داستانهای قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم سیزدهم امام حسن عسکری علیه السلام
تعیین امامت امام حسن عسکری (ع) توسط پدر
✅ یکی از پسران امام هادی (ع)، محمد نام داشت (که اکنون به امامزاده سید محمد معروف است و مرقد شریفش در چندفرسخی شهر سامره واقع شده)
این بزرگوار در زمان پدرش امام هادی (ع) ازدنیارفت، شیعیان و دوستان (در شهر سامره) ازهرسو به خانه امام هادی (ع) میآمدند و به آن حضرت تسلیت میگفتند، حدود صد وپنجاه نفر از خاندان عبدالمطلب و بنیهاشم، در منزل امام هادی (ع) به گرد هم آمدهبودند و به امام هادی (ع) سر سلامتی میدادند، ناگهان در این هنگام دیدند جوانی که گریبانش را به خاطر مصیبت رحلت برادرش سید محمد (ع) چاک زدهبود، وارد مجلس شد.
او حضرت حسن عسکری (ع) بود که آمد و در جانب راست پدرش امام هادی (ع) نشست، امام هادی (ع) به او رو کرد و فرمود:
یابنی احدث لله عزوجل شکرا، فقد احدث فیک امرا
(پسرم جانم! خدا را شکر کن، که درباره تو امری را پدید آورد) (مقام امامت بعد از مرا به تو سپرد).
حضرت حسن عسکری (ع) گریه کرد و شکر خدای نمود و کلمه استرجاع را به زبان آورد و گفت:
(حمد و سپاس خدای را که پروردگار جهانیان است و من از درگاه خدا، کاملکردن نعمتش را برای ما از جانب تو، میخواهم، انا لله و انا الیه راجعون: (همه ما از آن خدا هستیم و به سوی او بازمیگردیم).
بعضی از حاضران که این جوان را نمیشناختند: پرسیدند: (این جوان کیست؟).
گفته شد: (این جوان، حسن (ع) پسر امام هادی (ع) است).
حاضران حدس زدند که آن حضرت، در آن وقت در حدود 20 سال یا اندکی بیشتر دارد و در آن روز او را شناختند و فهمیدند که امام هادی (ع) (در سخن فوق) به امامت او اشاره فرموده و او را به عنوان جانشین خود تعیین نمود. (350)
✳️ محمد (پسر ارشد امام هادی)، امام بعد از پدرش گردد (امام بعد از وفات او، آشکار شد که امام بعد از امام هادی (ع)، فرزند دیگرش حسن عسکری (ع) میباشد، چنانکه در مورد فرزندان امام صادق (ع) تصور میشد که امام بعد از او، اسماعیل وفات کرد، آشکارشد که امام بعد از امام صادق، امام کاظم (ع) میباشد).
ولی قبل از آنکه در این باره سخن بگویم، امام هادی (ع) به من رو کرد و فرمود: (آری ای ابو هاشم، برای خدا درباره حسن عسکری (ع)، بعد از سید محمد، (بدا) حاصل شد (یعنی خداوند از اول مقدر کردهبود که امام حسن عسکری (ع)، امام بعد از امام هادی (ع) باشد، گرچه در ظاهر تصور میشد که امام بعد از امام هادی (ع)، سید محمد است، ولی با وفات سید محمد (ع)، برای مردم، امامت مقدر شده امام حسن عسکری (ع) آشکار شد) چنانکه برای امامت موسی بن جعفر (ع) پس از وفات برادرش اسماعیل، تقدیر الهی آشکار گشت و این مقایسه، همانگونه که در خاطر تو گذشت، درست است اگرچه باطلگرایان بدشان آید، این را بدان که:
(ابو محمد ابنی الخلف من بعدی، عنده علم ما یحتاج الیه،و معه آلة الامامة:
ابو محمد (حسن عسکری علیه السلام) پسرم جانشین من بعد از من است، علوم مورد نیاز مردم، در نزد اوست و ابزار امامت (کتاب و سلاح پیامبر (ص) همراه او میباشد) (351)
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم سیزدهم امام حسن عسکری علیه السلام
ملاقات مرد یمنی (فرزند حبابه و البیه) با امام حسن عسکری (ع)
✅ ابو هاشم جعفری میگوید: در حضور امام حسن عسکری (ع) بودم، یک نفر از اهل یمن اجازه ورود طلبید، سپس به محضر آن حضرت آمد، دیدم مردی فربه، بلندقامت و تنومند است، هنگام ورود، بهعنوان امامت بر امام حسن (ع) سلام کرد، امام حسن (ع) جواب سلام او را داد و به او فرمود: (بنشین، او نزد من نشست، من پیش خود میگفتم: ای کاش میدانستم که این شخص کیست؟)
امام حسن (ع) (بیآنکه از او سؤال کند) فرمود: (این شخص فرزند همان بانوی عرب است (یعنی حبابه والبیه) که سنگ کوچکی دارد و پدرانم با انگشتر خود آن را مهر کردهاند و اکنون آن را نزد من آورده تا من نیز آن را مهر کنم.
✳️ سپس امام حسن (ع) به آن مرد یمنی فرمود: (آن سنگ کوچک را بده).
او سنگ کوچکی را بیرون آورد که یک طرف آن صاف بود، امام حسن (ع) آن را گرفت و انگشتر خود را بر آن زد، که جای انگشتر بر آن سنگ نقش بست، گوئی اکنون نقش آن انگشتر که (الحسن بن علی) بود در برابر چشمم می باشد.
ابو هاشم میگوید: من به آن مرد یمنی گفتم: تاکنون آیا امام حسن (ع) را دیدهای؟ او جواب داد: نه به خدا سوگند، سالها مشتاق دیدارش بودم تااینکه همین ساعت جوان ناشناسی نزد من آمد و مرا به اینجا آورد، سپس آن مرد یمنی برخاست درحالیکه میگفت: (رحمت و برکت خدا بر شما خاندان باد که دودمانی هستید بعضی از شما، فضائل را از بعضی دیگر به ارث میبرید، سوگند به خدا که نگهداری و ادای حق شما همانند نگهداری و ادای حق امیر مؤمنان علی (ع) و امامان بعد از او (صلوات خدا بر همه آنها) واجب است، سپس او از آنجا رفت و من دیگر تا آخر عمر او را ندیدم.
ابو هاشم گفت: (وقتی که او هنوز نرفته بود) از او پرسیدم: نامت چیست؟
گفت: نام من (مهجع بن صلت بن عقبة بن سمعان بن غانم بن ام غانم) (حبابه) همان زن یمنی صاحب سنگ کوچک است که امیرالمؤمنان علی (ع) و نوادگانش تا حضرت رضا (ع) آن سنگ را مهر کردهاند (و نقش مهر آنها در سنگ باقی ماندهاست) (352)
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم سیزدهم امام حسن عسکری علیه السلام
گواهی دشمنان به کمالات امام حسن عسکری (ع)
✅ احمد بن عبیدالله بن خانق (از طرف طاغوت وقت، معتصم عباسی، پانزدهمین خلیفه عباسی) متصدی ارضی و مالیات آن، در قم بود، روزی در مجلس او از علویان و مذاهبشان، سخن به میان آمد، او این داستان را نقل کرد:
من در شهر سامره، مردی از آل علی (ع) را از جهت رفتار، وقار، پاکی، شخصیت، بزرگواری در خاندان خود مانند (حسن بن علی) ندیده ام، همه مردم از لشکری و کشوری و بزرگ و کوچک به او احترام می کردند و او را بر سالخوردگان و ریش سفیدان، مقدم می داشتند، روزی نزد پدرم (عبدالله بن خانق) (یکی از صاحب منصبان خلیفه وقت) بودم، ناگاه دربانان گفتند: (ابو محمد، ابن الرضا (امام حسن عسکری) دم در است).
پدرم با صدای بلند گفت: (اجازه اش دهید).
من تعجب کردم، که مردی را نزد پدرم این گونه با القاب یاد نمایند، در صورتی که هیچ کس جز خلیفه و ولیعهد یا نماینده خلیفه، اینگونه در نزد پدرم، با احترام یاد نمی شدند.
سپس دیدم: مردی گندمگون، خوش قامت، زیبا چهره، نوجوان شکوهمند، با هیبت مخصوص وارد گردید، تا پدرم او را دید، برخاست و چند قدم از او استقبال کرد، با اینکه گمان ندارم که پدرم در برابر هیچ کس از بنی هاشم و سرلشگری این گونه رفتار نماید، آن حضرت را کنار خود نشانید و با احترام مخصوص کنارش نشست و متوجه او گردید و با او به سخن پرداخت و مکرر می گفت: (قربانت گردم … )
من از برخورد پدرم با امام حسن (ع) در تعجب فرو رفته بودم، ناگاه دربان آمد و گفت: موفق (برادر سرلشگر خلیفه) آمده است، قبلا هرگاه او می آمد، دربان و افسران پدرم به استقبال او می رفتند و در دو صف می ایستادند و با تشریفات مخصوص او را نزد پدرم می آوردند و در بدرقه او نیز چنین رفتار می شد، در این هنگام پدرم به امام حسن عسکری (ع) گفت: (خدا مرا قربانت کند، اکنون اگر بخواهید می توانید تشریف ببرید)
آن حضرت برخاست و پدرم با او معانقه کرد و بدرقه اش نمود و به دربانان گفت: (آن حضرت را از پشت صف ببرند که موفق، آن حضرت را نبیند!)
من به دربانان پدرم، گفتم: (وای بر شما! این چه شخصی بود که شما در نزد پدرم او را با القاب بلند یاد کردید و الفظل احترام به او نمودید و پدرم نیز به او فوق العاده احترام کرد؟).
گفتند: (او از آل علی (ع) است و نامش (حسن بن علی) (ع) می باشد و به (ابن الرضا) معروف است).
من بیشتر شگفتزده شدم، آن روز، بی قرار و پریشان بودم تا شب شد، بعد از نماز عشا نزد پدرم رفتم، کسی نزدش نبود، به من گفت: (آیا برای کاری نزدم آمدهای؟).
اجازه طلبیدم و گفتم: (این مردی که صبح آن همه احترام به او نمودید، چه کسی بود؟).
پس از ساعتی سکوت، گفت: (پسر جان! اگر مقام رهبری از خلفاء بنی عباس جدا گردد، هیچکس از بنی هاشم، مانند او (امام حسن عسکری) به خاطر کمالاتی که دارد شایسته و بایسته مقام رهبری نیست.
احمد بن عبید الله بن خاقان میگوید: (من در مورد امام حسن عسکری (ع) بیشتر حساس و ناراحت شدم، از آن پس همواره با کنجکاوی خاصی درباره او از قضاوت، نویسندگان، ارتشیان، بنی هاشم و … سؤال می کردم، همه و همه او را در نهایت بزرگی و عظمت و کمال، یاد می کردند:
(فعظم قدرة عندی، اذلم اراله ولیا ولا عدوا الا و هو یحسن القول فیه والثنا علیه:
(ارزش و مقام او در نظرم بزرگ شد، زیرا هیچ دوست و دشمنی نبود مگر اینکه، آن حضرت را به نیکی یاد میکردم و او را تعریف و تمجید می نمود). (353)
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
♨️دعا برای فرج
🔸برای خدا ناراحتی ها و مشکلات زمان غیبت را تحمل کن؛ اجر و مقام داری.
لکن دعا برای تعجیل فرج را فراموش نکن؛ زیرا این دعا معرف خواست قلبی ما است و از آن طرف اگر در فرج تأخیر شد، باید راضی به رضای الهی باشیم.
🔸شخصی مدتهایی قبل خدمت حضرت رسیده بود، نقل میکرد که حضرت فرمود:
فرج من نزدیک شده است، دعا کنید که بَداء حاصل نشود.
البته به واسطه #کثرت_گناهان ما ممکن است، امر فرج تأخیر بیفتد. خدا میداند. انسان مؤمن، باید مقداری بیشتر حواسش را جمع کند و به حضرت، بیشتر دعا کند.
🔸توجه کنید که اهم دعاهای ما، دعا برای فرج #امام_زمان باشد. این مسأله، فراموش نشود.
اگر دعایتان را برای فرج حضرت قرار دادید، خداوند به احترام آن دعا، دعاهای دیگر شما را نیز اجابت میکند.
🖋آیت الله ناصری دولت آبادی رحمة الله
داستانهای قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم سیزدهم امام حسن عسکری علیه السلام
ترفند خلیفه در کتمان شهادت امام حسن عسکری (ع)
✅ احمد بن عبید الله بن خاقان می وید: هنگامی که امام حسن عسکری (ع) در بستر بیماری و رحلت قرار گرفت، بیماری او را به پدرم عبید بن خاقان (یکی از صاحب منصبان بزرگ دستگاه خلافت عباسی) خبر دادند، پدرم بیدرنگ سوار شد و به دربار خلیفه (معتمد، یازدهمین خلیفه عباسی) رفت و بازگشت دیدم پنج نفر از درباریان مورد وثوق خلیفه که (نحریر) (دژخیم بی رحم) نیز در میانشان بود، همراهش میباشد، پدرم به آنها دستور داد تا در خانه حسن بن علی (ع) (امام حسن عسکری) باشند و وضع بیماری او را گزارش دهند و پدرم به قاضی القضاة دستور داد که همراه ده نفر از موثقین و امناء، به خانه آن حضرت بروند، همه آنها در خانه امام حسن عسکری (ع) بودند که آن حضرت وفات کرد.
❇️ شهر سامره یکپارچه به عزا و گریه و شیون، تبدیل یافت، خلیفه وقت، مأمور فرستاد تا اطاقهای خانه امام حسن (ع) را بررسی نمایند، هرچه آنجا بود مهر و موم کرد و در جستجوی فرزندش پرداخت.
(برادر خود) را به خانه امام فرستاد، ابوعیسی، پرده از روی جنازه امام حسن (ع) برداشت و آن را به حاضران نشان داد و گفت: (این حسن بن علی بن محمد بن الرضا (ع) است که به اجل خود در بستر خود، وفات کردهاست) (نه اینکه کشتهشدهباشد).
💠 جمعی از خدمتگزاران و قضات و پزشکان درباری و … که در آنجا جمع شدهبودند گواهی دادند (به این ترتیب با این تشریفات خواستند مسمومیت و شهادت آن حضرت را کتمان کنند).
سر انجام جنازه آن حضرت را برداشتند و در خانهای که قبر پدرش امام هادی (ع) در آنجا بود، بهخاکسپردند.
خلیفه دوم و مردم، به جستجوی فرزندش (حضرت مهدی - عج) پرداختند، ولی از او خبری نیافتند … آنگاه اموالش را بین مادرش و برادرش (جعفر کذاب) تقسیم نمودند، مادر امام حسن (ع) ادعا میکرد که وصی آن حضرت است و وصایت او نزد قاضی ثابت شد.
خلیفه دوم وقت همچنان در مورد فرزند آن حضرت، نگران بود و با مأمورینش در جستجوی او بودند. (354)
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm