هدایت شده از داستانهای آموزنده
❤️پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند.
«اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة»
🌹روبه شش گوشه ترین قبله ی عالم هر صبح
🌹بردن نام حسین بن علی میچسبد
🌹اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
🌹وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
🌹وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
🌹وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
✍روزی بهلول در خیابان به دنبال چیزی میگشت.
رهگذران گفتند: بهلول بدنبال چه میگردی؟
گفت : به دنبال کلید خانه
گفتند : کلید را دقیقا کجا گم کرده ای؟
گفت : در خانه!
🔹گفتند : پس چرا در خیابان بدنبال آن میگردی؟
گفت: آخر درون خانه بسیار تاریک است و چیزی نمی بینم!
گفتند :
نادان یعنی نمیدانی آن کلید را هرگز در خیابان نخواهی یافت؟
🔸گفت : پس چرا همه شما کلید تمام مشکلاتتان را در خارج از خود جستجو میکنید و خود را نادان نمیدانید؟
شاه کلید، درون ماست
منتهی درون ما تاریک است و بدنبال آن در خارج از خود میگردیم
🚨در واقع چنگ انداختن به دنیای بیرون نوعی اتلاف وقت و هدر دادن انرژی است...
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
📝#ضربالمثلانگليسی :
🔹اشتباه پزشک ، زيرخاک دفن ميشود.
🔸اشتباه يک مهندس، روی خاک سقوط ميكند.
🔹اشتباه يک معلم، روی خاک راه ميرود و جهانی را به فنا ميكشد.
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
#سنسربازی
✍افسر عراقی تعریف می کرد:
یه پسر بچه رو گرفتیم که ازش حرف بکشیم.
آوردنش سنگر من، خیلی کم سن و سال بود.
بهش گفتم :
مگه سن سربازی توی ایران هجده سال تمام نیست؟
🔹سرش رو به نشانه تایید تکان داد.
گفتم : تو که هنوز هجده سالت نشده !
بعد هم مسخره اش کردم و گفتم:
شاید به خاطر جنگ امام خمینی کارش به جایی رسیده که دست به دامن شما بچه ها شده و سن سربازی رو کم کرده؟
🔸جوابش خیلی من رو اذیت کرد با لحن فیلسوفانه ای گفت :
سن سربازی پایین نیومده سن عاشقی و غیرت پایین اومده....
هدیه به ارواح طیبه شهدا و تعجیل در فرج صلوات
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
هدایت شده از داستانهای آموزنده
🍃✨⚡🍃✨⚡🍃✨
✍هرصبح دلخوش سلامی هستیم که جوابش واجب است.
🤚✨اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ،
🤚✨اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ،
🤚✨اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ ،
🤚✨اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ .
🤚✨ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ ،
🤚✨ اَلسَّلامُ عَِلَیْکَ وَعَلى آبائِکَ الطَّیِّبینَ ، وَأَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
🔻 وقتی همسر نخست وزیر از غصه کشف حجاب دق کرد.
✍صدرالاشراف نخست وزیر رضاشاه در خاطراتش آورده :
شاه برای این که مردم به بی حجابی عادت کنند دستور داد وزراء هر کدام جشن بگیرند و با خانمهای خود در جشن حاضر شوند.
روزی شاه در هیأت دولت گفت مجلسی فراهم کنید که من خودم هم با دخترهایم (بی حجاب) حاضر شوم.
🔹قرار شد شاه در جشن دیپلم دختران دانش آموز حاضر شود و گفت وزراء و معاونین و مدیرها با خانمهای خود بی حجاب حاضر شوند.
این امر برای من مشکل زیادی داشت زیرا خانم من اصلا حاضر نمی شد بی حجاب شود.
به من گفت طلاقم بده و معافم بدار. به شاه پیغام دادم که خانمم مریض است و نمیتواند حرکت کند.
🔸جواب داد که شما حاضر شوید ولی عذرتان را به بقیه وزرا بگویید.
این گذشت ولی چند روز بعد شاه گفت: نوبت جشن در وزارت عدلیه چه وقت خواهد بود؟
بناچار مجلسی در کلوب ایران فراهم کردم اما در خانه من عزا بود. شب وقتی عده زیاد از مهمانها آمدند، خانم من با کراهت با دخترهایم حاضر شدند.
🔹بعد از برگشتن خانمم #مریض شد و دیگر از آن خانه بیرون نیامد تا یک سال بعد که جنازه او بیرون رفت!
📚منبع : خاطرات صدرالاشرف
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
27.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕌 #داستاننمازپیرمردکراواتی و #رضاشاه
🔸این داستان رو تا آخر گوش کنید و لذت ببرید و برای دیگران هم ارسال کنید.
📚#استادکامران_صاحبی
#نمازاول_وقت
بسیارزیباوشنیدنی👌👌
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📗#نمازاولوقتورضاشاه
📝داستانی بسیاااار زیبا و تاثیر گذار👌
✍به عیادت دوستی رفته بودم، پیرمرد شیک و کراوات زده ای هم آنجاحضور داشت. چند دقیقه بعد از ورود ما #اذان مغرب گفتند
آقای پیرکراواتی، باشنیدن اذان ، درب کیف چرم گرانقیمتش را بازکرد و سجاده اش را درآورد و زودتر از سایرین مشغول خواندن نماز شد.!!
برای من جالب بود که یک پیرمرد صورت تراشیده کراواتی اینطور مقید به نماز اول وقت باشد. از او دلیل نماز خواندن اول وقتش را پرسیدم؟
🔹در جوانی مدتی از طرف #رضا_شاه مسئول اجرای طرح تونل کندوان در جاده چالوس بودم.
ازطرفی پسرم مبتلا به سرطان خون شده بود و دکترهای فرنگ هم جوابش کرده بودند و خلاصه هرلحظه منتظرمرگ بچه ام بودم.!!
روزی خانمم گفت که برای شفای بچه، مشهد🕌 برویم و دست به دامن امام رضا(علیه السلام) بشویم.
🔸آن موقع من این حرفها را قبول نداشتم اما چون مادر بچه خیلی مضطرب و دل شکسته بود قبول کردم.
رسیدیم مشهد و بچه را بغل کردم و رفتیم وارد صحن حرم که شدیم خانمم خیلی گریه میکرد.
گفت برویم داخل حرم که من امتناع کردم بچه را گرفت و گریه کنان داخل #حرم آقا رفت.
🔹پیرمردی توجه ام را به خودش جلب کرد که رو زمین نشسته بود و سفره کوچکی که مقداری انجیر و نبات خرد شده در آن بود.
هرکسی مشکلش را به پیرمرد میگفت و او چند انجیر یا مقداری نبات درون دستش میگذاشت و طرف خوشحال و خندان میرفت!
به خود گفتم عجب مردم ساده ای داریم پیرمرد چطور همه را دل خوش كرده آنهم با انجیر و تکه ای نبات!
🔸پيرمرد نگاهی به من انداخت و پرسید :
حاضری باهم شرطی بگذاریم؟⁉️
گفتم:چه شرطی و برای چی؟
شیخ گفت : قول بده در ازاء سلامتی و شفای پسرت یکسال نمازهای یومیه را #سر_وقت اذان بخوانی.!
متعجب شدم که او قضيه مرا ازکجا میدانست!؟ كمی فکرکردم دیدم اگر راست بگوید ارزشش را دارد...
🔹خلاصه گفتم : باشه قبوله و با اینکه تا آنزمان نماز نخوانده بودم و اصلا قبول نداشتم گفتم:باشه.!
همین که گفتم قبوله آقا، دیدم سر و صدای مردم بلند شد و در ازدحام جمعیت یکدفعه دیدم پسرم از لابلای جمعیت بیرون دوید و مردم هم بدنبالش چون #شفاء گرفته وخوب شده بود.
من هم از آن موقع طبق قول و قرارم با مرحوم "شیخ حسنعلی نخودکی" نمازم را سر وقت میخوانم.
🔸روزی محل اجرای تونل کندوان مشغول کار بودیم که گفتند رضا شاه جهت بازدید آمده.
درحال تماشای حرکت کاروان شاه بودیم که اذان ظهرشد مردد بودم بروم نمازم را بخوانم یا صبرکنم بعداز بازدید شاه نمازم را بخوانم.
چون به خودم قول داده بودم وضو گرفتم و ایستادم به نماز. رکعت سوم نمازم سایه رضاشاه را کنارم دیدم و خیلی ترسیده بودم.
🔹نمازم که تمام شد بلند شدم دیدم درست پشت سرم ایستاده.
گفتم : قربان درخدمتگذاری حاضرم. رضاشاه هم پرسید :
مهندس همیشه نماز اول وقت میخوانی!؟
گفتم : قربان از وقتی پسرم شفا گرفت نماز میخوانم چون در حرم امام رضا(علیه السلام) شرط کردم.
رضاشاه نگاهی به همراهانش کرد و با چوب تعلیمی محکم به یکی زد و گفت:
🔸مردیکه پدرسوخته، کسیکه بچه مریضشو امام رضا شفا بده، و نماز اول وقت بخوانه دزد و عوضی نمیشه.! اونیکه دزده تو پدرسوخته هستی نه این مرد!
بعدها متوجه شدم، آن شخص زیر آب منو زده بود و رضاشاه آمده بود همانجا کارم را یکسره کند.
اما نمازخواندن من، نظرش را عوض کرده بود و جانم را خریده بود. از آن تاریخ دیگر هرجا که باشم اول وقت نمازم را میخوانم
🔹و به روح مرحوم"شیخ حسنعلی نخودکی" فاتحه و درود میفرستم.
📚خاطره مهندس گرایلی سازنده تونل کندوان
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
هدایت شده از داستانهای آموزنده
❤️پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند.
«اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة»
🌹روبه شش گوشه ترین قبله ی عالم هر صبح
🌹بردن نام حسین بن علی میچسبد
🌹اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
🌹وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
🌹وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
🌹وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
✍روزی شخصی خدمت حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) میرود و میگوید یا امیر
بنده به علت مشغله زیاد نمیتوانم همه دعاها را بخوانم،چه کنم؟
🔹#امام_علی (علیه السلام) فرمودند:
خلاصه تمام ادعیه را به تو میگویم،هر صبح که بخوانی گویی تمام دعاها را خواندی.👇
🔸 الحمدلله عَلی کُلِّ نِعمَه
🔹 و اَسئَلُ لله مِن کُلِّ خَیر
🔸 و اَستَغفِرُ الله مِن کُلِّ ذَنب
🔹 وَ اَعوذُ بِاللهِ مِن کُلِّ شَرّ
❶ خدا را سپاس و حمد می گویم برای هر نعمتی که به من داده است.
❷ و از خداوند درخواست میکنم هر خیر و خوبی را
❸ و خدایا مرا ببخش برای تمام گناهانم.
❹ و خدایا به تو پناه می برم از همه بدی ها.
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
🔻#سرانجامبدبینینادرشاه
✍ نادرشاه افشار صاحب سه فرزند مذکر به نامهای رضاقلی میرزا، نصرالله و امام قلی بود.
و از روزی که در جنگلهای مازندران مورد سوقصد و تیراندازی قرار گرفت، اندیشه و دل خود را در گرو سوظنی گذاشت که میگفت فرزند ارشدش، رضاقلی میرزا سودای خودسری و استقلال دارد.
در این بین رضاقلی میرزا هم دست به اعمالی زد که گمانهای پدر را تقویت میکرد؛
🔻ضرب سکه به نام خود در دوران جنگهای نادر به هند، کشتن تهماسب صفوی و فرزندان او و برپایی سراپرده شاهی در هرات همه و همه به بدبینیهای شاه افشار دامن میزدند.
و نادر که بوی فتنه میشنوید، دستور داد، گارد شخصی شاهزاده منحل شود و گمانهای بد و نابهجا را تا به حدی ادامه داد که جگرگوشه فرزند خود، رضاقلی میرزا را نابینا کرد.
این اتفاق (کور شدن فرزند نادر) نقطه عطفی بود که نه تنها زندگی و روحیات نادر را یک شبه دگرگون کرد.
🔻بلکه توانست در نابسامانیهای داخلی نیز نقش بهسزایی ایفا کند و سالهای پایانی عمر نادر را چون زهر تلخ سازد.
نادر پس از آنکه چشمان نور چشم خود را کور کرد، گریه سر داد، به عجز افتاد،
و چون پشیمان شد پنجاه نفر از امرایی که هنگام واقعه حضور داشتند و شفاعت نکردند را، به قتل رساند.
پس از این اتفاق نادر آرام و قرار خود را از دست داد و هر روز بیشتر از دیروز پریشان میشد.
🔻تا به حدی که در سالهای پایانی بلایایی بر مردم آورد که مسلمان نشنود و کافر نبیند.
📚منبع : نامه های طبیب نادر شاه
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
📚📚📚📚📚📚📚📚
🔻#حیلهروباهپیر
✍ آیت الله سیدشهابالدین مرعشی نجفی در جوانی، متوجه خطر غارت منابع مکتوب اسلامی توسط انگلیسیها شد.
ایشان روایت کردهاند: «روزی از بازار نجف عبور میکردم، دیدم طلبهها به یک مغازهای خیلی رفتوآمد میکنند،
🔻پرسیدم : چه خبر است؟
گفتند : علمایی که فوت میکنند، کتابهایشان را اینجا حراج میکنند.
رفتم داخل و دیدم که عدهای حلقه زدهاند
و آقایی کتابها را آورده و چوب حراج میزند و افراد پیشنهاد قیمت داده و هر کس که بالاترین قیمت را پیشنهاد میداد، کتاب را میخرید.
🔻یک عربی نشسته بود در کنارش، کیسه پولی بود و بیشترین قیمت را او داده و کتابها را میخرید و به دیگران فرصت نمیداد!
متوجه شدم که او فردی به نام کاظم دجیلی، دلال کنسولگری انگلیس در بغداد است. و در طول هفته، کتابها را خریده و جمعهها به بغداد برده و تحویل انگلیسیها میداد و پولشان را گرفته و بعد دوباره میآید و کتاب میخرد.
🔻از آن موقع تصمیم گرفتم که نگذارم انگلیسیها کتابها را به یغما ببرند و ما را از درون تهی کنند.
بعد از آن، شبها بعد از درس و بحث، در یک کارگاه برنجکوبی مشغول کار شدم.
و با کم کردن وعدههای غذا و قبول نماز و روزه استیجاری، پول جمع کرده و به خرید و جمعآوری کتابهای خطی مبادرت کردم...
📌ایشان بزرگترین کتابخانه خطی را تأسیس کردند
📚منبع: شهاب شریعت؛ علی رفیعی
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande