استادي می گفت :
" صبح ها که دکمه هاي لباسم را مي بندم ، به این فکر مي کنم که چه کسي آنها را باز خواهد کرد ؟
خودم یا مُرده شور ؟ "
دنیا همین قدر غیر قابل پیش بیني است ...
به آنهايي که دوستشان دارید ،
بي بهانه بگوييد : " دوستت دارم ... "
بگوييد : " در این دنیاي شلوغ ، سنجاقَت کرده ام به دلم ... "
بگوييد : " گاهي فرصت با هم بودنمان ، کوتاه تر از عمرِ شکوفه هاست ... "
🌱 " بودن ها " را قدر بدانيم !
" نبودن ها " همين نزديكي ست ...
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#با_تو_هرگز_47
دیوونه شدی؟
-نه چطور مگه؟
-داشتی به چی میخندی؟
هیچی همین جوری؟
تودلم گفتم:داشتم به نقشه ای که برا تو و بقیه کشیدم میخندیم
_خوب حتما یه چیزی بود که بهش بخندی
_فکر کن یه جوک بود
_میشه بپرسم از کجا اومد یهویی
_تو ذهنم بود
_تو گفتی منم باور کردم
_دوست داری باور کن دوست ندار هم باور نکن
-میدونی مکن چی رو باور میکنم
-چی رو؟
-اونو که الان تو دلت قند آب شده
_واسه چی؟
واسه اینکه داری زنم میشی
_با حالت مسخره ای گفتم :نه بابا
پوزخندی زد وگفت:من و دیگه نمیتونی رنگ کنی من خودم گنجشک رو رنگ میزنم جای توپولوف میفروشم من که میدونم اینا همه اش فیلمت بود تو مطمئن بودی من پات وای می ایستم خواستی ناز کنی من که میدونستم آخر سر جوابت بله ست ..
این حرف هارو با حالتی خاصی میگفت میدونستم با اینکار منو عصبانی کنه خودش گفته بود که وقتی عصبانی میشم بنظر اون جذابتر میشم
ولی من عصبانی نشدم
بجاش به روش لبخند زدم وگفتم پس بشین ومنتظر اخر فیلم باش اخه
اخرش جذابتر میشه
با نگاه متعجب نگام کرداز حرفام چیزی نفهمیده بود اون عکس العملی
رو که دوست داشت ببینه ندیده بود واین شوکه اش کرده بود
_منظورت چیه
-منظوری نداشتم
-چرا داشتی؟
اگه داشتم باید خودت میفمیدی اگه نفهمیدی منم نمیگم تا بمونی تو خماریش
دوباره لبخند معنا داری زدم واز ماشین پیاده شدم چند لحظه طول کشید
تا پیاده شه هنوزم و جور خاصی نگام میکرد ولی من بهش توجه نکردو راهمو کشیدم رفتم سمت آزمایشگاه اونم پشت سرم اومد
رفتیم تو چون آشنا بون کارمونو زود راه انداختن قرار شد عصر جوابو بدن باهم ناهارو رفتیم بیرون تو این مدت حرف خاصی بین ما زده نشد
حرف های عادی در مورد اینکه برنامه فردا چیه فردا کجا بریم پس فردا
کجابریم همین ها یه بارم اشاره ای به حرف های قبلیم واینکه منظورمو نفهمیده پرسید منم یه جوری ماست مالس کردم رفت از جواب دادن طفره رفتم.
عصر رفتیم جواب رو بگیریم از من خواست تو ماشین منتظر شم ولی من اصرارکردم باید منم بیام
_واسه چی میخوای بیای؟
-خوب میخوام بیام
-اخه واسه چی؟
نگام کردو گفت:چیه بهم اعتماد نداری؟
_خیال داری داشته باشم
_خوب معلومه من قرار تا چند روز دیگه همسرت شم
-حال چند روز دیگه حالا که همسرم نیستی
این حرف ها یعنی چی؟وقتی منو انتخاب کردی باید بهم اعتماد داشته باشی
-من تو رو انتخاب نکردم مجبور شدم
عصبانی گفت:منظورت چیه؟
حوصله ی جنگ وجدل رو نداشتم گفتم :هیچی بابا بیخیال اصلا
خواستم از ماشین پیاده شم که مچ دستمو گرفت وگفت:نه واسه چی بیخیال شم جنگ اول بهتر از صلح اخر
_چیزی جدیدی نگفتم که تو که از اولم میدونستی من راضی به این ازدواج نیستم
عصبانی گفت پس چرا بله گفتی؟
_واسه اینکه تو اصرار کردی
_چهره اش کدر شد وغم و تو چشاش دیدم...
ادامه دارد....
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#با_تو_هرگز_48
_تو همه ی اینا رو میدونستی پس نباید الانم ناراحت شی تو گفتی عاشقم میکنی منم بهت بله گفتم همین
چیزی نگفت بجاش رفت سمت آزمایشگاه جواب رو که گرفتیم خوشحال شد لبخندی محوی رو صورتش اومد ولی من بی تفاوت بودم
من و رسوند خونه وقرار فردا رو گذاشتیم این اولین روز باهم بودن بود...
_ساعت ده صبح بود که اومد دنبالم من یه لباس معمولی ودم دستی پوشیده بودم ولی اون بجاش کلی تیپ زده بودلباس هاش خیلی بهش میومدن معلوم بود که حالش خیلی خوب بود .سوار ماشین شدم مثل دیروز تنها بودیم هر چقدر به مامان التماس کردم که باهامون بیاد قبول
نکرد مامان دانیالم قبول نکرد که باهامون بیاد از این که با دانیال تنها باشم خوشم نمیومدم ولی چاره ای نبود
-فکرات تموم شدن؟
-منظورت چیه؟
هیچی بابا ازوقتی نشستی تو ماشین زل زدی به روبه رو و رفتی تو فکر من نمیدونم تو به چی فکر میکنی اینقدر
_چیزخاصی نیست
-یواش یواش دارم به این کلمه هات حساسیت پیدا میکنم
-به کدوم کلمه هام؟
_چیزخاصی نیست ومهم نیست وهیچی.....از این کلمه هات که باهاشون میخوای منو دست به سر کنی
_جوابی ندادم اونم یه کم نگام کرد وچیزی نگفت
-داریم کجا میریم؟
خوب معلومه داریم میریم که حلقه ازدواجمونو بخریم
_ اونو که میدونم منظورم اینه که جای خاصی مد نظرته؟
_خوب آره میریم مغازه ی دوست من یکی از بهترین جواهر فروشی های شهره
_چیزی نگفتم چون برام فرقی نمیکرد که بهترین باشه یا بدترین ........
جلوی مغازه ایستاد با یک نگاه به جواهرفروشی میشد حدس زد که
داخلش چه خبره جای خیلی شیکی بود. رفتیم داخل پسری که پشت ویترین ایستاده بود ودرحال نشون دادن یک سرویس به دوتا خانم خیلی باکلاس بود با دیدن ما کارشو به پسری که کنارش بود سپرد و اومد سمت ما .مغازه ی بزرگی بود از ما دعوت کرد که رو مبل هایی که یه
گوشه ی مغازه گذاشته بودن بشینیم خودشم رفت وبا دوتا لیوان آبمیوه
برگشت شما گلویی تازه کنید من برم حلقه ها رو بیارم نگاه کنید
رفت وچند دقیقه بعد برگشت جعبه ای رو باز کرد وگرفت جلوی من سه تا انگشتر توش بود
اینا بهترین انگشتر هایی هستن که ما داریم.هر کدومو دوست داری انتخاب کنید قابل شما رو نداره
_دانیال لبخندی زد وگفت:خیلی نوکریم
_ساسان:شما سرورید
نگاهی به انگشترها کردم یکیشون یه انگشتر تک نگین بود وخیلی ساده
بود البته معلوم بود نگینش قیمتیه انگشتر دومی هم تقریبا شبیه اون
بود با این تفاوت که چند تا نگین هم دور بر تک نگین بزرگتر بود اما
انگشتر سومی انگشتر درشتی بودو پر بود از نگین های ریزی که با ظرافت کنار هم چیده شده بودن انگشتری بود که بد جوربرق نگین هاش چشم آدمو میزد انصافا هر سه تا انگشتر انگشترهای خوبی بودن اما من
از اولی بیشتر خوشم اومد هم ساده بود هم شیک.
همینطور که نگاشون میکردم ساسان گفت:شاید بنظر شما امثال اینا تو جاهای دیگم پیدا میشه ولی باید بگم که اینا جنس های تکی ان سفارشی ان کار ایتالیاست سنگ هاشون سنگ قیمتیه هر کدومو که
انتخاب کنید عالیه ایه بهتون اطمینان میدم هیچ کجای دیگه مثلشو پیدا نمیکنید ما اینا رو به هر کسی نشون نمیدیم.
بهتر دستتون کنید اونطوری بهتر میتونینید نظر بدین یکی یکی انگشترهارو برداشتم وامتحان کردم یکی از یکی زیباتر بود ولی
من بازم بخاطرسادگیش دوست داشتم اولی رو بردارم ومیخواستم نظرمو بگم. دانیال که تا اون موقع ساکت نشسته بود ونگاه میکرد گفت:
_بنظر من اولی رو بردار چون از همه اش بهتره دومی ام بد نیست ها ولی اون سومی اصلا قشنگ نیست اولی خیلی بهتره اونو بردارمطمئنم تو هم از اون خوشت میاد مگه نه؟
نگاش کردم مثل همیشه دوست داشت نظرشو بهم تحمیل کنه ولی کور خونده بازم نگاشون کردم دلم هنوز اون اولی رو میخواست ولی عزم خودمو جزم کردم
دانیال آروم گفت :بگم اولی رو انتخاب کردی؟
نگاش کردم وباصدای بلند طوری که ساسان هم بشنوه گفتم :من اینو برمیدارم.....
ادامه دارد...
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#با_تو_هرگز_49
انگشتر سومی رو نشون دادم دانیال نگام کرد وگفت:ولی اولی بهتره
-مگه قرار نیست من انتخاب کنم منم میگم اینو میخوام
مسلما حق تواه انتخاب کنی ولی بهتره بادقت نگاه کنی که بعدا پشیمون نشی
_از دستش عصبانی شدم فکر میکرد خیلی بیشتر از من میفهمه برای همین من همیشه باید تابع اون باشم زهی خیال باطل
_من همینو میخوام
با بی تفاوتی گفت هر جور دوست داری .ساسان جون ما اینو برمیداریم
ساسان:خانم من به شما تبریک میگم این بهترین انتخابه هم از دوتا ی
دیگه کارش ظرافت بیشتری داره هم سنگ هاش قیمتی تره
یه دفعه پرسیدم:یعنی از این یکی ها گرونتره ؟
-خوب معلومه
_یه آن پشیمون شدم وخواستم بگم که اونو نمیخوام .یعنی دوست نداشتم انگشتر گرون بردارم
_من این انگشتر رو.........
چشمم که به صورت دانیال افتاد حرفمو خوردم
پوزخندی رو لبش بود وجور خاصی نگام میکرد انگار داشت میگفت
_دیدی گفتم پشیمون میشی برای همین ادامه ندادم
ساسان:خوب دانیال جون توهم میتونی اینارو نگاه کنی
_چندتا جعبه گرفت جلوش .من دل تو دلم نبود اگه اونم به تلافیه این کار من یه حلقه ی گرون قیمت برداره چی؟من اون موقع چه خاکی بریزم سرم
دانیال نگاهی به انگشترها کرد وبعد جعبه هارو گذاشت جلوم:تو انتخاب کن
باتعجب نگاش کردم خم شد وآروم تو گوشم زمزمه کرد:چیه فکر کردی منم مثل توام که رو حرف همسرم حرفم بزنم هرچی تو بگی من میگم چشم
بعداز جاش بلند شدوگفت تا تو انتخاب کنی من یه گپ دوستانه با ساسان میزنم
باهم رفتن گوشه ی مغازه وصحبت کردن _تو بد دردسری افتادم حالا من چکار کنم به انگشترها نگاه کردم مثل اونایی نبود که برا من آورده بود
اینا تعدادشون زیاد بودن معلوم بود مثل اونا خیلی تک نیستن. ولی بازم بنظر گرون میومدن چکار باید میکردم کدومشو انتخاب میکردم......
_تصمیم گرفتم به پولش فکر کنم بجاش به این فکر کنم که خیلی خوب باشه نمیخواستم بعدا طعنه بشنوم وکسی سلیقه مو مسخره کنه پس باید بهترینو انتخاب کنم
_یکیشو انتخاب کردم ساده بود ولی خیلی خیلی شیک دیده میشد البته مطمئنا کنار انگشتر من به چشم نمیومد
_خوب چی شد انتخاب کردی؟
_یه دفعه یه فکری بنظرم اومد که شاید بخواد منو ضایع کنه وکارمو تلافی کنه
_ نه بهتره خودت انتخاب کنی
- میخواستم خودم انتخاب کنم که به تو نمیگفتم
_من نمیتونم
چرا؟
_خودت انتخاب کنی بهتره
باحالتی خاصی نگام کرد
-میدونم چی تو اون مغزته .الان پیش خودت میگی میخوام تلافی کنم
.مگه نه؟
_خوب هم آره هم نه
_میدونستم ولی نترس من این کارو نمیکنم من بنظر تو. احترام میذارم
تو دست رو هر کدوم بذاری من نه نمیگم
باتردید نگاش کردم وبعد چند ثانیه مکث انگشتر رو نشون دادم وگفتم این.
انگشتر روبرداشت ونگاه کرد وگفت:میدونستم خوش سلیقه ایه هر دو انگشتر رو برداشت رفت پیش ساسان وگفت :داداش ما اینا رو برمیداریم
-مبارک باشه هر دوتا شون جز بهترین ها
برگشت سمت من وگفت:خانم تبریک میگم سلیقه اتون عالیه .البته از دانیال خان معلومه
_لبخند تلخی زدم وگفتم :ممنون نظر لطفتونه
_ساسان میخواستیم ست ساعتم بخریم
_به روی چشم
ساسان رفت وبرگشت یه جعبه اورد وباز کرد گرفت طرف ما
- دانیال خان با اجازه تون میخوام ست ساعتتونو من انتخاب کنم
این حرف ها چیه شما صاحب اختیاری ولی خانمم باید نظر بده.....
ادامه دارد.....
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✨﷽✨
#جمله_زیبا
💠✨ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺣﺴﺎﺩﺕ ﻧﮑﻦ برای ﻧﻌﻤﺘﯽ ﮐﻪ ﺧﺪﺍوند ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻩ است؛
زﯾﺮﺍ ﺗﻮ نمیدانی ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ
👈و ﻏﻤﮕﯿﻦ نباش ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮔﺮﻓﺖ...
ﺯﯾﺮﺍ ﺗﻮ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﯽ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻋﻮﺽِ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ،
پس سعی کن ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺷﺎﮐﺮ باشی...
💠✨ﺍﮔﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﻪ ﻣﺤﺎﺳﺒﻪ ﺛﺮﻭﺗﺖ ﮔﺮﻓﺘﻰ پولهایت ﺭﺍ ﻧﺸﻤﺎﺭ...
ﮐﺎﻓﯽ ﺍﺳﺖ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﻜﻰ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﮔﻮﻧﻪﺍﺕ ﺑﺮﯾﺰﯼ...
ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺩﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺁﻧﺮﺍ ﭘﺎﮎ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺛﺮﻭﺕ ﺗﻮﺳﺖ.
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✨﷽✨
✅فضیلت زیارت عاشورا
✍مرحوم شهید دستغیب (ره) در ڪتاب “داستانهای شگفت” حڪایتی درباره اهمیت زیارت عاشورا آوردهاند که خلاصه آن چنین است:
یکی از علمای نجف حدود یکصد سال پیش،در خواب حضرت عزراییل را میبیند. پس از سلام میپرسد: از کجا میآیی؟ملک الموت میفرماید: از شیراز! روح مرحوم میرزا ابراهیم محلاتی را قبض کردم. شیخ میپرسد: روح او در چه حالیست؟عرزاییل میفرماید: در بهترین حالات و بهترین باغهای عالم برزخ. خداوند هزار ملک را برای انجام دستورات شیخ قرار داده است.
آن عالم پرسید: آیا برای مقام علمی و تدریس و تربیت شاگرد به چنین مقامی دست یافته است فرمود:نه! گفتم: آیا برای نماز جماعت وبیان احکام! فرمود: نه گفتم پس برای چه؟ فرمود: برای خواندن زیارت عاشورا
💥نقل است که مرحوم میرزا، سی سال آخر عمرش زیارت عاشورا را ترک نکرد و هر روز که به سبب بیماری یا امر دیگری نمیتوانست بخواند، نایب میگرفت.
📚داستانهای شگفت،
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه هنوز کودک درونتون زندهس و منتظر یه فرصتین تا بازی کنین😃✈️
حتما گیف بالارو ببینید
آموزش ساخت هواپیمای کاغذی توسط جان کالینز کسی که رکورددار پرواز هواپیمای کاغذی در دنیاست!
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به این پنج دلیل کاربردی پوست موز رو دور نندازید 👌☝️
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
برای تمیزکردن لکه های سرسخت فرش ازقرصهای ماشین ظرفشویی استفاده کنید یک دونه قرص رو بندازید توی لگن آب و مثل شامپو فرش بکشید روی فرش مثل روزاول میشه
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
پوست انار را دور نریزید 👌
دود کردن پوستِ خشک شده انار مثل اسفند، هم ضد عفونی کننده فضاست و ضد سرطانِ و یه جور آنتی بیوتیکه! انار داروی کودکانی هست که مهر و خاک و گچ میخورن و بشدت ضد کمخونیه! انار لکنت زبان را رفع و زبان بازکن معروف کودکه!
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662