eitaa logo
دانلود
داستان‌های قرآنی و مذهبی
خبرچین زندان ✔️✔️ در زمان حکومت متوکل عباسي، توسط مأمورين حکومتي دست گير و به همراه عده‌اي ديگر از شيعيان زنداني شدم. پس‌از گذشت مدتي حضرت ابومحمد، امام حسن عسکري صلوات الله و سلامه عليه را نيز به‌همراه برادرش جعفر، محکوم و در زندان نزد ما آوردند. ✔️ چون امام حسن عسکري عليه‏السلام را وارد زندان کردند، من حضرت را روي پلاس خود نشاندم و جعفر در نزديکي حضرت، نيز کناري روي زمين نشست، پس‌از گذشت لحظه ‌اي جعفر فرياد کشيد: واي از دست شيطان - منظورش يکي از کنيزانش بود -. امام عليه ‏السلام با تهديد او را ساکت گردانيد و همه متوجه شدند که جعفر مست کرده و دهانش بوي شراب مي‌‏دهد. و در ضمن، شخصي ناشناس نيز در جمع ما زنداني بود و خود را منسوب به سادات علوي مي‌‏دانست. حضرت فرمود: چناچه بيگانه‏اي در جمع شما نمي ‏بود، خبر مي‌دادم که هريک از شما چه زماني آزاد خواهيد شد. همين‌که آن شخص ناشناس لحظه ‌اي از جمع ما بيرون رفت، امام عليه ‏السلام فرمود: اين مرد از شماها نيست، مواظب سخنان و حرکات خود باشيد، او در لابلاي لباس‏هايش حرکات و سخنان شما را مي‏نويسد و براي سلطان مي‏فرستد. پس بعضي از افراد سريع حرکت کردند و لباس آن شخص را که کناري گذاشته بود، بررسي کردند و ديدند که تمام مسائل و صحبت‏هاي آن‏ها را ثبت کرده و افزوده‌است: آن‏ها با حفر و سوراخ کردن ديوار زندان مي‏خواهند فرار کنند. و صحت پيش‌بيني و فرمايشات امام حسن عسکري عليه‏السلام بر همگان ثابت شد [1] . 1-الخرايج و الجرايح : ج 2، ص 682، ح 1، إعلام الورى طبرسى : ج 2، ص 141، بحارالا نوار: ج 50، ص 254، ح 10. منبع: چهل داستان و چهل حدیث از امام حسن عسگری، عبدالله صالحی،صص32-33. داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://www.aparat.com/v/Axdzu موشن گرافی «پدر آفتاب؛ امام حسن عسکری (علیه السلام) کانال کودکان(و نوجوانان)علی اصغر در ایتا👇 https://eitaa.com/koodakAliAsgh داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://www.aparat.com/v/fOQmU آغاز امامت امام زمان عج مبارک. آغاز امامت حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان‌های قرآنی و مذهبی
بخشش پیامبر مسجد پر از جمعیّت بود. پیامبر (صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم) از راه رسید. چهره‌اش نشان از بیماری سخت داشت. همه با دیدنش از جا برخاستند و سلام کردند. لبخند کم‌رنگی بر لبان پیامبر نشست. سلام کرد و بالای منبر رفت و آرام شروع کرد به سخن گفتن. این‌بار حرف‌هایش بوی غریبی می‌داد، بوی جدایی و خداحافظی. فرمود: «ای مردم، برای شما چگونه پیامبری بودم؟ آیا همراه شما نجنگیدم؟ دندان‌هایم در جنگ نشکست، سنگ به پیشانی‌ام نخورد؟ گرسنگی نکشیدم؟ و ...» مردم با آه و اشک گفتند: «چرا ای رسول خدا. شما مقاومت کردید و جلوی کارهای ناپسند را گرفتید، خدا به شما پاداش نیک دهد.» پیامبر (صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم) گفت: «ای مردم! خداوند قسم یاد کرده که هیچ ظالمی را نبخشد، شما را به خدا، هر کس حقّی بر گردن من دارد، برخیزد و مرا مجازات کند؛ زیرا مجازات در این دنیا برایم بهتر از مجازات در آن دنیاست.» صدای گریه‌ی مردم بلند شد. ناگاه پیرمردی به نام «سواده» از میان جمعیّت برخاست و گفت: «ای رسول خدا! وقتی شما از سفر طائب باز می‌گشتید، من هم مثل خیلی‌ها به پیشوازتان آمدم. شما بر شتر سوار بودید، وقتی می‌خواستید شتر را هی کنید، عصایتان به شکم من خورد، بسیار دردم آمد. اکنون می‌خواهم ...» همه با تعجّب به هم نگاه کردند. از هر سو زمزمه‌ای برخاست؛ «مجازات پیامبر؟!» کسی باورش نمی‌شد. پیامبر (صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم) یک نفر را صدا زد و گفت» «برو از خانه‌ی دخترم فاطمه عصایم را بیاور.» او رفت و فوری عصا را آورد. پیامبر (صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم) گفت: «ای سوتده! نزدیک بیا!» سواده نزدیک پیامبر (صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم) رفت. مردم از دست او بسیار خشمگین بودند؛ چون می‌خواست با همان عصا پیامبر (صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم) را قصاص کند. سواده عصای او را گرفت و گفت: «ای رسول خدا می‌شود لباستان را کمی بالا بزنید؟» پیامبر لباسش را بالا زد. مردم زاری کنان مشت بر زانوی خود می‌زدند. آنان تحمّل دیدن چنان صحنه‌ای را نداشتند. ناگاه، دور از انتظار همه، سواده خم شد و بر پای پیامبر (صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم) بوسه زد. او به پیامبر(صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم) خیلی علاقه داشت و می‌خواست در آخرین روزهای زندگی پیامبر(صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم) آن حضرت را در آغوش بگیرد و محبّتش را نشان دهد. پیامبر(صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم) او را بلند کرد و گفت: «ای سواده مجازاتم می‌کنی یا مرا می‌بخشی!» سواده با چشمان اشک‌بار گفت: «ای رسول خدا! پدر و مادرم فدایت، شما را می‌بخشم.» پیامبر(صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم) دست‌هایش را بلند کرد و گفت: «خداوندا! سواده را ببخش! همان‌گونه که او پیامبرت را بخشید.» نویسنده : محمود پوروهاب و تصویرگر: وحید خاتمی به نقل از مجله رشد 📚الگو ایرانی داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
عبای مبارک در خانه‌ی پیامبر (صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم ) دور هم نشسته بودیم. جمعیت لحظه به لحظه بیشتر می‌شد و اتاق پر شده بود. جریر بن عبداللّه وارد خانه شد. جایی برای نشستن پیدا نکرد. همان جا دم در روی خاک‌ها نشست. پیامبر((صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم )) متوجّه آمدنش شد. برخاست و عبای خود را به جریر داد. گفت: این عبا را زیرانداز کن و روی آن بنشین. جریر با تعجّب به پیامبر(صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم) و عبای او نگاه می کرد. عبا را گرفت. بوسید و بر چشمان خود گذاشت. گریه‌اش گرفته بود. ما هم منقلب شده بودیم. جریر عبا را مرتّب کرد و آ‌ن‌را به دست پیامبر داد و گفت: من هیچ‌وقت روی عبای شما نمی‌نشینم. شما مرا احترام کردید به شکلی که تا حالا کسی من را این‌طوری احترام نکرده بود. 📚الگو ایرانی داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://www.aparat.com/v/fJ3o داستان زیبا: عنایت امام زمان به جوانی که یاد ایشان میکرد داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://film.tebyan.net/film/102913 ازدواج پیامبر صلی الله علیه و آله با حضرت خدیجه سلام الله علیها داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان زندگی پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم - اصول مرکب‌داری👇 با دوستانم، از مسیری می‌گذشتیم و با هم، گرم صحبت بودیم. همه‌ی ما سوار مرکب‌هایمان بودیم و آرام آرام جلو می‌رفتیم. به پیامبر(صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم ) رسیدیم. تا سلام کردیم، پیامبر(صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم ) به من گفت: چرا روی مرکب نشسته‌ای؟ گفتم: عجله‌ای نداشتیم. داشتیم با هم گپ و گفتی می‌کردیم و جلو می‌آمدیم. پیامبر(صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم ) گفت: پشت حیوان‌ها صندلی وکرسی سخنرانی شما نیست. خدا او را برای شما رام کرده که در راه‌های سخت شما را به مقصد برساند؛ نه اینکه بر پشتش بنشینید و باهم گفتگو کنید. پیاده شوید، بعد با هم حرف بزنید. به دوستانم نگاهی انداختم. از مرکب‌ها پایین آمدیم. پیامبر(صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم) ادامه داد: چه بسا مرکبی که بهتر از راکبش است و بیشتر از راکبش، خدا را ذکر می‌گوید. عرق شرم از تیره‌ی پشتم چکه کرد. 📚الگو ایرانی داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm