.
🐫 شهادت شتر
از زید بن ثابت روایت شده که وی گفت: با جمعی از صحابه به همراه رسول خدا صلّی الله علیه و آله در راه غزوه ای بودیم و در محلی که راهها به هم میپیوست توقف کردیم.
ناگاه مردی اعرابی که افسار شتری را در دست داشت از راه رسید و نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله ایستاد و عرض کرد: سلام و رحمت و برکت خدا بر تو ای رسول خدا!
حضرت فرمود: سلام بر تو. عرض کرد: حالت چطور است پدر و مادرم به فدایت ای رسول خدا! فرمود: خدا را شکر، تو چطوری؟
در پس آن شتری که افسارش در دست اعرابی بود، مردی آمد. او عرض کرد: ای رسول خدا! این اعرابی این شتر را دزدیده است.
ناگاه شتر برای چند لحظه ای بانگ بر آورد و رسول خدا صلّی الله علیه و آله برایش سکوت کرد و به بانگش گوش فرا داد.
سپس به آن مرد رو کرد و فرمود: او را رها کن، این شتر شهادت میدهد که تو دروغ میگویی. آن مرد بازگشت و رسول خدا صلّی الله علیه و آله به اعرابی فرمود: وقتی نزد من آمدی چه گفتی؟
عرض کرد: گفتم خداوندا بر محمد درود فرست آن چنان که هیچ درودی جا نمانَد، خداوند به محمد برکت بده آن چنان که هیچ برکتی جا نماند، خداوندا بر محمد سلام فرست آن چنان که هیچ سلامی جا نماند، خداوندا بر محمد رحمت فرست آن چنان که هیچ رحمتی جا نماند.
📔 بحار الأنوار: ج۱۷، ص۳۹۷
#پیامبر #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
💠 سجده به شوهر
از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده که ایشان فرمود: روزی رسول خدا صلّی الله علیه و آله در جایی ایستاده بود که ناگاه شتری نزد حضرت آمد و روبروی ایشان زانو زد و نالید.
شخصی عرض کرد: ای رسول خدا! آیا این شتر به شما سجده میکند؟ اگر او به شما سجده کند ما به این کار سزاوارتریم!
حضرت فرمود: «خیر، شما باید برای خداوند سجده کنید، این شتر از اربابش شکایت میکند و میگوید آنها او را از کودکی گرفته اند و از او کار کشیده اند و چون پیر و سالخورده و ناتوان شده و از کار افتاده میخواهند سرش را ببرند؛
اگر بنا بود فرمان دهم کسی به کسی سجده کند به زن فرمان میدادم که به شوهرش سجده کند.»
📔 بحار الأنوار: ج۱۷، ص۳۹۹
#پیامبر #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
🔸 سوسمار سخنگو
از ابن عباس روایت شده که وی گفت: مردی اعرابی از قبیله بنی سُلَیم نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله آمد.
او در بیابان سوسماری شکار کرده بود و آن را در آستینش گذاشته بود.
به حضرت عرض کرد: من به تو ایمان نمی آورم مگر این که این سوسمار زبان به سخن گشاید.
ایشان فرمود: ای سوسمار! من کیستم؟
سوسمار گفت: تو محمد بن عبدالله هستی که خداوند تو را به دوستی برگزیده است.
آن گاه آن مرد اسلام آورد.
📔 بحار الأنوار: ج۱۷، ص۴۰۱
#پیامبر #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
⭕️ ضامن آهو
از اُمّ سلمه روایت شده که وی گفت: پیامبر صلّی الله علیه و آله در صحرا قدم میزد که ناگاه کسی دو مرتبه ندا سر داد: ای رسول خدا!
حضرت برگشت اما کسی را ندید. بار دیگر آن ندا آمد. حضرت برگشت و دید صدا از آهویی است که بسته شده است.
آهو گفت: این اعرابی مرا شکار کرده و من در آن کوه دو بچه دارم، مرا باز کنید تا بروم و به آن دو شیر بدهم و برگردم.
حضرت فرمود: همین کار را میکنی؟ گفت: بله، اگر نکردم خداوند مرا سخت عذاب کند.
حضرت آهو را باز کرد و او رفت و بچه هایش را شیر داد و سپس بازگشت و حضرت بستش.
در آن دم اعرابی سر رسید و عرض کرد: ای رسول خدا! بازش کنید. ایشان آن را باز کرد. آهو بیرون جست و در حالی که میدوید گفت: شهادت میدهم که هیچ خدایی جز خدای یگانه نیست و تو رسول خدا هستی.
📔 بحار الأنوار: ج۱۷، ص۴۰۳
#پیامبر #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
🔵 یـعـفـور
وقتی خداوند خیبر را بر پیامبرش صلّی الله علیه و آله فتح کرد، الاغی سیاه نزد حضرت آمد و ایشان با او سخن گفت.
الاغ زبان گشود و گفت: خداوند از نسل جدّ من شصت الاغ به دنیا آورده که فقط پیامبر بر آنها سوار شده است، اکنون نه از نسل جدّ من الاغی به جز من باقی مانده و نه از پیامبران پیامبری جز شما، من منتظر شما بوده ام، پیش از شما در دست مردی یهودی بودم و عمدا او را بر زمین میزدم و او نیز بر شکم و کمر من میکوفت.
پیامبر صلّی الله علیه و آله به او فرمود: تو را یَعفور مینامم. از آن پس هرگاه به او میگفتند رسول خدا صلّی الله علیه و آله را دریاب، نزد حضرت میرفت و وقتی حضرت درگذشت بر سر چاهی رفت و خودش را در آن انداخت و همان چاه قبر او شد.
📔 بحار الأنوار: ج۱۷، ص۴۰۴
#پیامبر #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
🟠 سلامِ شیر
روایت شده که پیامبر صلّی الله علیه و آله مردی به نام سفینه را با نامه ای سوی مُعاذ در یمن فرستاد.
او در مسیر به شیری برخورد که در راه بر زمین نشسته بود. ترسید از آن جا عبور کند.
گفت: ای شیر! من فرستاده رسول خدا به سوی مُعاذ هستم و این نامه حضرت برای اوست.
ناگاه شیر از جا پرید و آوایی آرام برآورد و روی گرداند و از میان راه کنار رفت.
سفینه وقتی با پاسخ نامه برمی گشت باز در راه به آن درنده برخورد و دوباره همین کار را کرد.
چون نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله رسید ماجرا را برای حضرت بازگفت؛ حضرت فرمود: او بار نخست گفت: رسول خدا چطور است؟ و بار دوم گفت: سلام مرا به رسول خدا برسان.
📔 بحار الأنوار: ج۱۷، ص۴۰۷
#پیامبر #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
💠 وقت تقسیم روزی
ابو حمزه میگوید: من نزد امام سجاد علیه السلام بودم و گنجشکانی روی دیوار مقابل حضرت بودند و سر و صدا میکردند.
حضرت فرمود: ای ابا حمزه! میدانی چه میگویند؟ میگویند برای درخواست روزی وقت معینی است!
ابا حمزه! قبل از طلوع خورشید مخواب که من آن را برای تو نمی پسندم؛ زیرا خداوند در این موقع روزی را بین بندگان تقسیم میکند و به دست ما جاری مینماید.
📔 بحار الأنوار: ج۴۶، ص۲۴
#امام_سجاد #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
🍃 مصافحه با امام زمان (عج)
شیخ حر عاملی میگوید: من بچه بودم و سنم حدود ده سال بود که بیماری بسیار شدیدی گرفتم، تا جایی که اهل و خویشانم جمع شدند و گریستند و آماده عزاداری شدند و یقین کردند که من همان شب خواهم مرد.
بین حال خواب و بیداری پیامبر و ائمه صلوات الله علیهم را دیدم. به آن ذوات مقدس سلام کردم و تک تک با آنان مصافحه کردم و بین من و حضرت صادق علیه السّلام گفتگویی در گرفت که یادم نیست و فقط به یاد میآورم که دعایم کرد!
وقتی به حضرت صاحب الزمان علیه السّلام سلام گفتم و با او مصافحه کردم، گریستم و گفتم: میترسم در این مرض بمیرم و به مراد علمی و عملی خود نرسیده باشم.
حضرت فرمود: نترس که تو در این مرض نخواهی مرد، بلکه خدا تو را شفا میدهد و عمری طولانی میکنی. سپس کاسه ای که در دست داشت را به من داد و من نوشیدم و در جا به هوش آمدم و مرض به کلی از من رفع شد و نشستم. اهل و خویشانم تعجب کردند و من بعد از چند روز، ماجرا را به آنها گفتم که چه دیده ام!
📔 بحار الأنوار: ج۵۳، ص۲۷۴
#امام_زمان #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
🔸 دفع زلزله
علی بن مهزیار میگوید: نامه ای برای حضرت جواد علیه السلام نوشتم و از زلزلههای زیادی که در اهواز میآمد شکایت کردم و عرض کردم: اجازه میفرمایید من از این سرزمین خارج شوم؟
فرمود: از اهواز خارج مشو. روز چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه را روزه بگیرید و روز جمعه غسل کنید و لباسهای تمیز بپوشید و در همان روز جمعه دسته جمعی بیرون بروید و از خدا بخواهید این بلا را رفع کند.
علی بن مهزیار گفت: همین کار را کردم، زلزله آرام شد.
📔 تهذیب الاحکام: ج۳، ص۲۹۴
#امام_جواد #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
✨ جود و بخشش
بزنطی میگوید: نامه حضرت رضا علیه السّلام را به فرزندش حضرت جواد علیه السلام خواندم که نوشته بود:
شنیدهام وقتی میخواهی خارج شوی، غلامان از درب کوچک تو را بیرون میبرند. این کار به واسطه بخلی است که آنها دارند تا کسی از تو بهره ای نبرد!
تو را سوگند میدهم به حقی که بر تو دارم، مبادا بعد از این خارج یا داخل شوی مگر از درب بزرگ. هر وقت میخواهی سوار شوی، به همراه خود طلا و نقره داشته باش. هر کس تقاضایی کرد به او چیزی بده.
هر کدام از عموهایت تقاضای کمک کردند، مبادا کمتر از پنجاه دینار بدهی! بیشتر از این در اختیار خودت هست، خواستی بیشتر بده و هر کدام از عمه هایت تقاضا کردند، از بیست و پنج دینار کمتر مده و اگر بیشتر خواستی بده!
من آرزوی بلندی و رفعت تو را از جانب خدا دارم. ببخش و مبادا از این که خدای صاحب عرش تو را تنگدست کند، ترس داشته باشی.
📔 عیون اخبار الرضا (ع): ج۲، ص۸
#امام_جواد #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
🔸 خيانت در امانت
مردی که عازم حج بود، نزد شخصی، مالی را به امانت گذاشت، اما پس از آنکه از حج برگشت، امانتدار، انکار امانت نمود.
صاحب امانت به نزد قاضی رفت و از شخصِ منکر، به او شکایت کرد.
قاضی گفت: این ماجرا را پنهان نگاهدار، تا زمانی که مشکلت حل شود!
آنگاه روز دیگر، منکر امانت را احضار نموده و گفت:
از شخصی که غایب است، مقداری مال و دارائی در نزد من است و چون شنیدهام انسان امانتداری هستی، از تو میخواهم، شخص مورد اعتمادی را بفرستی، تا این مال را به خانهٔ تو بیاورد!
آنگاه صاحب امانت را خواسته و به او گفت:
اکنون به نزد منکر امانت برو و مال خودت را بخواه و اگر نداد، به او بگو: اگر پس ندهی، به قاضی شکایت خواهم برد!
وقتی او به نزد آن شخص رفت، او از ترس اینکه مبادا مالی را که در نزد قاضی است از دست بدهد، امانت را بیاختیار بازگرداند.
او وقتی ماجرا را به قاضی اطلاع داد، خنده نموده و گفت: خداوند در مالت برایت خیر و برکت عنایت کند.
📔 کشکول شیخ بهائی، ص٢٩۶
#داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
🌴 ابوتراب
عبایه بن ربعی روایت کرد: به عبدالله بن عباس گفتم: چرا رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی (علیه السلام) کنیه «ابوتراب» داد؟
گفت: چون صاحب زمین پس از پیامبر (صلی الله علیه وآله)، حجت خدا بر ساکنان آن است و بقای زمین به اوست و زمین به وی آرام میگیرد.
من از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیدم که میفرمود: چون روز قیامت فرا رسد و کافر ببیند که خداوند متعال برای شیعیان علی (علیه السلام) چه ثواب و منزلت و درجه ای از کرامت آماده کرده است، خواهد گفت:
ای کاش من هم ترابی بودم یعنی: ای کاش من هم از شیعیان بودم و این کلام خدای عزّوجل است که میفرماید: «یَقُولُ الکافِرُ یا لَیتَنِی کُنتُ تُرابَاً». (نباء، ۴۰)
📔 بحار الأنوار: ج۳۵، ص۵۱
#امام_علی #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia