eitaa logo
داستان و پند. ........ اخبار فوری اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.7هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
💥💫💥💫💥💥💫💥 *رمان شهدایی*💕 بسم الله الرحمن الرحیم رسیدم دفتر البته با ۵دقیقه تاخیر مثل همیشه کلاس با قرآن و دعای فرج شروع شد دخترا موضوع بحث چیه ؟ زینب ✋:امامت و فلسفه غیبت بچه ها لطفا یه نفر آیه ۱۲۴بقره را بخونه مهدیه ✋:خانم من بخونم -بخون عزیزم بچه ها طبق این آیه امامت بالا نبوت عامه است یعنی نبوت به دو جز تقسیم میشه ۱.نبوت عامه ۲.نبوت خاصه نبوت خاصه که دارای مقام امامت هست تنها دو نبی دارا بودن حضرت ابراهیم (ع) و حضرت محمد(ص) اسلام به دو شاخه اصلی اهل تشیع و اهل تسنن تقسیم میشود در اهل تشیع امامت منصب فوق نبوت است امام از جانب خداوند انتخاب میشود تمامی ویژگی های نبی بجز دریافت و ابلاغ وحی دارد اما در اهل سنت این سمت میتوان با جنگ و خونریزی و یا با وصیت قبلی بدست آورد و سمت مردمی است علل غیبت امام زمان امام غایب است چون مردم تمام: ۱.امامای قبل به شهادت رساندن یعنی حفظ جان ۲.آزمایش ایمان آدمی در عصر غیبت ۳.عدم بیعت امام با ظالمان امام حسین(ع) و حضرت زهرا(ص) و حضرت مهدی(عج) فقط با خلفای جور بیعت نکردن سایر ائمه بخاطر مصلحت اسلام تقیه کردن بچه ها بحث تا همین جا تموم هفته بعد کلاس نیست هفته بعدش کلاس جمکرانه التماس دعا ... نام نویسنده: بانو.....ش آیدی نویسنده 🚫کپی فقط بشرط هماهنگی با نویسنده حلال است 📖📚📖📚📚📖📚📖📚📖📚 💥💫💥💫💥💫💥💫 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍂🍃🍂 از امیر براتون بگم از اون روز تو کافی شاپ به بعد ندیدمش اما مدام پیام میده و زنگ میزنه حالمو میپرسه منم به ناچار جوابشو میدم که یه موقع پشیمون نشه هرچند که حواسم هست خیلی بهش رو ندم که دور برنداره. روزی که بهم گفت کمکم نمیکنه خیلی دلم شکست، خونه که رفتم کلی گریه کردم کلی‌ام پشیمون شدم که اصلاً چرا بهش گفتم، ولی بعدش که پیامش اومد و گفت که حاضره کمکم کنه واقعاً خوشحال شدم. میدونم خیلی وقتا دلشو شکستم اما اون خودش درک میکنه یعنی باید درک کنه، چون خودش میدونه من عاشقش نیستم و از کسی که عاشق نیست نباید توقع رفتاربا عشق رو داشت. الان به فکر اینم که چجوری ترتیب یه قرار 4 نفررو بدم، منو امیر با سوین و فرزاد! یکم فکر کردمو بعدش به فرزاد زنگ زدم من: سلام فرزاد: به سلام خوبی؟ من: ممنون، مزاحم که نشدم؟؟ فرزاد: نه بابا اتفاقاً خوشحال شدم من: زیاد وقتتو نمی‌گیرم فقط می‌خواستم یچیزی بهت بگم فرزاد: جانم بگو من: البته چون خودت گفتی جای داداشمیو میتونم روت حساب کنم میخوام بهت بگم فرزاد: برا من افتخاره وروجک تو حرفاتو به من بزنی من: مسخرم نکن دیگه فرزاد: مسخره کدومه بگو ببینم چیشده من: من یه چند وقتیه با یه آقایی آشنا شدم، البته همکلاسیمه ولی چند وقتیه رابطمون داره یه شکل دیگه میشه فرزاد: چه شکلی؟ میخواید ازدواج کنید؟ من: نه فعلاً که برا ازدواج زوده، قصد داریم یه مدت با هم باشیم بیشتر همدیگرو بشناسیم بعد اگه دیدیم اخلاقامون به هم میخوره همه چیو رسمی کنیم فرزاد: فکر بدی‌ام نیست فقط این چند وقت به اصطلاح آشنایی باید یه حریموچارچوبی داشته باشه، این آقا قابل اعتماده؟؟ من: منم برا همین زنگ زدم، از نظر من که خوبه حالا گفتم اکه میشه یه قرار بزاریم تو هم ببینش نظرتو بده فرزاد: باشه مسئله‌ای نیست یروز 3 تایی میریم بیرون من: میخوای 4 تایی بریم؟ فرزاد:4 تایی؟ من: آره سوینم بیار بزار به هممون خوش بگذره فرزاد: مراسم آشناییه یا تفریح؟ من: حالا چه اشکالی داره ضمن آشنایی یه کوهی جنگلی جایی‌ام بریم؟ فرزاد: بدم نیست باشه من: فقط؟؟ فرزاد: جانم من: فعلاً نمیخوام کسی چیزی بدونه به سوینم سفارش کن فرزاد: باشه متوجه شدم حتماً من: پس روزو جاشو بهت زنگ می‌زنم میگم فرزاد: منتظرم من: فعلاً خدافظ فرزاد: مواظب خودت باش، خدافظ بعدش به امیر زنگ زدمو جریانو بهش گفتم، گفت غروب میام دنبالت بریم بیرون راجبه اینکه جلو فرزاد باید چی بگیمو چیکار کنیم حرف بزنیم یه جای مناسبم برا روز قرار انتخاب کنیم. نزدیک 5 عصر بود که پیام داد سر خیابونتونم، منم به بابا که خونه بود گفتم میرم از یکی از همکلاسیای زبانم جزوه بگیرم به سرخیابون که رسیدم سریع سوار شدموامیرم سریع راه افتاد. امیر: سلام بانو من: سلام امیر: اصل حال خانوم رادمنش چطوره؟ من: مرسی خوبم امیر: خدارو شکر، کجا بریم؟ من: نمیخواد جایی بریم همینجا تو ماشین حرف می‌زنیم بعدشم میریم خونه امیر: نه ممنون من مزاحم نمیشم من: منظورم این بود هرکی بره خونه خودش بعدم نگاش کردم که دیدم داره موذیانه لبخند میزنه امیر: خب شیده جان قراره با هووی بنده و هووی جنابعالی کجا بریمو چیا بگیم؟ با اخم بهش نگاه کردمو گفتم: هووی تو کیه؟ امیر: اون فرزاده... نزاشتم حرفشو ادامه بده سریع گفتم: نبینم به فرزادچیزی بگی. امیر: چیشد؟؟؟ بزار همین الان بهت بگم بخوای جلو من هی از اون پسره طرفداری کنی بجون خودت یکاری دست جفتمون میدم ادامه دارد..... @dastanvpand 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌸🌼🌸🌼