.
🌩️ نزول عذاب
محمد بن سنان گوید: نزد امام رضا (علیه السلام) بودم، به من فرمود:
ای محمد، در زمان بنی اسرائیل چهار نفر مؤمن بودند، یکی از آنها نزد سه نفر دیگر رفت که در خانۀ یکی از آنها برای مناظره میان خودشان گرد آمده بودند.
در خانه را کوبید، پس غلام خارج شد و از او پرسید آقایت کجا است؟ گفت در خانه نیست.
آن مرد برگشت و غلام نیز نزد آقای خودش بدرون خانه رفت.
آقایش از او پرسید که بود که در را کوبید؟ گفت فلانی و من در پاسخش گفتم که شما در خانه نیستید.
آقایش خاموش شد و غلام خود را در برابر این کار ملامت و سرزنش نکرد و هیچکدام از آن سه نفر هم از برگشتن آن مؤمن از در خانه غمگین نشدند و به گفتگوئی که داشتند باز روی آوردند.
چون فردا صبح شد، آن مؤمن به قصد دیدار آنها بیرون رفت و به آنها رسید در حالیکه با هم بیرون آمده بودند تا به کشتزاری که یکی از آنها داشت بروند.
پس به آنها سلام کرد و به آنها گفت: من هم با شما بیایم؟ گفتند آری و از آن مرد راجع به کار دیروز عذرخواهی کردند و آن مرد محتاج و ضعیف الحال بود.
در بین راه ابری بر آنها سایه افکند گمان کردند که دنبالش باران است و شتافتد که زودتر به مقصد برسند.
چون آن ابر بالای سرشان استوار گردید، ناگاه از میان ابر یک منادی ندا کرد: ای آتش اینان را بگیر و منم جبرئیل فرستادۀ خدا.
پس آتشی از میان ابر برخاست و آن سه نفر را گرفت و آن مؤمن وحشتزده به جا ماند و در شگفت بود از آنچه بر سر همراهانش فرود آمد،
و سبب آنرا نمیدانست تا اینکه به شهر برگشت و یوشع بن نون وصی موسی (علیه السلام) را ملاقات کرد و آنچه را که دیده و شنیده بود به او خبر داد
یوشع فرمود: آیا نمیدانی که خداوند بر آنها خشم کرد بعد از آنکه از آنها خشنود بود و این خشم برای کاری بود که دربارۀ تو انجام دادند.
پرسید: با من چه کار کردند؟
یوشع کار آنها را به او باز گفت.
او گفت من آنها را حلال کردم و از آنها در گذشتم.
فرمود: اگر این (حلال کردن) پیش از نزول عذاب بود فایده میداد. اما اکنون سودی ندارد و شاید بعد از این برای آنها سودمند افتد.
📔 الکافي: ج٢، ص٣۶۴
#داستان_بلند
🔰 @DastanShia
هدایت شده از 🌺 حدیث شیعه 🌺
خطبه فدکیه حضرت زهرا (س) .pdf
13.04M
🌱
خطبه فدکیه
سخنرانی حضرت فاطمه سلام الله علیها در مسجد النبی که در اعتراض به غصب فدک ایراد شد.
ابوبکر پس از رسیدن به خلافت با انتساب روایتی به پيامبر (ص) مبنی بر اینکه پیامبران از خود ارث نمیگذارند، دهکده فدک را که پيامبر (ص) به فاطمه (س) بخشیده بود، به نفع خلافت مصادره کرد.
حضرت فاطمه (س) پس از بیثمر بودن دادخواهیاش به مسجد پیامبر رفت و خطبهای ایراد کرد که به خطبه فدکیه مشهور شد.
او در این خطبه بر مالکیتش درباره فدک تصریح کرد. همچنین به دفاع از حق حضرت علی (ع) درباره خلافت پرداخت و مسلمانان را بهخاطر سکوت در مقابل ستم به اهل بیت (ع) سرزنش نمود.
💢 @Hadis_Shia 💢
هدایت شده از 🌺 حدیث شیعه 🌺
✨
با سلام و احترام
💠 در ایام شهادت حضرت زهرا
سلاماللهعلیها، به یـاری پـروردگـار
و هـمـراهـی اعضای مـحتـرم کانال
مسابقهای از خطبه مشهور فدکیه
که سخنرانی آن حضرت در مسجد
النبی میباشد، برگزار خواهد شـد.
🎁 جـایـزه نـقـدی این مـسـابـقـه
مبلغ ١٠,٠٠٠,٠٠٠ ریال میباشد که
از بین برندگان مـسـابقـه، به قیـد
قـرعـه به یـک نـفـر اهدا میگردد.
⭕ علاقمندان از امـروز تـا روز
شـهـادت حـضـرت فـاطـمـه (س)
به مدت یک هفته فرصت دارند
بادریافت فایل PDF خطبه فدکیه
و مـطالـعـه آن، در اين مسـابقـه
شرکت نمایند.
برای دریافت خطبه فدکیه 👇
https://eitaa.com/Hadis_Shia/4894
برای شرکت در مسابقه 👇
https://digiform.ir/c2c610bf2b
بـا تـشـکـر
💢 @Hadis_Shia 💢
.
📿 نماز جماعت
شخصی نقل میکرد:
در موقع ورود مرحوم آقا شيخ علی مقدّس (ره) به شهر تهران، من در تهران بودم.
وی راهی خراسان بود ولی از او خواستند، در تهران اقامه جماعت كند. وی دعوت آنها را پذيرفت و نماز جماعت برپا شد.
مردم زيادی در جماعتش حاضر میشدند. اين امر باعث شد تا بعضی به آن مرحوم حسادت ورزند.
در يكی از روزها مرحوم شيخ سوار مركب خود به قصد زيارت شاه عبدالعظيم در حركت بود، با سر به زمين افتاد و از هوش رفت.
او را به بيمارستان منتقل نموده و تحت معالجه قرارش دادند. وی چند هفتهای را در آن جا ماند تا حالش بهتر شود.
در اين مدت آن افراد از اين فرصت استفاده نموده و شايعه انداختند كه شيخ در اثر ضربه مغزی دچار ديوانگی و جنون گشته است.
شيخ وقتی بهبودی يافت، دوباره جهت اقامه جماعت روانه مسجد شد. مسجد را دوباره پر از نمازگذاران يافت.
شخصی که شيخ را همراهی میکرد میگويد، در اثنای راه زمزمهای از شيخ شنيدم كه میگفت:
كجايند افرادي كه نسبت جنون به تو دادهاند تا تو را از چشم مردم ساقط كنند، بيايند و مشاهده كنند كه مسجد پر از نمازگذاران است.
ولی ناگهان ديدم كه شيخ برگشت بدون آنكه وارد مسجد شود و نماز جماعت بخواند، من علت بازگشت را پرسيدم؟
فرمود: چون شك دارم كه اين نماز جماعت برای خدا باشد.
وقتی نمازگذاران از جريان اطلاع يافتند به سراغ شيخ آمدند و هر چه اصرار كردند كه او را به جماعت ببرند قبول نكرد و تا وقتی كه در تهران بود، اقامه جماعت نكرد و سپس روانه مشهد مقدّس شد.
📔 یکصد داستان خواندنی، ص٢۶
#داستان_بلند
🔰 @DastanShia
.
🔵 شکایت همسایه
شخصی آمد حضور رسول اکرم صلىاللهعليهوآله، و از همسایهاش شکایت کرد، که مرا اذیت میکند و از من سلب آسایش کرده.
رسول اکرم (ص) فرمود: تحمل کن و سر و صدا علیه همسایهات راه نینداز، بلکه روش خود را تغییر دهد.
بعد از چندی دو مرتبه آمد و شکایت کرد. این دفعه نیز رسول اکرم (ص) فرمود: تحمل کن.
برای سومین بار آمد و گفت: یا رسول الله این همسایه من، دست از روش خویش بر نمیدارد، و همان طور موجبات ناراحتی من و خانوادهام را فراهم میسازد.
این دفعه رسول اکرم (ص) به او فرمود: جمعه که رسید، برو اسباب و اثاث خودت را بیرون بیاور، و سر راه مردم که میآیند و میروند و میبینند بگذار، مردم از تو خواهند پرسید که چرا اثاثت اینجا ریخته است؟
بگو از دست همسایه بد، و شکایت او را به همه مردم بگو. شاکی همین کار را کرد.
همسایه موذی که خیال میکرد، پیغمبر برای همیشه دستور تحمل و بردباری میدهد، نمیدانست آنجا که پای دفع ظلم و دفاع از حقوق به میان بیاید، اسلام حیثیت و احترامی برای متجاوز قائل نیست.
بنابراین همینکه از موضوع اطلاع یافت، به التماس افتاد و خواهش کرد که آن مرد، اثاث خود را برگرداند به منزل و در همان وقت متعهد شد که دیگر به هیچ نحو موجبات آزار همسایه خود را فراهم نسازد.
📔 اصول کافی: ج٢، ص۶۶٨
#پيامبر #داستان_بلند
🔰 @DastanShia
.
💠 افتخار به همنشینی با امام
احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی نقل کرده است: من و صفوان بن یحیی و محمد بن سنان و عبدالله بن مغیرة با عبدالله بن جندب، همه محضر امام رضا (علیه السلام) وارد شدیم و ساعتی در خدمت آن حضرت نشستیم.
چون برخاستیم آن حضرت مرا فرمود: ای احمد تو بنشین. پس نشستم و شروع کرد با من سخن گفتن. من نیز سؤالهائی مینمودم و پاسخ آنها را میشنیدم.
تا اینکه بیشتر شب گذشت چون خواستم به خانه برگردم، بمن فرمود: که میروی یا همینجا میمانی؟ عرض کردم: قربانت گردم اگر بفرمائی بروم میروم و اگر بفرمائی بمانم میمانم.
آنگاه فرمود: که همینجا بخواب که دیر شده است، مردم به خواب رفتهاند. چون حضرت به اندرون رفتند، من به سجده افتادم و در سجده گفتم خداراشکر که حجت خدا و وارث علم انبیاء در میان برادران مؤمن با من انس گرفت.
هنوز در سجده بودم و شکر پروردگار میکردم که ناگاه متوجه شدم که امام تشریف آوردند. پس برخاستم و حضرت دستم را گرفت و فرمود:
ای احمد براستی که امیرالمؤمنین (علیه السلام) صعصه بن صوحان را در بیماریاش عیادت کرد. چون از بالین او برخاست فرمود:
ای صعصعه مبادا که بر برادران خود افتخار کنی که من تو را عیادت کردم، و از خدا بترس.
امام رضا (عليهالسلام) این را فرمود و به اندرون خانه تشریف برد.
📔 بحار الأنوار: ج٧۳، ص٢٩٢
#امام_رضا #داستان_بلند
🔰 @DastanShia