💢چشمی که خون گرفته دگر وا نمی شود
زخمِ عمیقِ سینه مداوا نمی شود
دیگر دعا برای شفایم مکن علی
این رفتنی...برای تو زهرا نمی شود
#فاطمیه
...
Salat Feragh_۲۰۲۳_۱۲_۱۶_۱۹_۳۱_۰۴_۸۳۸.mp3
4.93M
صلاة الفراق....
حاج مهدی رسولی
🥀🥀 🍃💔
اُمید خاک و خورشید تا ابر و باد زهراست
حاجاتِ هیچ ما و لطفِ زیاد زهراست
تنها نه دست ما را پُر کرده است امروز
چشم امید ما در روزِ معاد زهراست
#چهارشنبه_های_امام_رضایی🕊
#ایام_فاطمیه🏴
#سلام_امام_زمانم
خدا کند تو بیایی و صبح سر بزند،
جهان روشن شود
و نور، دل هایمان را پر کند...
خدا کند تو بیایی
و چشمانمان به جمال خورشید،
نور گیرد...
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🌤
#داستان_آموزنده
🔆داستان ابوطلحه انصارى
يكى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله بنام ابوطلحه انصارى در مدينه نخلستان و باغى داشت بسيار مصفا و زيبا، كه همه در مدينه از آن به سخن مى گفتند، در آن چشمه آب صافى بود كه هر موقع پيامبر صلى الله عليه و آله به آن باغ مى رفت از آن آب ميل مى كرد و وضو مى ساخت ، و علاوه بر همه اين ها آن باغ درآمد خوبى براى ابوطلحه داشت ، پس از نزول اين آيه ، به خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمده و خطاب به حضرت عرض كرد:
آيا مى دانى كه محبوبترين اموال من همين باغ است و من مى خواهم آن را در راه خدا انفاق كنم تا ذخيره اى براى رستاخيز من باشد.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: آفرين بر تو، اين ثروتى است كه براى تو سودمند خواهد بود، سپس فرمود: من صلاح مى دانم آن را به خويشاوندان نيازمند بدهى .
ابوطلحه به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله عمل كرد و آن را در ميان بستگان خود تقسيم كرد
📚تفسير نمونه ، ج 3، ص 43.
.
.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم'
🖌 #داستان اموزنده🎐
🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
❣#سلام_امام_زمانم❣
📖 السلام علیک یا تالی کتاب الله و ترجمانه...
🌱سلام بر تو ای مولایی که آیه های نور از لسان تو می تراود،
و تفسیر حقیقی اش از قلب نازنین تو جاری می شود.
#اللهمعجللولیکالفرج🤲
#امام_زمان (عج)♥️
یک روز کارمند پستی که به نامههایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی میکرد متوجه نامهای شد که روی پاکت آن در بخش گیرنده نوشته شده بود: «خدا»
با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند. در نامه این طور نوشته شده بود: «خدای عزیزم، بیوه زنی هشتاد و سه ساله هستم که زندگیام با حقوق ناچیز بازنشستگی میگذرد. دیروز یک نفر کیف مرا که صد دلار در آن بود دزدید. این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج میکردم. یکشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را برای شام دعوت کردهام، اما بدون آن پول چیزی نمیتوانم بخرم. هیچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم. تو ای خدای مهربان، تنها امید من هستی، به من کمک کن...»
کارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همکارانش نشان داد. نتیجه این شد که همه آنها جیب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند. در پایان نود و شش دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند. همه کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام دهند خوشحال بودند. عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت، تا این که نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسید که دوباره در بخش گیرنده نوشته شده بود: «خدا»
همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند. مضمون نامه چنین بود: «خدای عزیزم، چگونه میتوانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم. با لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده و روز خوبی را با هم بگذرانیم. من به آنها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی. البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان اداره پست آن را برداشتهاند!»
.
.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم'
🖌 #داستان اموزنده🎐
🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•