🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔸#داستانضربالمثلها
🔹#خواهی_که_برریشت_نخندندبفرماتاخرت_محکم_ببندند
✍حکایت کرده اند که مردی الاغی خرید و پالان و خورجینی ، روی آن گذاشت و به همسرش گفت :
" ای زن ، خوشحال باش که ما هم از امروز مَرکب داریم ، دیگر هرچه بخواهی از بازار شهر برایت می خرم ، حالا بگو چه می خواهی ؟
" زن خوشحال شد و از شوهر خواست که برای او میوه و پارچه و چیزهای دیگر بخرد .
🔹مرد به بازار رفت و ساعتی بعد مانده و ذله و با رنگ پریده برگشت .
زن پرسید : چی شد ؟
خندان رفتی و گریان برگشتی ؟
مرد الاغش را گوشه حیاط رها کرد و گفت : من دیگر به بازار نمی روم .
زن گفت :
چرا ؟ مگر بازار شهر مار و عقرب دارد ؟
مرد تکرار کرد :
گفتم که دیگر به بازار نمی روم .
🔸زن نگران شد که چه شده و چرا شوهرش به بازار نمی رود.
یک روز به او گفت : امروز می خواهم با هم به بازار برویم.
مرد گفت :
حتی اگر تو هم به بازار بیایی ، من دیگر به آن جا نمی روم.
زن گفت :
چرا ؟ و آن قدر اصرار کرد تا عاقبت یک روز با هم راهی بازار شدند .
🔹نزدیک دهانه بازار ، مرد افسار الاغش را به تنه درختی بست و آنها داخل بازار شدند . از چند دکان چیزهایی خریدند و خواستند سراغ الاغشان بروند که سر و صدایی شنیدند .
نگاه کردند و دیدند که الاغ درمیان جمعیت بازار ، به این طرف و آن طرف می دود و مردم می خندند .
الاغ در حال فرار به آدمها تنه می زد و چیزهایی را که دستشان بود ، به زمین می انداخت . بعضی ها هم داد می زدند :
🔸این الاغ بی صاحب ، مال کیست ؟
مرد هرچه را که خریده بود ، به همسرش داد و گفت :
همین جا باش تا من الاغ را بگیرم .
او این را گفت و در وسط بازار شروع به دویدن کرد .
الاغ که از سر و صدای مردم وحشت کرده بود ، تندتر از مرد می دوید .
مرد آن قدر دنبال الاغ رفت تا آن را گرفت و برگشت.
وقتی کنار همسرش رسید ،
🔹به او گفت : دیدی چه شد ؟
فهمیدی برای چه به بازار نمی آمدم ؟
زن خیلی خونسرد گفت :
این که چیزی نیست ، تازه همه اش تقصیر تو بود .
مرد گفت : تقصیر من ؟
زن گفت : بله ،
نه بازار تقصیری داشت ، نه الاغ زبان بسته، الاغ هرکس ممکن است فرار کند و مردم بخندند ، ولی تو بلد نیستی.
🔸مرد با تعجب پرسید : چی بلد نیستم ؟
زن گفت : بستن الاغ را . افسار الاغ را محکم ببند.
مگر نشنیده ای که می گویند :
اگر خواهی که بر ریشت نخندند بفرما تا خرت محکم ببندند . "
از آن پس اگر کسی کارهایش را از همان آغاز درست انجام ندهد و باعث شود که مردم او را سرزنش کنند ، این ضرب المثل حکایت ِ حال او می شود .
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande