eitaa logo
داستان های عبرت آموز
1.4هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1هزار ویدیو
20 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم امام علی علیه‌السلام: پسرم! درست است كه من به اندازه پيشينيان عمر نكرده‏ ام، امّا در كردار آنها نظر افكندم، و در اخبارشان انديشيدم، و در آثار شان سير كردم تا آنجا كه گويا يكى از آنان شده‏ ام ... @yamolaiamalii313
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 طاووس يمانى گويد: سالى به حج رفتم، خواستم ميان صفا و مروه حج كنم؛ چون به كوه صفا رسيدم، جوانى را با جامه‏اى كهنه ديدم كه آثار صالحان را در روى او مشاهده می‌شد. 🔻 چون چشمش بر كعبه افتاد رو به آسمان كرد و گفت: أنا عريانٌ، كما تَرى، أنَا جائِعٌ كما ترى، فيما ترى يا من يَرى ولا يُرى؛ 🔷 لرزه بر اعضاى من افتاد، نگاه كردم، دو طبق ديدم كه از آسمان فرود آمد كه دو پارچه بر آن نهاده شده بود. 🔶 طبق‏ها در پيش وى گذاشته شد. ميوه هايى بر آن طبق‏ها ديدم كه هرگز مثل آن نديده بودم. 🔷 وى بر من نگريستند و گفتند: يا طاووس! گفتم: لبيك يا سيدى و تعجبم زياد شد از آن كه وى مرا شناخت. 🔶 گفتند: تو را بدين حاجت هست؟ گفتم: به جامه حاجتم نيست؛ اما بدان چه كه در طبق است آرى. 🔷 ایشان مشتى از آن به من دادند، من آن را بر طرف جامه احرام بستم. 🔶 آن گاه وى، يكى از آن پارچه‏‌ها را رداى خود ساخت و ديگرى را إزار خود كردند و آن كهنه كه داشتند به صدقه دادند و روى بر مروه نهادند و میگفتند: رب اغفر وارحم وتجاوز عما تعلم وإنك أنت الأعزّ الاكرم؛ 🔶 من در عقب ایشان رفتم. شلوغى انبوه خلق ميان من و او جدايى افكند. يكى از صالحان را ديدم و از او پرسيدم كه آن جوان كيست؟ ✅ گفت: يا طاووس! تو او را نمیشناسى! او راهب عرب است، او مولانا زين العابدين على بن الحسين(ع) است. 📚 مصابيح القلوب، ص ۱۲۸ ~~~~~~~~~~~~~ 📖 امام علی(ع): 🔻السلامةُ في التَّفَرُّدِ، الراحَةُ في الزُّهدِ؛ 🍃 سلامت در تنهايى است و آسايش در زهد.(غررالحكم،ص۳۲۸) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۵۱۵
💠 در جوانی به آرزویم رسیدم. 🔻 من هم یکی از کسانی بودم که توفیق زیارت خانه خدا نصیبم شده بود. بعثه رهبری بودیم. 🔷 توی آسانسور حاجی را دیدم بعد از سلام و احوالپرسی، از حس و حالم پرسید. 🔶 گفتم: «خیلی خوشحالم که لباس احرام پوشیدم و می خوام برم طواف» 🔷 با نگاهش مهربانی به صورتم پاشید و گفت: «نه! چه حالی داری؟» 🔶 دوباره گفتم: « خدا را شکر، مُحرِم شدن کنار خونه خدا حس خوبیه،.» 🔷 انگارکه قانع نشده باشد، دوباره از حالم پرسید. 🔶 جواب من همانی بود که گفته بودم. 🔷 پرده اشک جلوی چشم هایش را گرفت و گفت: 👈 «من که این لباس رو پوشیدم، احساس می کنم الان توی شلمچه هستم، شب عملیات کربلای ۵، بچه‌ها هم دورم هستند.» ✅ روزی نبود، جایی نبود، لحظه ای نبود یاد یاران شهیدش برایش کمرنگ شود، تا بود، برای وصال اشک می ریخت و تمنای شهادت داشت. 🖌 راوی: حاج حسین کاجی 📚 سلیمانی عزیز، ص ۲۲ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖  «امام جعفرصادق (علیه‌السلام)»: 🔻 ثَلاثَةٌ یَشفَعونَ اِلَی اللهِ یومَ القیامةِ فَیُشَفِّعُهُم: الأَنبیاءُ(ع) ثُمّ العلماءُ ثُمَّ الشُّهَداَءُ؛ 🍃 سه گروه هستند که (به ترتیب) در روز قیامت شفاعت می‌کنند و خداوند شفاعت آن‌ها را می‌پذیرد: اول انبیا(ع)، بعد علما و بعد شُهدا.(مستدرک،ج١١،ص٢٠) @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۵۵۲