eitaa logo
داستانهای آموزنده
18.5هزار دنبال‌کننده
585 عکس
189 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔸 🔹 ✍حکایت کرده اند که مردی الاغی خرید و پالان و خورجینی ، روی آن گذاشت و به همسرش گفت : " ای زن ، خوشحال باش که ما هم از امروز مَرکب داریم ، دیگر هرچه بخواهی از بازار شهر برایت می خرم ، حالا بگو چه می خواهی ؟ " زن خوشحال شد و از شوهر خواست که برای او میوه و پارچه و چیزهای دیگر بخرد . 🔹مرد به بازار رفت و ساعتی بعد مانده و ذله و با رنگ پریده برگشت . زن پرسید : چی شد ؟ خندان رفتی و گریان برگشتی ؟ مرد الاغش را گوشه حیاط رها کرد و گفت : من دیگر به بازار نمی روم . زن گفت : چرا ؟ مگر بازار شهر مار و عقرب دارد ؟ مرد تکرار کرد : گفتم که دیگر به بازار نمی روم . 🔸زن نگران شد که چه شده و چرا شوهرش به بازار نمی رود. یک روز به او گفت : امروز می خواهم با هم به بازار برویم. مرد گفت : حتی اگر تو هم به بازار بیایی ، من دیگر به آن جا نمی روم. زن گفت : چرا ؟ و آن قدر اصرار کرد تا عاقبت یک روز با هم راهی بازار شدند . 🔹نزدیک دهانه بازار ، مرد افسار الاغش را به تنه درختی بست و آنها داخل بازار شدند . از چند دکان چیزهایی خریدند و خواستند سراغ الاغشان بروند که سر و صدایی شنیدند . نگاه کردند و دیدند که الاغ درمیان جمعیت بازار ، به این طرف و آن طرف می دود و مردم می خندند . الاغ در حال فرار به آدمها تنه می زد و چیزهایی را که دستشان بود ، به زمین می انداخت . بعضی ها هم داد می زدند : 🔸این الاغ بی صاحب ، مال کیست ؟ مرد هرچه را که خریده بود ، به همسرش داد و گفت : همین جا باش تا من الاغ را بگیرم . او این را گفت و در وسط بازار شروع به دویدن کرد . الاغ که از سر و صدای مردم وحشت کرده بود ، تندتر از مرد می دوید . مرد آن قدر دنبال الاغ رفت تا آن را گرفت و برگشت. وقتی کنار همسرش رسید ، 🔹به او گفت : دیدی چه شد ؟ فهمیدی برای چه به بازار نمی آمدم ؟ زن خیلی خونسرد گفت : این که چیزی نیست ، تازه همه اش تقصیر تو بود . مرد گفت : تقصیر من ؟ زن گفت : بله ، نه بازار تقصیری داشت ، نه الاغ زبان بسته، الاغ هرکس ممکن است فرار کند و مردم بخندند ، ولی تو بلد نیستی. 🔸مرد با تعجب پرسید : چی بلد نیستم ؟ زن گفت : بستن الاغ را . افسار الاغ را محکم ببند. مگر نشنیده ای که می گویند : اگر خواهی که بر ریشت نخندند بفرما تا خرت محکم ببندند . " از آن پس اگر کسی کارهایش را از همان آغاز درست انجام ندهد و باعث شود که مردم او را سرزنش کنند ، این ضرب المثل حکایت ِ حال او می شود . به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande