eitaa logo
دانلود
در مجلس يزيد امام محمدباقر (علیه‌السلام) مى‌فرمايد: چون ذرّيه و اهل بيت امام حسين (علیه‌السلام) را در روز و با وضعى خاصّ به مجلس یزید بردند، مردم جفاكار شام گفتند: اسيرانى نيكوتر از اينان نديده‌ايم. حضرت سكينه كه ريسمان به كتفش بسته بودند فرمود: ما اسيران خاندان پيامبريم. گردانندگان مجلس يزيد، سكينه را جايى نشانده‌بودند كه سر بريده پدر را نبيند. ولى وقتى تلاش‌كرد تا آن‌را ببيند يزيد با چوب خيزران بر لب و دندان مبارک پدرش مى‌زد. صداى گريه‌اش بلند شد. به‌طورى كه زن‌هاى يزيد و دختران معاویه به‌گريه افتادند. سرانجام او و خواهرش، فاطمه، بى‌تاب گشته و به‌عمّه‌ خود حضرت زینب پناه‌بردند و گفتند: «يا عمّتاه انّ يزيداً ينكث ثنايا ابينا بقضيبه.» «عمّه جان! يزيد با چوب دستى خود دندان‌هاى پيشين پدرمان را مى‌زند.» 📚ویکی فقه ایتا https://eitaa.com/Dastanqm
جاماندن از کاروان اسرا حضرت سكينه در توقّفگاه «قصر بنی مقاتل» كه سپاه عمر بن سعد مشغول استراحت و تهيّه‌ آب بودند، تنها به سوى درختى رفت و اندكى خوابيد. در اين هنگام، دشمن زبون، كاروان اسيران را حركت داده و سكينه در بيابان جا ماند. درخواستِ هم محملِ او، فاطمه بنت الحسین (علیه‌السلام) از ساربان مبنى بر توقّف كاروان بى‌نتيجه ماند و قافله‌ اسيران حركت كرد. ولى پس از طىّ مقدارى از مسير و با اصرارِ فاطمه، ساربان، شتر را نگه داشت و سكينه به كاروان ملحق شد. 📚ویکی فقه ایتا https://eitaa.com/Dastanqm
ملاقات با جسد پدر چون دشمن، زنان را از ميان كشتگان عبور داد، حضرت سكينه خود را بر روى جسد پدر انداخت و آن‌را در آغوش گرفت. در اثر گريه، بى‌هوش شد. در آن حالت شنيد كه پدرش مى‌فرمايد: «شیعیان من! هر زمان كه آب گوارايى نوشيديد، مرا به ياد آوريد. يا حكايت غريب يا شهيدى را شنيديد بر من بگرييد.» 📚ویکی فقه ایتا https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://www.aparat.com/v/ZtRUD انیمیشن تلفیقی، زندگینامه حافظ کانال بشارت در ایتا👇 https://eitaa.com/besharat_ir داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm کانال کودکان(و نوجوانان)علی اصغر در ایتا👇 https://eitaa.com/koodakAliAsghar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://www.aparat.com/v/mjaDd آیا امام زمان(عج) به فکر ما هستند؟؟! (استاد عالی) داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13921018_7942_192k.mp3
5.03M
انسان ٢۵٠ ساله | امام حسن عسکری علیه السلام و تحسین دوست و دشمن ] پدر امام زمان عزیز ما با آن همه فضیلت، با آن همه مقامات، با آن همه کرامات، وقتی با سم و جنایت دشمنان از دنیا رفت، فقط بیست و هشت سال داشت؛ این میشود الگو؛ جوان احساس می‌کند یک نمونه‌ی عالی در مقابل چشم دارد. ١٣٩٠/١٢/١٠
داستان‌های قرآنی و مذهبی
هدیه دادن قلم و شفای بدخوابی ✔️✔️ يکي از اصحاب حضرت ابومحمد، امام حسن عسکري عليه‏السلام به نام احمد، فرزند اسحاق حکايت کند: ✔️ روزي در محضر شريف آن حضرت وارد شدم و خواهش کردم تا مطلبي را به عنوان نمونه‏ي خط برايم بنويسد. امام عليه‏السلام تقاضاي مرا پذيرفت و فرمود: اي احمد! خط، از هرکسي که باشد متفاوت خواهد بود، چون قلم يک‌سان نيست و ريز و درشت دارد، سپس حضرت قلم و دواتي را درخواست نمود. وچون قلم و دوات آماده‌شد مشغول نوشتن گرديد و من بادقت تمام نگاه مي‏کردم، وقتي که قلم را داخل دوات مي‏نمود و مي‏خواست خارج کند سر قلم را به لبه دوات مي‏کشيد تا جوهر اضافي پاک شود و خط تميز و زيبا درآيد. در همين بين، بدون آن‌که حضرت متوجه شود با خودم گفتم: اي‌کاش امام عليه السلام اين قلم را به عنوان يادبود و هديه، به من لطف مي‏کرد. پس چون از نوشتن فارغ شد، شروع نمود درباره‏ ي مسائل مختلف با من صحبت کند و در ضمن صحبت، قلم را با دستمالي که کنارش بود پاک نمود و فرمود: بيا احمد، اين قلم را بگير. هنگامي‌که قلم را از دست مبارک حضرت گرفتم عرضه داشتم: فداي شما گردم، من يک ناراحتي دارم که چند مرتبه قصد داشتم با شما مطرح کنم ولي ممکن نشد، چنانکه الآن اجازه بفرمائي آن را عرض کنم؟ امام عليه‏السلام فرمود: ناراحتي و مشکل خود را بگو. اظهار داشتم: از پدران بزرگوارت روايت شده‌است که خواب پيامبران الهي صلوات الله عليهم بر روي کمر است و خواب مؤمنين بر سمت راست مي‏باشد و خواب منافقين برسمت چپ خواهد بود و شياطين بر رو - دمر و پشت به آسمان - مي‏خوابند؛ آيا اين روايت صحيح است؟ امام عليه‏السلام فرمود: بلي، همين طور است که نقل کردي. سپس عرضه داشتم: اي سرور و مولايم! من هرچه تلاش مي‏کنم که بر سمت راست بخوابم ممکن نمي‏شود و خوابم نمي‏برد، اگر ممکن است مرا درمان و معالجه فرما؟ حضرت لحظه‏اي سکوت نمود و بعدازآن، اظهار نمود: جلوبيا، ... بعد از آن هميشه به‌طور ساده و راحت بر پهلوي راست مي‏خوابيدم و نمي‏توانستم بر پهلوي چپ بخوابم. [1] . (1)اصول كافى : ج 1، ص 513، ح 27، إثبات الهداة : ج 3، ص 407، ح 30، مدينة المعاجز: ج 7، ص 563، ح 2550.باتلخیص منبع: چهل داستان و چهل حدیث از امام حسن عسگری، عبدالله صالحی، صص29-31 داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
داستان‌های قرآنی و مذهبی
خبرچین زندان ✔️✔️ در زمان حکومت متوکل عباسي، توسط مأمورين حکومتي دست گير و به همراه عده‌اي ديگر از شيعيان زنداني شدم. پس‌از گذشت مدتي حضرت ابومحمد، امام حسن عسکري صلوات الله و سلامه عليه را نيز به‌همراه برادرش جعفر، محکوم و در زندان نزد ما آوردند. ✔️ چون امام حسن عسکري عليه‏السلام را وارد زندان کردند، من حضرت را روي پلاس خود نشاندم و جعفر در نزديکي حضرت، نيز کناري روي زمين نشست، پس‌از گذشت لحظه ‌اي جعفر فرياد کشيد: واي از دست شيطان - منظورش يکي از کنيزانش بود -. امام عليه ‏السلام با تهديد او را ساکت گردانيد و همه متوجه شدند که جعفر مست کرده و دهانش بوي شراب مي‌‏دهد. و در ضمن، شخصي ناشناس نيز در جمع ما زنداني بود و خود را منسوب به سادات علوي مي‌‏دانست. حضرت فرمود: چناچه بيگانه‏اي در جمع شما نمي ‏بود، خبر مي‌دادم که هريک از شما چه زماني آزاد خواهيد شد. همين‌که آن شخص ناشناس لحظه ‌اي از جمع ما بيرون رفت، امام عليه ‏السلام فرمود: اين مرد از شماها نيست، مواظب سخنان و حرکات خود باشيد، او در لابلاي لباس‏هايش حرکات و سخنان شما را مي‏نويسد و براي سلطان مي‏فرستد. پس بعضي از افراد سريع حرکت کردند و لباس آن شخص را که کناري گذاشته بود، بررسي کردند و ديدند که تمام مسائل و صحبت‏هاي آن‏ها را ثبت کرده و افزوده‌است: آن‏ها با حفر و سوراخ کردن ديوار زندان مي‏خواهند فرار کنند. و صحت پيش‌بيني و فرمايشات امام حسن عسکري عليه‏السلام بر همگان ثابت شد [1] . 1-الخرايج و الجرايح : ج 2، ص 682، ح 1، إعلام الورى طبرسى : ج 2، ص 141، بحارالا نوار: ج 50، ص 254، ح 10. منبع: چهل داستان و چهل حدیث از امام حسن عسگری، عبدالله صالحی،صص32-33. داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://www.aparat.com/v/Axdzu موشن گرافی «پدر آفتاب؛ امام حسن عسکری (علیه السلام) کانال کودکان(و نوجوانان)علی اصغر در ایتا👇 https://eitaa.com/koodakAliAsgh داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://www.aparat.com/v/fOQmU آغاز امامت امام زمان عج مبارک. آغاز امامت حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان‌های قرآنی و مذهبی
بخشش پیامبر مسجد پر از جمعیّت بود. پیامبر (صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم) از راه رسید. چهره‌اش نشان از بیماری سخت داشت. همه با دیدنش از جا برخاستند و سلام کردند. لبخند کم‌رنگی بر لبان پیامبر نشست. سلام کرد و بالای منبر رفت و آرام شروع کرد به سخن گفتن. این‌بار حرف‌هایش بوی غریبی می‌داد، بوی جدایی و خداحافظی. فرمود: «ای مردم، برای شما چگونه پیامبری بودم؟ آیا همراه شما نجنگیدم؟ دندان‌هایم در جنگ نشکست، سنگ به پیشانی‌ام نخورد؟ گرسنگی نکشیدم؟ و ...» مردم با آه و اشک گفتند: «چرا ای رسول خدا. شما مقاومت کردید و جلوی کارهای ناپسند را گرفتید، خدا به شما پاداش نیک دهد.» پیامبر (صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم) گفت: «ای مردم! خداوند قسم یاد کرده که هیچ ظالمی را نبخشد، شما را به خدا، هر کس حقّی بر گردن من دارد، برخیزد و مرا مجازات کند؛ زیرا مجازات در این دنیا برایم بهتر از مجازات در آن دنیاست.» صدای گریه‌ی مردم بلند شد. ناگاه پیرمردی به نام «سواده» از میان جمعیّت برخاست و گفت: «ای رسول خدا! وقتی شما از سفر طائب باز می‌گشتید، من هم مثل خیلی‌ها به پیشوازتان آمدم. شما بر شتر سوار بودید، وقتی می‌خواستید شتر را هی کنید، عصایتان به شکم من خورد، بسیار دردم آمد. اکنون می‌خواهم ...» همه با تعجّب به هم نگاه کردند. از هر سو زمزمه‌ای برخاست؛ «مجازات پیامبر؟!» کسی باورش نمی‌شد. پیامبر (صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم) یک نفر را صدا زد و گفت» «برو از خانه‌ی دخترم فاطمه عصایم را بیاور.» او رفت و فوری عصا را آورد. پیامبر (صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم) گفت: «ای سوتده! نزدیک بیا!» سواده نزدیک پیامبر (صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم) رفت. مردم از دست او بسیار خشمگین بودند؛ چون می‌خواست با همان عصا پیامبر (صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم) را قصاص کند. سواده عصای او را گرفت و گفت: «ای رسول خدا می‌شود لباستان را کمی بالا بزنید؟» پیامبر لباسش را بالا زد. مردم زاری کنان مشت بر زانوی خود می‌زدند. آنان تحمّل دیدن چنان صحنه‌ای را نداشتند. ناگاه، دور از انتظار همه، سواده خم شد و بر پای پیامبر (صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم) بوسه زد. او به پیامبر(صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم) خیلی علاقه داشت و می‌خواست در آخرین روزهای زندگی پیامبر(صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم) آن حضرت را در آغوش بگیرد و محبّتش را نشان دهد. پیامبر(صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم) او را بلند کرد و گفت: «ای سواده مجازاتم می‌کنی یا مرا می‌بخشی!» سواده با چشمان اشک‌بار گفت: «ای رسول خدا! پدر و مادرم فدایت، شما را می‌بخشم.» پیامبر(صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم) دست‌هایش را بلند کرد و گفت: «خداوندا! سواده را ببخش! همان‌گونه که او پیامبرت را بخشید.» نویسنده : محمود پوروهاب و تصویرگر: وحید خاتمی به نقل از مجله رشد 📚الگو ایرانی داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
عبای مبارک در خانه‌ی پیامبر (صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم ) دور هم نشسته بودیم. جمعیت لحظه به لحظه بیشتر می‌شد و اتاق پر شده بود. جریر بن عبداللّه وارد خانه شد. جایی برای نشستن پیدا نکرد. همان جا دم در روی خاک‌ها نشست. پیامبر((صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم )) متوجّه آمدنش شد. برخاست و عبای خود را به جریر داد. گفت: این عبا را زیرانداز کن و روی آن بنشین. جریر با تعجّب به پیامبر(صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم) و عبای او نگاه می کرد. عبا را گرفت. بوسید و بر چشمان خود گذاشت. گریه‌اش گرفته بود. ما هم منقلب شده بودیم. جریر عبا را مرتّب کرد و آ‌ن‌را به دست پیامبر داد و گفت: من هیچ‌وقت روی عبای شما نمی‌نشینم. شما مرا احترام کردید به شکلی که تا حالا کسی من را این‌طوری احترام نکرده بود. 📚الگو ایرانی داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://www.aparat.com/v/fJ3o داستان زیبا: عنایت امام زمان به جوانی که یاد ایشان میکرد داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا