🌀🔷🔹🌸🌀🔷🔹🌸🌀🔷🔹
🔷🌸
🔹
#هفت_چیز_مسخره
✨امام رضا عليه السلام فرمود هفت چيز بدون هفت چيز ديگر مسخره است:
1⃣ كسى كه به زبان استغفار كند و در دل پشيمان نباشد خود را مسخره كرده.
2⃣ كسى كه توفيق از خدا بخواهد و كوشش نكند خود را مسخره كرده.
3⃣ كسى كه بهشت خواهد و بر سختيها صبر ننمايد خود را مسخره كرده.
4⃣ كسی كه از آتش🔥به خدا پناه برد و از لذت دنيا دست نكشد،خود را مسخره كرده.
5⃣ كسی كه مرگ را ياد كندو آماده آن نشود خود را مسخره كرده.
6⃣ كسى كه خدا را ياد كند و مشتاق ديدار او نباشد ،خود را مسخره كرده.
7⃣ كسی كه در گناه اصرار ورزد و بدون توبه از خدا طلب عفو و بخشش كند خود را مسخره كرده✨
📚 تحرير المواعظ العددية،ص470
•┈••✿🌸✿••┈•
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌷جای خدا نباشیم!
🔹روزی در نماز جماعت موبایل یه نفر زنگ خورد.
زنگ موبایل آن مرد ترانه ای بود.
بعد از نماز همه او را سرزنش کردند
و او دیگر آنجا به نماز نرفت.
🌿 همان مرد به کافه ای رفت و ناگهان قلیان از دستش افتاد و شکست.
مرد کافه چی با خوشرویی گفت اشکال نداره، فدای سرت...
او از آن روز مشتری دائمی آن کافه شد.
حکایت ماست:
🔅جای خدا مجازات میکنیم،
🔆جای خدا میبخشیم،
🔅جای خدا...
🌿 اون خدایی که من میشناسم
اگه بنده اش اشتباهی بکنه، اینجوری باهاش برخورد نمیکنه.
شما جای خدا نیستی اینو هیچوقت یادت نره.
🔹چقدر خوبه که اگه کسی اشتباهی میکنه با خوشرویی باهاش برخورد کنیم نه این که با خشم تحقیرش کنیم و باعث ترک اعمال خوب بشیم...
______________________
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘
🌼☘🌼
☘🌼
🌼
#خیلی_زیباست
#داستان_کوتاه_پند_آموز
💭توی یک جمع بی حوصله نشسته بودم ، طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم
خواندم سه عمودی
یکی گفت: بلند بگو
گفتم یک کلمه سه حرفیه
نوشته: ازهمه چیز برتر است
حاجی کنارم بود ، گفت: پول
تازه عروس مجلس گفت: عشق
شوهرش گفت: یار
کودک دبستانی گفت: علم
حاجی پشت سرهم میگفت: پول، اگه نمیشه طلا، سکه
گفتم: حاجی اینها نمیشه
گفت: پس بنویس مال
گفتم: بازم نمیشه
گفت: جاه
خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه
مادر بزرگ گفت:
مادرجان، "عمر" است.
سیاوش که تازه از سربازی
آمده بود گفت: کار
ديگری خندید و گفت: وام
یکی از آن وسط بلندگفت: وقت
خنده تلخی کردم و گفتم: نه
اما این را فهمیدم
تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی، حتی یک کلمه سه حرفی آن هم درست در نمی آید !
هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم
شاید کودک پا برهنه بگوید: کفش
کشاورز بگوید: برف
لال بگوید: حرف
ناشنوا بگوید: صدا
نابینا بگوید: نور
و من هنوز در فکرم
که چرا کسی نگفت:
❤️" خدا "❤️
✔️هر روز با بهترین #داستانها
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
💚امام صادق (ع) :
بر شما باد به كاهو خوردن، كه خونت را تصفیه میكند.
💚امام صادق (ع) :
ترك نكنید شام خوردن را اگر چه سه لقمه با نمك باشد .
هر كس یك شب شام نخورد رگی از رگ های جسمش میمیرد و ابدا زنده نمیگردد.
💚امام رضا (ع) :
داخل شدن به حمام با شكم پر باعث قولنج میگردد.
💚امام صادق (ع) :
اگر مردم خاصیت سیب را میدانستند ، فقط با سیب به درمان مریض میپرداختند.
💚امام صادق (ع) :
هر كس (به) بخورد تا چهل روز حكمت بر زبانش جاری شود.
💚امام صادق (ع) :
هر كس غذا را با نمك شروع كند هفتاد درد و آنچه او نمی داند و خدا می داند از او دفع می گردد.
💚امام صادق (ع) :
نان را گرامی بدارید كه برای ایجاد آن، همه ی موجودات بین عرش و زمین به كار افتاده اند.
💚امام صادق (ع) :
هر چیزی زینتی دارد و زینت سفره سبزی است.
💚پیامبر اكرم (ص) :
بهترین آشامیدنی در دنیا و آخرت آب است.
💚امام صادق (ع) :
اگر آدم گرسنه انار بخورد، سیر میشود و اگر آدم سیر انار بخورد غذایش هضم میگردد.
💚امام علی (ع) :
هركس عمر زیاد میخواهد، صبح زود صبحانه بخورد
💯 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
⁉چه عواملی سبب میشود تا به غیبت دیگران بپردازیم؟!
♦علمای علم اخلاق زمینههای مختلفی برای انجام غیبت برشمردهاند. #حسد، #کینه، #سوء_ظن، #ثروتاندوزی، #منافع شخصی وحزبی و اجتماعی و سیاسی، #خودکمبینی و #خود بزرگ بینی ...و برخی از عوامل و زمینههای انجام غیبت و بدگویی کردن از دیگران است.
#تجسس
#سوءظنّ
🌸خداوند متعال در قرآن کریم روحیه تجسس در زندگی دیگران و سوءظن نسبت به دیگران را
مایه کشیده شدن به غیبت میداند،
📖در سوره #حجرات آیه 12 میخوانیم:
♦« اى کسانى که ایمان آورده اید، از گمانهاى بد درباره دیگران ـ که بسیار هم هست ـ بپرهیزید و به آنها ترتیب اثر ندهید، چرا که پارهاى از گمانها گناه است، و درصدد کشف عیوب مردم برنیایید، و یکدیگر را غیبت نکنید که غیبت مؤمن بسان این است که کسى گوشت مرده برادر خود را بخورد؛ آیا یکى از شما دوست دارد گوشت برادرش را که مرده است بخورد ؟ شما قطعاً از این کار کراهت دارید؛ پس غیبت را نیز ناخوشایند بدانید و از خدا بترسید و به درگاه او از این گناهان توبه کنید که خداوند بسیار توبه پذیر و مهربان است».
#ثروت_اندوزى
♦همچنین در آیات ابتدایی سوره « #الهمزه »، ثروتاندوزی را سبب عیبجویی و غیبت از دیگران دانسته است : ط«واى بر هر عیبجوى غیبت کننده اى، که مالى فراهم آورده و آن را پى در پى شمرده است».
#خود_کمبینی
🌸️حضرت علی(علیه السلام) ناتوانی و خود کمبینی را از زمینههای انجام غیبت میداند و میفرماید: « غیبت کردن، کار شخص ناتوان است».
📚نهج البلاغه،الحکمة461،
📚منتخب میزان الحکمة436
🌸کانال داستان و رمان مذهبی 👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
#مهر_و_مهتاب
#تکین_حمزه_لو
#قسمت_صد_و_یکم
از خدا خواسته با بشقاب غذایش بلند شد و پشت سرم راه افتاد.می دانستم که همه چشم شده اند،اما برایم مهم نبود.پشت میزي در حیاط نشستیم.صورت حسین غرق عرق بود. با خنده گفتم:چی شده حسین؟نکنه کسی،چشمت رو گرفته؟وقتی جوابی نشنیدم،دوباره گفتم:حسین از چی ناراحتی؟حتما از نازي خانم با اون لباس کوتاهش ناراحتی،آره؟حسین نگاهم کرد و گفت:هرکسی مسئول کارهاي خودشه،از دست خودم ناراحتم که چرا امشب اینجا اومدم!رنجیده گفتم:یعنی از خونه ما بدت میاد؟از دوستان و فامیلاي من،خوشت نمیاد؟حسین سري تکان داد و گفت:من به اینجور جاها اصلا عادت ندارم.حرف دوست داشتن و نداشتن نیست.ممکنه خیلی ازاین آدماي لخت و پتی،آدماي خوب و برجسته اي هم باشن،اما ظاهرشون اجازه نمیده که بهشون نزدیک بشی. بعد رو به من کرد و پرسید:مهتاب،یعنی حتی اگه آدم دین و ایمون نداشته باشه،باید اجازه بده هرکس و ناکسی به بدنش زل بزنه؟این ربطی به اعتقاد نداره،مربوط به شخصیت و حفظ آن است.چطور زنی حاضر میشه یک مشت مرد ناشناس که نمی دونه کی و چکاره هستن بهش نگاه کنن و درباره اش هزارو یک فکر ناجور بکنن؟چطور راضی میشن،خودشون رو در حد یک عروسک توخالی پایین بیارن؟وقتی اینطوري لباس می پوشن،انگار میگن آدم ها ما هیچ عقیده و فکر وشخصیتی نداریم که قابل توجه باشد،فقط و فقط همین بدن رو داریم،خوب نگاه کنین!آن وقت همه ناراحتن چرا به زنها مثل یک کالا نگاه میشه؟!
با صدایی گرفته،گفتم:خوب هرکس یک عقیده اي داره،نمی شه که همه رو وادار کرد مثل هم فکر کنن.اونا اینطوري فکر نمی کنن،دلشون می خواد متجدد و زیبا و روشنفکر به نظر برسن.حسین پوزخند زد:آخه طرز لباس پوشیدن که به نوع تفکر ربطی نداره...آدم می تونه پوشیده لباس بپوشه اما شیک و تمیزهم باشه،مگه این دو تا باهم ضدیت دارن؟مثلا خود تو،الان به نظر همه زیبا و شیک به نظر می رسی،حالا چون لباست پوشیده است یعنی عقب مونده اي؟نفس عمیقی کشیدم:ببین حسین،هیچکس نمی تونه بقیه آدم ها رو مطابق عقیده خودش عوض کنه.الان همون آدم هاي لخت وعور هم شاید دلشون می خواد من و تو مثل اونا بشیم،اما مگه می تونن؟...ما هم نمی تونیم. نیمه شب بود و مهمانان کم کم می رفتند.حسین تقریبا اولین نفري بود که خداحافظی کرد و رفت.لیلا هم زود رفت.پرهام موقع خداحافظی با ناراحتی گفت:- با ریشوها می پري! با حرص جواب دادم:تو مامور ثبتی؟پرهام پرسید:ثبت چی؟با تغیر جواب دادم:ثبت پرواز!
وقتی همه رفتند،ساکت و غمگین به سالن کثیف و درهم ریخته خیره شدم.سهیل و گلرخ به خانه شان رفته بودند،صبح زود می خواستند براي ماه عسل به مسافرت بروند.مادرم از خستگی بی حال روي مبل دراز کشیده و طاهره خانم در حال تمیز کردن اتاقها بود.پدرم هم گوشه اي نشسته بود و چاي می خورد.با دیدن من، گفت:- مهتاب،این آقاي ایزدي حزب الهی است؟با خستگی گفتم:چطور مگه؟پدرم جابه جا شد:آخه من ندیدم سرش رو یک لحظه هم بالا بگیره.مثل کش هم هی در می رفت توي حیاط! حوصله جواب دادن نداشتم.رفتم توي اتاقم و روي تخت خواب ولو شدم. صبح با صداي زنگ تلفن از جا پریدم خواب آلود گوشی را برداشتم.صداي حسین بلند شد: - مهتاب،بابات بیداره؟خواب از سرم پرید:بابام؟چه کارش داري؟جدي گفت:می خوام باهاش صحبت کنم.- درمورد چی؟- حالا بعدا می فهمی،بیداره یا نه؟نگاهی به ساعت انداختم.می دانستم هیچکس در خانه بیدار نیست.گفتم:- دیشب خیلی دیر خوابیدیم،هنوز خوابه.می خواي بیدار شد بگم بهت زنگ بزنه.خونه اي؟حسین جواب داد:آره،منتظرم.
هرچقدر غلت زدم،دیگر خوابم نبرد.در فکر بودم که حسین با پدرم چه کار دارد.حدس میزدم می خواهد بابت دیشب تشکرکند.بالاخره نزدیک ظهر پدرو مادر از خواب بیدار شدند.طاهره خانم،شب در اتاق سهیل خوابیده بود تا صبح دوباره کارنظافت را از سر بگیرد.سر میز صبحانه،پیغام حسین را به پدرم دادم و شماره تلفنش که روي یک کاغذ نوشته بودم،سردادم جلویش،پدرم همانطور که چایش را می خورد،گفت:- نگفت چه کار داره؟ - نه،حرفی نزد.با خود شما کار داشت. پدرم از سر میز بلند شد:خیلی خوب بهش زنگ می زنم.الان باید برم شرکت،یک سري کارام مونده.مادرم با ناراحتی گفت:روز جمعه هم شرکت میري؟پدرم دلجویانه گفت:آخه مهناز جون،الان چند روزه براي این عروسی از کار افتادم.فردا باید قیمت یک مناقصه رو اعلام کنم.کار دارم.
#کانال داستان و رمان مذهبی
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#مهر_و_مهتاب
#تکین_حمزه_لو
#قسمت_صد_و_دوم
در دل دعا می کردم حسین حرفی به پدرم نزند.براي اینکه خودم را مشغول کنم،شروع به مطالعه یک کتاب کردم.اما دلم مثل سیر و سرکه می جوشید.پدرم تا بعد از ظهر برنگشت.سهیل و گلرخ براي خداحافظی آمدند و با اشک و گریه مادرم رفتند.بعد لیلا زنگ زد و گفت: - اگه حال داري عصري بریم سینما! بی حوصله گفتم:نه خیلی خسته ام.راستی به شادي زنگ زدي؟دیشب چرا نیامد؟لیلا گفت:آره زنگ زدم.از پله ها خورده زمین،پاش دررفته.می گفت آماده شده که بیاد عروسی از پله ها لیز خورده و قوزك پاش ورم کرده... وقتی گوشی را گذاشتم،هوا تاریک شده بود و هنوز از پدرم خبري نبود.
فصل 33
سرانجام اتفاقی که ازش می ترسیدم افتاده بود. گیج و مات در اتاقم نشسته به فضاي خالی روبرویم که رو به تاریکی می رفت زل زده بودم. خانه در آرامش فرو رفته بود. اما می دانستم این آرامش قبل از طوفان است. آن شب وقتی پدرم به خانه رسید من تقریبا یادم رفته بود که حسین کارش داشت. اما صورت درهم و اخم هاي پدر مرا به فکر انداخت که مبادا به حسین تلفن کرده و چیزي گفته باشد. منتظر ماندم تا پدر خودش سر صبحت را باز کند و این انتظار زیاد طول نکشید.بعد از شام پدرم به اتاق سهیل رفت و مرا صدا کرد . نا خود اگاه دلم فرو ریخت. دست و پایم یخ کرده بود. به سختی وارد شدم. پدرم پشت میز نشسته بود با دیدن من گفت :- بیا بشین .
روي تخت سهیل روبروي پدرم نشستم. منتظر ماندم تا اول پدر صبحت کند. چند لحظه اي هر دو ساکت بودیم عقبت پدرم گفت :- من امروز با آقاي ایزدي تماس گرفتم می دونی چه کار داشت ؟...پرسشگر نگاهش کردم . پدرم بی آنکه منتظر جواب بماند گفت :- نمی دونم با خودش چه فکري کرده که این درخواست رو اصلا مطرح کرده .... بدون مقدمه از من خواست که یک وقت بهش بدم براي خواستگاري! عجب زمونه اي شده . از روي انسانیت و محبت این آدم رو دعوت می کنی تو خونه ات تا چشمش به پول و پله می افته آب دهنش سرازیر می شه. یکی نیست بگه آخه بابا بذاریکی دو روزي بگذره بعد! آخه بگو بچه جون تو رو چه حسابی این حرفو زدي ؟ ننه و بابات کی هستن خودت کی هستی ...پدرم همینطور می گفت و من در سکوت می شنیدم حسابی از دست حسین ناراحت بودم. آخر موقعیت بهتر از این پیدا نکرده بود ؟... با صداي پدرم به خودم آمدم:- مهتاب حالا نظر تو چیه ؟ هان ؟سرم را بالا گرفتم و گفتم : آقاي ایزدي براي ما تقریبا یک نیمچه استاد بود. از نظر علمی و اخلاقی تو دانشگاه نمونه بود. این ترم هم درسش تموم شده و جایی مشغول به کار شده است.پدرم چند لحظه خیره نگاهم کرد و گفت : منظورت از این حرفها چیه ؟ نکنه تو از این بابا خوشت می آد؟
وقتی حرفی نزدم پدرم بلند شد و شروع کرد به قدم زدن در اتاق با حرص شروع کرد به حرف زدن :- از تو انتظار نداشتم چنین عکس العملی از خودت نشون بدي. اون همه خواستگار سر و پادار رو رد کردي براي این ؟براي این آدم ؟ در هر حال بهت بگم این پسره چشم به پول تو داره . من یکی هم اصلا چنین اجازه اي بهش نمی دم .بعد از اتاق رفت بیرون و در را محکم بهم کوبید. اشک هایم نا خودآگاه سرازیر شدند. از دست حسین حسابی عصبانی بودم. سریع تلفن را برداشت و شماره خانه اش را گرفتم . تا گوشی را برداشت گفتم : آخه تو چرا آنقدر سرخود و لجبازي ؟ از این وقت بهتر پیدا نکردي ؟صداي حسین ساکتم کرد : مهتاب این بازي مسخره رو بس کن وقت مناسب! وقت مناسب ! الان نزدیک به دوساله که تو دنبال وقت مناسبی اما من دیگه نستم. من باید تکلیفمو روشن کنم. تو این مدت همش به حرف تو گوش کردم اما بی نتیجه !دیگه دوست ندارم برام تکلیف تعیین کنی اگه منو دوست داري و می خواي باهام ازدواج کنی دیگه بسپاردست خودم که با پدر و مادرت روبرو بشم.با حرص گفتم : بفرما این گوي و این میدان.بدون اینکه منتظر جوابش باشم گوشی را محکم روي دستگاه کوبیدم.
کانال داستان و رمان مذهبی
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#نکته_های_مجرب
*🌸 چون خواهی کاری را ابتدا(شروع)کنی بگو:
«رَبَّنا اتِنا مِن لَدُنکَ رَحمَهً وَ هَیِّئ لَنا مِن اَمرِنا رَشَداً.»
*🌸 چون خواهی دشمن تورا نبیند بگو:
« وَجَعَلنا مِن بَینِ ابدیهِم سَدّاً وَ مِن خَلفِهِم سَدّاً فَاَغشَیناهُم فَهُم لا یُبصِرون»
*🌸 چون اندوهی رسد،بگو:
«لا اِله الّا اللهَ العَلی الحَکیم لا اِله اِلّا اللهُ رَبَُ العَرشِ العَظیم»
*🌸 چون وارد بازارومحل کسب می شوی،بگو:
«لا اِله الّا اللهَُ وَحدَهُ لاشریکَ لَهُ،لَهُ المُلکُ وَ لَهُ الحَمدُ،یُحیی وَ یُمیتُ وَ هُوَ حَیٌّ لا یَمُوتُ بِیَدِهِ الخَیرُ،وَ هَوَ عَلی کُلِّ شیءٍ قدیر»
* 🌸چون خواهی زبان کسی را که بدگوئی می کند ببندی،بگو:
«صُمٌّ بُکمٌ عُمیٌ فَهُم لا یَعقِلونَ
صُمٌّ بُکمٌ عُمیٌ فَهُم لا یَرجِعونَ.»
*🌸 چون خواهی از گناه توبه کنی بسیار در سجده بگو:
«لا اِله اِلّا اَنتَ سُبحانَِکَ اِنّی کُنتُ مِن الظّالمین»
*🌸 برای شوهردادن دختر بسیاربگو:
«یَرجُونَ تِجارهً لَن تَبُورَ»
* 🌸چون خواهی از مکر دشمنان در امان باشی وکارهایت را به خدا واگذارکنی بگو:
«اُفَوِّضُ اَمری اِلَی الله اِنَّ اللهَ بَصیرٌ بِالعِبادِ»
*🌸 برای برآمدن حاجات و نیازها در شرایط سخت، بگو:
«اَمَّن یُجیبُ المُضطَّرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السّوء»
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 •┈••✾🍃🍂🍃✾••┈•
🌷زيارة فاطمة الزهراء عليها السلام🌷
🌸اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ نَبِىِّ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ حَبيبِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَليلِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ صَفىِّ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ اَمينِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ اَفْضَلِ اَنْبِياءِ اللهِ وَرُسُلِهِ وَمَلائِكَتِهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِّيَةِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سِيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمينَ مِنَ الاَْوَّلينَ وَالاْخِرينَ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللهِ وَخَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيِّدَىْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الصِّدّيقَةُ الشَّهيدَةُ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ ، اَلسـَّلامُ عـَلَيْكِ اَيَّتـُهَا الْفاضِلـَةُ الزَّكِيـَّةُ ، اَلسـَّلامُ عـَلَيْكِ اَيَّتـُهَا الْحَوْراءُ الاِْنْسِيَّة
🌹واسه بقیه هم بفرستید
تا همه سلام بدن به بانوی
دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س)🌹
http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
•┈••✾🍃🍂🍃✾••┈•
🔴زمین جسد "لواط کار" را بیش از سه روز نگه نمیدارد!
✳️غلامی را آوردند پیش عمر وگفتند: اومولایش را کشته است.
عمر دستور داد غلام رابه عنوان قصاص بکشند.
🌺حضرت علی(علیه السلام) ازجریان باخبر شد، غلام را خواست و از اوپرسید: آیا تو مولایت راکشته ای؟
❄️گفت:آری.
🌸حضرت فرمود:چرا او را کشته ای؟
⚡️گفت:او به خاطر امیال نفسانی آمد پیش من و بر من غلبه کرد و با من لواط کرد،من هم او را کشتم.
🌺حضرت از اولیای مقتول پرسید:
آیااورادفن کرده اید؟گفتند بله.
پرسید:چه موقع او را دفن کرده اید؟گفتند:همین الان.
🌷حضرت به عمرگفت:این غلام راحبس کن تاسه روز ودستوردیگری درمورداوجاری نسازتا سه روز تمام شود بعد از سه روزبه اولیای مقتول بگو تا بیایند اینجا.
✳️وقتی سه روز تمام شد اولیای مقتول آمدند پیش حضرت علی(علیه السلام) وبه اتفاق عمر رفتند سر قبر مقتول.
🌸سپس فرمود:قبر را بکنید.قبر را کندند تابه لحد رسیدند.
حضرت فرمود:جنازه رابیرون آورید.
💥به داخل قبرنگاه کردند دیدند کفن مقتول هست اماخودش نیست،گفتند:جنازه ای درقبرنیست!
🌺حضرت علی(علیه السلام)گفت:
الله اکبر،الله اکبر...
🍀قسم به خدا من دروغ نمی گویم،زیرا از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود:
🔴هرکس از امت من عمل قوم لوط را انجام دهد و باهمین حال بمیرد به او مهلت داده میشود تا درقبرقرارگیرد.
🔥وقتی در لحد قبر قرارگرفت بیش ازسه روز در آنجا نمی ماند، بعد از آن او را پیش قوم لوط می برند و در عذاب سخت قوم لوط شریک میشوند و در روز قیامت هم با قوم لوط محشور می شوند...
💥لواط از جمله گناهان کبیره است وعمل زشتی است كه از زمان قوم لوط رواج پيدا كرده است .
🔥آنها پایه گذار این عمل زشت بودند به طوری که قبل از آنان در هیچ قوم وملتی سابقه نداشته است..
📛این عمل زشت بر خلاف طبیعت انسان بوده و موجب سقوط و انحطاط انسان می شود.
🔆اسلام هم به شدت با آن مبارزه کرده و حکم اعدام برای لواط کننده داده است...
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
📗 بحارالانوار،جلد۴،ص۲۳۰،باب۷۱
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💮خوردن میوه با معده خالی:
این متن شما رو آگاه میکنه. تا آخر بخونید و تا میتونید برای همه بفرستید.
دکتر استفان مک با بسیاری از بیماران سرطانی غیرمعمول رفتار میکند.
ایشان قبل از پاک کردن بدن بیماران به وسیله انرژی خورشیدی، به شفای بیماری بیماران در بدن علیه مریضی باور دارند.
متن زیر از ایشان را بخوانید:
این یکی از راهکارهای درمان سرطان است.
احتمال موفقیت من در درمان سرطان حدود %۸۰ است.
بیماران سرطانی نباید بمیرند. علاج سرطان تقریبا پیدا شده است و رمز آن، خوردن میوه است.
چه باور کنید چه نکنید.
من جدا متاسفم برای صدها بیماری که در راه درمانهای رایج میمیرند.
خوردن میوه:
همهی ما فکر میکنیم خوردن میوه به معنی خریدن، خرد کردن و گذاشتن در دهان است!
این، به این آسانی که شما فکر میکنید نیست. خیلی مهم است که بدانید چه وقت و چطور میوه بخورید.
راه درست میوه خوردن چیست؟
میوه را بعد از وعدهی غذایی نخورید.
«میوه را باید با معده خالی میل کنید.»
وقتی میوه را با معده خالی میخورید نقش بزرگی در سیستم گوارش و تامین انرژی زیاد برای کاهش وزن و بقیهی کارهای روزانه ایفا میکند.
میوه، مهمترین بخش مواد غذایی است.
فرض کنید دو تکه نان و تکهای میوه خوردهاید؛ تکهی میوه آماده است مستقیم از گلو وارد معده شود در حالی که نان خوردهشده قبل از میوه مانع آن میشود.
به عبارتی کل وعدهی نان و میوه هدر و فاسد شده و تبدیل به اسید میشوند.
درست زمانی که میوه با غذا تداخل پیدا میکند بقیه مواد باقیمانده فاسد میشوند.
درنتیجه لطفا میوه را با معدهی خالی یا قبل از وعدهی غذایی میل کنید.
شنیدهاید که مردم میگویند:
هر وقت هندوانه میخورم آروق میزنم، وقتی میوهی استوایی میخورم شکمم باد میکند، وقتی موز میخورم احساس اسهالی میگیرم و....
در واقع اگر میوه با معدهی خالی خورده شود هیچ یک از این مشکلات پیش نمیآید.
میوه با بقیه غذاها فاسد میشود و تولید گاز میکند، در نتیجه دچار نفخ میشوید.
سفیدی مو، کچلی، استرس زیاد و حلقهی قهوهای دور چشم اتفاق نمیافتد اگر میوه را با معدهی خالی بخورید.
براساس تحقیقات دکتر هربرت، جز لیمو و پرتقال که اسیدی هستند، همهی میوهها در بدن قلیایی میشوند.
اگر شما رمز خوردن میوه را دریافتید پس راز زیبایی، طول عمر، سلامتی، انرژی، شادمانی و وزن نرمال را یافتهاید.
وقتی میخواهید آبمیوه میل کنید، فقط آبمیوهی تازه میل کنید نه آبمیوهی داخل قوطی، بطری یا پاکت.
حتی آبمیوهی گرما دیده ننوشید.
میوههای پخته نخورید چون هیچ مادهی مفیدی به بدن نمیرساند!!
شما فقط مزهی آن را میچشید، پختن همهی ویتامینها را از بین میبرد.
با این حال خوردن میوهی تازه حتی از نوشیدن آب آن مفیدتر است.
اگر میخواهید آبمیوهی تازه میل کنید آن را جرعهجرعه و به آرامی بنوشید تا با بزاق دهان مخلوط شود قبل از این که ان را قورت دهید.
شما میتوانید ۳ روز «روزه»ی میوه بگیرید تا بدن کاملا تصفیه شود.در طول این ۳ روز فقط میوه بخورید و آبمیوه تازه بنوشید.
لطفا اگر این متن مفید بود برای دوستانتون ارسال کنید 🌺
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🍀داستانی جالب .... بخوانید:
🔻گریه امیرالمؤمنین ؟!
روزی حضـرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نزد اصحاب خود فرمودند:
من دلم خیلی بحال ابوذر غفاری می سوزد خدا رحمتش کند.
اصحاب پرسیدند چطور ؟
مولا فرمودند:
آن شبی که به دستور خلیفه ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای خلیفه به خانه ی او رفتند چهار کیسه ی اشرفی به ابوذر دادند تا با خلیفه بیعت کند.
ابوذر خشمگین شد و به مامورین گفت:
شما دو توهین به من کردید;
اول آنکه فکر کردید من علی فروشم و آمدید من را بخرید ،
دوم بی انصاف ها آیا ارزش علی چهار کیسه اشرفی است؟
شما با این چهار کیسه اشرفی می خواهید من "علی" فروش شوم؟
تمام ثروت های دنیا را که جمع کنی با یک تار موی "علی" عوض نمی کنم.
آنها را بیرون کرد و درب را محکم بست.
♦️مولا گریه می کردند و می فرمودند:
به خدایی که جان "علی" در دست اوست قسم آن شبی که ابوذر درب خانه را به روی سربازان خلیفه محکم بست... سه شبانه روز بود که او و خانواده اش هیچ نخورده بودند .
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💟 داستان کوتاه
شیخی بود که به شاگردانش عقیده می آموخت ، لااله الاالله یادشان می داد ، آنرا برایشان شرح می داد و بر اساس آن تربیتشان می کرد.
روزی یکی از شاگردانش طوطی ای برای او هدیه آورد. شیخ همواره طوطی را محبت می کرد و او را در درسهایش حاضر می کرد تا آنکه طوطی توانست بگوید: لااله الا اللّه !
طوطی شب و روز لااله الا الله می گفت. اما یک روز شاگردان دیدند که شیخ به شدت گریه می کند. وقتی از او علت را پرسیدند گفت : طوطی به دست گربه کشته شد.
گفتند برای این گریه می کنی؟ اگر بخواهی یکی بهتر از آن را برایت تهیه می کنیم.
شیخ پاسخ داد: من برای این گریه نمی کنم.
ناراحتی من از اینست که وقتی گربه به طوطی حمله کرد، طوطی آنقدر فریاد زد تا مُرد...
با آن همه لااله الاالله که می گفت، وقتی گربه به او حمله کرد، آن را فراموش کرد و فقط فریاد می زد. زیرا او تنها با زبانش می گفت و قلبش آنرا یاد نگرفته و نفهمیده بود.
سپس شیخ گفت می ترسم من هم مثل این طوطی باشم! تمام عمر با زبانمان «لااله الاالله» بگوییم و وقتی که مرگ فرارسد فراموشش کنیم و آنرا ذکر نکنیم ، زیرا قلبهای ما هنوز آن را نشناخته است.
داستان و مط💟الب زیبا
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💟 داستان کوتاه
شاه عباسکبیر یک روز گفت: خدا را شکر! همه اصناف در مملکت ایران به نوایی رسیده اند و هیچ کس نیست که بدون درآمد باشد.
💟
سپس خطاب به مشاوران خود گفت: همین طور است؟ همه سخن شاه را تایید کردند. از نمایندگان اصناف پرسید، آن ها هم بر حرف شاه صحه گذاشتند و از تلـاش های شاه در آبادانی مملکت تعریف کردند.اما وزیر عرض کرد: قربانتان بشوم، فقط تنبل ها هستند که سرشان بی کلـاه مانده.
شاه بلـافاصله دستورداد تا تنبلخانه ای در اصفهان تاسیس شود و به امور تنبلها بپردازد. بودجه ای نیز به این کار اختصاص داده شد.کلنگ تنبل خانه بر زمین زده شد و تنبل خانه مجللی و باشکوهی تاسیس شد.
💟
تنبل ها از سرتاسر مملکت را در آن جای گرفتند و زندگیشان از بودجه دولتی تامین شد.
تعرفه بودجه تنبل خانه روز به روز بیشتر می شد، شاه گفت: این همه پول برای تنبل خانه؟ عرض کردند: بله. تعداد تنبلها زیاد شده و هر روز هم بیشتر از دیروز می شود!شاه به صورت سرزده و با لباس مبدل به صورت ناشناس از تنبلخانه بازدید کرد. دید تنبلها از در و دیوار بالـا می روند و جای سوزن انداختن نیست.
شاه خودش را معرفی کرد. هرچه گفتند: شاه آمده، فایده ای نداشت، آن قدر شلوغ بود که شاه هم نمی توانست داخل بشود. شاه دریافت که بسیاری از این ها تنبل نیستند و خود را تنبل جا زده اند تا مواجب بگیرند.شاه به کاخ خود رفت و مساله را به شور گذاشت.
💟
مشاوران هریک طرحی ارایه دادند تا تنبل ها را از غیر تنبل ها تشخیص بدهند ولی هیچ یکی از این طرح ها عملی نبود.سرانجام دلقک شاه گفت: برای تشخیص تنبل های حقیقی از تنبل نماها همه را به حمامی ببرند و منافذ حمام را ببندند و آتش حمام را به تدریج تند کنند، تنبل نماها تاب حرارت را نمی آورند و از حمام بیرون می روند و تنبلهای حقیقی در حمام می مانند.شاه این تدبیر را پسندید و آن را به اجرا درآورد. تنبل نماها یک به یک از حمام فرار کردند.
💟
فقط دو نفر باقی ماندند که روی سنگ های سوزان کف حمام خوابیده بودند. یکی ناله می کرد و می گفت: آخ سوختم، آخ سوختم. دیگری حال ناله و فریاد هم نداشت گاهی با صدای ضعیف می گفت: بگو رفیقم هم سوخت!
داستان و مط💟الب زیبا
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🍎داستانک📝
شخصی تنها کفشی را که داشت برای تعمیر نزد پینه دوز برد.
از آنجا که پینه دوز در صدد تعطیل کردن دکانش بود، به او گفت: فردا برای تحویل کفش هایت بیا.
با ناراحتی گفت: اما من کفش دیگری ندارم که تا فردا بپوشم.
پینه دوز شانه بالا انداخت و گفت: به من ربطی ندارد، اما می توانم یک جفت کفش مستعمل تا فردا به تو قرض بدهم.
فریاد کشید: چی؟! تو از من می خواهی کفشی را بپوشم که قبلا پای کس دیگری بوده؟
پینه دوز با خونسردی جواب داد: حمل افکار و باورهای دیگران تو را ناراحت نمی کند، ولی پوشیدن یک جفت کفش دیگری تو را می آزارد؟
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🍀دختران مومن سه ویژگی دارند:
.
متکبر،بخیل و ترسو هستند!
.
ﺍمیرالمؤمنین ﻋﻠﯽ (علیه السلام) ﻣﯽ ﻓﺮﻣﺎﯾﻨﺪ:
ﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﻣﻮﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﺻﻔﺖ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺑﺪ ﺍﺳﺖ،ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ
.
🍀ﺍﻭﻝ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺘﮑﺒﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ
.
🍀ﺩﯾﮕﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﺮﺳﻮ ﺑﺎﺷﻨﺪ
.
🍀 ﺳﻮﻡ ﻫﻢ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺨﯿﻞ ﺑﺎﺷﻨﺪ
.
ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺘﮑﺒﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﺑﺎ ﻗﺎﻃﻌﯿﺖ ﻭ ﺗﺮﺷﺮﻭﯾﯽ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﺑﺎ ﻋﺸﻮﻩ ﻭ ﺗﺒﺴﻢ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺗﺤﺮﯾﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﭙﺮﻫﯿﺰﻧﺪ
.
ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﻫﻢ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺑﺎ ﺷﺨﺼﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﺩﺍﺭﺩ
.
ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺨﯿﻞ ﺑﺎﺷﺪ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺭ ﺣﻔﻆ ﻣﺎل ﺧﻮﺩ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ،ﮐﻤﺎﻝ ﺩﻗﺖ ﻭ ﻭﺳﻮﺍﺱ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺮﺝ ﺩﻫﺪ ﻭ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﺩﺍﺭ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻫﻤﺴﺮ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺷﺪ.
.
منبع.ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼﻏﻪ
👇👇👇👇
➖➖➖➖ ➖➖ ➖ ➖
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
➖➖➖➖ ➖➖ ➖ ➖
🔰بیماری و انس با عبادت
💠 روزى پیامبر اکرم صلى الله علیه به طرف آسمان نگاه میکرد، تبسمى نمود.
❗️شخصى به حضرت گفت:
یا رسول الله ما دیدیم به سوى آسمان نگاه کردى و لبخندى بر لبانت نقش بست
علت آن چه بود؟
🔶 رسول خدا فرمود:
آرى ! به آسمان نگاه میکردم، دیدم دو فرشته به زمین آمدند تا پاداش عبادت شبانه روزى بنده با ایمانى را که هر روز در محل خود به عبادت و نماز مشغول میشد، بنویسند
ولى او را در محل نماز خود نیافتند.
🔴او در بستر بیمارى افتاده بود.
◽️ فرشتگان به سوى آسمان بالا رفتند و به خداوند متعال عرض کردند:
✍ ما طبق معمول براى نوشتن پاداش عبادت آن بنده با ایمان به محل نماز او رفتیم
ولى او را در محل نمازش نیافتیم، زیرا در بستر بیمارى آرمیده بود.
✨خداوند به آن فرشتگان فرمود:
تا او در بستر بیمارى است، پاداشى را که هر روز براى او هنگامى که در محل نماز و عبادتش بود، مینوشتید، بنویسید.
👌بر من است که پاداش اعمال نیک او را تا آن هنگام که در بستر بیمارى است، برایش در نظر بگیرم.
📚بحارالانوار جلد ۱
⇦ ڪلیڪ ڪنید ⇩⇩⇩
❖═▩ஜ••°❖°••ஜ▩═❖
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
✳️حضرت ولیعصر(ع)وارث انبیاء واهلبیت
(علیهم السلام):
🌟مُفَضَّل از امام صادق (علیه السلام) روایت
مى کند که فرمود:
🔵قائم (علیه السلام)[پس از ظهور] پشت خود را به دیوار کعبه تکیه داده مردم جهان را مخاطب قرار مى دهد و مى فرماید:
🔵هر کس بخواهد آدم و شیث(علیهماالسلام)را ببیند اینک منم آدم و شیث.
🔵هر کس بخواهد نوح و سام(علیهماالسلام)
را ببیند اینک منم نوح و سام.
🔵هر کس بخواهد ابراهیم و اسماعیل(علیهماالسلام)
را ببیند اینک منم ابراهیم و اسماعیل.
🔵هر کس بخواهد موسى و یوشع(علیهماالسلام)
را ببیند اینک منم موسى و یوشع.
🔵هر کس بخواهد عیسى و شمعون(علیهماالسلام) را ببیند اینک منم عیسى و شمعون.
🔵هر کس بخواهد محمد و على (علیهماالسلام) را ببیند اینک منم محمد و على.
🔵هر کس بخواهد حسن و حسین(علیهماالسلام) را ببیند، اینک منم حسن و حسین.
🔵هر کس بخواهد امامها را از اولاد حسین(علیه السلام) ببیند، اینک منم آن امامان معصوم از نسل پاک حسین.
🔵اینک به سخنانم گوش فرا دهید تا شما را از آنچه شنیده و مى دانید و آنچه تا کنون نشنیده و نمى دانید، خبر دهم...
🔵هر کس کتابهاى آسمانى را مى شناسد گوش فرا دهد......
🔴آنگاه امام مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به خواندن کتابهاى آسمانى مى پردازد، و صحیفه آدم و شیث و نوح و ابراهیم - علیهم السلام - را مى خواند، و هم تورات و انجیل و زبور را و سپس قرآن کریم را.
📚بحار الانوار، ج 53، ص 9📚
✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌹🍃🌹🍃🌹
‼️اے شیعہ؛ امام غریبت را دریاب!
#غربت امام زمان:
غربت دو معنا دارد:
1. دورے از وطن
2. كمے ياران
و حضرت #مهدے ( عجل الله فرجہ )
بہ هر دو معنا غريب است.
امام موسے بن جعفر عليہ السلام فرمودند:
" همانا قائم ما یکتا آواره ے غریب پنهان ؛
از خاندانش می باشد که خونخواه پدرش
خواهد بود."
📚 #الفبای_مهدویت ص ۵۱۲.
🌿🌸 اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌿
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#دستور_امام_زمان_برای_حاجات
🍃🍂دستوری از امام زمان
جهت هر حاجتی 🍂🍃
✍ مرحوم سيد شهاب الدين مرعشی نجفی در ملاقات با كه با امام زمان ؏ داشته، آن حضرت بر اين عمل برای طلب هر حاجتی تاكيد داشتند.
↯↻↯↻↯
👈 بعد از نماز صبح سوره «يس»
👈 بعد از نماز ظهر سوره «عمّ»
👈 و بعد از نماز عصر سوره «نوح»
👈 و بعد از نماز مغرب سوره «واقعه»
👈 و بعد از نماز عشاء سوره «ملك» خوانده شود
👈 و نيز تاكيد ميفرمود بر خواندن دو ركعت نماز بين مغرب و عشا و در ركعت دوم آن سوره واقعه خوانده شود.
📚 شیفتگان حضرت مهدی: ۱/۱۳۳
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✳️منتظران ظهور
در زمان حضرت عیسی، زنی بود با خدا و پرهیزگار. وقت نماز که فرا می رسید هر کاری را رها می کرد و مشغول نماز می شد.
روزی مشغول پختن نان بود که وقت نماز فرا رسید. این زن دست از نان پختن کشید و مشغول نماز شد. چون به نماز ایستاد،
شیطان در وی وسوسه کرد و گفت. ای زن!
تا تو از نماز فارغ شوی همه نان های تو می سوزند.
زن در دل خود جواب داد: اگر همه نان ها بسوزد، بهتر است تا این که روز قیامت تنم به آتش دوزخ بسوزد و مورد عذاب خدا قرار بگیرم.
شیطان بار دیگر وسوسه کرد که: ای زن! پسرت در تنور افتاد و بدنش سوخت. زن در دل جواب داد: اگرخدا مقدر کرده است که من در حال نماز باشم و پسرم در آتش تنور بسوزد، من به قضای خدا راضیم و نماز خود را رها نمی کنم. اگر خدا بخواهد او را از سوختن نجات می دهد.
در این حال شوهر زن از راه رسید، زن را دید که مشغول نماز است و تنور هم روشن می باشد. درون تنور نان ها را دید که پخته شده ولی نسوخته است و فرزندش را دید که درون تنور در میان آتش بازی می کند و به قدرت خدا آتش در او اثر نداشت.
وقتی زن از نماز فارغ شد دست او را گرفت و نزدیک تنور آورد و گفت: داخل تنور را نگاه کن. زن دید که فرزندش سالم و نان ها پخته شده اند. زن فورا سجده شکر به جای آورد و خدا را سپاسگذاری نمود.
شوهر فرزند خود را برداشت و پیش حضرت عیسی برد و داستان را برای ایشان تعریف نمود.
حضرت عیسی به او فرمود: ای مرد! برو و از همسرت بپرس چه کار مهمی کرده و با خدای خود چه رابطه ای داشته است؟
این زن کارهای پیامبران را می کند.
مرد پیش همسرش برگشت و از او سوال کرد. زن در جواب گفت: من با خدای خود عهد کرده ام تا زنده ام چند عمل نیک را انجام دهم:
- عهد کرده ام همیشه نماز خود را در اول وقت می خوانم.
- اگر کسی به من ستم کرد و مرا دشنام داد کینه او را در دل نگیرم، و او را به خدا واگذارم.
- هیچ وقت گدا را از در خانه ام مایوس بر نگردانم.
- در کارهای خود به قضای خدا راضی باشم.
- همیشه کار آخرت را بر دنیا مقدم بدارم...
🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
📌داستان #واقعی
⭕️ مردی که راضی به فروش #قلب خود شد!❗️❤️❗️
✅ مردی در #سمنان به دلیل فقر زیاد و داشتن سه فرزند و یک زن (یک پسر 6ساله، یک دختر 3ساله، و یک پسر شیرخوار) قلب خود را برای فروش گذاشت، و از او پرسیدند که چرا قلبت رو برای فروش گذاشتی، اونم پاسخ داده بود چون میدونم اگه بخوام کلیه ام رو بفروشم کسی بیشتر از 20میلیون کلیه نمیخره که با این مبلغ نمیشه یه سقف بالا سر خود گذاشت،
😔 اون مرد حدود چهار ماه در شهرای اطراف به صورت غیرقانونی آگهی فروش قلب با گروه خونO+ گذاشت،
بعد از 4ماه مرد #میلیاردی از #تهران که پسری 19 ساله داشت و پسرش 3سال بود که قلبش توانایی کارکردن را نداشت و فقط با #دستگاه زنده نگهش داشته بودن،
☆ مرد تهرانی چند روز بعد از خواندن #آگهی به سراغ فروشنده قلب میره و باهاش توافق میکنه که 200میلیون تومن قلبش را برای پسرش بخرد،
و مرد تهرانی بهش گفته بود که من مال و ثروت زیاد دارم و دکتر آشنا هم زیاد دارم و به هرچقدر بگن بهشون پول میدم که با اینکه این کار #غیرقانونیه ولی انجامش بدن، مرد فروشنده به مرد تهرانی میگه زن و بچه ی من از این مسئله خبر ندارن و ازت خواهش میکنم اول پول رو به حساب زنم بفرست و بعد من قلبم رو به پسرتون میدم، مرد تهرانی قبول میکنه، و بعد از کلی آزمایشات دکتر متخصص قلبی که آشنای مرد تهرانی بود میگه با خیال راحت میشه این عمل رو انجام داد،
🔻روز #عمل فرا میرسه و مرد فروشنده و اون پسر19 ساله رو وارد اتاق عمل میکنن و دکتر بیهوشی مرد فروشنده رو بیهوش میکنه و زمانی که میخواست پسر19 ساله رو بیهوش کنه متخصص قلب میگه دست نگهدار و فعلا بیهوش نکن، دستگاه داره چیز #عجیبی نشون میده و داره نشون میده که قلب این پسر داره کار میکنه، دکتر جراحی که اونجا بوده به دکتر قلب میگه آقای دکتر حتما دستگاه مشکل پیدا کرده و به پرستاره میگه یه دستگاه دیگه بیار، دستگاه جدید رو وصل میکنن و دکتر قلب میگه سر در نمیارم چطور ممکنه قلب این پسر تا قبل از وارد شدن به اتاق عمل توانایی کار کردن رو نداشت، و میگه تا زمانی که مشخص نشه چه اتفاقی افتاده نمیتونم اجازه ی این عمل رو بدم، و دکتر قلب میره پرونده پسر19 ساله رو چک میکنه و میبینه که تمام اکوگرافی که از قلب این پسر گرفته شده نشون دادن که #قلب پسر مشکل داره و دکتر ماجرا رو برای پدر پسر 19ساله تعریف میکنه و بهش میگه دوباره باید #اکوگرافی و آزمایشات جدیدی از پسرتون گرفته بشه، دکتر قلب سریعا دست به کار میشه و بعد از گرفتن آزمایشات و اکوگرافی میبینه قلب پسر بدون کوچکترین اشکال در حال کار کردنه و پدرش میگه یک اتفاق غیرممکن افتاده و باید دستگاه ها رو از بدن پسرتون جدا کنیم چون قلب پسرتون خیلی عالی داره کار میکنه، پدر پسر به دکتر میگه آقای دکتر تورو خدا دستگاه ها رو جدا نکن پسر من میمیره، دکتر قلب بهش قول میده که اتفاقی برای پسرس پیش نمیاد و دستگاها رو جدا میکنه و میبینه قلب پسر19 ساله بدون هیچ ایراد و مشکلی داره کار میکنه و پدر پسر به دکتره میگه چطور همچین چیزی ممکنه، دکتره بهش میگه فقط تنها چیزی که میتونم بگم اینه که اون فروشنده باعث شده #خدا یک #معجزه به ما نشون بده، پسر19 ساله به پدرش میگه بابا تو اتاق عمل یه آقایی دستشو گذاشت رو قلبم یه چیزی رو به من میگفت و چندبار تکرارش کرد و بهم میگفت پسرم از حالا به بعد قلب تو واسه همیشه توانایی کار کردن رو داره فقط حتما به پدرت بگو که به مرد فروشنده #کمک کنه که بتونه زندگیشو عوض کنه،،،
☘ پدر پسره و دکتر قلب از شنیدن این حرف نمیدونستن باید چی بگن و فقط منتظر شدن تا مرد فروشنده بهوش بیاد، وقتی که مرد فردشنده بهوش میاد پدر پسر و دکتر قلب باهاش صحبت میکنن و بهش میگن تو اتاق عمل نمیدونیم چه اتفاقی افتاد که یهو همه چی تغییر کرد و قلبی که 3سال توانایی کار کردن رو نداشت یهویی بدون مشکل شروع به کار کردن کرد،
🌸 مرد فروشنده بهشون میگه من میدونم چی شده،
و بهشون میگه قبل از اینکه من بیهوش بشم، تو دلم گفتم یا الله خودت میدونی بچه #یتیم و بچه ی بدون پدر یعنی چی و بهش گفتم الله جان قربان آن عظمت و قدرتت که زمین وآ سمان در دستان توست به درگاهت التماس میکنم ؛ همانطور که حضرت مریم را در مسجد قفل شده میوه غیر فصل خوراندی به بچه هام رحم کن؛
🔻دکتر قلب و پدر پسر با شنیدن این حرفا بسیار ناراحت میشن و پدر پسره با چشمای پر از اشک بهش میگه چون تو باعث شدی خدا پسرمو شفا بده 1میلیارد تومن بهت هدیه میکنم که بری زندگیتو تغییر بدی.
🌿💚🌿
خدا گر به حکمت ببندد دری
به رحمت گشاید در دیگری
👌 کانال داستان و رمان مذهبی 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662