✍نقل شده از "#وینستون_ﭼﺮﭼﻴﻞ":
ﺭﻭﺯی ﺳﻮﺍﺭ تاکسی ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻓﺘﺮ BBC ﺑﺮﺍی ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ میﺭﻓﺘﻢ. ﻫﻨﮕﺎمی ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺟﺎ ﺭﺳﻴﺪﻡ، ﺑﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺘﻢ:
▪️ﺁﻗﺎ! ﻟﻄﻔﺎً ﻧﻴﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺻﺒﺮ ﮐﻨﻴﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ.
▫️ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﺁﻗﺎ! ﻣﻦ میﺧﻮﺍﻫﻢ ﺳﺮﻳﻌﺎً ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﻭﻡ ﺗﺎ ﺳﺨﻨﺮﺍنی ﭼﺮﭼﻴﻞ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﺍﺩﻳﻮ ﮔﻮﺵ ﺩﻫﻢ.
▪️ﺍﺯ ﻋﻼﻗﻪی ﺍﻳﻦ ﻓﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻭ ﺫﻭﻕ ﺯﺩﻩ ﺷﺪﻡ ﻭ ﻳﮏ ﺍﺳﮑﻨﺎﺱ ﺩﻩ ﭘﻮﻧﺪی ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻡ. ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺑﺎ ﺩﻳﺪﻥ ﺍﺳﮑﻨﺎﺱ ﮔﻔﺖ:
▫️ﮔﻮﺭ ﺑﺎﺑﺎی ﭼﺮﭼﻴﻞ!
ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﻴﺪ، ﺗﺎ ﻓﺮﺩﺍ ﻫﻢ ﺍﻳﻦﺟﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮ میﻣﺎﻧﻢ!
✍#پول حتی علايق و احساسات انسان ها را عوض می كند !
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
🚨#پول مهمتر است یا #وطن؟!
✍بعد از مقاومت محمدکریم مبارز مصری،
در مقابل فرانسویها و شکست او،
قرار بر اعدامش شد،
ناپلئون او را فراخواند و گفت :
سخت است برایم کسی را اعدام کنم
که برای آزادی وطنش مبارزه میکرد،...
من به تو فرصتی میدهم تا ده هزار سکه طلا بابت غرامت سربازهای کشته شده به
من بدهی...
محمدکریم گفت :
من الان این پول را ندارم
اما صدهزار سکه از تاجران میخواهم،
🔺میروم تهیه میکنم و باز میگردم... محمدکریم به مدت چند روز در بازارها با
زنجیر برای تهیه پول گردانیده شد...
اما هیچ تاجری حاضر به پراخت پولی جهت آزادی او نشد و حتی بعضی طلبکارانه میگفتند که ؛
با جنگهایش وضعیت اقتصادی را نابسامان کرد پس نزد ناپلئون برگشت!! ناپلئون به او گفت :
چاره ای جز اعدام تو ندارم،
نه به خاطر کشتن سربازهایم،
بلکه به دلیل جنگیدن برای مردمی که
پول را مقدم بر وطن خود میدانند...
#تلنگر
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande