eitaa logo
دانلود
مشهورترين لقب آن است. پدر بزرگوارش امام هفتم شيعيان حضرت موسى بن جعفر علیه‌السلام و مادر مكرمه‌اش حضرت خاتون (س) است . آن بانو مادر امام هشتم نيز هست . لذا حضرت معصومه (س) با حضرت رضا (ع) از يك مادر هستند. ولادت آن حضرت در روز اول ذيقعده سال ١٧٣ هجرى قمرى در مدينه منوره واقع شده‌است. ديرى نپاييد كه در همان سنين كودكى مواجه با مصيبت شهادت پدر گرامى خود در حبس هارون در شهر بغداد شد. لذا از آن پس لسلام_قرارگرفت. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان اهر @koodakAliAsghar @Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستانهای اسلامی از اصول کافی جلد اول محمد محمدی اشتهاردی👇 پنج: 📕پیرامون قرآن مجید📕 گوناگونی انسان، در رابطه با قرآن و ایمان ابان بن تغلب می‌گوید: امام صادق (علیه السلام) فرمود:انسانها چهار دسته هستند. گفتم: فدایت گردم، آن چهار دسته کیانند؟، فرمود: 1- انسانی که ایمان دارد، ولی قرآن به او داده نشده‌است. 2- انسانی که قرآن به او داده شده، ولی ایمان ندارد. 3- انسانی که هم قرآن به او داده شده، و هم ایمان دارد. 4- انسانی که نه قرآن دارد و نه ایمان. ابان: این چهار دسته را برایم شرح بده. امام صادق علیه السلام: آن‌کس که ایمان دارد ولی قرآن به او داده‌نشده مانند میوه‌ای است که شیرین است ولی بو ندارد، آن‌کس که قرآن به او داده‌شده ولی ایمان ندارد، مانند برگ درخت مورد (درختی شبیه درخت انار، و برگ‌هایش همیشه‌سبز است) که بویش خوش است، ولی مزه اش تلخ است، و آن‌کسی که هم قرآن به او داده‌شده و هم ایمان، مانند ترنج (بالنگ) است که هم خوش بو است، و هم خوش‌مزه است. و آن کس که نه قرآن به او داده شده و نه ایمان، مانند حنظله (هندوانه بوجهل) است که بوی خوش ندارد، و مزه‌اش نیز تلخ است. https://eitaa.com/Dastanqm واتساپ https://chat.whatsapp.com/DBHmX88VWwW9ouXNYPbmGT
داستانهای اسلامی از اصول کافی جلد اول محمد محمدی اشتهاردی👇 پنج: 📕پیرامون قرآن مجید📕 توجه امام کاظم (علیه السلام) به قرآن حفض می‌گوید: در حضور امام کاظم (علیه السلام) بودم، به مردی که در محضرش بود، فرمود،آیا دوست داری که در دنیا عمر طولانی کنی؟. او گفت آری. امام کاظم: برای چه می‌خواهی در دنیا بمانی؟ او گفت: برای تلاوت سوره توحید (قل هو الله احد...) امام کاظم (علیه السلام) خاموش شد، و پس‌از ساعتی به او فرمود:ای حفض هر یک از دوستان و شیعیان ما بمیرد، در حالی که تلاوت قرآن را خوب نداند، در عالم قبر به او بیاموزند، تا درجه او به خاطر قرآن، بالا رود، زیرا درجات بهشت به اندازه آیات قرآن است، به او گفته‌شود: اقرء وارق: بخوان و بالا برو، او می‌خواند و بالا می‌رود. حفض می‌گوید: من هیچ‌کس را ندیدم که مانند امام کاظم (علیه السلام) در مورد خود، بیم‌ناکتر باشد، او آیات قران را با حزن و اندوه، می‌خواند، هنگامی‌که قرآن می‌خواند (به‌قدری توجه داشت که) گویا با مردی که در روبرویش است، سخن می‌گوید. https://eitaa.com/Dastanqm واتساپ https://chat.whatsapp.com/DBHmX88VWwW9ouXNYPbmGT
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیامبر خدا به شدت گریه می‌کرد. امیرالمؤمنین پرسید: پدر و مادرم به فدایت، چرا گریه می‌کنید؟ فرمود: زنان امتم را در عذاب دیدم. فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) پرسید: مگر چه کرده بودند؟ فرمود: زنانی از موهایشان آویزان بودند، آن‌ها موهایشان را از مردان نامحرم نمی‌پوشاندند. زنانی از زبان‌شان آویزان بودند، آن‌ها شوهران‌شان را می‌آزردند... زنانی از پاهایشان آویزان بودند، آن‌ها بدون اجازه شوهر از خانه خارج می‌شدند. زنانی گوشت بدنشان را می‌خوردند، آن‌ها خود را برای مردم زینت می‌کردند... و در نهایت فرمود: وَيْلٌ لِامْرَأَةٍ أَغْضَبَتْ زَوْجَهَا وَ طُوبَى لِامْرَأَةٍ رَضِيَ عَنْهَا زَوْجُهَا[1] وای بر زنی که شوهرش رو عصبانی کند، و خوشا به حال زنی که شوهرش از او راضی باشد. از حرف‌های فمینیستی بگذریم... باور کنیم قیامتی در کار است و برایش برنامه‌ریزی کنیم... [1] وسائل الشيعة، ج‏20، ص: ۲۱۳ 📚ولی خدا https://eitaa.com/Dastanqm واتساپ https://chat.whatsapp.com/DBHmX88VWwW9ouXNYPbmGT
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خواجه‌ای صبح زود قصد گرمابه کرد. دوستش در بین‌راه او را دید. از او پرسید آیا به حمامی می‌روی؟ جواب داد: بله. دوستش گفت: تا حمام، تو را همراهی می‌کنم؛ چون هوا تاریک بود و امکان گرفتار شدن به‌دست دزد و جیب‌بربود و با او به‌راه‌افتاد؛ پس‌از اندک‌زمانی، دوستش که یادِ کار خودش افتاده‌بود بدون اطلاع خواجه، از او جداشد و پی‌ کار خودش رفت؛ ازسوی‌دیگر، جیب‌بری که آن‌روز، زودتر از خواجه بیرون آمده‌بود و درحوالی گرمابه بود، قصد گرمابه کرد و درست پشت‌سر خواجه به‌در گرمابه رسید؛ چون هنوز هوا کامل روشن نشده‌بود خواجه فکر کرد که او همان دوستش است که پشت‌سرش می‌آمد؛ لذا سرش را برگرداند و کیسه‌ی پول هزار دیناری را به‌امانت به او داد تا از حمام برگردد و آن‌مرد هم گرفت. کار خواجه که تمام شد دیگر هوا کاملاً روشن‌شده‌بود خواست تا ازدوستش امانتش را پس‌بگیرد که باشخصی روبرو شد که در آن‌محله به‌دزدی معروف بود؛ اما کیسه‌ی پول را برای خواجه نگه‌داشته بود تا بیاید و به او برگرداند؛ خواجه با شگفتی تمام از او پرسید: مالی به این‌سادگی به‌دستت رسید چرا آن را نبردی؟! جواب جالبی داد؛ گفت: اگر از طریقی غیرامانت به‌دست می‌آوردم، حتماً می‌بردمش ولی چه‌کنم که امانت بود و در مرام من این نیست که در امانت خیانت کنم. حسین‌علی امینی اصل https://eitaa.com/Dastanqm واتساپ https://chat.whatsapp.com/DBHmX88VWwW9ouXNYPbmGT
داستانهای اسلامی از اصول کافی جلد اول محمد محمدی اشتهاردی👇 پنج: 📕پیرامون قرآن مجید📕 ترغیب امام صادق(علیه السلام) به خواندن قرآن با صدای خوب ابوبصیر می‌گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: هنگامی‌که قرآن می‌خوانم، و صدایم را بلند می‌کنم، شیطان نزد من می‌آید و می‌گوید: تو با این کار، به خانواده‌ات و مردم، خودنمائی و ریا می‌کنی. امام صادق: ای ابومحمد! با صدای متوسط بخوان، که افراد خانواده‌ات صدای تو را بشنوند، و هنگام قرآن‌خواندن، صدا را در گلو بچرخان، زیرا خداوند صدای خوش را که در گلو چرخانده می‌شود، خوش دارد . https://eitaa.com/Dastanqm واتساپ https://chat.whatsapp.com/DBHmX88VWwW9ouXNYPbmGT
داستانهای اسلامی از اصول کافی جلد اول محمد محمدی اشتهاردی👇 پنج: 📕پیرامون قرآن مجید📕 😱نکوهش غش‌کردن هنگام تلاوت قرآن جابر می‌گوید: به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: بعضی از مردم، وقتی آیات قرآن را می‌خوانند، و یا از دیگری می‌شنوند، بی‌هوش می‌شوند، به‌طوری‌که اگر دست و پایشان را قطع کنند، نمی‌فهمند. امام باقر(علیه السلام) فرمود: سبحان الله! این کار کار شیطان است، کسی به چنین چیزی توصیف نشده (که بی‌هوشی کار ستوده‌ای باشد)، تحت تأثیر قرارگرفتن ستوده از قرآن، به این است که ❤️دل نرم شود، و رقت قلب 😥همراه ریختن اشک چشم و ترس از خدا به وجود آید. https://eitaa.com/Dastanqm واتساپ https://chat.whatsapp.com/DBHmX88VWwW9ouXNYPbmGT
داستانهای اسلامی از اصول کافی جلد اول محمد محمدی اشتهاردی👇 پنج: 📕پیرامون قرآن مجید📕 پاداش عظیم تلاوت مکرر سوره توحید ✅ وقتی که سعد بن معاذ(یکی از اصحاب رسول خدا) از دنیا رفت، پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر جنازه او نماز خواند، و فرمود: هفتاد فرشته که جبرئیل نیز همراهشان بود، آمدند و بر جنازه سعد نماز خواندند، من به جبرئیل گفتم: سعد به چه علت دارای این مقام شد که شما همراه آنهمه فرشته آمدید و بر جنازه اش نماز خواندید؟ جبرئیل در پاسخ فرمود: بقرائیه قل هو الله احد، قائماً و قاعداً وراکباً و ماشیاً و ذاهباً و جائیاً :به خاطر اینکه او، (قل هو الله احد) را در همه وقت، ایستاده، نشسته، سواره، پیاده، هنگام رفت‌وبرگشت می‌خواند. https://eitaa.com/Dastanqm واتساپ https://chat.whatsapp.com/DBHmX88VWwW9ouXNYPbmGT
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستانهای اسلامی از اصول کافی جلد اول محمد محمدی اشتهاردی👇 شش: 🔶مسائل کلی امامت و رهبری🔸 مناظره هشام بن حکم با استاد معتزلی (عمروبن عبید (80-128 ه ق) از اساتید و بزرگان فرقه معتزله اسلامی، در عصر امام صادق(علیه السلام) بود، و از دوستان نزدیک منصور دوانیقی (دومین خلیفه عباسی) به شمار می رفت، و در بصره، جلسه درسی داشت، و شاگردان بسیاری در آن جلسه، شرکت می‌کردند، و او طبق مرام خود (که بر خلاف اعتقادات تشیع بود) تدریس می‌نمود، هشام بن حکم که از شاگردان زبردست امام صادق(علیه السلام) و محققان نیرومند تشیع بود، روزی در جلسه درس او شرکت نمود، و با او به مناظره پرداخت به‌گونه‌ای که او را محکوم کرد اینک به شیوه مناظره او توجه کنید) جمعی از شاگردان امام صادق (علیه السلام)، از جمله هشام، در محضر آن حضرت بودند، امام صادق(علیه السلام) به هشام که در این وقت جوان بود، رو کرد و فرمود: آنچه که بین تو و عمروبن عبید (استاد معتزلی) مناظره و بحث شده، برای ما بیان کن. هشام: فدایت شوم ای فرزند رسول خدا! من مقام شما را گرامی می‌دارم، و از سخن گفتن در حضور شما شرم دارم، زیرا زبانم را در محضر شما، یارای سخن گفتن نیست!. امام: هرگاه ما دستوری به شما می‌دهیم، اطاعت کنید. هشام: به من خبر رسید که عمروبن عبید روزها در مسجد بصره با شاگردان خود می‌نشیند(و درباره امامت و رهبری، بحث و گفتگو می‌کند، و عقیده شیعه را در مورد مسأله امامت و رهبری، بحث و گفتگو می‌کند، و عقیده شیعه را در مورد مسأله امامت، بی اساس جلوه می‌دهد). این خبر برای من بسیار ناگوار بود، از این رو (از کوفه) به بصره رفتم، و در روز جمعه به مسجد بصره وارد شدم، دیدم جمعیت زیادی گرداگرد او حلقه زده‌اند، و او نیز جامه سیاه پشمی بر تن کرده، و عبایی به دوش افکنده، و حاضران از او سؤال می‌کردند و او جواب می‌داد. از حاضران تقاضا کردم، تا در حلقه خود به من جائی بدهند، سرانجام راه باز کردند، و در آخر جمعیت، بر دو زانو نشستم، آنگاه مناظره من با او به این ترتیب شروع شد: هشام؛ (خطاب به عمروبن عبید): ای دانشمند، من مرد غریبی هستم، آیا اجازه دارم از شما سؤالی کنم؟ عمرو: آری اجازه داری. هشام: آیا خشم چشم داری؟ عمرو: فرزندم! این سؤالی است که مطرح می‌کنی، چیزی را که می بینی چرا از آن می‌پرسی؟ هشام: سؤالات من همین‌گونه است. عمرو: گرچه سؤالات تو احمقانه است، ولی آنچه خواهی بپرس. هشام: آیا چشم داری؟ عمرو: آری. هشام: به وسیله چشم چه‌کار می‌کنی؟ عمرو: به وسیله چشم، رنگ‌ها و اشخاص و سایر منظره‌ها را می‌نگرم. هشام: آیا بینی داری؟ عمرو: آری. هشام: با آن چه استفاده می‌بری؟ عمرو: به وسیله بینی بوها را استشمام می‌نمایم. هشام: آیا زبان و دهان داری؟ عمرو: آری. عمرو: با آن چه نفعی می بری؟ عمرو: با زبان طعم غذاها چشیده و درک می کنم. هشام: آیا گوش داری؟ عمرو: آری. هشام: با گوش چه استفاده می کنی؟ عمرو: با گوش، صداها را می‌شنوم. هشام: آیا قلب داری؟ عمرو: آری. هشام: با قلب چه می کنی؟ عمرو: به وسیله قلب (مرکز ادراکات) آنچه بر اعضای بدنم می گذرد، و بر حواس من خطور می کند، برطرف کرده، و صحیح را از باطل تشخیص می دهم. هشام: آیا اعضاء، از قلب بی‌نیاز نیستند؟ عمرو: نه، نه هرگز. هشام: وقتی که اعضاء بدن، صحیح و سالم هستند، چه‌نیازی به قلب دارند؟ عمرو: پسرجانم! اعضاء بدن در بوئیدن یا دیدن یا شنیدن یا چشیدن، تردید پیدا کنند، و در امری از امور دچار حیرت شوند، فوراً به قلب (مرکز ادراکات) مراجعه می‌کنند، تا تردیدشان رفع شود و یقین حاصل کنند. هشام: بنابراین خداوند قلب را برای رفع تردید قرار داده‌است. عمرو: آری. هشام: ای مرد دانشمند! وقتی که خداوند برای تنظیم اداره امور کشور کوچک تن تو، پیشوایی به نام قلب قرار داده، چگونه ممکن است که خدای مهربان آنهمه مخلوق و بندگان خود را بدون رهبر، واگذارد، تا در حیرت و شک، به سر برند و برای رفع شک و حیرت آنها، امام و پیشوا نیافریده باشد، تا مردم در موارد مختلف به او مراجعه کنند. در این هنگام، عمرو سکوت عمیقی کرد و لب به سخن نگشود، و پس از زمانی تأمل، به هشام گفت:آیا تو هشام بن حکم نیستی؟ هشام: نه (این پاسخ هشام یکنوع تاکتیک بود). عمرو: آیا با او نشست و برخاست نکرده ای؟ و در تماس نبوده‌ای؟ هشام: نه. عمرو: پس تو از اهل کجائی؟ هشام: از اهل کوفه هستم. عمرو: پس تو همان هشام هستی. هشام: در این هنگام، عمرو از جا برخاست و مرا در آغوش کشید و بر جای خود نشانید، و تا من بر آن مسند نشسته بودم، سخنی نگفت. وقتی که سخن هشام به اینجا رسیده امام صادق(ع) خندید و به هشام فرمود: این طرز استدلال را از که آموخته‌ای؟ هشام عرض کرد: آنچه از شما شنیده بودم منظم کردم. امام صادق (ع) فرمود: هذا والله مکتوب فی صحف ابراهیم و موسی :سوگند به‌خدا، این‌گونه مناظره تو در صحف ابراهیم و موسی(علیه السلام) نوشته شده‌است .
داستانهای اسلامی از اصول کافی جلد اول محمد محمدی اشتهاردی👇 شش: 🔶مسائل کلی امامت و رهبری🔸 اهمیت امامت، در میان پایه‌های دین (روزی امام صادق(علیبه السلام) پایه‌های دین را برای شاگردان برمی‌شمرد و) فرمود: بنای اسلام، روی پنج پایه است: 1- نماز 2- زکات 3- حج 4- روزه 5- ولایت (امامت). زراره: در میان اینها، کدام برتر است؟ امام: ولایت (امامت) برتر است، زیرا ولایت، کلید آنها است و والی (امام) راهنمای آنها (نماز و...) می‌باشد. زراره: بعد از ولایت، کدام بهتر است؟ امام: نماز برتر است، زیرا رسول خدا(ص) فرمود: نماز، ستون دین شما است. زراره: بعد از نماز کدام، برتر است؟ امام: زکات، برتر است، زیرا خداوند(در قرآن 32 بار) نماز را با زکات کنار هم قرار داد و نماز را قبل از زکات ذکر کرده است، و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:زکات، موجب ازبین‌رفتن گناه است. زراره: بعد از زکات، کدام برتر است؟ امام: حج، برتر است، خداوند (در آیه 97 آل عمران) می‌فرماید: ولله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلاً :و برای خدا بر آنان که مستطیع هستند، حج واجب است. و رسول خدا(صلی الله علیه و اله) فرمود: یک حج قبول شده، بهتر از بیست نماز نافله است، و هر که در دور رکعبه هفت بار (نه کم و نه زیاد) طواف کند، و دو رکعت نماز بعد از آن را نیکو به‌جا آورد، خداوند او را بیامرزد.... زراره: پس از حج، کدام برتر است؟ امام: روزه. زراره: چرا روزه در آخرین ها قرارگرفت؟ امام: رسول خدا(صلی الله علیه و اله) فرمود: روزه سپر آتش دوزخ است، و برترین چیزها آن است که وقتی انجام نشد، توبه‌کردن از آن قبول نیست مگر این‌که عین آن عمل را انجام‌دهی، نماز و زکات و حج و ولایت، اگر ترک شد، جز با انجام دادن خود آنها، چیز دیگری جای‌گزین آنها نمی‌شود، ولی روزه (ماه رمضان) را اگر بر اثر تقصیر یا مسافرت به‌جا نیاوردی، بعد از ماه رمضان، گناه آن را با کفاره و قضا جبران می‌کنی، ولی در مورد نماز و زکات و حج و ولایت، چیز دیگری جای‌گزین آنها نمی‌شود. و در پایان فرمود: بالاترین درجه دین،و کلید دین در همه چیز، و آنچه که مایه خرسندی خدا است،شناخت امام بر حق، و اطاعت از او است، خداوند می‌فرماید: من یطع الرسول فقد اطاع الله ومن تولی فما ارسلناک علیهم حفیظاً :کسی که از پیامبر(صلی الله علیه و اله)، اطاعت کند، اطاعت خدا را کرده، و کسی که سرباز زند، تو در برابر او مسؤل نیستی (نساء80) آن‌گاه فرمود: همانا اگر شبها را بپا خیزد، و روزها را روزه بگیرد، و تمام اموالش را در راه خدا انفاق کند، و در تمام عمر، هر سال برای حج به مکه رود، ولی ولایت ولی خدا را نشناسد، تا از پیروی کند و همه اعمالش را با راهنمائی او انجام دهد، او حقی از ثواب خدا ندارد، و مؤمن نخواهد بود... https://eitaa.com/Dastanqm واتساپ https://chat.whatsapp.com/DBHmX88VWwW9ouXNYPbmGT
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستانهای اسلامی از اصول کافی جلد اول محمد محمدی اشتهاردی👇 شش: 🔶مسائل کلی امامت و رهبری🔸 قبول امامت امام حق، شرط قبولی اعمال محمد بن مارد می‌گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: نقل کرده‌اند که شما فرموده‌اید: وقتی که امامت ما را بشناسید، هرچه خواهید انجام دهید؟. امام صادق: آری، من این سخن را گفته‌ام. ابن مارد: اگرچه زنا کنند یا دزدی نمایند یا شراب بنوشند؟ امام صادق (علیه السلام) با شنیدن این سخن (در حالی که دگرگون شده‌بود کلمه استرجاع را که هنگام مصیبت به‌زبان می‌آورند به‌زبان آورد و) گفت: انا لله و انا الیه راجعون (اشاره به‌اینکه چنین تهمتی به‌ما، مصیبت بزرگ است) آنگاه فرمود:سوگند به خدا با ما به انصاف رفتار ننمودند، خود ما برای کردارمان، بازخواست می‌شویم، آیا از کردار دوستان ما باز خواست نمی‌شود؟ بلکه من چنین گفته‌ام: اذا عرفت فاعمل ما شئت من قلیل الخیر و کثیره فانه یقبل منک :هنگامی که (امامت ما را) شناختی، آنچه خواهی از نیکی انجام بده، کم یا زیاد، که از تو پذیرفته می‌شود (ولی اگر امامت ما را نشناخته باشی، کردار نیک تو هرچه باشد، قبول درگاه الهی نمی‌گردد) https://eitaa.com/Dastanqm واتساپ https://chat.whatsapp.com/DBHmX88VWwW9ouXNYPbmGT
داستانهای اسلامی از اصول کافی جلد اول محمد محمدی اشتهاردی👇 شش: 🔶مسائل کلی امامت و رهبری🔸 مناظره شاگردان امام صادق، با دانشمند شامی عصر امام صادق (ع) بود،یکی از دانشمندان شام (در مکه) به حضور امام صادق (ع) رسید و خود را چینین معرفی کرد: من به علم کلام و فقه و فرائض، آگاه هستم و برای بحث و مناظره با اصحاب و شاگردان شما به اینجا آمده‌ام. امام: سخن تو از گفتار پیامبر(ص) گرفته شده، یا از خودت می‌باشد؟ دانشمند شامی: هم از گفتار پیامبر(ص) است و هم از خودم می‌باشد (آمیخته ای از سخن پیامبر (ص) و خودم هست). امام: پس تو شریک پیامبر(ص) هستی؟ دانشمند شامی: نه، شریک او نیستم. امام: آیا بر تو وحی نازل می‌شود؟ دانشمند شامی: نه. امام: آیا اگر اطاعت پیامبر(ص) را واجب می‌دانی، اطاعت خودت را نیز واجب می‌دانی؟ دانشمند شامی: اطاعت خودم را واجب نمی‌دانم. آنگاه امام صادق (ع) به یونس بن یعقوب (یکی از شاگردان برجسته‌اش) رو کرد و فرمود: ای یونس! این مرد، قبل از آنکه به بحث و مناظره پردازد، خودش را محکوم نمود (زیرا بدون دلیل، سخن خود را حجت دانست)، ای یونس! اگر علم کلام را به خوبی می‌دانستی با این مرد شامی، مناظره می‌کردی. یونس: وای و افسوس که به علم کلام آگاهی ندارم، فدایت گردم، شما از علم کلام نهی فرمودی، و می‌فرمودی وای بر کسانی که با علم کلام سر و کار دارند و می گویند: این درست می آید، و آن بی اساس است، این به نتیجه می رسد، این را می فهمیم و آن را نمی فهمیم... امام: آنچه من نهی کردهام، این است که سخن مرا رها کنند و به آنچه خود دانسته‌اند (و بافته اند) تکیه کنند، ای یونس! اکنون بیرون برو و هر کدام از دانشمندان علم کلام را دیدی (که از شاگردان امام هستند) به اینجا بیاور. یونس: من از حضور امام صادق (ع) بیرون رفتم، و سه نفر به نامهای: حمران بن اعین، مؤمن الطاق احول و هشام بن حکم را که علم کلام را به خوبی می‌دانستند به حضور امام صادق (ع) آوردم و نیز قیس بن ماصر را که به نظرم در علم کلام، از همه برتر بود و این علم را از امام سجاد(ع) آموخته بود، به محضر امام آوردم، وقتی همگی در کنار هم خیمه‌ای که در کوه کنار حرم مکه برای آن حضرت برپا می‌داشتند، و آن جناب، چند روز قبل از شروع مراسم حج در آنجا به‌سر می‌برد، در این هنگام چشم حضرت به شتری افتاد که دوان‌دوان می‌آمد، فرمود: به خدای کعبه سوگند سواره این شتر، هشام است که به اینجا می‌آید. حاضران فکر کردند منظور امام، هشام از فرزندان عقیل است، زیرا امام او را بسیار دوست داشت، ناگاه دیدند شتر نزدیک شد، و سواره آن، هشام بن حکم (یکی از دانشمندان و شاگردان بزرگ امام) است که وارد شد، او در آن هنگام نوجوان بود، و تازه موی چهره‌اش روئیده شده بود، و همه حاضران در سن و سال از او بزرگتر بودند، امام صادق(ع) تا هشام را دید، از او استقبال گرم کرد، و برایش جا باز نمود، و در شأن او فرمود: ناصرنا بقلبه ولسانه و یده: :هشام با دل و زبان و عملش، یاری‌کننده ما است. آنگاه امام صادق (ع) (به چند نفر از شاگردانش که در آنجا حاضر بودند، به هر کدام جداگانه فرمود: با آن دانشمند شامی مناظره و گفتگو کنند) نخست به حمران فرمود: با مرد شامی مناظره کن، او به مناظره با مرد شامی پرداخت و طولی نکشید که مرد شامی در برابر حمران، درمانده شد. سپس امام(ع) به (مؤمن الطاق) فرمود: ای طاقی! با مرد شامی گفتگو کن، او با مرد شامی به مناظره پرداخت و طولی نکشید که بر مرد شامی سخن بگو، او نیز با شامی به مناظره پرداخت و طولی نکشید که بر مرد شامی چیره و پیروز گردید. سپس امام(ع) به هشام بن سالم فرمود: تو هم با شامی سخن بگو، او نیز با شامی به گفتگو پرداخت، ولی بر شامی چیره نشد، بلکه برابر شدند. آنگاه امام (ع) به قیس بن ماصر فرمود: تو با او سخن بگو، قیس با مرد شامی به مناظره پرداخت پرداخت، امام(ع) مناظره آنها را گوش می‌کرد، و خنده بر لب داشت، زیرا دانشمند شامی، درمانده شده‌بود، و نشانه‌های درماندگی و عجز در چهره‌اش دیده می‌شد... https://eitaa.com/Dastanqm واتساپ https://chat.whatsapp.com/DBHmX88VWwW9ouXNYPbmGT
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا