eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.9هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
💢شیطان و برصیصا💢 ابن عباس می گوید : در بنی اسراییل عابدی به نام برصیصا زندگی می کرد که بیماران و مجانین را مداوا می نمود . روزی چند برادر ، خواهر دیوانه خود را برای مداوا نزد او آوردند. برصیصا که سخت شیفنه او شده بود فریب شیطان را خورد و با آن دختر نزدیکی کرد و بدین ترتیب او را حامله نمود . هنگامی که از این موضوع اگاه شد برای درامان ماندن از رسوایی پیش آمده او را به قتل رساند و دفن نمود. شیطان هم از این فرصت استفاده کرد و ماجرا را به اطلاع یکی از برادران این دختر رساند و مکان دفن خواهرش را به او نشان داد . این خبر دهان به دهان گشت و همه ی مردم آگاه شدند . وقتی خبر به گوش پادشاه رسید ، دستور داد برصیصا را نزد ا حاضر سازند . برصیصا هم در مقابل پادشاه به عمل زشت خود اعتراف کرد . پادشاه نیز دستور به صلیب کشیدن او را داد . هنگامی که او را بر روی چوب صلیب گذاشتند شیطان به صورت انسان در برابر او حاضر شد و گفت : ای برصیصا !این من بودم که تو را رسوا ساختم آیا اکنون می خواهی از این وضعیت تو را نجات دهم ؟برصیصا هم پذیرفت . شیطان گفت : ابتدا باید برایم سجده نمایی . برصیصا پرسید : چگونه در این حالت سجده نمایم ؟شیطان گفت : با اشاره این کار را انجام ده . او هم با اشاره بر شیطان سجده کرد و بدین ترتیب کافر شد اما از مرگ رهایی نیافت و به صلیب کشیده شد . خدا در قرآن به داستان او چنین اشاره می کند :"کمثل الشیطان اذ قال للانسان اکفر فلما کفر انی برئ منک انی اخاف الله رب العالمین "(حشر/16) @Dastan1224
✍ آیت‌الله بهجت(ره): از خدا بخواهیم که از قرآن، ما را جدا نکند!همچنین از خدا بخواهیم ما را از عترت جدا نکند؛ که عترت با قرآن است و قرآن هم با عترت است. اگر کسی یکی از این دو تا را ندارد، هیچ کدام را ندارد. 📚 به‌سوی محبوب، ص١٢٨ کمی @Dastan1224
انجام مستحبات، خلاف رضایت پدرم هست، چه متوجه بشوند چه متوجه نشوند! عده‌ای گمان می‌كنند صاحبان كرامت، فقط با نمازهای طولانی و روزه‌های زياد به اين مقامات می‌رسند! بله! صاحبان كرامت و اولياء خدا همه اين عبادات را نيز انجام می‌دهند، اما مطلب مهم اين است كه ريشه كرامت آن‌ها تسليم بودن در برابر خداست. كسی كه تسليم خداست، خوابش هم عبادت است! آیت اللّه العظمی بهجت در اوايل جوانی كه در نجف بودند، به امر پدرشان تمام مستحبات را ترك كرده بودند و فقط اشتغال به واجبات داشتند. روزی يكی از دوستان‌شان می‌گويد: اين جا- نجف- كه پدرت نيست و اگر مستحبات انجام دهی که متوجه نمی‌شود؛ پس چرا انجام نمی‌دهی؟ جواب داده بودند: انجام دادن مستحبات، خلاف رضايت پدرم هست!- چه متوجه بشوند چه نشوند- ولی همين آيت الله بهجت در سن شانزده سالگی صاحب كرامت بود و ريشه آن هم حالت تسليم ايشان بود! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش کمی @Dastan1224
💠 جنازه‌ای که کسی بالای سرش حاضر نشد؟! 🔹شيخ بهائى مى گويد : از مردى مورد اطمينان شنيدم ، گنهكارى از دنيا رفت ; همسرش براى انجام مراسم تغسيل و تكفين و تدفين از مردم درخواست كمك كرد ، ولى شدت نفرت مردم نسبت به آن گنهكار به اندازه اى بود كه كسى براى انجام مراسم حاضر نشد ، به ناچار كسى را اجير كرد كه جنازه را به مصلاى شهر ببرد ، شايد اهل ايمان به انجام مراسم اقدام كنند ، ولى يك نفر براى حضور در مراسم حاضر نشد ! 🔹پس جنازه را به وسيله اجير به صحرا برد تا آن را بى غسل و كفن و نماز دفن كند . اما وقتی به @Dastan1224
📔 دزدی مرتبا به دهكده‌ای ميزد، ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺭﺩﭘﺎﯼ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ، ﺷﺒﻴﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺩﺯﺩ، ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ، ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﺵ ﺷﺒﯿﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻩ. ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻃﺮﯾﻘﯽ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ. ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ: ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ؛ ﺩﺯﺩ، ﺧﻮﺩﮐﺪﺧﺪﺍﺳﺖ، ﻣﺮﺩﻡ ﭘﻮﺯﺧﻨﺪﯼ ﺯﺩﻥ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻪﺩﻝ ﻧﮕﯿﺮ، ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻋﺎﻗﻞ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺍﻭﺳﺖ. ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪ ﻭقتی ﺍﺣﻮﺍﻟﺶ ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ می ﺷﺪﻧﺪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺩﺯﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭﻟﯽ ﺩﺭﮎ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ، ﻓﺮﺳﻨﮕﻬﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪﺩﺍﺷﺖ، ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻧﻮﺷﺖ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ. ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺑﺎﺩﯼ، ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ ﺑﻬﺎﻳﺶ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﻭﻟﯽ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ،ﺍﻧﻌﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ. ✍ ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 @Dastan1224
📚 📕 🍃پادشاهی پس از اینکه بیمار شد گفت: "نصف قلمرو پادشاهی‌ام را به کسی می‌دهم که بتواند مرا معالجه کند". 🍃تمام آدم‌های دانا دور هم جمع شدند تا ببیند چطور می شود شاه را معالجه کرد، اما هیچ یک ندانست. 🍃تنها یکی از مردان دانا گفت: "فکر کنم می‌توانم شاه را معالجه کنم. اگر یک آدم خوشبخت را پیدا کنید، پیراهنش را بردارید و تن شاه کنید، شاه معالجه می شود". 🍃شاه پیک‌هایش را برای پیدا کردن یک آدم خوشبخت فرستاد.... 🍃آنها در سرتاسر مملکت سفر کردند ولی نتوانستند آدم خوشبختی پیدا کنند. حتی یک نفر پیدا نشد که کاملا راضی باشد. 🍃آن که ثروت داشت، بیمار بود. آن که سالم بود در فقر دست و پا میزد، یا اگر سالم و ثروتمند بود زن و زندگی بدی داشت. یا اگر فرزندی داشت، فرزندانش بد بودند. خلاصه هر آدمی چیزی داشت که از آن گله و شکایت کند. 🍃آخرهای یک شب، پسر شاه از کنار کلبه‌ای محقر و فقیرانه رد میشد که شنید یک نفر دارد چیزهایی می‌گوید. "شکر خدا که کارم را تمام کرده‌ام. سیر و پر غذا خورده‌ام و می‌توانم دراز بکشم و بخوابم! چه چیز دیگری می‌توانم بخواهم؟" 🍃پسر شاه خوشحال شد و دستور داد که پیراهن مرد را بگیرند و پیش شاه بیاورند و به مرد هم هر چقدر بخواهد بدهند. 🍃پیک‌ها برای بیرون آوردن پیراهن مرد توی کلبه رفتند، اما مرد خوشبخت آن قدر فقیر بود که پیراهن نداشت!!! 👌راز شاد زیستن تنها در قناعت است ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌❖ 📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇 📚 @Dastan1224
✨﷽✨ ✅حكمت های خدا ✍حضرت موسی عليه السلام فقيری را ديد كه ازشدت تهيدستی، برهنه روی ريگ‌بيابان خوابيده. چون نزديك آمد او عـرض كرد : ای موسی ! دعا كن تا خداوند معاش اندكی به من بدهد كه از بی تابی، جانم به لب رسيده است. حضـرت بـرای او دعا كـرد و از آنجا برای مناجات به كوه طور رفت . چند روز بعد ، حضرت موسی عليه السلام از همان مسير باز می‌گشت ديد همان فقير را دستگير كردند و جمعيتی هم اجتماع نموده انـد، پرسيد: چه حادثه ای رخ داده است؟ گفتند: تا به‌ حال پولی نداشت، تازگی مالی بـدست آورده و شراب خورده و عربده و جنگجويی نمـوده و شخصی را كشتـه. اكنون اورا دستگير كرده‌اند تا به عنوان قصاص ، اعدام كنند خداوند در قرآن می فرمايد: اگر خدا رزق را برای بنـدگانش وسعت بخشد، در زمـين طغيان و ستـم می‌كنند. ولو بسط الله الرزق لعباده فی‌الارض. آیه ۲۷ سوره مبارکه شوری. پس حضرت موسی عليـه‌ السلام به حكمت الهی اقرار واز خواهش خود استغفار نمود ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Dastan1224
📚 ما هوا یکسر ابری و مه آلود بود. آسمان پایین آمده بود و جاده را مهِ سنگین پوشانده بود. زن مضطرب بود. گفت: - هیچی معلوم نیست محمد. خطرناکه! کودک گفت: - الان غروبه بابا؟ زن گفت: - نه مامان. ظهر نشده هنوز. کودک گفت: - پس چرا مث غروبا می‌مونه که بابا از سر کار میاد خونه؟ مرد به کودک گفت: - واسه خاطر ابراس بابا. هوای ابری این طوریه. و به زن گفت: - الان نگه می‌دارم. و نگه داشت. در بیابان. در مه اتاقکی مخروبه پیدا بود. مرد گفت: - تو گشنه‌ت نیست اکرم؟ همینجا ناهار بخوریم؟ و پیاده شد. زن هم. و کودک نیز. مه زمین را لیس می‌کشید و می‌جوشید. لایِ حرفِ زن که از مرد می‌پرسید: «جا پهن کنم یا سرپایی می‌خوریم؟»، کودک - شادمان - سمتِ اتاقک دوید. مرد – چشمش به کودک - گفت: - نا ندارم وایسم. زیلو بنداز. زن گفت: - پس تو آتیش درست کن واسه آب جوش. مرد فریاد کشید: - مانی! دور نرو بابا. و رفت پی خشکه هیزم. زن صندوق ماشین را گشود. زیلو بر خاک نرم و نمور گستراند و چارگوشه‌اش را سنگ گذاشت. بقچه از قابلمه می‌گشود که صدای مرد را شنید: - جمع کن بیا این پشت اکرم. ببین چه خبره اینجا... زن گفت: - پهن کردم دیگه. ولش کن. همینجا می‌شینیم. مرد گفت: - تا حالا تو عمرت همچی منظره‌ای ندیدی. بجم تا از کفت نرفته. زن غرولند کرد. خفیف. گفت: - خودت جمع کن. من بشقاب اینا رو میارم. مرد – تند و فرز – زیلو را لوله کرد و زیر بغل گرفت. با دست دیگر بقچه را بر قابلمه مشت کرد و سمت اتاقک مخروبه رفت. زن صندوق ماشین را بست و پشتِ مرد روانه شد. زن همین که منظره را دید ساکت شد. پشت ِ اتاقک دره بود. در دره کلبه‌های روستایی بود؛ با شیروانی‌های رنگ به رنگ. دورتر از کلبه‌ها، مزارعِ رنگ به رنگ بودند. دره در روشناییِ خورشید بود که لوله لوله از سوراخ‌های ابر بر دهکده تابیده بود. در دره درخت بود. لایِ درخت‌ها گوسفندها بودند. گاوها بودند. صدایِ زنگوله می‌آمد. این همه، زیر قوسِ رنگین کمان بود. زن گفت: - وای خدا... چه قشنگ... زن مبهوت بود و مرد به زن که مبهوت بود نگاه می‌کرد و لبخند می‌زد. زن گفت: - چطور ممکنه؟ مرد، رو از زن گرفت و به دره‌ نگاه کرد که همین‌ وقت زنی و مردی که شبیه آن دو بودند، همراهِ پیرمردی از شیبِ دره بالا آمدند. زن ساکت شد. مرد ساکت شد. پیرمرد گفت: - چرا منو یادتون رفت مامان؟ پیرمرد این را گفت و گریه کرد. زن گفت: - تو کی هستی پدر؟ پیرمرد گفت: - منم مامانی. مانی‌.. مرد گفت: - مانی کو اکرم؟ و مانی را صدا کرد و دستِ زن را کشید سمتِ ماشین. کنارِ ماشین زیلو را دیدند که بر زمین پهن است. ماشین در مه بود. مردی و زنی – شبیه آن‌ها - در مه - بر زیلو نشسته بودند. مرد هیزم افروخته بود و بر آتش کتری نهاده بود. دورتر از آنها، کودکی، در مه، دور می‌شد. نویسنده: علیرضا روشن داستان‌های کوتاه جهان...! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ @Dastan1224
♦️معجزه امام رضا♦️ 🌹یکی از معجزات امام رضا ( ع )که اخیرا اتفاق افتاده است: یک عروس و دوماد تهرانی که تازه عروسی میکنن تصمیم میگیرن بنا به اسرار آقا داماد بیان مشهد ولی عروس خانم با این شرط حاظر میشه بیاد مشهد که فقط برن تفریح و دیدن طرقبه و شاندیز و اصلا داخل حرم نروند و زیارت نکنند. درست چند روزی هم که مشهد بودند رو با تفریح و بازار و خرید گذراندند تا اینکه روز آخر شد و چمدونهاشون رو داخل ماشینشون گذاشتند و از هتل خارج شدند.وقتی به میدان پانزده خرداد یا به قول مشهدیها میدون ضد رسیدند آقا داماد وقتی گنبد و گلدسته آقا رو دید ماشین رو نگه داشت و سلامی به آقا داد و مشغول دعا بود که عروس خانم هم دستشو از ماشین بیرون آورد به تمسخر گفت: امام رضا بای بای، خیلی مشهد خوش گذشت؛ بای بای داماد ماشین رو روشن کرد از مشهد خارج شدند.توی راه بودند که عروس خانم خوابش برد. تقریبا نزدیک ظهر بود و چند کیلومتری داشتند تا برسند به نیشابور که ناگهان عروس گریه کنان از خواب پرید و زار زار گریه میکرد.از شوهرش پرسید که الان به کجا رسیدند؟ شوهرش هم جواب داد نزدیک نیشابور هستیم. عروس هم در حالی که گریه میکرد و رنگ پریده گفت برگردیم مشهد داماد هرچی اصرار کرد که چرا؟ ما صبح مشهد بودیم. واسه چی برگردیم عزیزم؟ عروس گفت فقط برگردیم مشهد برگشتند به مشهد و وقتی رسیدند به نزدیک حرم؛ عروس اصرار کرد که برند حرم داماد با ادب هم اطاعت کرد ولی با اصرار فراوان دلیل گریه و اصرار برگشتن و حرم رفتن رو از خانمش جویا شد که عروس خانم اینطور جواب داد : وقتی توی ماشین خواب بودم،خواب دیدم که توی حرم ،امام رضا ایستاده و یکی از خادمها هم داره اسامی زایرین رو برایشان میخونند و امام رضا هم تایید میکنه و برای زوارش مهر تایید میزنن تا اینکه امام رضا گفتند که پس چرا اسم این خانم(عروس) رو نخوندی؟ خادم هم جواب داد که آقا جان ایشان این چند روزی که مشهد آمده بودند به زیارت شما نیامده و اعتنایی به حرم و زیارت شما نداشتند آقا. امام رضا جواب داد که اسم ایشان رو هم توی لیست زایرین ما بنویسید. این خانم وقت رفتن و خروج از مشهد از من خداحافظی کردند و تشکر کردند؛ایشان هم زائر ما بودند. کمی تا @Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اگه براتون سوال شده، چرا دشمن دنبال تخریب چهره تشیع و امام رضاست این فیلم و ببینید ⭕️ رمز موفقیت و الگو شدن ایران در بیان درویش رشیدبن عیسی الجزائري، کارشناس یونسکو: جدّیّت و تواضع ♨️ میخواستم سرویس بهداشتی حرم امام رضا(ع) را تمیز کنم، ایرانی‌ها خندیدند و گفتند باید ۶ماه در نوبت باشی جاروکش حرم، فرمانده سپاه بود! 🌍 دیـــــــده بــــــان @Dastan1224
💠آیت الله : 🍃شخصی پسر نابینایش رانزد مرحوم شیخ جعفر شوشتری برده بود که به جهت استشفای او سوره حمد بخواند. ایشان فرموده بود: ما جوانها هنوز حال و نَفَس پیرها را نداریم، به نزد پدرم بروید. 🍂وی نزد پدر ایشان رفته بود و ایشان هم دست روی چشم بچه گذاشته و مشغول خواندن سوره حمد شده بود، مقداری که خوانده بود بچه گفته بود: 🔹بابا! از میان انگشتانِ آقا می بینم و وقتی که حمد تمام شده بود، همه جا و همه چیز را کاملا دیده بود. @Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸حضرت علی (ع) : استواري دنيا به چهار چيز است، عالمي كه به علم خود عمل كند، و جاهلي كه از آموختن سر باز نزند، و بخشنده اي كه در بخشش بخل نورزد، و فقيري كه آخرت خود را به دنيا نفروشد، پس هرگاه عالم علم خود را تباه كند، نادان به آموختن روي نياورد، هرگاه بي نياز در بخشش بخل ورزد، تهيدست آخرت خويش را به دنيا فروشد. اي جابر! كسي كه نعمتهاي فراوان خدا به او روي آورد، نيازهاي فراوان مردم نيز به او روي آورد، پس اگر صاحب نعمتي حقوق واجب الهي را بپردازد، خداوند نعمتها را بر او جاودانه سازد. و آن كس كه حقوق واجب الهي در نعمتها را نپردازد، خداوند آن را به زوال و نابودي كشاند. 📚 حکمت 372 📚 کمی تا @Dastan1224
🌺 وقتی پیامبر خدا دلش می گیرد. مرحوم : بطری وقتی پر است و می‌خواهی خالی اش کنی، خمش می‌کنی. هر چه خم شود خالی تر می‌شود. اگر کاملا رو به زمین گرفته شود سریع تر خالی می‌شود. دل آدم هم همین طور است، گاهی وقت‌ها پر می‌شود از ، از ، از حرف‌ها و دیگران. قرآن کریم می‌گوید: "هر گاه دلت پر شد از غم و غصه ها، خم شو و به خاک بیفت." این نسخه‌ای است که خداوند برای پیامبرش پیچیده است👌 @Dastan1224
در مسیر بندگی 1197 هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان در هم نکشیده، مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای پوشی نداشتم. به جامع کوفه در آمدم دلتنگ، یکی را دیدم که پای نداشت. سپاس نعمت حق به جای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم. اِلهی وَکمْ مِنْ عَبْدٍ اَمْسی وَاَصْبَحَ سَقِیماً مَوْجِعاً فی اَنَّةٍ وَعَویلٍ یتَقَلَّبُ فی غَمِّهِ لا یجِدُ مَحیصاً وَلا یسیغُ طَعاماً وَلا شَراباً وَاَنَا فی صِحَّةٍ مِنَ الْبَدَنِ وَسَلامَةٍ مِنَ الْعَیشِ کلُّ ذلِک مِنْک فَلَک الْحَمْدُ یا رَبِّ مِنْ مُقْتَدِرٍ لایغْلَبُ وَذی اَناةٍ لا یعْجَلُ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ واجْعَلْنی لِنَعْماَّئِک مِنَ الشّاکرینَ وَلاِلاَّئِک مِنَ الذّاکرینَ. خدای من چه بسا بنده ای که به شامگاهان و صبحگاهان در آمد بیمار و دردمند، در ناله و فریاد، در اندوهش به خود می پیچد و راه گریزی نمی یافت و خوردنی و نوشیدنی گوارایی نمی خورد، و من در تندرستی و سلامت زندگی هستم، همه اینها از توست، پس تو را سپاس ای پروردگار توانای شکست ناپذیر، و بردباری که شتاب نورزی، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و مرا بر نعمت هایت از شاکران و در برابر عطاهایت از ذاکران قرار بده. منبع: دعای جوشن صغیر گلستان سعدی باب سوم در فضیلت @Dastan1224
🐪 تقسیم 17شتر به وسیله امام علی(ع) 🗣گویند شخصی در حال مرگ بود و قبل از مرگش او وصیت کرد: من 17 شتر و 3 فرزند دارم شتران مرا طوری تقسیم کنید که بزرگترین فرزندم نصف آنها را و فرزند دومم یک سوم آنها را و فرزند کوچکم یک نهم مجموع شتران را به ارث ببرند. وقتی که بستگانش بعد از مرگ او این وصیت نامه را مطالعه کردند متحیر شدند و به یکدیگر گفتند ما چطور می توانیم این 17 شتر را به این ترتیب تقسیم کنیم؟ 🔹 و بعد از فکر کردن زیاد به این نتیجه رسیدند که تنها یک مرد در عربستان می تواند به آنها کمک کند، بنابراین آنها به نزد امام علی رفتند تا مشکل خود را مطرح کنند 🍃 حضرت فرمودند: رضایت می دهید که من شترم را به شتران شما اضافه کنم آنگاه تقسیم بنمایم. گفتند: چگونه رضایت نمی دهیم، 👈 پس شتر خویش را به شتران اضافه نمود و به فرزند بزرگ که سهمش نصف شتران بود، نه شتر داد. به فرزند دوم که سهمش ثلث شتران بود، شش شتر داد و به فرزند سوم که سهم او یک نهم بود، دو شتر داد و در آخر یک شتر باقی ماند که همان شتر حضرت بود. @Dastan1224
💼قربون بند کیفتم، تا پول داری رفیقتم !!💵 مردی ثروتمندی پسری عیاش داشت. هرچه پدر نصیحت می کرد که با این دوستان ناباب معاشرت مکن و دست از این ولخرجی ها بردار اینها عاشق پولت هستند، جوان جاهل قبول نمی کرد تا اینکه لحظه مرگ پدرفرا می رسد. پسرش را خواسته و میگوید فرزند با تو وصیتی دارم، من ازدنیا می روم ولی درمطبخ (آشپزخانه) را قفل کردم و کلید آن را به تو می دهم، آنجا یک طناب از سقف آویزان است و هر وقت از زندگی ناامید شدی و راه به جایی نبردی برو و خودت را دار بزن. پدراز دنیا می رود و پسر در معاشرت با دوستان ناباب و زنان آنقدرافراط می کند که بعد از مدتی تمام ماترک و ثروت بجا مانده به پایان میرسد. کم کم دوستانش که وضع را چنین می بینند از دوراو پراکنده می شوند. پسر در بهت و حیرت فرومی رود و به یاد نصیحت های پدرمی افتد و پشیمان می شود اما سودی نداشت. روزی در حالی که برای ناهار گرده نانی داشت کناری می نشیند تا سد جوع (رفع گرسنگی) کند، در همان لحظه کلاغی از آسمان به زیر آمده و نان را برداشته و میرود. پسرناراحت و افسرده با شکم گرسنه به راه میافتد و در گذری دوستانش را میبیند که مشغول خنده و شوخی هستند. نزد آنها رفته سلام میکند و آنها به سردی جواب او را میدهند. سرصحبت را باز می کند ومی گوید گرده نانی داشتم کلاغی آن را برداشت وحال آمدم که روزخود را با شما بگذرانم. رفقایش قاه قاه خندیدند و مسخره اش کردند. پسر ناراحت و دلشکسته راهی منزل می شود و در راه به یاد حرف های پدرمی افتد کلید مطبخ را برداشته قفل آن را باز میکند و به درون میرود. چشمش به طناب داری میافتد که از سقف آویزان است. چهارپایه ای آورده طناب را روی گردنش می اندازد و با لگدی چهارپایه را به کناری پرت میکند که در همان لحظه طناب از سقف کنده شده او با گچ و خاک به همراه کیسه ای کف زمین می افتد. با تعجب کیسه را باز کرده درون آن پراز جواهر و سکه طلا میبنید. به روح پدر رحمت فرستاده و از فردای آن روز با لباسهای گرانقیمت در محل حاضر میشود و دوستانش همدیگر را خبر کرده و یکی یکی از راه میرسند و گردش را گرفته و شروع به چاپلوسی میکنند. او هم وعده گرفته و آنها را برای صرف غذا به منزل دعوت کرده و از طرفی ده نفر گردن کلفت با چماق در گوشه ای پنهان میکند و وقتی همه آنها جمع میشوند به آنها میگوید: دوستان بزغاله ای برای شما خریده بودم که ناگهان کلاغی از آسمان بزیر آمد و بزغاله را برداشت و فرار کرد. دوستان ضمن تائید حرف او دلداریش دادند که مهم نیست از این پیش آمدها میشود و امروز ناهار بازار را میخوریم که در این لحظه پسر فریاد میزند: قرمساق ها، پدرسگ ها در روزگار فقر و محنت بشما گفتم نان مرا کلاغ برد به من خندیدید، حال چطور باور میکنید که کلاغ بزغاله ای را برده است؟ و چماق دارها را خبر می کند و آنها هجوم آورده کتک مفصلی به رفقایش می زنند و از آن روز به بعد طریق درست زندگی را پیش میگیرد. ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Dastan1224
💠 احادیثی که در برنامه حجت الاسلام والمسلمین فرحزاد با موضوع " شرح دعای ۳۹ صحیفه سجادیه (طلب عفو و رحمت از خداوند) " خوانده شد. 🔸 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند : « المُسلِمُ مَن سَلِمَ المُسلمونَ مِن لِسانِهِ و يَدِهِ » 🔹 مسلمان، كسى است كه مسلمانان از زبان و دست او آسوده باشند. ------------------------------------ 🔸 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند : « مَن آذى مُؤمِنا فَقَد آذاني، ومَن آذاني فَقَد آذَى اللّه َ عز و جل، ومَن آذَى اللّه َ فَهُوَ مَلعونٌ فِي التَّوراةِ وَالإنجيلِ وَالزَّبورِ وَالفُرقانِ » 🔹 هر كس مؤمنى را بيازارد، مرا آزرده است و هر كس مرا بيازارد، بى شک، خداوند عز و جل را آزرده است و هر كس خدا را بيازارد، در تورات و انجيل و زبور و قرآن، نفرين شده است. ------------------------------------ 🔸 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند : « مَن سَرَّ مُؤمنا فَقَد سَرَّني ، و مَن سَرَّني فَقَد سَرَّ اللّه َ » 🔹 هر كه مؤمنى را شاد سازد، مرا شاد ساخته و هر كه مرا شاد كند، خدا را شاد كرده است. ------------------------------------ 🔸 رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ـ لِرجُلٍ قالَ : اُحِبُّ أن اُحشَرَ يَومَ القِيامَةِ في النُّورِ ـ : لا تَظلِمْ أحَدا تُحشَرْ يَومَ القِيامَةِ في النُّورِ . 🔹 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به مردى كه عرض كرد : من دوست دارم در روز قيامت با نور و روشنايى به محشر آيم ـ فرمود : به هيچ كس ظلم نكن تا روز قيامت در نور و روشنايى محشور شوى. ------------------------------------ 🔸 حضرت امام سجاد (عليه السلام) فرمودند : « كَفُّ الأذى مِن كَمالِ العقلِ ، و فيه راحةٌ للبَدَنِ عاجِلاً و آجِلاً » 🔹 آزار نرساندن، نشانه كمال خرد است و مايه آسايش تن در دنيا و آخرت است. ------------------------------------ 🔸 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند : « مَن أحْزَن مُؤمنا ثمّ أعطاهُ الدُّنيا لم يَكُنْ ذلكَ كَفّارتَه ، و لم يُؤْجَرْ عَلَيهِ » 🔹 هر كه مؤمنى را اندوهناك سازد و سپس دنيا را به او بدهد، آن اشتباهش جبران نمیشود و در برابر آن پاداشى نمى‌بيند. ------------------------------------ 🔸 امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) فرمودند : « أفضَلُ المَعرِفَةِ مَعرِفَةُ الإنسانِ نَفسَهُ » 🔹 برترين شناخت، خود شناسى انسان است. ------------------------------------ 🔸 امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) به جناب کمیل فرمودند : « یَا کُمَیْلُ إِنَّ الْأَرْضَ مَمْلُوَّهًْ مِنْ فِخَاخِهِمْ فَلَنْ یَنْجُوَ مِنْهَا إِلَّا مَنْ تَشَبَّثَ بِنَا وَ قَدْ أَعْلَمَکَ اللَّهُ أَنَّهُ لَنْ یَنْجُوَ مِنْهَا إِلَّا عِبَادُهُ وَ عِبَادُهُ أَوْلِیَاؤُنَا » 🔹 ای کمیل! زمین از دام‌های شیطان‌ها پر است و هرگز کسی از آن‌ها نجات پیدا نمی‌کند مگر اینکه چنگ به دامن ما بزند؛ خداوند [در قرآن] به تو فهمانده که جز بندگان خدا کسی از آن دامها نجات پیدا نمی‌کند و بندگان خدا، دوستان ما هستند. ------------------------------------ 🔸 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند : « إنَّ الشَّیطانَ اثنانِ: شَیطانُ الجِنِّ وَ یُبَعَّدُ بـ لاحُولَ وَلاقُوَّۀَ إلاّ بِاللهِ العَلِّی العَظِیمِ، وَشِیطانُ الإنْسِ وَیُبَعَّدُ بِالصَّلاۀِ عَلیَ النَّبیِّ وَآلِهِ » 🔹 شیاطین دو گروه‌اند؛ شیاطین جنّی که با ذکر لاحُولَ وَلاقُوَّۀ إلاّ بِاللهِ العَلِّی العَظِیمِ رانده می‌شوند، و شیاطین انسی که با صلوات بر محمّد و آل محمّد [شر و آزارشان] از شخص دور می‌شود. کمی تا @Dastan1224
💠در قیامت كسی نمی‌تواند بخوابد💠 🍃حضرت آیة الله جوادی آملی در توضیح آیه شریفه فَإِذَا هُم بِالسَّاهِرَةِ (نازعات 14) نکته زیبایی فرمودند: 📖به تعبير قرآن كريم، يكی از القاب صحنه قيامت ‌«ساهرة‌» است. "‌ارض ساهرة‌" به آن بيابانها و زمین‌هایی می‌گويند كه در اثر شدت ترس، كسی خوابش نمي‌برد، ✔️چون ‌«‌سَهَر» يعنی بيداری. آنهايي كه پنجاه هزار سال معطل‌اند خوابشان نميبرد؛ ⁉️مگر غم ميگذارد انسان بخوابد؟!.. ⁉️مگر انسان متوحش خوابش می‌برد؟! ‼️پنجاه هزار سال ناچار است بيداری بكشد! اما برای مؤمن واقعی اين پنجاه هزار سال به اندازه يك نماز واجب است. ⚜حضرت فرمود: «و الذي نفس محمّد بيده» اين روز طولانی برای مؤمن كوتاه‌تر از نماز واجب است. يك نماز چهار ركعتی مگر چقدر وقت مي‌خواهد؟! ❇️آن‌كه حسابش پاك است خدا با او به عنوان سَرِيعُ الحِساب رفتار ميكند. 📿برگرفته از بیانات حضرت آیت الله جوادی آملی در خطبه‌های نمازجمعه (8 فروردین 76 از سایت اسراء) کمی تا بهجت🌷 @behjat135 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 بچه‌ها اینجوری بی‌ایمان میشن! ☑️ نکته‌ای ظریف در مورد خراب شدن پایه‌های ایمان در فرزندان توسط یک رفتار غلطِ پدر و مادر 👤 استاد پناهیان کمی @Dastan1224
🖍 آیت الله بهجت (ره) : ✍ خوب است انسان در هر کار که پیش می‌آید و می‌تواند آن را انجام دهد، را بشمارد و خود را از آن ننماید... 👌زیرا فردای به هر یک از آنها شدیداً خواهیم شد. 📚 در محضر بهجت، @Dastan1224