eitaa logo
داستانهای آموزنده
15.9هزار دنبال‌کننده
448 عکس
151 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍂🌸🍂🌸 ❤️ از ضمانت‌ آهو‌ تا شفاعت‌ سگآقای حصاری نقل کردند از آقای حایری شیرازی شنیدم که گفت ساعت یک یا دو بعد از نصف شب، از حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام بیرون آمدم، دیدم کنار فلکه، سگی روبروی حرم روی پاهایش نشسته، نگاهش را به گنبد نورانی آن حضرت دوخته، نزدیک رفتم دیدم از چشمانش آب می‌ریزد. 🔻به خود گفتم لابد سرّی در این معنی هست. گوشه‌ای نشستم تا ببینم چه می‌شود. بعد از دو ساعت دیدم یک ماشین آخرین سیستم و شیک نگهداشت دو نفر پیاده شدند. آمدند سگ را در بغل گرفتند و عقب ماشین گذاردند. چون خواستند بروند من جلو رفتم از آنها درباره‌ی حکایت این سگ و بردن آن پرسش نمودم. چون اصرار کردم اظهار داشتند که: 🔻ما یکی از ثروتمندانِ یکی از محله‌های خوش آب و هوای مشهدیم و باغ بزرگی داریم. این سگ به مدت 17 سال نگهبان باغ ما بود. یک سگ جوانی خریداری و آن سگ را در بیابانهای قوچان رها کردیم که نتواند برگردد و همانجا بمیرد. خوابیدیم، در عالم خواب دیدیم می‌خواهیم وارد حرم شویم، دربان جلوی ما را گرفت. 🔻گفت: آقا فرمودند که شما را راه ندهیم. گفتم چرا؟ نگهبان گفت: آقا در حال رفتن می‌باشند از خودشان بپرسید! چون خدمت آقا علت آن را سؤال کردیم، صورت مبارک را برگردانیدند و فرمودند تو آدم بی‌انصافی هستی، 17 سال سگ به تو خدمت کرده است، حالا که پیر شده، باید او را رها کنی. از این رو حق نداری به حرم من وارد شوی. 🔻از خواب بیدار شدم. چند روزی است که در بیابانهای قوچان جستجو می‌نماییم، لکن او را نیافتیم. گفتم شاید دور حرم آمده، شکایت ما را کرده باشد. لذا به اینجا آمدیم، اکنون او را می‌بریم که تا زنده است ما خدمتکار او باشیم. 📚منبع: شرح زندگانی حضرت آیة الله مؤسس، ص 269  به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande