eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
70.7هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
ماجرای شنیدنی یک روز قبل از فوت ... استاد شیخ‌ حسین‌ انصاریان: البته باید بگویم که آقای (آیت الله العظمی سید حسین) بروجردی در گریه کردن برای أبی عبدالله(علیه السلام)، حرف اول را می‌زد در روز چهارشنبه که صبح فردای آن روز، ساعت هفت از دنیا رحلت کردند، وقتی روی تخت نشسته بودند، یک روز مانده به رحلت، فرمود: یک نفر را از دفاتر محضر به منزل ما بیاورید، چون پزشک اجازه نمی‌دهد که من از تخت پایین بیایم! اطرافیان ایشان فوراً به یکی از دفاتر ثبت اسناد مراجعه کرده و مسئول مربوطه را سوار ماشین کردند و آوردند ایشان فرمودند: من چند قطعه زمین از مرحوم پدرم در بروجرد دارم، خانه‌ای قدیمی هم در قم دارم، اما پول‌هایی که دارم مِلک خودم نیست و سهم امام(علیه السلام) است، من از زمینِ بروجرد و منزلِ قم را همین الآن در جلوی چشم من بنویس که الحسین(علیه السلام) است و باید برای امام حسین(علیه السلام) خرج شود ایشان نفرمود: بنویس که کتاب‌های من برای عالَم آخرت به دادم برسد، نوشته‌هایم به دادم برسد، عبادات من به دادم برسد، مرجعیت من و مسجد اعظمی که ساختم به دادم برسد بلکه فرمود: همه اینها را بنویس که برای أبی عبدالله(علیه السلام) است تا من امضاء کنم، چون ما حسین است، نه نماز و نه مسجدسازی! 📚 جمادی‌الاول ۱۴۰۰- تهران، حسینیه همدانی‌ها ✾📚 @Dastan 📚✾
✨✨✨✨ 🔆پسر بی‌ادب 🥀سعدی گوید: از سرزمین «دودمان بکر بن وائل» نزدیک شهر نصیبین که در دیار شام قرار داشت، مهمان پیرمردی شدم، یک شب برای من چنین تعریف کرد: 🥀من در تمام عمرم جز یک فرزند پسر که (اکنون) در این جاست، فرزندی ندارم. در این بیابان درختی کهن‌سال است که مردم آن را زیارت می‌کنند و در زیر آن به مناجات با خدا می‌پردازند. من شب‌های دراز به‌پای این درخت مقدس رفتم و نالیدم تا خداوند به من همین یک پسر را بخشید. 🥀سعدی می‌گوید: «شنیدم آن پسر ناخلف، به دوستانش آهسته می‌گفت: چه می‌شد که من آن درخت را پیدا می‌کردم و به زیر آن می‌رفتم و دعا می‌کردم تا پدرم بمیرد؟» 🥀آری، پیرمرد دل‌شاد بود که دارای پسر خردمندی شده، ولی پسر، سرزنش کنان می‌گفت: «پدرم خرفتی فرتوت و سالخورده است.» 📚حکایت‌های گلستان، ص 233 ✾📚 @Dastan 📚✾
✅فوق گناه» چیست؟ ❌ما یک سری گناه به نام «فوق گناه» داریم که از گناه بدتر هستند. اینها خیلی خطرناک هستند. 🚨اگر یکی از اینها با کسی باشد، قرن ها در جهنم گرفتار می‌شود. مثلاً عاق والدین، بداخلاقی، حسود بودن، سوءظن داشتن. یعنی جهنم اخلاق، مهمتر از جهنم اعمال است. 🚨در مورد سوء خلق، پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود:«سُوءُ الخُلقِ ذَنبٌ لا یُغفَر= بداخلاقی گناهی است که آمرزیده نمی‌شود.» یعنی باید آدم به خاطر این گناهان میلیون ها سال در جهنم عالم برزخ بماند. حسادت، بداخلاقی، بددهانی، زودرنجی و ... از این نوع گناهان هستند. اینها گناهان بزرگی هستند. 😱آن‌وقت آدم در قیامت می‌بیند بعضی ها را که در دنیا آنها را برای گناهان ظاهری شان سرزنش میکرده وضع‌شان خیلی بهتر از کسانی هستند که مرتکب چنین گناهانی شده اند. 🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺 ✾📚 @Dastan 📚✾
✨✨✨✨ 🦋🍃هرگز اجازه ندهید ناکامی ها و شکست ها شما را متوقف کند و رویاهای خود را به واقعیت تبدیل کنید 🦋✨صبح زیبای شما بخیر 🦋🍃هر صبح شروع جدیدی برای زندگی است 🦋✨گذشته را فراموش کن و از زمان حال لذت ببر 🦋🍃صبح بخیر دوست خوبم 🦋✨روز خوبی داشته باشی ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🍃🍃🍃 🔆شاید دل به درد آورده 🍁انس گفت: نوجوانی از لشکر اسلام در روز اُحد شهید شد و بر شکمش از شدّت گرسنگی، سنگی بسته بود. پس مادرش، خاک را از صورتش کنار زد و گفت: 🍁«پسرکم! بهشت گوارایت باد.» پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم گفت: «از کجا می‌دانی؟ 🍁شاید سخنان بی‌ربطی گفته باشد (و دلی را به درد آورده باشد) که محاسبه شود و از سخنی که برای او ضرری نداشته (باید برای حقانیت می‌گفت) خودداری کرده باشد.» و در بعضی نسخه‌ها قسمت دوم کلام پیامبر آمده است: «شاید بخل ورزیده به چیزی که از آن کم نمی‌شده است.» 📚راه روشن، ج 5، ص 274 -سنن ترمذی، ج 9، ص 196 ✨✨پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: «یُعذِّبُ اللّهُ اللِّسانَ بِعَذابٍ لا یُعذِّبُ بِهِ شَیئا مِنَ الْجَوارِحَ: خداوند، زبان را عذابی کند که هیچ یک از جوارح را همانند آن عذاب نکند.» ✾📚 @Dastan 📚✾
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 🔆اطاعت در کارهای نیک 🍂پیامبر اسلام صلی‌الله علیه و آله لشکری را به‌سوی جایی فرستادند و شخصی به نام عبدالله بن مخمر را امیر و فرمانده لشکر قرار داد و به لشکر خاطرنشان ساخت که از اوامر او سرپیچی نکنند. 🍂لشکر چون به آن مکان حرکت کرد و به مقصد رسید، روزی فرمانده برای امتحان آنان، آتشی افروخت و امر کرد که ایشان وارد آتش شوند! میان سربازان اختلاف شد که آیا اطاعت او در این مسئله واجب است یا نه؟! 🍂بالاخره جوانی تصمیم گرفت تا به مدینه برود و از پیامبر کسب تکلیف کند. (و به قولی گفت: صبر کنید تا پیامبر بیاید.) 🍂وقتی از پیامبر سؤال کردند؛ حضرت فرمود: «اگر کسی وارد آتش می‌شد، همیشه در آتش جهنم بود، چون اطاعت در معصیت خدا نباشد، همانا اطاعت در کارهای نیک و معروف می‌باشد.» ✨✨نقل شده است که: فرمانده مرد مزاح بود و بعدازآن که خواستند بعضی‌ها وارد آتش شوند، گفت: وارد نشوید که شوخی نمودم. نمونه معارف، ج 1، ص 231 -مجموعه ورام، ص 45 ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🔆ثواب زنان مطیع 🌸✨اسماء بنت یزید انصاری خدمت رسول خدا علیه السّلام رسید، درحالی‌که حضرت در جمع صحابه بودند، عرضه داشت: 🌸پدر و مادرم فدایت؛ من از جانب زنان به سویت آمده‌ام. آگاه باش جانم قربانت، هیچ زنی در شرق و غرب نیست، جز اینکه عقیده و رأیش با من یکی است. خداوند تو را به‌سوی مردان و زنان مبعوث به رسالت کرد، ما به تو و خداوند ایمان آورده‌ایم؛ امّا جنس زنان بسیار مقیّد و در حصار خانه محبوس و دارای کمبودند. در طریق ارضای شهوات مرد خود تسلیم‌اند و مدت‌زمانی حامله به اولاد هستند. ولی مردان به نماز جمعه و جماعت، عیادت بیماران، تشییع‌جنازه، زیارت حج و از همه مهم‌تر جهاد فی سبیل الله، نسبت به زنان برتری دارند. 🌸ما زنان حافظ اموال، خیاط لباس‌ها و مربی فرزندهای شوهر خودیم، آیا در اجر و ثواب با مردان شریک هستیم؟ 🌸رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلّم رو به یاران کرد و فرمود: «گفتاری نیکوتر از گفتار این زن در مسائل دینش شنیده‌اید؟» گفتند: «گمان نمی‌بریم.» 🌸حضرت به اسماء فرمود: «برو تمام زنان دیگر را خبر بده که نیکو شوهرداری و طلب خشنودی همسر و موافقت با شوهر در امور زندگی صحیح، برابر تمام آن بهره‌هایی است که از آن‌همه اعمال نصیب مردها می‌شود!» اسماء از مجلس پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم بیرون آمد، درحالی‌که از شدّت شادی، تهلیل و تکبیر حق بر زبان داشت. نظام خانواده در اسلام، ص 123؛ میزان الحکمه، ج 9، ص 96 ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️حال دلت را به خداوند بسپار؛ 🌸هر روز به قلبت بگو که آرام باش و آن را با اکسیر عشق و توکل به خداوند سیراب کن،🍃 🌸توکل یک واژه نیست و هرگز هزینه ای ندارد، توکل یعنی اعتماد بینهایت به قدرتش، به توانایی و آگاهی پروردگاری که این جهان را بدون ذره ای خطا اداره می کند و می تواند ما را به هر خواسته ای برساند.🍃 🌸شما با توکل کردن به نتایجی می رسید که فکرش هم شوقی بی اندازه در وجودتان ایجاد می کند زیرا در حالت آرامش کامل اتفاقات خوب از راه می رسد.🌸🍃 ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 ! 🌷اواخر عمرش همیشه جبهه بود و ما هم احوالش را از مادرش می‌پرسیدیم. بعد از صحبت در رابطه با جبهه، مادرش می‌گفت: صمد جان می‌گفت می‌خواهم برايت خاک کربلا را بیاورم. به ايشان می‌گفتم پسرجان شما کجا و کربلا کجا؟ مگر می‌شود توی این جنگ بروی برايم خاک کربلا بیاوری؟ اما شهيد صمد خیلی جدی به من قول داد كه خاک کربلا را برايم بیاورد. مادرش می‌گفت دوستاش به من می‌گفتن صمد بعضی وقت‌ها در خاک عراق می‌رود و زیارت امام حسین (ع) هم رفته است، اما خودش چیزی بهم نمی‌گفت. آيا شما هم خاک را در دست های شهید عزیز می بینید؟ همین‌قدر می‌دانم که.... 🌷همین‌قدر می‌دانم که جنازه شهید عزیز چند شبانه روز توی آب بود و این را هم دیدم که همسر شهید صمد و مادرش آن روز که جنازه شهید را آوردند با دستمالی خاک کربلای ایران را که با خون خودش رنگین شد (خاک شهادتگاه شهید) را از دستش پاک می‌کردند و به‌عنوان خاک کربلا و سوغات شهید آن را نگهداری نمودند و مادرش ندبه می‌کرد که می‌دانستم که صمد من به عهدش وفا می‌کند و به من قول خاک کربلا را داده و با خاک کربلا جنازه‌اش آمده. راستی می‌دانید که این شعار تحقق عینی داشته که: این گل پر پر از کجا آمده، از سفر کربُبلا آمده.... برای شما جای تعجب نیست که چگونه ممکن است در آب‌های مواج رودخانه بعد از چندین روز مشتی خاک در دست شهید حفظ شود؟!! 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز صمد طالبی ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ ✾📚 @Dastan 📚✾
🔅 ✍ گر با خداباشی، حکمتش را خواهی فهمید 🔹زمان ازدواج به دیدن دو خواهر رفتم که تقریبا هم‌سن ولی ناتنی بودند. 🔸یکی از آن دختران که کمی زیباتر بود به مذاق من چسبید و انتخاب کردم. بعد از مدتی دیدم بر‌خلاف چهره مظلومش، اخلاق بسیار تند و بدی در پشت سر دارد. خواهر دیگر او بسیار آرام و متین بود، هرچند قیافه زیاد جالبی هم نداشت. 🔹زن من از زن اول پدرزنم بود که مادرش فوت شده بود. در زمان ازدواج نامادری همسرم به من گفته بود که مریم، اخلاق تندی دارد، ولی من روی این حساب که نامادری است و حسادت می‌کند، حرفش را قبول نکردم. 🔸مادرزنم فهمید من با مریم نمی‌سازم، به من پیشنهاد داد که اگر خواستم او را طلاق دهم و دختر او را بگیرم. 🔹تمام دلایل مرا قانع می‌کرد مریم را طلاق دهم، به‌خصوص اخلاق بدش و خودم را سرزنش می‌کردم که عاشق جمال طرف شدم و کمال طرف یادم رفت. و این طلاق منطقی است. 🔸پدر مریم کارگر بود و کار می‌کرد و افسار خودش و زندگی‌اش دست همسرش بود. و می‌دانستم بعد از گذشت مدتی از طلاق این کار را می‌کند. اما چون مریم مادر نداشت، عذاب وجدان گرفته بودم. 🔹و از طرفی، خواهر ناتنی مریم همیشه به من محبت زیادی می‌کرد و من حس می‌کردم، او هم به دست مادرش توجیه شده است. 🔸در این بحران روحی من، یک خواستگار خوبی برای خواهرزنم پیدا شد و او ازدواج کرد. من وقتی به خانه مادرزنم می‌رفتم و خوش‌اخلاقی و مهربانی خواهر‌زنم را با شوهرش می‌دیدم از انتخابم دیوانه می‌شدم. اما می‌دانستم در این صبرم و نوشتن خدا حکمتی است. 🔹سال‌ها گذشت و اکنون بعد از ۱۲ سال که من دو پسر زیبای باهوش و شیرین از مریم دارم، هنوز خواهرزنم صاحب اولاد نشده و نازابودنش قطعی است. 🔸اکنون فهمیدم که اگر خودم را به خدا نسپرده بودم و توکل نکرده بودم و تسلیم سرنوشت نشده بودم، این دو فرزند گل را خدا به من نداده بود و من باید یا زنم را طلاق می‌دادم یا تجدیدفراش می‌کردم چون تحمل بداخلاقی مریم را داشتم ولی تحمل اخلاق نیک خواهرش را بدون فرزند‌آوری نداشتم. 🔰 وَ عَسي‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَکُمْ وَ عَسي‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؛ و بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما بهتر است، و بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بدتر است، و خدا می‌داند و شما نمی‌دانید. (بقره: ✾📚 @Dastan 📚✾
✨✨ ‏ کسی که تفکرش با تو متفاوت است ، دشمنت نیست؛ انسان دیگری است با دیدگاهى دیگر. فقط همین ... ✨✨اگر فقط همین یک اصل را بپذیریم ، روابط مان بهتر خواهد شد و زندگى سرشار از آرامش توام با احترام و درک متقابل را تجربه خواهیم کرد . ✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
‼️خانمهایی که دغدغه مانتو و لباس حجابی دارید ⚠️میری بازار مدل هایی میبینی که اصلا در شأنت نیست که اونا رو بپوشی ... 😔 💰یا قیمتها اینقدر بالاست که... 😔 ما این مشکل رو براتون حل کردیم 😍 🛍مستقیم از تولیدی بخر 🔶 عبا و مانتوهای پوشیده با کیفیت بالا و نصف قیمت مزونهای حجاب 😎✌🏻 🛍فروش حضوری در کرج 😇یه عبا بخر +یه چادر ببر بزن رو لینک و به خانواده بزرگ دُرسان بپیوند https://eitaa.com/joinchat/223346877C929d3d2345
🗯💥💥💥💥🗯 🔆میرزا جواد آقا ملکی 🌼درباره‌ی مرحوم عارف بالله میرزا جواد آقا ملکی (متوفی 1343 هـ ق) نوشته‌اند؛ ابتدای سلوکش بعد از دو سال خدمت استاد عارف خود «ملاحسینقلی همدانی» (متوفی 1311) عرض می‌کند: «من در سیر و سلوک خود به جایی نرسیدم!» 🌼استاد می‌فرماید: «اسم شما چیست؟» عرض می‌کند: «مرا نمی‌شناسید؟ من جواد تبریزی ملکی هستم.» می‌فرماید: «شما با فلان ملکی‌ها بستگی دارید؟» 🌼عرض می‌کند: «بلی و از آن‌ها انتقاد می‌کند.» استاد می‌فرماید: «هر وقت توانستی کفش آن‌ها را که بد می‌دانی پیش پایشان جفت کنی، من خود سراغ تو خواهم آمد.» 🌼میرزا جواد آقا فردا که به درس می‌رود خود پایین‌تر از بقیه شاگردان می‌نشیند و رفته‌رفته طلبه‌هایی که از فامیل ملکی در نجف بودند و او آن‌ها را خوب نمی‌شناخته، مورد محبت خود قرار می‌دهد تا جایی که کفش را پیش پای آنان جفت می‌کند. چون این خبر به آن طایفه که در تبریز ساکن بودند، می‌رسد رفع کدورت فامیلی می‌شود. 🌼بعداً میرزا جواد استاد را ملاقات می‌کند و استاد می‌فرماید: دستور تازه‌ای (بعد از اصلاح فامیلی) نیست، تو باید حالت اصلاح شود و از همین دستورات شرعی بهره‌مند شوی، ضمناً یادآور می‌شود که کتاب مفتاح الفلاح مرحوم شیخ بهائی برای عمل کردن خوب است. 🌼میرزا کم‌کم ترقی می‌کند و به حوزه قم می‌آید و به تربیت نفوس می‌پردازد و عده‌ی زیادی از خواص و عوام از او بهره‌مند می‌شوند… 📚تاریخ حکما و عرفا، ص 133 🦋🦋امام صادق علیه‌السلام فرمود: «صلح دادن بین دو نفر مردم از دو دینار صدقه دادن بهتر است.» 📚اصول کافی، ج 2، ص 167 ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥به دعای امام حسن(ع) کربلایی شد 🎥حجت الاسلام و المسلمین سید حسن علوی - مسجد جامع صفا - ❄️داستان زخم شدن پای امام حسن علیه السلام در مسیر حج ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃 🔆مصلح باید دانا به نزاع باشد 🌾«عبدالملک» گوید: بین حضرت باقر علیه‌السلام و بعضی فرزندان امام حسن علیه‌السلام اختلافی پیدا شد، من خدمت امام رفتم و خواستم در این میان سخنی بگویم تا شاید اصلاح شود. 🌾امام فرمود: تو چیزی در بین ما مگو، زیرا مَثَل ما با پسرعمویمان مانند همان مردی است که در بنی‌اسرائیل زندگی می‌کرد و او را دو دختر بود یکی از آن دو را به مردی کشاورز و دیگری را به شخصی کوزه‌گر شوهر داده بود. 🌾روزی برای دیدن آن‌ها حرکت کرد، اوّل پیش آن دختری که زن کشاورز بود رفت و از او احوال پرسید: دختر گفت: پدر جان شوهرم زراعت فراوانی کرده اگر باران بیاید حال ما از تمام بنی‌اسرائیل بهتر است. 🌾از منزل آن دختر به خانه دیگر دخترش رفت و از احوالش پرسید، گفت: پدر! شوهرم کوزه زیادی ساخته اگر خداوند مدتی باران نفرستد تا کوزه‌های او خشک شود حال ما از همه نیکوتر است. 🌾آن مرد از خانه دختر خود خارج شد درحالی‌که می‌گفت: «خدایا تو خودت هر چه صلاح می‌دانی بکن، در این میان مرا نمی‌رسد که به نفع یکی درخواستی بکنم، هر چه صلاح است آن‌ها را انجام ده.» 🌾امام فرمود: «شما نیز نمی‌توانید بین ما سخنی بگویید، مبادا در این میان بی‌احترامی به یکی از ما شود. وظیفه شما به‌واسطه‌ی پیامبر صلی‌الله علیه و آله نسبت به ما احترام نسبت به همه ما است.» 📚داستان‌ها و پندها، ج 1، ص 134 -روضه کافی، ص 85 🌴🌴امام صادق علیه‌السلام فرمود: «صلح دادن بین دو نفر مردم از دو دینار صدقه دادن بهتر است.» اصول کافی، ج 2، ص 167 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌕 علت مقام معنوی حضرت عبدالعظیم علیه‌السلام✨ 🔵 از (خیاط) نقل شده است که : 🔴 را در عالم معنا زیارت می کند و از او می پرسد: از کجا به این مقام رسیدید؟ ایشان پاسخ می دهد: از راه احسان به خلق. از قرآن، نسخه برداری می کردم و آن نسخه ها را در اختیار مردمی که طالب آنها بودند، می گذاشتم و دستْمزد ناچیزی نصیبم می شد که آن را احسان می کردم. 📚 کیمیای محبّت ص ۲۱۰ ✾📚 @Dastan 📚✾
✍🏻وسط داد و بیداد و دعوا یهو میگفت: "منم!" راستش اونقدری سرم گرم گله و لجبازی بود که توجه نمی کردم توی جواب اون همه حرف فقط نوشته منم! حواسم نبود بپرسم اصلا یعنی چی منم؟! منم چی؟! فحشه، بد و بیراهه؟! چیه این منم! بدتر حرصی می شدم و آتیش معرکه بالا می گرفت و کار می رسید به اونجایی که نباید! یه بار اما وقتی گفت منم، دیگه سکوت نکرد، داد زد: " منم! اینی که داری باهاش می جنگی منم! دشمن نیست، غریبه نیست، رهگذر کوچه و خیابونم نیست، منم! نه شمشیر دستمه، نه سنگر گرفتم جلوت، نه قراره باهات بجنگم، ببین دستام بالاست؟! تسلیمم، نه از ترس و نه بخاطر ناحق بودنم، فقط به حرمت عشقی که تو از یادت می بریش گاهی! یه وقتایی اگه سکوت می کنم دربرابرت برای این نیست که حرفی واسه گفتن ندارم یا نمی تونم جواب حرفاتو بدم، فقط برای اینه که حالیمه قرار نیست خراب کنیم چیزیو، اگه بحثیم هست برای بهتر شدنمونه، یادم نمیره اینی که جلوم وایساده تویی، ولی تو انگار یادت میره اینی که داری زخم رو زخمش می زنی منم، میفهمی؟! منم!" بعد اون تلنگر انگار بزرگ تر شدم، بزرگ تر شدیم جفتمون، حالا اونم خبط و خطایی اگه کنه بهش میگم ببین فهمیدما، هرچند از نظر من درست نبود این کارت ولی چون تویی اشکال نداره، فدای سرت! فقط دیگه تکرار نشه که کلاهمون میره توو هم! ✾📚 @Dastan 📚✾
✨✨✨✨✨ 🍃✨ســـلام صبح بخیر، 🌸🌸 صبح زیبای تون بخیر و نیکی، 🍃✨دلتـون بـی درد و غـصه، 🌸🌸زندگی تون شیرین و عاشقانه، 🍃✨دنیاتون غرق در شـادی و آرامش، 🌸🌸صبحتون بـخیر و شـادی. ✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🦋🦋🦋 🔆ریسمان به گلو 🍂🍂عمرو عاص سیاستمدار مکار که معاویه از افکار او بر ضد امیر مؤمنان علیه‌السلام استفاده می‌کرد، نود سال تا سال 43 هـ. ق عمر کرد. وقتی در حال احتضار افتاد، به‌ظاهر از کرده‌های خود پشیمان شده بود و گریه می‌کرد و می‌گفت: «خدایا! اطاعتت نکردم، از بدی‌ها بازم داشتی و در من اثر نگذاشت.» به ابن عباس که سراغ او آمده بود گفت: 🌱«اکنون مانند کسی هستم که ریسمان به گلویش افکنده و میان زمین و آسمان آویزان است؛ نه با دست به‌طرف بالا و نه با پا به طرف زمین می‌توانم دست یابم.» ✨✨پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «به افراد در حال جان دادن، کلمه‌ی «لا اله الاّ الله» را تلقین کنید.» 📚سفینه البحار، ج 1، ص 281 ✾📚 @Dastan 📚✾
💥💥💥💥💥💥💥 🔆ابوایوب انصاری 🍁یکی از اصحاب بزرگ پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم «ابوایوب انصاری» بود. موقعی که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از مکه به مدینه هجرت کردند، همه‌ی قبایل مدینه تقاضا کردند که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بر آن‌ها فرود آید! پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: 🍁«هر جا شترم نشست، همان‌جا را انتخاب کنم.» تا اینکه نزدیک خانه‌های «بنی مالک بن النجار» رسید در محلی که بعدها درب مسجد پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم قرار گرفت، شتر به زمین نشست. مردم نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آمدند و هر کس او را به خانه‌ی خودش دعوت می‌کرد. ابوایوب فوری خورجین پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را از پشت شتر گرفت و به خانه برد. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: چه شد؟ 🍁گفتند: ابوایوب آن را به خانه خود برد. فرمود: شخص باید همراه بارش باشد و به خانه‌ی ابوایوب تشریف بردند و تا هنگامی موقعی که خانه‌های اطراف مسجد ساخته شد، در خانه‌ی ابوایوب تشریف داشتند. 🍁اول در اتاق پایین و همکف بودند بعد ابوایوب عرضه داشت یا رسول‌الله مناسب نیست شما در طبقه‌ی پایین و ما در طبقه فوقانی باشیم، خوب است شما بالا تشریف ببرید. 🍁حضرت قبول کردند و دستور دادند اثاثیه را به طبقه‌ی فوقانی ببرند. او در تمام جنگ‌ها همانند بدر و اُحد و غزوات در رکاب پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم با دشمنانش می‌جنگید و شهامت‌های بزرگی از خود نشان می‌داد. در جنگ خیبر پس از پیروزی در برگشت پشت خیمه‌ی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نگهبانی می‌داد، وقتی صبح شد، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «بیرون خیمه چه کسی است؟» 🍁عرض کرد: «منم ابوایوب…» دو بار پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: خدا تو را رحمت کند. «آری ابو ایوب از راه احسان با مال و جان این دعای پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نصیب او شد.» 🍂امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام می‌فرماید: «برادر دینی خود را به‌جای سرزنش، احسان و نیکی کن.» نهج‌البلاغه فیض الاسلام، ص 1165 ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🔆یهودی و زرتشتی 🌳مردی یهودی و فقیر، با شخصی آتش‌پرست که ثروتمند بود، به راهی می‌رفتند؛ آتش‌پرست شتری داشت و اسباب سفر نیز همراه داشت؛ از یهودی سؤال کرد: «مذهب و مرام تو چیست؟» گفت: «عقیده‌ام آن است که جهان را آفریدگاری است و او را پرستش می‌کنم و به او پناه می‌برم و هر کس موافق مذهب من می‌باشد، به او نیکی می‌کنم و هر کس مخالف مذهب من است، خون او را بریزم.» 🌳یهودی از آتش‌پرست سؤال کرد: «مرام تو چیست؟» گفت: «خود و همه موجودات را دوست می‌دارم و به کسی بدی نمی‌کنم و به دوست و دشمن احسان و نیکی می‌کنم. اگر کسی با من بدی کند به او جز با نیکی رفتار نکنم به سبب آن‌که می‌دانم جهان هستی را آفریدگاری است.» یهودی گفت: «این‌قدر دروغ مگو که من همنوع تو هستم و تو روی شتر با وسایل مسافرت می‌کنی و من با پای پیاده به تهی‌دستی. نه از خوراک خود می‌دهی و نه سوار بر شترت می‌نمایی.» 🌳آتش‌پرست از شتر پیاده شد و سفره‌ی غذا را در مقابل یهودی پهن کرد. یهودی مقداری نان خورد و با خواهش بر شتر او نشست تا خستگی بگیرد. مقداری راه را که با یکدیگر حرکت کردند، یهودی ناگهان تازیانه بر شتر نواخت و فرار نمود. 🌳آتش‌پرست هرچند فریاد کرد: که ‌ای مرد! من به تو احسان نمودم، آیا این جزای احسان من است که مرا در بیابان تنها بگذاری؟ فایده‌ای نکرد. یهودی با فریاد می‌گفت: «قبلاً مرام خود را به تو گفتم که هر کس مخالف مرام من است، او را هلاک کنم.» 🌳آتش‌پرست رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا! من به این مرد نیکوئی کردم و او بدی نمود، داد مرا از او بستان.» 🌳این گفت و به راه خود ادامه داد. هنوز مقداری راه را نپیموده بود که ناگهان چشمش به شترش افتاد که ایستاده و یهودی را به زمین انداخته و تمام بدنش مجروح و ناله‌اش بلند است. خوشحال شد و شتر خود را گرفت و بر آن نشست و می‌خواست حرکت کند که ناله‌ی یهودی بلند شد: «ای مرد نیکوکار! تو میوه‌ی احسان را چشیدی و من پاداش بدی را دیدم، اینک به عقیده‌ی خودت از راه احسان رو مگردان و به من نیکی کن و مرا در این بیابان رها مکن.» 🌳او بر یهودی رحم و شفقت نمود و او را به شتر خویش سوار کرد و به شهر رساند. 📚جوامع الحکایات، ص 24 -نمونه‌ی معارف، ج 1، ص 29 🔷امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام می‌فرماید: «برادر دینی خود را به‌جای سرزنش، احسان و نیکی کن.» 📚نهج‌البلاغه فیض الاسلام، ص 1165 ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃 ❓ انسانها در اثر وابستگى شديد به دنيا روحشان سنگين و سرگردان است. راه رهايى از آن چيست و وابستگى به دنيا كدام است؟ 🌟 پاسخ: وابستگى به دنيا در نفس خود كمال است و همه لذتها و گرايش هاى انسانى كه در ما هست، موهبت الهى است. اما وقتى اين تعلقات حق را زير پا بگذارد و دروغ را بر راستى ترجيح دهد و كبر را بر فروتنى و حرص را بر قناعت و كينه را بر مهربانى، در اينجا نام آن تعلقات، دنيوى و نفسانى مى شود كه مايه گمراهى و سرگردانى است. ✨✨راه رهايى اين است كه شخص هر چه بيشتر خود را به زيبايى و دانايى و نيكويى وابسته كند و پاى از دايره خوبى و زيبايى بيرون نگذارد. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 . 🌷به بهانه خرید برای منزل از برادرش پول گرفت و تصمیم گرفت برای رفتن به سوریه فرار کند و از تهران اعزام شود. در حین فرار توسط مأمورین ایست و بازرسی مهریز مورد تعقیب [قرار] می‌گیرد. در دل شب به بیابان می‌زند و راه را گم می‌کند. بانویی نقاب به چهره را می‌بیند، شوکه می‌شود. آستین پیراهن دست راستش را می‌گیرد چند قدمی همراهش می‌آید و به او می‌گوید: پسرم برگرد مادرت را راضی کن به ما می‌رسی. (ایشان شهید هجده ساله‌ای است که هر چه اصرار می‌کرد مادرش اجازه نمی‌داد به سوریه برود. در ماه محرم به دنیا آمد و در هفتمین روز ماه محرم در سوریه به شهادت رسید و مزارش در گلزار شهدای کرمان واقع شده است.) 🌹خاطره ای به یاد مدافع حرم محمد علی حسینی : مادر گرامی شهید ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویژه!! کوهنوردی در یک متری زمین منجمد شد!!!!!! شاید می شد نمیره!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!! بیاید ماهم نمیریم! ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🔆وحشت از اتحاد مسلمین 🌾در زمان حکومت عبدالمَلِک مروان، اختلافات داخلی و هرج‌ومرج بین مسلمین به حدی شدید شد که پادشاه روم با وزرای خود مشورت نمود و تصمیم گرفتند تا از موقعیت پیش‌آمده استفاده کرده و لشکری مهیا نمایند؛ تا علیه آنان وارد جنگ شوند. 🌾همه‌ی وزرا این نظر را پسندیدند؛ اما یکی از آنان که باتجربه بود، نسبت به این مسئله متعرض شد. چون علت را از وی پرسیدند، گفت فردا شما را آگاه می‌کنم. 🌾فردای آن روز، بعد از آن‌که جمعی از بزرگان کشور نزد او جمع شده و در انتظار شنیدن جواب او بودند، دستور داد دو سگ مخالف را آوردند و در وسط میدان رها کردند. آن دو سگ بعد از لحظه‌ای به همدیگر حمله کردند و آن‌قدر زد و خورد کردند که خون از بدن آن‌ها جاری شد. 🌾در این هنگام، آن وزیر گرگی یا روباهی را که در اتاقی دیگر آماده کرده بود، بیرون آورد؛ و در وسط میدان، نزد آن دو سگ رها کرد. تا چشم آن دو (سگ) به مخالف افتاد، دست از اختلاف و نزاع برداشته و به آن گرگ حمله‌ور شدند و او را فراری دادند. 🌾وزیر گفت: مَثَلِ شما و مسلمان‌ها، مَثل دو سگ و گرگ است. هرچند مسلمان‌ها اختلاف داخلی دارند، اما به‌مجرد حمله کردن به آن‌ها، اختلافات داخلی را کنار می‌گذارند و به‌طور دسته‌جمعی با شما وارد جنگ می‌شوند. سخن این وزیر، موردپسند شاه و وزرا واقع شد و از جنگ با مسلمین صرف‌نظر نمودند. نمونه‌ی معارف، ج 1، ص 13 -مجانی الادب، ج 2، ص 242 ✾📚 @Dastan 📚✾