eitaa logo
داستان های عبرت آموز
1.4هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1هزار ویدیو
20 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم امام علی علیه‌السلام: پسرم! درست است كه من به اندازه پيشينيان عمر نكرده‏ ام، امّا در كردار آنها نظر افكندم، و در اخبارشان انديشيدم، و در آثار شان سير كردم تا آنجا كه گويا يكى از آنان شده‏ ام ... @yamolaiamalii313
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دلـتـنـگـ حــرم
8.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◾️امروز سالروز ‎اسارت شهید مدافع حرم محسن حججی هست محسن حججی درچنین روزی اسیر و در روز هجدهم مردادماه سال ۱۳۹۶ سرش توسط تروریست‌ های داعش بریده شد. حاج قاسم سلیمانی در زمان شهادت او گفته بود قسم به حلقوم بريده‌ شهيد حججی زمين را از لوث داعش پاک می‌کنيم. ۴ماه بعد شهید سلیمانی پایان سیطره داعش را اعلام کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠یکی از فرزندان مرحوم شیخ مرتضی انصاری به واسطه نقل می کند که: مردی روی قبر شیخ افتاده بود وبا شدت گریه می کرد. وقتی علت گریه اش را پرسیدند، گفت: جماعتی مرا وادار کردند به این که شیخ را به قتل برسانم. من شمشیرم را برداشته نیمه شب به منزل شیخ رفتم . وقتی وارد اتاق شیخ شدم، دیدم روی سجاده در حال نماز است، چون نشست من دستم را با شمشیر بلند کردم که بزنم در همان حال دستم بی حرکت ماند وخودم هم قادر به حرکت نبودم به همان حال ماندم تا او از نماز فارغ شد بدون آن که بطرف من برگردد گفت: خداوند چه کرده ام که فلان کس را فرستاده اند که مرا بکشد ( اسم مرا برد ) . خدایا من آن ها را بخشیدم تو هم آن ها را ببخش . آن وقت من التماس کردم ، عرض کردم: آقا مرا ببخشید. فرمود : آهسته حرف بزن کسی نفهمد برو خانه ات صبح نزد من بیا . من رفتم تا صبح شد همه اش در فکر بودم که بروم یا نروم واگر نروم چه خواهد شد بالاخره بخودم جراءت داده رفتم . دیدم مردم در مسجد دور او را گرفته اند ، رفتم جلو وسلام کردم ، مخفیانه کیسه پولی به من داد و فرمود: برو با این پول کاسبی کن . من آن پول را آورده سرمایه خود قرار دادم وکاسبی کردم که از برکت آن پول امروز یکی از تجار بازار شدم وهر چه دارم از برکت صاحب این قبر دارم. 📚زندگانی شیخ مرتضی انصاری 📚داستان هایی از مقامات مردان خدا، ص8 ~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۱۰۶۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آوازِ آب، غم ز دلم می‌برد کلیم! بی‌ های‌های گریه دلم وا نمی‌شود شاعر:کلیم کاشانی
هدایت شده از تینآࢪ¹²⁸ 🇵🇸
2_144149273503356786.mp3
3M
- کرب‌‌و‌بلا‌حسرت‌همیشگی‌ِ‌من‌ حال‌خوب‌بندگی‌ِ‌من‌ :)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 به گفته مادرش درست در لحظه اذان ظهر بیست و یکمین روز از تیرماه سال ۱۳۷۰ است که صدای گریه بچه و ذکر مقدس الله‌اکبر با هم در می‌آمیزند و خبر از تولد محسن کوچولو می‌دهند. دوران بچگی را در هیات‌های مذهبی سپری می‌کند و روزه و نمازش ترک نمی‌شود. سوم دبیرستان را در مدرسه شهید کاظمی می‌گذارند و بقدری در  فیزیک و ریاضی قوی است که گاهی بجای معلم و استاد به بچه‌ها درس می‌دهد. محسن پای ثابت اردوهای جهادی بسیج هم هست. صبح‌های جمعه با دوستان و بچه های محل والیبال بازی می‌کنند. محسن دستی هم در ادبیات و رباتیک دارد و تابستان‌ها به شرط اینکه وقت اذان اجازه دهند برود نماز اول وقت، در قنادی مشغول می‌شود. او کتاب‌خوان است و مرکز کتابخوانی نون والقلم را در نجف‌آباد راه می‌اندازد. تنها آرزوی آقا محسن محسن ازدواج می‌کند. مهریه همسرش یک سکه به نیت یگانگی خدا، پنج مثقال طلا به نیت پنج تن، ۱۲ شاخه گل نرگس به نیت امام زمان(عج)، ۱۴ مثقال نمک به نیت نمک زندگی، ۱۲۴هزار صلوات و حفظ کل قرآن با ترجمه است که این قلم آخری را به علت اعزام به سوریه و شهادت نمی‌تواند تمام کند. جای جای کتاب واژگان شهید و شهادت موج می‌زنند. حاج حسین یکتا را که دعوت می‌کنند نجف آباد باز هم از شهادت می‌گوید. محسن اما به یکی از دوستانش می‌گوید که دوست دارد شهید شود، شهادتش همه را تکان دهد و با همه شهدا فرق کند. این بزرگترین آرزویش در این دنیای فانی است. تنها دعای سفر مشهدالرضایش هم خواسته‌ای از امام رئوف نیست جز شهادت در راه خدا. بعد از نقل داستانک‌هایی از اردوهای جهادی و استخدام در نهاد مقدس سپاه، اولین بار به منطقه عبطین سوریه اعزام می‌شوند. لیلهُ الفتوح زمانی که داعش قصد دارد شهر العیس را بگیرد محسن و گروهش غوغا می‌کنند و ضربه سنگینی به داعشی‌های آمریکایی وارد می‌کنند. فردای آن روز حاج قاسم سلیمانی را می‌بیند که می‌گوید: دست مریزاد، دیشب کیا روی تانک بودند؟ حسابی شاهکار کردند. حاج قاسم به خاطر شلیک‌های زیاد و دقیق محسن و گروهش، اسم آن شب را «لیله‌الفتوح» گذاشت. همسر عزیزم دوستت دارم. این جمله‌ای است که محسن روی قطعه چوبی حکاکی کرده و از سوریه برای همسرش سوغات آورده است. او به ملاقات آیت‌الله ناصری می رود و روحیه می‌گیرد. برای اعزام دوم چله جمکران می‌گیرد تا اینکه در شب سی و ششم جواب می‌گیرد و بار دیگر عازم سوریه جنگ‌زده می‌شود. جابر جابر، احمد... محسن حتی طبق نقل صفحه ۷۲ کتاب "حجت خدا" بریدن سرش را پیش‌بینی می‌کند. نام جهادی او در سوریه «جابر» است. بالاخره روز موعود فرا می‌رسد. ۱۶ مرداد ماه ۱۳۹۶، جابرجابر احمد، جابرجابر احمد...اما پاسخی از آن سوی بی‌‍سیم به گوش نمی‌رسد. محسن عزیز را در شهر القائم عراق چرخاندند، دست‌هایش را جدا وسنگبارانش کردند، شکنجه دادند و دست آخر سرش را بریدند و به آرزویش که همان شهادت زینبی بود رساندند. حاج قاسم اما آتش غیرت شده بود. پیام داد و به داعش گفت: ای حیوانات انسان‌نما، ای فرزندان اسراییل و آمریکا، منتظر باشید. به زودی انتقام خون شهید حججی را می‌گیریم. به شدیدترین شکل ممکن. وصیت‌نامه شهید در صفحه‌های پایانی کتاب اما خواندنی است. غافل نشدن از ولایت، تلاش برای تقویت حجاب و بویژه چادر، فریب فرهنگ غرب را نخوردن و مولا علی ابن ابیطالب علیه‌السلام را الگو قرار دادن از مهمترین نکته‌های وصیت این شهید عاشق حسین(ع) است. 📚برگرفته از کتاب حجت خدا ~~~~~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫