eitaa logo
داستان راستان🇵🇸🇮🇷
35.6هزار دنبال‌کننده
38.4هزار عکس
34.9هزار ویدیو
372 فایل
تقدیم به روح پاک و مطهر متفکر شهید استاد مرتضی مطهری‏‏‏‏‏‏‏‏ تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ♻💚 تبلیغات عمومی آیه گرافی♻💚
– منو میشناسی؟ + شرمنده، بجا نمیارم! – من همانم که دوستت دارد...😍 +اِ دیوونه ، تویی؟ – اهوم😉 ـــــــــــــــــــ🌺ـــــــــــــــــــ تک بیت و نیم بیت های دلنشین... ✅ 😊 ✅ 😍 ✅ مهمون ما باشین دلمون فرش قدمتون🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1801060376Cf948e4c6cc
فوق العاده 😂😂😂😂 🙄🙄 در یڪی از دانشگاه ها پیرامون سخنرانی میڪردم ناگهان دختری جوان از وسط جمعیت فریاد زد حاجاقااااااااااااااااا چرا شما حجاب را ساختید؟!!!! گفتم ؛ حجاب ، بافتهء ذهن ما نیست حجاب را ما نساختیم بلکه در کتاب خدا یافتیم گفت ؛ حجاب اصلا مهم نیست چون ظاهر مهم نیست دل پاڪ باشه کافیه گفتم ؛ آخه چرا یه حرفی میزنی ڪه خودت هم قبول نداری؟!!!! گفت : دارم گفتم : نداری گفت : دارم گفتم : ثابت میڪنم ڪه این حرفی ڪه گفتی خودت قبول نداری گفت : ثابت ڪن گفتم : ازدواج ڪردی گفت : نه گفتم : خدایا این خانم ازدواج نڪرده و اعتقاد داره ظاهر مهم نیست دل پاڪ باشه پس یه شوهر زشت زشت زشت قسمتش بفرما فریاد زد : خدا نڪنه گفتم : دلش پاڪه 🙄 گفت : غلط ڪردم حاجاقاااااااا😢😭😂😂😂😂 چـــــــون رفتـــــارت میشـــــــود •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🕊♥️ 🎞 |دوست‌شہید| [بابڪ اعتقادش نسبت به پیامبر و ائمه اطهار خیلی بالا بود. تو جامعه همیشه یک شخصی و خانومی رو میدید ، مثل خواهر خودش میدونست..حتی یه جورایی مراقبشون بود، و دوست نداشت اتفاقی براشون بیفته؛ کلا بابڪ خیلی شخصیت مهربونی بود و از اون دسته آدم هایی بود که راحت به دل می نشست] ♥️ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🎞 🍃✨پدر شهید : 🌱برای تربیت فرزندانمون با تمام وجود وقت می گذاشتیم،و 💫بنده این افتخار رو داشتم که برای همه فرزندانم از اول ابتدایی، همیشه رئیس انجمن اولیاء مربیان محل تحصیل فرزندانم بودم و بابک از این قاعده مستثنی نبود.🍃✨ جان هم از اول ابتداییش این توفیق رو داشتم که رئیس انجمن اولیاء مربیان محل تحصیلش بودم.☺️ تنها فرزندی که دانشگاه قبول شد😍 و ازمن خواهش کرد که به همراهش برم برای ثبت نام دانشگاه، بابک جان بود. من و بابک برای ثبت نام ایشون در سال اول دانشگاه رفتیم. 📚 تنها فرزندم که افتخار این رو داشتم که برای ثبت نام دانشگاهش همراهش باشم بابک جان بود.🦋 ❤️ ْ🦋 -------◦◌᯽🦋᯽◌◦------- •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• -------◦◌᯽🦋᯽◌◦------
🎞 رفیق‌شهید : هوا خیلی سرد بود... ماهممون تو چادارا 7یا8نفری میخوابیدیم واقعا وحشتناک بودسرمای اون شبا ... ساعت سه شب بود پاشدم رفتم بیرون، دیدم یکی کنار ماشین باهمون پتو داره نماز شب میخونه!! این چیزا رو ما تو واقعیت ندیدیم، توفیلمادیدیم! اما من درمورد دیدم .. یه جوون عاشق ..♥️🍂 داشت تواون سرما باخداش حرف میزد...💓 🌙 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🎞 همرزم‌شهید: دلمون‌گرفته‌بود‌ آخه‌روز‌شهادت‌امام‌رضــا‌بود... سوریه‌تومأموریت‌بودیم‌ودلمون‌میخاست‌الان‌ حرم‌آقــابودیم.. یجوری‌بابک‌اونروز‌حالش‌گرفته‌بود...اونم‌عین‌ما دلتنگ‌بود... نمیدونم... نمیدونم‌تو‌گریه‌ها‌ودلتنگیاش‌به‌امام‌رضــا‌چه‌چیزایی‌ گفت...؛ که‌ظهر‌همون‌روز‌ آقـا‌خریدار‌بابڪ‌شد♥️ عیدی‌از‌دسٺ‌امام‌رضـا‌گرفتے مبارڪت‌باشه💔🍂 ❤️ شھدا؎‌مظلوم••🍂⃟🧡••↯ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🎞 رفیق شهید : مدتے کہ در سوریہ بودم بابڪ خیلے ساڪت و آروم بود، گاهے می رفت تو تنهایی و خلوت دعای شهادت می ڪرد و اشڪ می ریخت... بعضے موقع ها می دیدیم بابڪ نیست.. دنباش می گشتیم... می دیدیم رفتہ کنار و گوشہ ها جاهاے خلوت تنهایی دعا می کنہ... همرزم شهید نورے می گوید: بابڪ همیشہ در حال درس خوندن و عاشق مطالعه و یادگیرے مطالب تازه بود. بابڪ زیر آتش ضد هوایی دشمن درس می خوند.. ♥️ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨ ✍حاج‌قــاســم‌ مردم را با محبت جذب کرد. حتی می‌خواست کسانی را که از روی غفلت و جهالت مسیر اشتباه را طی کرده بودند، به مسیر بیاورد و به جریان انقلاب بازگرداند. بارها به من گفت دوست دارم وقتی سوار هواپیما می‌شوم، در کنار من کسی بنشیند و از من سؤال کند و من به سؤالات او جواب دهم. احساس خستگی نمی‌کرد و با همه مشغله‌هایی که داشت، جذب و توجیه مردم را هم دنبال می‌کرد. در یکی از سفرهایش به سوریه و لبنان که تقریباً 15 روز طول کشیده بود، وقتی برگشت شهید پورجعفری که همراه همیشگی حاج قاسم بود به من گفت حاج قاسم در این 15 روز شاید 10 ساعت هم نخوابیده است، با این حال وقتی سوار هواپیما می‌شد اگر کسی در کنارش بود دوست داشت با او هم صحبت کند و پاسخ‌های او را بدهد. به خانواده شهدا سر می‌زد. من خودم با ایشان چند بار همراه بودم. بعضی وقت‌ها که اولین بار به خانه شهیدی می‌رفتیم، رفتارش طوری بود که انگار سال‌هاست آن‌ها را می‌شناسد. تحویل‌شان می‌گرفت و درد دل بچه‌ها را می‌شنید. به آنها هدیه می‌داد و با آنها عکس می‌گرفت. خیلی خودمانی بود، نصیحت‌شان می‌کرد. از کوچک‌ترین چیزی هم غفلت نداشت؛ مثلاً وقتی در جلسه‌ای دخترخانمی کمی از موهایش بیرون افتاده بود، روی کاغذ می‌نوشت و به او می‌داد تا حجابش را درست کند. به حجاب بچه‌های خود و بچه‌های شهدا حساسیت داشت. مرام او حرکت در مسیر امر به معروف و نهی از منکر بود. 📚خاطرات «حجت‌الاسلام علی شیرازی» از حاج‌ قاسـم‌ سلیمانی ↶【به ما بپیوندید 】↷ ___________________ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•