💠 مردی نیکوکار در خدمت امام جواد علیه السلام
مرد نیکوکاری در حال نشاط و خوشحالی خدمت امام جواد علیه السلام رسید.
حضرت فرمودند:
«چه خبر است که این چنین مسرور و خوشحالی؟»
آن مرد عرض کرد:
فرزند رسول خدا! از پدر شما شنیدم که میفرمودند:
«بهترین روز شادی انسان روزی است که خداوند توفیق انجام کارهای نیک و خیرات و احسانات به او دهد و او را در حل مشکلات برادران دینی موفق بدارد.»
امروز نیازمندانی از جاهای مختلف به من مراجعه کردند و به خواست خداوند گرفتاری هایشان حل شد و نیاز ده نفر از نیازمندان را برطرف کردم، بدین جهت چنین سرور و شادی به من دست داده است.
امام جواد علیه السلام فرمودند:
«به جانم سوگند! که شایسته است چنین شاد و خوشحال باشی! به شرط این که اعمالت را ضایع نکرده و نیز در آینده باطل نکنی.»
سپس امام علیه السلام فرمودند:
«یا ایها الذین آمنوا لاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذی»*۱
ای آنانکه ایمان آورده اید، اعمال نیک خود را با منت نهادن و اذیت کردن باطل نکنید...
📚۱. سوره بقره: آیه ۲۶۴.
بحارالانوار ج ۶۸، ص ۱۵۹.
~~~~~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
💠 شهید بزرگوار آیت اللّه دستغیب(ره) بسیار مقیّد بودند که نماز را حتّی در مسافرت ها اوّل وقت به جای آورند. در سالیان درازی که خدمت آن بزرگوار بودم، به ندرت به یاد می آورم که نماز را اوّل وقت نخوانده باشند یا نمازشان به تأخیر افتاده باشد. در یکی از مسافرت های عمره که خدمت ایشان بودیم، بلیط یک سره برای مسافرت به «جدّه» فراهم نشد؛ بلکه بلیط «تهران» ـ «بیروت» و بیروت ـ جدّه گرفتیم. در «فرودگاه بیروت»، چند ساعت ما را برای ترانزیت نگه داشتند. نزدیک مغرب بود که هواپیما برای پرواز به سوی جدّه آماده شد. حضرت آیت الله دستغیب، خیلی کوشیدند که اگر میسّر باشد، هواپیما تأخیر کند تا بشود نماز را سر وقت خواند؛ ولی میسّر نشد. وارد هواپیما شدیم و در داخل هواپیما خیلی معطّل گشتیم. ایشان خیلی ناراحت بودند که نماز را نخوانده اند. چند مرتبه خواستند پیاده شوند؛ ولی گفتند که مسافران همگی سوار هستند و الآن حرکت می کنیم. بالأخره تأخیر هواپیما به قدری طول کشید که حساب کردیم وقتی به جدّه برسیم، ممکن است نماز قضا شود. آیت اللّه دستغیب فرمودند: پیاده شویم؛ حتّی اگر هواپیما برود و ما جا بمانیم. امّا درب های هواپیما بسته بود. ایشان با توجّهی خاص سر پا ایستاده و سکوت اختیار کردند. هواپیما را روشن کردند؛ امّا شعله های آتش از موتور هواپیما بیرون زد. با عجله هواپیما را خاموش کردند و درب های هواپیما را گشوده و به مسافران گفتند که هرچه زودتر پیاده شوند. آقای دستغیب با خوشحالی زیادی مرتّب به دوستان می فرمودند: نماز! نماز! کارکنان هواپیما گفتند: رفع نقص فنّی هواپیما حدّاقل چهار ساعت به طول می انجامد. شهید دستغیب به محض رسیدن به سالن فرودگاه، به نماز ایستادند و نماز مغرب و عشا را با توجّه و شکرگزاری خاصّی انجام دادند. سلام نماز را که دادند، مأموران گفتند: آقا! سوار شوید که نقص هواپیما برطرف شده است و می خواهیم حرکت کنیم.
📚کتاب لاله محراب،ص۱۵،یادواره شهیددستغیب،ص۱۶
~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
hadise-kasa-samavati_0.mp3
6.27M
امام باقر علیه السلام می فرمایند:
«… ولقد کانت – علیها السلام – مفروضه الطاعه علی جمیع من خلق الله من الجن والانس والطیر والوحش والانبیاء والملائکه … ؛
اطاعت از فاطمه علیها السلام بر تمامی آفریدگان خدا از جن و آدمیان و پرندگان و وحوش و پیامبران و فرشتگان واجب است .»
📔دلائل الامامه
#فاطمیه
#حدیث_کساء
🥀🥀🥀
💠ابوبصیر می گوید؛ به حضرت صادق عليه السلام عرض کردم:
فلان مرد شراب می خورد و کارهای حرام انجام می دهد.
حضرت فرمودند:
هنگامی که به کوفه برگشتی، به ديدن تو می آيد. به او بگو: جعفر بن محمد گفت: اين کارهايی که می کنی را ترک کن، من ضامن می شوم که خدا بهشت را به تو عنايت کند.
هنگامی که به کوفه برگشتم، او هم به همراه اشخاص ديگر به ديدن من آمد. او را نگهداشتم تا منزل خلوت شد و پيغام حضرت را به او رساندم.
او پذيرفت و دست از آن کارها کشيد.
آن گاه چند روزی بيشتر نگذشت که پيغام داد من بيمارم؛ پيش من بيا.
من به منزل او رفت و آمد کرده و او را مداوا می کردم تا هنگام مرگ او رسيد. موقع جان دادن، کنار بستر او بودم؛ حمله ی غشی به او دست داد و هنگامی که به هوش آمد گفت:
ابوبصير! مولای تو به وعدهی خود وفا کرد.
اين را گفت و از دنيا رفت، و چون سال آينده به حج رفتم، خدمت حضرت صادق عليهالسلام رسيدم و هنگامی که اجازه خواسته و وارد شدم، هنوز يک پايم در صحن خانه و پای ديگرم در دالان بود و پيش از آن که سخنی بگويم از داخل اتاق فرمودند:
ای ابوبصير! ما به وعدهيمان در بارهی رفيقت وفا کرديم!
📚بحارالانوار، ج 11، ص 146
~~~~~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
#تلنگر
💠 يك ماجراي واقعي!
شهيد دستغيب از يكي از دوستانش چنين در كتاب داستانهاي شگفت نقل كرده اند:
يكي از بستگانم چند سال در فرانسه براي تحصيل اقامت داشت در بازگشنش به ايران نقل كرد:
در پاريس خانه اي كرايه كردم و سگي براي نگهباني داشتم روزها سگ در پشت در ميخوابيد
و من به كلاس و درس ميرفتم و وقتي برمي گشتم سگ همراهم داخل خانه ميشد.
شبي بازگشتم به طول كشيد و هوا هم به سختي سرد بود
به ناچار پشت گردني پالتو را بالا آورده گوشها و سرم را پوشاندم و دستكش در دست كرده بودم و صورتم را گرفتم به طوري كه تنها چشمم براي ديدن باز بود به اين شكل و صورت درب خانه آمدم
تا خواستم قفل در را باز كنم سگ زبان بسته چون لباس خود را تغيير داده بودم و صورتم پوشيده بود، مرا نشناخت و به من حمله كرد و پائين پالتو را گرفت
من فورا صورتم را نشان دادم و صدايش زدم
تا مرا شناخت با نهايت شرمساري به گوشه اي از كوچه خزيد در خانه را باز كردم هر چه اصرار كردم داخل خانه نشد
صبح كه به سراغ سگ آمدم ديدم از شدت حيا جان داده است
📚برگرفته ازکتاب شهیددستغیب
~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
28.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
ما عادت کردیم به غیبت #امام_زمان...
بسیار شنیدنی
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@sisadodelltangnafar
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛