eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
66.7هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
3.4هزار ویدیو
75 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
#داستان_بهلول روزی بهلول وارد قصر هارون الرشید شد و چون مسند خلافت را خالی و بلامانع دید جلو رفته و بدون ترس و واهمه بر تخت خلیفه نشست غلامان دربار چون آن حال بدیدند به ضرب چوب و تازیانه بهلول را زدند و... ادامه داستان 👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
🐎🐎🐎🐎🐎🐎🐎 روزی بهلول وارد قصر هارون الرشید شد و چون مسند خلافت را خالی و بلامانع دید جلو رفته و بدون ترس و واهمه بر تخت خلیفه نشست غلامان دربار چون آن حال بدیدند به ضرب چوب و تازیانه بهلول را از تخت پایین کشیدند هنگامی که خلیفه وارد شد بهلول را در حالتی بهم ریخته دید که گریه می کند از نگهبانان سبب گریه ی او را پرسید نگهبانان گفتند : چون در مکان مخصوص شما نشسته بود او را از آنجا دور کردیم هارون ایشان را ملامت کرد و بهلول را دلداری داده و نوازش نمود بهلول گفت : من برای خود گریه نمی کنم بلکه به حال تو می گریم زیرا که من چند لحظه در مسند تو نشستم اینقدر صدمه دیدم و اذیت و آزار کشیدم در این اندیشه ام که تو که یک عمر بر این مسند نشسته ای چه مقدار آزار خواهی کشید و صدمه خواهی دید تو به عاقبت کار خود نمی اندیشی و در فکر کارهای خود نیستی !!! •┈••✾📚 @Dastan 📚✾••┈•
❤️🔅❤️🔅❤️🔅❤️🔅❤️ حکایت راه حل بهلول برای پرداخت پول بخار 🔹🔹🔸🔹🔴🔹🔸🔹🔹 یک روز عربی ازبازار عبور می کرد که چشمش به دکان خوراک پزی افتاد از بخاری که از سر دیگ بلند میشد خوشش آمد تکه نانی که داشت بر سر آن میگرفت و میخورد هنگام رفتن صاحب دکان گفت : تو از بخار دیگ من استفاده کردی وباید پولش را بدهی مردم جمع شدن مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را دید که از آنجا می گذشت از بهلول تقاضای قضاوت کرد بهلول به آشپز گفت : آیا این مرد از غذاي تو خورده است؟ آشپز گفت : نه ولی از بوی آن استفاده کرده است بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد وبه زمین ریخت وگفت : ای آشپز صداي پول را تحویل بگیر آشپز با کمال تحیر گفت : این چه طرز پول دادن است؟ بهلول گفت : مطابق عدالت است کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت کند http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722