای ناله ای شنید. جلو آمد و دید حیوانی زایمان کرده ولی از بی شیری و بی غذایی هم خودش و هم بچه هایش دارند می میرند. به قصابی محل می رود و پولی به او می دهد و می گوید من را می شناسی؟ من میرغضب ناصرالدین شاه هستم. این پول را بگیر، تا یک ماه هر روز به این حیوانی که این گوشه افتاده گوشت و استخوان بده! اگر بفهمم این حیوان مرده یا به او نرسیدی پدرت را در می آورم. بر اثر این کار این حیوان ها زنده ماندند. این جریان چند روز قبل از آن مهمانی اتفاق افتاده بود. خانم اولش هم که فهمیده بود ایشان هوو رو سرش آورده خیلی از دستش ناراحت بود. آن شب تصمیم می گیرد سم مهلکی در غذا بریزد و میرغضب و رفقایش را بکشد. ولی وقتی میرغضب بعد از پایان تفریح روز جمعه به رفقایش می گوید به منزل برویم می گویند آقا ما تفریحمان پایین تهران بود می دانیم در این پایین هم خانه داری، به آن خانه می رویم. میرغضب می گوید ما آن جا غذا تهیه کردیم می گویند نه، به دل ما افتاده که آن جا نرویم. ناخواسته به خانه زن دومی می آیند و غذای ساده ای می خورند می خوابند. صبح دیدند میرغضبی که اشکش نمی آمد و اهل گریه نبود بیدار شده و زار زار گریه می کند. می پرسند آقا چرا گریه می کنی؟ می گوید: در خواب امام سجاد(ع) را دیدم. به من فرمود: میرغضب به خاطر این که به آن حیوان ها رحم کردی خدا هم به تو رحم کرد. خدا می خواهد هم در دنیا و هم در آخرت کارت را اصلاح بکند. امشب بنا بود شما و رفقایت خانه زن اولت بروید. او هم سمی در غذایتان ریخته بود تا همه آنان را بُکشد. ولی به خاطر این که رحم کردی خدا این بلاء را از شما دور کرد. علامتش هم این است که اگر به خانه بروی زن اولت در گوشه آشپزخانه بقیه سم ها را پنهان کرده است. ولی به تو نصیحت می کنم زنت را اذیت و آزار نده. اگر خواست بگذار با شما زندگی بکند اگر هم نخواست طلاقش بده، حق و حقوقش را هم بده. بی رحمی نکن که این رحمت از تو سلب بشود. به تو بشارت بدهم که یک ماه دیگر خدا به تو توفیق می دهد به کربلا برای زیارت قبر پدرم اباعبدالله الحسین بروی و همان جا توبه می کنی و عاقبت به خیر می شوی و از دنیا می روی. میرغضب به رفقایش می گوید من این خواب را دیدم منقلب و گریان شدم. رفقایش می گویند برویم تحقیق کنیم. حرکت می کنند و به خانه زن اولش می روند. زنش داد و فریاد می زند چرا دیشب نیامدی من منتظر بودم. میرغضب می گوید: منتظر بودی ما را بکشی. فکر می کنی خبر نداشتم. دست زن را می گیرد می برد گوشه آشپزخانه سم ها را به او نشان می دهد. زنش جا می زند می گوید بله واقعیت است. میرغضب می گوید: چون امامم سفارش کرده با تو کاری ندارم. می خواهی بمان، می خواهی برو. میرغضب توبه می کند و بعد از یک ماه دیگر هم همان طور که امام فرموده بود به کربلا می رود و در جوار امام حسین(علیه السلام ) از دنیا می رود. ✾📚 @Dastan 📚✾
✅آیت الله ناصری: ✍در نجف استادی داشتیم که در هر دو هفته یک مرتبه خدمت ایشان می‌رفتیم. با وجودی که شاید بیست و پنج فرسخ بین من و او فاصله بود؛ به من دقیق خبر می‌داد و می‌گفت: مثلاً فلان جا اشتباه کردی، آنجا را درست رفتی، همه را می‌دید. همه ما این نیرو در وجودمان هست، لکن حیف که غافل هستیم. اگر انسان ملتزم بشود واجباتش را انجام دهد و محرماتش را ترک کند و آن وظیفه‌ای که به او محول است به نحو احسن انجام بدهد و در تمام مشکلات یابن الحسن بگوید؛ خدا شاهد است؛ پرده‌ها عقب می‌رود و همان عنایات به او هم می‌شود ✾📚 @Dastan 📚✾
اهداف 😎 تا زمانی که برنامه مشخصی برای رسیدن به آن‌ها نداشته باشید، یک فانتزی هستند ✨ ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺سلامی گرم 🍃باعطر گل و به لطافت 🌺لبخند خدا 🍃برایتان چیده‌ام 🌺تـا روزتان بخیر 🍃دلتان شاد و زندگیتان 🌺هرلحظه زیباتر شود 🌺روزتون بخیر ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆از الطاف بى كران خدا حضرت ابراهيم (علیه السلام ) مهمان نواز و مهمان دوست بود، روزى يك نفر مجوسى در مسير راه خود، به خانه ابراهيم آمد تا مهمان او شود. ابراهيم به او فرمود: اگر قبول اسلام كنى (يعنى دين حنيف مرا بپذيرى ) تو را مى پذيرم وگرنه تو را مهمان نخواهم كرد. مجوسى از آنجا رفت . خداوند به ابراهيم (ع ) وحى كرد: اى ابراهيم ! تو به مجوسى گفتى اگر قبول اسلام نكنى حق ندارى مهمان شوى و از غذاى من بخورى ، در حالى كه هفتاد سال است او كافر مى باشد و ما به او روزى و غذا مى دهيم ، اگر تو يك شب به او غذا مى دادى چه مى شد؟ ابراهيم (ع ) از كرده خود پشيمان گشت ، و به دنبال مجوسى حركت كرد و پس از جستجو او را يافت و با كمال احترام او را مهمان خود نمود، مجوسى راز جريان را از ابراهيم پرسيد، ابراهيم (ع ) موضوع وحى خدا را براى او بازگو كرد. مجوسى گفت : آيا براستى خداوند به من اين گونه لطف مى نمايد؟، حال كه چنين است اسلام را به من عرضه كن تا آن را بپذيرم ، او به اين ترتيب قبول اسلام كرد. 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
✨﷽✨ ✍رفیق خدا که باشی هیچ وقت، بن بست و ناامیدی برات معنایی نداره کسی که به خدا در زندگی تکیه میکنه و خدا رو سرپرست خودش در زندگیو میگیره، هیچ وقت نه بابت گذشته افسوس میخوره و نه بابت آینده نگران میشه چون میدونه خدا جباره و جبار به معنی جبران کننده است. متاسفانه اکثر ما به آدمهایی مثل خودمون تکیه میکنیم و وقتی اونا رو از دست میدیم یا بهمون ضربه می‌زنند از هم میپاشیم و از خدا گله میکنیم که چرا؟؟ در صورتی که خدا خودش بارها به ما تذکر میده که فقط به من تکیه کنید و از من کمک بخواید. مسلما توکل کردن یک شبه اتفاق نمی‌افته، یک دانشگاهه که باید هر روز تمرین کرد و درس های کوچیک و بزرگش و پاس کرد تا به موفقیت و آرامش و پیروزی رسید. . وَمَن يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺭﺳﻮﻟﺶ ﻭ ﻣﺆﻣﻨﺎﻧﻲ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﻲ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﻲ ﺑﭙﺬﻳﺮﻧﺪ [ ﺣﺰﺏ ﺧﺪﺍﻳﻨﺪ ، ] ﻭ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺣﺰﺏ ﺧﺪﺍ [ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ] ﭘﻴﺮﻭﺯﻧﺪ . ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆لقب قضم براى على (علیه السلام ) جنگ احد بود طلحة بن ابى طلحه قهرمان و پرچمدار رشيد و غول پيكر دشمن به ميدان تاخت ، امام على (ع ) به ميدان او رفت و درگيرى شديدى پديد آمد و سرانجام طلحه به دست على (ع ) كشته شد. هنگامى كه طلحه با على (ع ) روبرو شد فرياد زد: يا قضم (و به نقل ديگر گفت يا قضيم ). شخصى از امام صادق (ع ) پرسيد: چرا دشمن ، على (ع ) را با اين لقب (قضم ) خواند؟ امام صادق (ع ) فرمودند: اين لقب براى على (ع ) خاطره اى دارد بشنو تا براى تو تعريف كنم . در آغاز بعثت ، در مكّه مشركان به پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) آزار مى رساندند، ولى تا ابوطالب پدر على (ع ) همراه پيامبر (ص ) بود، جراءت جسارت به پيامبر (ص ) را نداشتند، تا اينكه مشركان عده اى از كودكان را وا داشتند تا به سوى پيامبر (ص ) سنگ پرانى كنند، هنگامى كه پيامبر (ص ) از خانه بيرون مى آمد كودكان سنگ و خاك به سوى پيامبر (ص ) مى انداختند. پيامبر (ص ) از اين جريان رنج آور (با توجه كه موضوع را به ميان كودكان كشانده اند) به على (كه در آن زمان سيزده سال داشت ) شكايت كرد. على (ع ) عرض كرد: پدر و مادرم به فدايت اى رسول خدا، هر گاه از خانه بيرون رفتى مرا نيز با خودت ببر. پيامبر (ص ) همراه على (ع ) از خانه بيرون آمدند، كودكان مشركين طبق معمول به سوى پيامبر (ص ) سنگ پرانى كردند. على (ع ) به سوى آنها حمله مى كرد هرگاه به آنها مى رسيد گوش و بينى و عظله صورت آنها را مى گرفت و فشار مى داد و در هم مى كوبيد، كودكان در اثر درد شديد گريه مى كردند و به خانه خود باز مى گشتند، پدرانشان مى پرسيدند: چرا گريه مى كنيد؟ در پاسخ مى گفتند: قضمنا على قضمنا علىّ على (ع ) ما را گوشمال و...داد از اين رو على (ع ) را به عنوان قضم ياد كردند (يعنى گوشمال دهنده و در هم كوبنده ). و بر همين اساس پرچمدار شجاع دشمن در جنگ احد، بياد خاطره نوجوانى على (ع ) افتاد و على (ع ) را به عنوان قضم ياد كرد. 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی در لحظه زندگی می‌کنیم، همه چیز این دنیا زیبا تر دیده میشه 😇💚🪴 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 !! 🌷زمستان سال ۶۴ بود. با بچه‌های واحد اطللاعات در سنگر بودیم. حسین وارد سنگر شد و بعد از کلّی خنده و شوخی گفت: در این عملیات یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت می‌کند. بعد با دست اشاره کرد و گفت: شما چند نفر شهید می‌شوید. من هم شیمیایی می‌شوم. حسین به همه اشاره کرد به جز من! 🌷چند روز بعد تمام شهودهای حسین، در عملیات والفجر ۸ محقّق شد! از این ماجراها در سینه بچه‌های اطلاعات لشکر ثارالله بسیار نهفته است. خدا داند چه رابطه‌ای بین شهید قاسم سلیمانی و شهید یوسف الهی بوده است، خدایا تو را به امام حسین (علیه السلام) راه شهدا را نشان ما بده تا از قافله عقب نمانیم. 🌹خاطره ای به یاد معزز محمدحسین یوسف‌الهی، فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشکر ۴۱ ثارالله کرمان ❌❌ شهید محمدحسین یوسف‌الهی همان شهیدی است که سردار دل‌ها سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی وصیت کرده بود که پیکرش در کنار وی در گلزار شهدای کرمان دفن شود. ایشان؛ ✅️ از ۱۹ سالگی تا ۲۴ سالگی که شهید شد تمام سال‌ها به‌غیر از ۴ روز حرام را روزه بود. ✅️ نماز شب ایشان ۲ تا ۳ ساعت طول می‌کشید. ✅️ دائما ذکر خدا می‌گفت. ✅️ قبل از جبهه تمام همّ و غمّش کمک به فقرای محل بود. ✅️ هیچ‌گاه دل کسی را نشکست و بسیار مهربان بود. ✅️ چشمان برزخی ایشان سال‌های سال باز شده بود و به هیچ‌کس نمی‌گفت. ✅️ خبرهای غیبی را فقط به حاج قاسم و برای پیروزی در عملیات‌ها می‌گفت. ✅️ روزهای آخر عمرش به بعضی بسیجی‌ها و پاسدارها عاقبت کارشان را گفته بود. ✾📚 @Dastan 📚✾
47.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برنامه تلویزیونی "جغرافیای فتح" فصل یکم: "غزاوی‌ها" مرور تاریخچه غزه و سرگذشت غزاوی‌ها به روایت کارشناس و روی نقشه... قسمت یکم: "غره تا ۷ اکتبر" ✾📚 @Dastan 📚✾
18.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیت‌الله_خامنه‌ای ضعف فکری و عقلی، علت اصلی اختلاف درونی منافقان ۱۳۶۱/۰۵/۲۹ ✾📚 @Dastan 📚✾
📌 رحلت سلطان الواعظین مولف کتاب شب‌های پیشاور 🔹 سید محمد موسوی شیرازی، معروف به سلطان الواعظین در سال ۱۲۷۵ش در تهران متولد شد. پدرش سید علی‌اکبر، معروف به اشرف الواعظین بود. سلطان الواعظین در مقدمه کتاب صد مقاله سلطانی، نَسَب خود را با ۲۵ واسطه به امام موسی کاظم(ع) می‌رساند. 🔸 او تحصیلات مقدماتی خود را در مدرسه پامنار تهران گذراند و در سال ۱۳۲۶ق به همراه پدرش به کربلا رفت و در آنجا از استادانی چون علی شهرستانی و غلامحسین مرندی درس آموخت. او پس از مدتی به قم مهاجرت کرد و در درس شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم، شرکت کرد. 🔹 سلطان الواعظین سفرهای تبلیغی متعددی به کشورهای مختلف از جمله هندوستان، مصر، اردن و فلسطین داشت و در مناظرات مختلفی شرکت کرد. براساس برخی نقل‌ها در مناظره او با برهمائیان، گاندی رهبر سیاسی‌-معنوی هند نیز در جلسه مناظره شرکت کرد. 🔸 کتاب شب‌های پیشاور، در دفاع از حریم تشیع و حاوی مناظرات سلطان الواعظین شیرازی، با علمای اهل سنت است. این مناظرات در ده شب در شهر پیشاور پاکستان انجام شده و با مستندات اهل سنت به اثبات حقانیت امیر المومنین ع پرداخته است. 🔻 سلطان الواعظین، در ۱۶ مهر سال ۱۳۵۰ش (برابر با ۱۳۹۱ق) در تهران درگذشت و در قبرستان ابوحسین قم دفن شد. ✾📚 @Dastan 📚✾
🪴یک بذر گل به هرچه بخواهد می‌رسد به ریشه، به ساقه، به برگ، به گلبرگ، به غنچه، به گل، به رنگ، به عطر، به لطافت، به طراوت، به حیات... اما به شرط آنکه دربند خاک و بنده خاک باشد.🌱 💫پس دربند بودن همان و برخورداری هم همان و قصه آدمی و خداوند دقیقاً یک چنین قصه‌ای است . 🌺آدمی گل نمی‌کند، به گل نمی‌نشیند و گلی به سر نمی‌زند، مگر آنکه دربند و بنده خدا باشد. لذا فرمود بنده او باشید. 💌ذَٰلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ ۖ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ ۚ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ ﴿١٠٢﴾ 💚این است خدا پروردگار شما، جز او معبودی نیست، آفریننده همه چیز است؛ پس تنها او را بپرستید، و او کارساز هر چیز است. 💫تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود بنده من شو و برخور ز همه سیم تنان سوره انعام 💫 ✾📚 @Dastan 📚✾
📌 دستگیری و تبعید آیت الله سید حسن مدرس 🔹 سید حسن مدرس (۱۲۴۹-۱۳۱۶ش)، از مجتهدان، سیاستمداران و مبارزین سیاسی ایران در قرن سیزدهم بود. او از علمای اصفهان بود که در اصفهان و نجف تحصیل کرده و به درجه اجتهاد رسید. وی از مدرسان حوزه اصفهان و تهران بوده و به خاطر تسلط بر تدریس به مدرس مشهور شد. 🔸او اقدامات سیاسی بسیاری داشته که حمایت از مشروطه‌خواهان، عضویت در انجمن ولایتی، نمایندگی در دوره دوم تا ششم مجلس شورای ملی، مخالفت با اولتیماتوم دولت روس، تشکیل کمیته دفاع ملی در جنگ جهانی اول، مبارزه با استبداد رضاخانی و ... از جمله فعالیت‌های ایشان بود. 🔹در پی مخالفت های مکرر آیت اللَّه مدرس با دیکتاتوری رضاخان پهلوی، ۱۶ مهر ۱۳۰۷ به دستور رضاخان، رییس شهربانی تهران به همراه تعدادی از نیروهای نظامی به منزل آیت اللَّه مدرس هجوم بردند و پس از ضرب و شتم، ایشان را بدون عمامه، عبا و کفش، از خانه بیرون برده و به مأموران شهربانی مشهد تحویل دادند. این عالم مجاهد سرانجام در سال ۱۳۱۶ به شهادت رسید. ✾📚 @Dastan 📚✾
◽️طاقت بیاور باز هم لبنان! دیگر زمان محو طاغوت است پویش ملی جمع‌آوری کمک برای مردم مظلوم و مقتدر لبنان 💳واریز کمک:
5041721113532130
بنیادخیریه‌جامعه‌ایمانی‌مشعر (روی عدد ضربه بزنید کپی می‌شود ☝️) ⚠️ به جز برنامه "آپ" که برای حساب‌های حقوقی محدودیت در تعداد واریزهای روزانه دارد، از هر برنامه دیگر بانکی و... واریز کنید مشکلی نخواهید داشت. | | 💠 جامعه‌ایمانی‌مشعر@www1542org 💠 جامعه‌فعالان‌مردمی‌اربعین@jarbaein 💠 احرار | هیأت و جهانی‌اندیشی@ahrar1542
... برای پیمودن راه زندگی، صلاح آدمی در این است که توشه‌ی بزرگی از دو چیز را به همراه داشته باشد، یکی احتیاط و دیگر مدارا؛ اولی ما را از آسیب و زیان در امان می‌دارد و دومی از مشاجره و نزاع. ✾📚 @Dastan 📚✾
صبح، فرصتی برایِ “آغاز” است! و ایرادِ کارِ ما ، دقیقا همینجا بود؛ که بارها، آغاز شدیم و هر بار؛ “تکرار”ِ خودمان بودیم… 🌸صبحتون بخیر و شادی🌸 ✾📚 @Dastan 📚✾