eitaa logo
داستان های عبرت آموز
1.6هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
25 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم امام علی علیه‌السلام: پسرم! درست است كه من به اندازه پيشينيان عمر نكرده‏ ام، امّا در كردار آنها نظر افكندم، و در اخبارشان انديشيدم، و در آثار شان سير كردم تا آنجا كه گويا يكى از آنان شده‏ ام ... @yamolaiamalii313
مشاهده در ایتا
دانلود
قرآن فرمود: إنَّ السَّمعَ وَ البَصَرَ وَ الفُؤادَ کُلُّ اُولَئِکَ کانَ عَنهُ مَسئُولاً: همانا گوش و چشم و فؤاد، همه‎ی آنها مورد سؤال قرار می‎گیرند. چشم و گوش بهانه است؛ اصل کار فوأد است. فؤاد جایی نزدیک ناف است. وقتی می‎گویی دستم، چشمم، گوشم، خودم، ببین میم آخر آن در کجا صدا می‎کند؛ فؤاد آنجاست. حضرت امیر علیه السّلام فرمود: فاصله‎ی بین حقّ و باطل چهار انگشت است؛ بین چشم و گوش، بین دیدم و شنیدم. زبان از دیده‎ها و شنیده‎ها خبر می‎دهد؛ لذا از زبان سؤال نمی‎کنند، بلکه از سمع و بصر سؤال می‎کنند. سمع و بصر هم دو دریچه‎ی فؤادند. فؤاد یعنی فوائد؛ یعنی صندوق دخل انسان. از دل می‎پرسند که چقدر یقین و اطمینان کاسبی کرده‎ای. عارف باللّه مرحوم حاج اسماعیل دولابی 📙 مصباح الهدی تٱلیف استاد مهدی طیّب
9.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خانه یک خوابه! چگونه خانه یک خوابه را خواهید ساخت؟!
💠 يك ماجراي واقعي!   شهيد دستغيب از يكي از دوستانش چنين در كتاب داستانهاي شگفت نقل كرده اند:   يكي از بستگانم چند سال در فرانسه براي تحصيل اقامت داشت در بازگشنش به ايران نقل كرد:   در پاريس خانه اي كرايه كردم و سگي براي نگهباني داشتم روزها سگ در پشت در ميخوابيد   و من به كلاس و درس ميرفتم و وقتي برمي گشتم سگ همراهم داخل خانه ميشد.   شبي بازگشتم به طول كشيد و هوا هم به سختي سرد بود    به ناچار پشت گردني پالتو را بالا آورده گوشها و سرم را پوشاندم و دستكش در دست كرده بودم و صورتم را گرفتم به طوري كه تنها چشمم براي ديدن باز بود به اين شكل و صورت درب خانه آمدم   تا خواستم قفل در را باز كنم سگ زبان بسته چون لباس خود را تغيير داده بودم و صورتم پوشيده بود، مرا نشناخت و به من حمله كرد و پائين پالتو را گرفت   من فورا صورتم را نشان دادم و صدايش زدم    تا مرا شناخت با نهايت شرمساري به گوشه اي از كوچه خزيد در خانه را باز كردم هر چه اصرار كردم داخل خانه نشد    صبح كه به سراغ سگ آمدم ديدم از شدت حيا جان داده است 📚برگرفته ازکتاب شهیددستغیب ~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
9.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خانه یک خوابه! چگونه خانه یک خوابه را خواهید ساخت؟!
🔴 ❢❢شاگرد: استاد چه کار کنم که خواب امام زمان (عج)رو ببینم؟‌ 🍃 استاد: شب یک غذای شور بخور،آب نخور و بخواب. شاگرد دستور استاد رو اجرا کرد و برگشت. ❢❢شاگرد: استاد دیشب دائم خواب آب میدیدم. خواب میدیدم بر لب چاهی آب مینوشم. کنار نهر آبی در حال خوردن هستم! در ساحل رودخانه ای مشغول... 🍃استاد فرمود: تشنه آب بودی خواب آب دیدی.تشنه امام زمان(عج)بشو تا خواب امام زمان (عج)ببینی...
وارد میوه‌فروشی شدم. خلوت بود. قیمت موز و سیب رو پرسیدم. فروشنده گفت: موز ۱۶ تومن و سیب ۱۰ تومن. گفتم: از هر کدوم دو کیلو به من بده. پیرزنی وارد میوه‌فروشی شد و پرسید: محمدآقا سیب چند؟ میوه‌فروش پاسخ داد: مادر کیلویی سه تومن! نگاه تعجب‌زده‌ام رو به سرعت به میوه‌فروش انداختم و او که متوجه تعجب و دلخوری من شده بود، چشمکی زد و با نگاهش منو به آرامش دعوت کرد. صبر کردم. پیرزن گفت: محمدآقا خدا خیرت بده! چند تا مغازه رفتم، همه‌شون سیب رو ده‌دوازده تومن می‌دن! مادر با این قیمتا که نمی‌شه میوه خرید! محمدآقای میوه‌فروش، یک کیلو سیب برای پیرزن کشید و اونو راهی کرد. سپس رو به من کرد و گفت: این پیرزن به‌تازگی پسر و عروسش رو تو تصادف از دست داده و خودش مونده با دو تا نوه‌ یتیم! من چند بار خواستم بهش کمک کنم و میوه‌ مجانی بدم اما ناراحت شد و قبول نکرد. به همین خاطر هیچ‌وقت روی میوه‌ها تابلوی قیمت نمی‌زنم تا وقتی این زن به مغازه میاد از قیمت‌ها خبر نداشته باشه و بتونه برای بچه‌هاش میوه بخره. راستش رو بخوای من به هرکسی که نیاز داشته باشه کمک می‌کنم و همیشه با امام زمانم معامله می‌کنم. دلم مثل آوار ریخته بود پایین و بسیار شرمنده بودم و بغضی سنگین تو گلوم نشسته بود. دلم می‌خواست روی میوه‌فروش رو ببوسم. میوه‌ها رو خریدم. سوار ماشین شدم و زدم زیر گریه و در حال رانندگی از خودم و از امام زمان خجل بودم. با خودم می‌گفتم: ای کاش در طول سالیان دراز عمرم من هم قسمتی از درآمدم رو با معامله می‌کردم.