✅دیباج نود و پنجم
🔶بهشت تن و بهشت جان
🖊علیرضا مکتبدار
📌هر چیز ارزشمندی در دنیا در مقابل ارزشی که انسان از آن برخوردار است، پوچ و بیارزش مینُماید. انسان نیز آنگاه ارزش مییابد که جایگاه خویش در نظام آفرینش را بهخوبی درک کند و بفهمد که خداوند او را بهعنوان جانشین خود بر این کره خاکی آفریده است و جانشین باید آینه تمامنمای کسی باشد که او را نمایندگی میکند.
📌اینگونه است که ارزش انسان آشکار شده و جایگاه او از فرشتگان نیز فراتر میرود.
«رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند بنگر که تا چه حد است، مقام آدمیت»
📌موضوع جانشینی انسان از خداوند بر زمین، توجه و شگفتی انسان را برمیانگیزد. اگر خوب دقت کنیم خواهیم دید که همواره افراد، مناسبترین و شبیهترین فرد را بهعنوان جانشین خود در رسیدگی به امور مربوط به خود، چه در دوران زندگی و چه پس از آن، انتخاب میکنند. این افراد باید از نقطهنظر صفات و ویژگیها، بیشترین شباهت را با فردی که آنان را بهعنوان جانشین خود برمیگزیند، داشته باشند تا او بتواند به آنان اعتماد کرده و از میان همهی افراد، آنان را برگزیند.👇👇
📌حال اگر به موضوع جانشینی انسان از خداوند بازگشته و به آن نگاهی دوباره اندازیم، به خود خواهیم بالید و تمام تلاش خود را بهکار خواهیم بست تا با آراستگی به صفات و اسمای زیبای خداوند، بیشترین شباهت را به ذات اقدس الهی پیدا کنیم که اگر به چنین درجه و مقامی رسیدیم، دیگر هیچ چیزی جز «فردوس برین» و «رضوان الهی»، قیمت و ارزش وجود ما نخواهد بود و هیچگاه خود را ارزان نخواهیم فروخت.
📌امام موسی بن جعفر علیهالسلام فرمود:
﴿إنَّ أعظَمَ النّاسِ قَدَراً الَّذِی لایَرَی الدُّنیا لِنَفسِه خَطَرا، اما إنَّ أبدانَكُم لَیس لَها ثَمَنٌ إلّا الجَّنه، فَلا تَبِیعُوها بِغِیرِها﴾
بهراستی كه با ارزش ترین مردم كسی است كه دنیا را برای خود مقامی نداند، بدانید بهای تن شما مردم، جز بهشت نیست، آن را جز بدان مفروشید.
تحف العقول، ص410
📌بنا بهفرموده امام موسی جعفر علیهالسلام، بهشت کمترین بها برای بدنهایی است که از دستیازیدن به نافرمانی خداوند باز ایستادهاند، اما بهای جان مؤمنان و بهشت روح آنان، چیزی بزرگتر است و آن همانا «رضوان» و «خشنودی» الهی است:
📌﴿خداوند به مردان و زنان باايمان، باغهاى بهشتى وعده داده كه نهرها از پاى درختانش جارى است، جاودانه در آن خواهند ماند و [همچنين] خانهها [و قصرهاى] پاكيزه در باغهاى جاودان بهشتى [به آنها وعده داده] و خشنودى خدا، [از همهی اينها] برتر است و اين، همان رستگارى و پيروزى بزرگ است.﴾(توبه:۷۲)
#بهشت
#رضوان_الهی
#انسان
#ارزش
#ایمان
@Deebaj
✅دیباج نود و ششم
🔶دعا و نیاز
🖊علیرضا مکتبدار
📌نظریه:
با عشق دعا كنيد نه نياز!!
دعا كردن راهى براى بالا بردن ارتعاشات درونى شماست. آنگاه كه از درگاه خداوند چيزى را مىطلبيد با عشق واميد به دريافت بهتر از آن خواسته دعا كنيد و بدين وسيله خودتان را با آرزوهايتان هممدار كنيد.
هر دعايى كه از سر نياز والتماس باشد اجابت نخواهد شد چرا كه در پس هر احساس نياز، ارتعاشى منفى به جهان هستى ارسال ميشود و شما همجنس ارتعاش خود را جذب خواهيد كرد.
عشق به دريافت، همان باور زيبايی است كه شما را در مسير دريافت خواستههايتان هدايت مىكند و بدينگونه جهان هستى شما را با شرايط و افرادى روبرو خواهد كرد كه اين باور ذهنى را در زندگيتان محقق سازند.
👇👇
🛑نقد
این نکته که هیچگاه از سر نیاز و التماس دعا نکنیم، با تعالیم قرآنی سازگاری ندارد؛ چرا که اتفاقا از نگاه قرآن وقتی دعای ما به اجابت نزدیک میشود و همچنین زمانی ما میتوانیم واقعا و از ته دل دعا کنیم که به فقر، بیچارگی و ناچاری خودمان اعتراف و به بینیازی و قدرت بیکران خداوند اقرار کنیم. قرآن کریم میفرماید:
﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ ۖ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ﴾؛ اى مردم، همه شما به خدا نيازمنديد. اوست بىنياز و ستودنى.
📌همچنین اجابت دعا جایی است که انسان از عمق وجود، بیچارگی و اضطرار خودش را احساس کند:
﴿اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ﴾؛ آیا كیست آنكس كه دعاى مضطر را اجابت مى كند و گرفتارى را برطرف مىسازد.
📌پس یکی از شرائط اجابت دعا آن است که انسان چشم از عالم اسباب بهکلی برگیرد و تمام قلب و روحش را در اختیار خدا قرار دهد، همه چیز را از آن او بداند و حل هر مشکلی را به دست او ببیند، و این درک و دید در حال اضطرار دست میدهد.
نکته ۱:
دعا نه تنها انرژیهای منفی ساطع نمیکند و موجهای منفی را در اطراف ما نمیپراکند که سرشار از امواج مثبت است؛ چرا که باعث میشود انسان مغرور به خود، با دیگر اجزای عالم هستی که صادقانه به عجز و نیاز خویش در درگاه خداوند اقرار دارند، هماهنگ شود و این بهترین راه و روش برای دستیابی به نتایج مثبت دعاست.
نکته ۲:
دعا کردن هیچ منافاتی با عشق ندارد. عاشق است که ناز معشوق را خریدار است، در مقابلِ معشوق گردن کج میکند بلکه با نیم نگاهی او را بنوازد.
📌مجنون را ببینید چگونه خود را در مقابل لیلی خوار و ذلیل میکند اما او باز در عشق خود اصرار و بر نیاز خود پای میفشارد:
اگر بر دیده مجنون نشینی
به جز خوبی تو از لیلی نبینی
📌لیلی نذر کرده بود و یک شب همه مردم فقیر را طعام میداد ؛ مجنون هم در صف ایستاد که از دست لیلی غذا بگیرد ولی هنگامی که نوبت دادن غذا به مجنون شد؛ لیلی با قاشق ظرف مجنون را شکست و بعد از این موضوع مجنون گفت:
همچو دگران نداد کامم
وز سنگ ستم شکست جامم
با من ، نظریش، هست تنها
آزردگیای جز این ندارم
کان لحظه مرا که جام بشکست
آزرده نگشته باشدش دست
نکته مهم دیگر آنکه:
اساسا این نوع نگاه به دعا، نگاه توحیدی نیست. گوینده این سخن نه خدای واحد، که جهان هستی را خدا میداند، آنجا که میگوید: و بدینگونه جهان هستی شما را با شرایط و افرادی روبرو خواهد کرد....
پس خدا کو؟!
#دعا
#نیاز
#عشق
@Deebaj
✅دیباج نود و هفتم
🔶نگاه مکعبی
🖊علیرضا مکتبدار
📌چرا فلانی بیاعتنا از کنار من رد شد؟
چرا جواب سلام من را نداد؟
چرا این قدر اخمهایش درهم است؟ مگر طلبکار است.
گویا از دماغ فیل افتاده است و....
📌اینها و صدها مورد دیگر، نمونهای از قضاوتهایی است که ما تقریبا هر روزه درباره دیگران با دیدن یک بُعد از ابعاد رفتار آنان داریم.
📌ما عادت نداریم ابعاد مختلف رفتار افراد را بررسی کنیم و از بس برای قضاوتکردن و تصمیمگرفتن، عجله داریم، فکر نمیکنیم که میتوان و باید از زاویه و زوایای متعدد دیگری نیز به رفتار افراد نگریست و سپس بر اساس آن نگاه، به قضاوت و داوری درباره رفتار آنان نشست.
📌انسان موجودی بهغایت پیچیده است. مثل گیاه و یا حتی حیوان نیست که نیازها، علایق، انگیزهها و حساسیتهای بسیط و غیرپیچیدهای داشته باشد؛ بلکه موجودی است که از این جهات بسیار پیچیده است. قاعدتا رفتار او نیز نشأتیافته از همین ابعاد پیچیده وجود اوست و قضاوت درباره آن کاری است دشوار.
📌حال اگر به این نکته مهم درخصوص انسانها توجه داشته باشیم، در مواجهه با رفتارهای آنان، تلاش میکنیم از زوایای گوناگون به رفتار آنان نگریسته و جوانب مختلف؛ اعم از نیازها، انگیزهها، زمینهها، حساسیتها و... را در تحلیل رفتار آنان درنظر گرفته و سپس درباره رفتارهای ایشان و نه شخصیتشان، به داوری بنشینیم.
📌نظریه «نگاه مکعبی» هارولد کِی به همین موضوع اشاره دارد که بر اساس آن، در ارزیابی رفتار دیگران همواره باید سه متغیر مهم زیر را در نظر گرفت: هدف یا محرک متعلق عمل، عملکنندگانی که آن رفتار را انجام میدهند و سرآخر، وضعیت یا بافتی که رفتار در آن رخ میدهد.👇
📌نگاهی اجمالی به احادیث رسیده از معصومان علیهم السلام هم بر اهمیت حاکمیت این نوع نگاه در ارزیابی رفتار دیگران، دلالت دارد که از آن میان تنها به ذکر یکی بسنده میکنیم.
علی علیه السلام فرمود:
﴿رفتار برادرت را به بهترين وجه آن تفسير كن تا زمانىكه كارى از او سر زند كه راه توجيه را بر تو ببندد، و هيچگاه به سخنى كه از دهان برادرت بيرون آيد، تا وقتى براى آن توجيه خوبى مىيابى ، گمان بد مبَر.﴾
#نگاه_مکعبی
#هارولد_کی
#اخلاق
#رفتار
#حدیث
#روانشناسی
@Deebaj
✅دیباج نود و هشتم
🔶کشتی نوح و کشتی تایتانیک
🖊علیرضا مکتبدار
📌نام دو کشتی بزرگ در تاریخ ماندگار شده است؛ کشتی نوح و کشتی تایتانیک. یکی کشتی نجات بود و دیگری کشتی هلاک.
📌نوح هنگامی که به ساختن کشتی آغاز کرد، همواره مورد تمسخر خداناباوران بود و خود و پیروان اندکش، زخم زبانهای آنان را بر خود هموار میکردند اما سرانجام کشتیاش به سلامت بر فراز کوه جودی، آرام گرفت و مسافران آن که گروهی از مؤمنان و پذیرندگان ولایت الهی نوح بودند، از طوفانهای سهمگین نجات یافتند.
📌کشتی تایتانیک اما که میرفت رؤیای انسان مدرن در خوشگذرانی و فخرفروشی را محقق سازد و بیش از دویست میلیون دلارِ امروز، هزینه ساخت آن شد، کشتیای بود که در آن زمان بسیاری اعتقاد داشتند حتی خدا هم نمیتواند آن را غرق کند، اما در کمتر از سه ساعت پس از جداشدن از اسکله، در اثر برخورد با کوه یخی و نفوذ چند ده هزار تن آب به داخل بدنه آن، غرق شد و بیش از 1500 نفر از مسافران آن جان باختند. 👇👇
📌در طول تاریخ، همواره کشتیهای مختلفی از بندرهای امن به دل اقیانوس ناآرام زندگی زدهاند اما همگی به سلامت به مقصد نرسیدهاند.
📌اقیانوس زندگی همواره دستخوش طوفانهای درهمشکنندهی کفر و شرک است و برای داشتن سفری امن در دل آن، باید بر کشتیای از جنس کشتی نوح سوار شد و نه کشتی تایتانیک.
📌آخرین فرستاده خدا در روز بزرگ غدیر، از مردمان برای سوارشدن بر کشتی امنی همچون کشتی نوح دعوت کرد و آنان که بر این کشتی سوار شدند، به سوی نور رهسپار شدند.
📌«ولایت» که لبّ اللباب غدیر است، سکّان کشتی و مرکز فرماندهی آن است و علی علیه السلام، سکاندار این کشتی.
📌هر کشتیای غیر از کشتی غدیر، کشتی طاغوت است و رهسپار به سوی ظلمت و تاریکی.
📌بهقول مرحوم آیت الله حائری شیرازی:
چه انسانهای زبانبسته و کماقبالی که یک رکعت نمازشان در همۀ عمر قضا نشد و هیچ فریضهای از آنها فوت نگشت و همۀ عبادات را از صله رحم گرفته تا جهاد و حج و زکات را بهموقع انجام میدادند اما متأسفانه در انتخاب کشتی اشتباه کرده بودند.
📌آنها سوار آن کشتیای شدند که مقصدشان حرکت از نور به ظلمت بود. آنها چون وسیلۀ خود را خوب انتخاب نکردهاند، وقتی پیاده میشوند میبینند این همه مسافت را از مقصد دور شدهاند.👈 (حائری شیرازی)
#علی_علیهالسلام
#غدیر
#کشتی_نوح
#کشتی_تایتانیک
#حائری_شیرازی
📣پادکست صوتی متن را اینجا بشنوید
@Deebaj
✅دیباج نود و نهم
🔶بر صلیب عشق
🖊علیرضا مکتبدار
📌برخی بر این باورند که تبارش ایرانی است. از منطقه نهروان، جایی بین واسط و بغداد در عراق که زمانی جزء ایران بوده و یا آنکه زاده آذربایجان است.
📌بند اسارت، حلقه عاشقی شد بر گردنش. پیامبر _ص_ او را به علی_ع_ بخشید و او رشته دوستی و عشق علی را بر فراز صلیب نیز از گردن خود نگشود.
📌 عشق او به علی بیشتر به افسانه شبیه است؛ اما افسانه نیست. اگر عشق یعقوب به یوسف فسانه است، عشق او به علی هم.
📌محرم راز علی، محبوب فرزندان او نیز بود. ظرف وجودش گسترده بود.
📌او چنان عشق و عرفان را به هم آمیخته بود که در تمام دورانی که دل در گرو عشق معشوق نهاده بود، رنجها را به جان میخرید و صلیب عشق را بر دوش میکشید.
📌سخن از میثم تمار است. خرمافروشی که رطبهای شیرین معرفت را با شراب عشق علی آمیخته، درهمآمیزهای ناب فراهم آورد و آن را به یکنوش سرکشید. مست شد و در این مستی بر دار.
أمصلوب حكم البغي مثلك لا يُرى
يصيّر جذع النخل للحق مِنبرا
٢٢ ذی حجه سال ۶۰ هجری، سالروز شهادت این صحابی ارجمند است.
رضوان خداوند بر او باد.
#عشق
#صلیب
#میثم_تمار
📣پادکست صوتی این متن را اینجا بشنوید.
@Deebaj
✅به مناسبت دیدار مبلغان و طلاب با رهبر عزیز انقلاب اسلامی
📣روی لینک زیر کلیک نمایید👇
🔶پیچیدن به «پروپا»ی «پروپا»گاندا
#بازنشر
@Deebaj
✅دیباج صدم
🔶تبلیغ نسلی و خانوادگی
🖊علیرضا مکتبدار
📌روزی دوستی فاضل از من پرسید:
بهنظر شما در مواجهه با افکاری که ذهن جوانان، اعم از دانشجو و یا افراد عادی را پر کرده و آنان را به سراب رهایی از هرگونه باور و عقیده و سرانجام به سمت پرتگاه الحاد سوق میدهد، چه باید کرد؟
چه اسباب و عواملی باعث بیاعتنایی جوانان به آموزههای رهاییبخش دین و اشتیاق آنان به پذیرش پسماندههای اندیشههای اومانیستی و لیبرالیستی شده است؟
📌با پاسخ به سؤال دوم آن دوست فاضل، سخنم را آغاز کردم. به او گفتم از نظر من، مهمترین مؤلفه غایب در فرایند باورپذیرساختن آموزههای دین، هنر است. آری، هنر. هنر عرضه دین، با تمام جلوه های زیبایش به مخاطب.
هنر پیراستن دین از خرافهها و امور آویخته به دین که هیچ نسبتی با چهره دلربای دین ندارند.
📌هنر دین را به خدمت انسان درآوردن و زان پس، انسان را مشتاقانه پایبند دین کردن.
به او گفتم ما نیازمند فراگیری هنر اصلاح اجتماعی هستم، البته چنانچه پیشتر گوهر وجود خویش را هنرمندانه به زیباییهای دین آراسته باشیم.
📌به او گفتم تنها دانستن اصول و فقه و تفسیر و... بسنده نیست، باید انسان را شناخت، جامعه را شناخت، هنر را شناخت و خیلی شناختهای دیگر لازم است تا بتوان تصویر دین را آنگونه که شایسته است در آینهی جانها تاباند که در این صورت، هر دل پاکی آنرا پذیرا خواهد شد و هر جسمی، دوش خود را به آن خواهد سپرد.👇
📌برای پاسخ به پرسش نخستش اما، گامی پیش و گامی پس میگذاشتم. خارخار تردید آرامم نمیگذاشت. شاید آنچه میخواستم بگویم، ادعایی سِتُرگ مینمود، اما چه باید کرد وقتی دیو الحاد فضای جامعه و نخبگان را درنودیده و اکنون در پشت درِ خانهها، انگشت سیاه خود را بر روی زنگ گذاشته و آنرا را به صدا درآورده است و از قضا، در نواختن زنگ بسیار هم اصرار دارد!
📌در یک نسل پیشتر، آن زمان که عروس هزاررنگ و فریبای شبکههای اجتماعی و تولیدات چندرسانهای، عقل و هوش از سر جوانان نربوده بود، بزرگترها در جمعهای خانوادگی، به فراخور احوال و شرایط، آموزههای ارزشمند دین را با شراب محبت و الفت و انس آمیخته و کام فطرت جوانان را خنکا بخشیده و عطش دانستن آنان را فرومینشاندند.
📌این تبلیغ نسلی و خانوادگی، همواره دژخیم الحاد را پشت دروازههای شهر نگاه میداشت و از ورود او به داخل شهر مانع میشد، تا چه رسد به آنکه هوس دقالباب کردن خانهها در سرش بیفتد.
اما امروزه بهنظر میرسد یا ما خود، در را به رویش گشودهایم و یا او با بالارفتن از دیوار، پای به درون خانههایمان گذارده است.
📌پندهای شیرین پیران خردمند امروزه جای خود را به زهر اضطراب و دلهرهای داده است که از رهگذر وسایل ارتباط جمعی اعم از ماهواره و اینترنت و... در رگ رگ وجود جوانان تزریق میشود و به تردید و درنهایت، الحاد آنان دامن میزند.
📌توقعی نابجاست اگر بخواهیم جوان را از همآغوشی با این عروس خوشرنگ هزارچهره بیرون کشیم اما شاید بتوانیم به او بیاموزیم که:
1⃣اولا؛ باید این عروس را بر اساس شرع به عقد خود درآورد و آنگاه که به شرع تمکین نمود، او را در آغوش کشد.
2⃣ثانیا؛ با فرمان عقل به تمشیت امور او قیام کند تا او پا را از دایره انسانیت فراتر نگذارد و دین و دنیای جوان را بر باد ندهد.
3⃣ثالثا؛ مصاحبانی فرهمند از کتاب و پند و اندرز بزرگان را همنشین او سازد تا به داشتههای اندک خویش غره نشود و روزبهروز بر کمال و زیبایی خود بیفزاید.
#تبلیغ
#رسانه
#جوان
#الحاد
#عقیده
#خانواده
#شرع
@Deebaj
✅دیباج صد و یکم
🔶دُردانه
🖊علیرضا مکتبدار
📌از کودکی هرگاه پدرم به سفر میرفت، غروبها چشمانم را به امتداد راه تا آنجا که با افق تلاقی میکرد میدوختم و گوشهایم را به موسیقی باد میسپردم تا خبری از بازگشت او به من برسانند.
📌اما اینجا در این شهر، چند روزی است که در خرابه جایمان دادهاند. نمیدانم کجاست اما هر جا هست، نفسم در هوایش تنگی میکند. نگاه مردمان این شهر جور خاصی است و من از نگاهشان هراسناکم.
📌چند روزی است که از پدرم بیخبرم. هربار از عمه سراغش را میگیرم، با صدایی شکسته و ضعیف میگوید: بابایت به سفر رفته و بعد از من رو میگیرد و در خود فرو میرود.
📌خود را از دیوار خرابه بالا میکشم و به افق خیره میشوم. اما نمیدانم چرا آسمان بهنظرم تیره و تار میرسد. شاید سوی چشمانم کم شده.
📌 گوشهایم را برای شنیدن دَرای کاروان که مژده بازگشت پدر را میدهد، تیز میکنم اما چیزی جز ناله شوم جغدی که بر روی دیواری فروریخته نشسته و چون مردمان آن شهر نفرین شده، نگاهش را به خرابه دوخته است، نمیشنوم.
پاهایم زخمی شده است. اگر پدر با ما همراه بود مرا در آغوش میگرفت و از میان سنگ و خارها عبور میداد و نمیگذاشت خارها پایم را آزار دهند.
حالا دیگر شب چادر سیاهش را بر همه جا گسترده و ما را تا حدی از تلخی نگاه نامحرمان بدچشم پوشیده داشته است.
تاریکی برای کودک خردسالی چون من خوفناک است. از ترس به خودم میلرزم. سرم درد میکند.
عمه تکه پارچه ای به سر من بسته و سر خود را هم میان دستانش گرفته است.
درست است که اینجا خرابه بی سقف و سایبانی است، اما حضور عمه چون سایبانی است بر سرمان.
👇
همچنان بازگشت پدر را انتظار میکشیدم. خواب دیدم پدر بازگشته و من خودم را در آغوشش افکنده ام. مرتب دست به موهایم میکشد و از گل گونه هایم، بوسه میچیند.
ناگاه از خواب پریدم و بی اختیار از عمق جان ناله سر دادم و پدرم را صدا زدم و با ناله سوزناک خود گویا در آتش آرام گرفته شیون زنان دوباره دمیدم.
همه سراسیمه دوروبرم جمع شدند و هر یک تلاش میکرد آبی بر آتش دلم بریزد و مرا آرام کند. اما مگر عده ای زنان همسر و فرزند از دست داده که شعله های غم از درونشان شراره میکشد، میتوانند آتش گُر گرفته دیگری را فرونشانند؟
دیگربار به دامن عمه پناه بردم. وجود عمه اقیانوس صبر و آرامش بود و چون خود را در او می افکندم، تمام وجودم آرام میگرفت.
#خرابه_شام
#اسارت
#محرم
#زینب_س
#کربلا
#حسین_ع
#رقیه_س
📣پادکست صوتی این متن را اینجا بشنوید.
@Deebaj
✅دیباج صد و دوم
🔶سروش رهایی
🖊علیرضا مکتبدار
📌پس از آنکه خورشید رسالت در مغرب تاریخ ادیان برای ابد آرام گرفت، ماه فروزان امامت در آسمان بشریت پدیدار گشت و حقیقتپویان همواره در پرتو انوار امامت راه پیموده و همای سعادت را بر بام زندگی خویش نشاندهاند. اما منکران، ناباورانه بر چهره تابناک حقیقت پرده تردید افکنده و بر صورت خورشید هدایت، خاک انکار پاشیدهاند، غافل از آنکه:
مه فشاند نور و سگ عوعو کند
هر کسی بر خلقت خود میتند
📌نور حقیقت و حقیقتِ نور، حجابها را پاره خواهد کرد و سیمای دلربای خویش را به انسانها خواهد نمود و آنکه سرطان لجاجت و طاعون تردید، بندبند وجودش را تسخیر نکرده باشد، به خورشید حقیقت لبخند خواهد زد و خود را بر شعاعهای نورش تا عرش برخواهد کشید.
📌امام حسین علیه السلام، آن ماه فروزان امامت و هدایت، در تمام عمر بابرکت خویش و حتی آن زمان که جهل و دنیاخواهی امت جدش، بدنش را به گودال قتلگاه کشاند، روحش از نورافشانی باز نایستاد و از هدایت دیگران نومید نشد.
📌او سروش رهایی بود که به سنگ نادانی، سنگ خورد و از تیغ عصبیت زخم برداشت، اما از افشاندن نور هدایت بازنایستاد.
📌حسین فانوس هدایت در تاریکی گمراهی و کشتی نجات در اقیانوس تباهی است.
درود خدا و فرشتگانش، هماره بر او باد.
#امام_حسین_ع
#محرم
#کربلا
#عاشورا
#هدایت
#رسالت
#امامت
@Deebaj
✅دیباج صد و سوم
🔶از اسیری تا امیری
🖊علیرضا مکتبدار
📌با سیاست بیگانه بود اما با معرفت و مرام، یار دیرینه.
ابهت و جذبه مردانهاش همراه با تعهدی که به انجام وظیفه و مسئولیت خویش داشت، از او انسانی قابل اعتماد ساخته بود.
📌نظامی بود و نظم و فرمانبری از مافوق، سرلوحه کارهایش، اما از ایمان و باور نیز بهره داشت، فقط پا در مسیر اشتباهی گذارده بود و کافی بود تلنگری بخورد تا از راه رفته بازگردد. خاندان او در جاهلیت و پس از اسلام، از خاندانهای بزرگ عرب بودند.
📌او که از مشهورترین جنگاوران کوفه بود، مأمور شد با هزار تن سرباز، راه را بر فرزند پیامبر سد کند و او و اهل بیت و یارانش را در سرزمینی بیآب و علف و خشک و سوزان فرود آورد؛ سرزمین «کربلا».
📌بیشک تبلیغات گسترده دستگاه حکومت اموی بر ضد خاندان پیامبر، امر را بر بسیاری افراد از جمله او مشتبه ساخته و تشخیص درست از نادرست و سره از ناسره را برایشان دشوار ساخته بود.
📌اما زمین طینت پاک و باطن بیآلایش او، آماده پذیرش بارانی حیاتبخش بود تا دوباره جان گیرد و میوههای شیرین ایمان و ادب بر شاخسار درخت ایمانش پدیدار گردد.
📌او با سپاه امام در ذی حُسم روبرو شد. مأمور به نبرد با امام نبود، بلکه وظیفه داشت امام را نزد ابن زیاد ببرد، از اینرو مقابل توقفگاه امام با سپاهش صفآرایی نمود.
📌شدت تشنگی، او و سپاهیانش را مستأصل ساخته بود. امام فرمود به او سربازانش آب داده و اسبانشان را نیز سیراب کنند.
📌هنگام نماز ظهر او از امام اجازه خواست تا خود و سپاهیانش نماز را به امام اقتدا کنند و امام نیز اجازه فرمود!
📣پادکست متن را اینجا بشنوید.
👇
📌اقتدای سرلشکری برجسته از دستگاه اموی به امامی از خاندان نبوی در نماز، خود گویای باورمندی او به حقانیت امام بود، اما هنوز ابرهای سیاه تردید از مقابل دیدگان جانش به کناری نرفته بود و او نمیتوانست خورشید حقیقت را بهوضوح ببیند.
📌امام قصد داشت به کوفه برود اما او مأمور بود مانع از رفتن امام به سمت کوفه و یا بازگشت ایشان به مدینه شود، از اینرو به امام پیشنهاد کرد راه مقصدی دیگر را در پیش گیرد تا او از ابن زیاد کسب تکلیف کند.
📌او با آنکه فرمانده سپاه دشمن بود، اما بر جان امام نگران بود و به امام میگفت:
"به خاطر خدا، حرمت جان خویش را نگه دار که من یقین دارم که اگر جنگی صورت گیرد، کشته خواهی شد."
📌دوم محرم، امام و همراهانش با حر و سپاهیانش به نینوا رسیده بودند که پیک ابن زیاد نامهای به حر داد که بر اساس آن وی مأموریت داشت امام را در زمینی بیآب و علف و بدون حصار متوقف سازد.
و سرانجام کاروان حسین علیه السلام در کربلا از حرکت بازایستاد و بزرگترین حماسه تاریخ در آنجا رقم خورد.
📌ادب و احترام حرّ بن یزید ریاحی نسبت به امام، ابرهای تردید را از مقابل دیدگانش کنار زد و دریچهای رو به روشنایی برابرش گشود و او را در دو جهان، آزاده ساخت.
📌اکنون او در مقام دفاع از امام خویش به سرزنش کوفیانی برخاسته که از امام برای رفتن به کوفه دعوت کرده بودند:
«ای مردم کوفه! مادرانتان به عزایتان بنشینند؛ آیا این مرد شایسته را به سوی خود خواندید و گفتید: در یاری تو با دشمنانت خواهیم جنگید، اما اکنون که به سوی شما آمده، دست از یاریاش برداشتید، در برابر او صف بسته میخواهید او را بکشید؟
شما جان او را به دست گرفته، راه نفس کشیدن را بر او بستهاید، و از هر سو او را محاصره کردهاید و از رفتن به سوی زمینها و شهرهای پهناور خدا جلوگیریش کردهاید، آن سان که هم چون اسیری در دست شما گرفتار شده، نه میتواند به نفع خود کاری انجام دهد و نه میتواند زیانی را از خود دور کند، و آب فراتی که یهود و نصاری و مجوس از آن میآشامند و خوکهای سیاه و سگان در آن میغلطند را بر روی او و زنان و کودکان و خاندانش بستهاید، تا جائی که از شدت تشنگی بیحال افتادهاند. چه بد محمد(ص) را درباره فرزندانش رعایت کردید! خدا در روز تشنگی (محشر) شما را سیراب نکند!»
📌او به جبران آنکه نخستین کسی بوده که راه را بر امام بسته است، از امام خواست نخستین کسی از سپاه امام باشد که به دشمن یورش میبرد و امام به او رخصت فرمود.
📌حرّ دلاورانه جنگید و جان خویش را بر سر ایمان خویش گذارد.
حر قهرمانی بود که پیش از دیدار با امام، همچو بیدی بر سر ایمان خود میلرزید اما آفتاب جانبخش وجود امام، او را به درختی استوار بدل ساخت که سهمگینترین طوفانها نیز توان به لرزهدرآوردنش را نداشتند.
می آمد و سر بهزیر و شرمندهی تو
با گریهاش آمیخت، شکرخندهی تو
«حُر» بود اسیر،تا امیری میکرد
آن روز امیر شد که شد بندهی تو
از خویش تهی شد،از تو پر شد آخر
یک قطره نبود بیش و، دُر شد آخر
آن سر که ز شرمندگی افکند به زیر
اسباب سرافرازی «حُر» شد آخر
درود و رحمت خدا بر او باد!
#محرم
#امام_حسین_ع
#حر_بن_یزید_ریاحی
#کربلا
📣پادکست صوتی این متن را اینجا بشنوید.
@Deebaj
✅دیباج صد و چهارم
🔶 پنجه بر چهره آفتاب
🖊علیرضا مکتبدار
📌بر اساس آمارهای معتبر جهانی، دین مقدس اسلام و تعالیم نورانی قرآن کریم، روز به روز حصار مغزها و قلبها را میشکند و تا عمیقترین لایههای اندیشه و جان افراد آگاه و حقیقتجو، رسوخ مییابد.
📌رسوخ تعالیم روحبخش قرآن در جان انسانهای آزاده و ستمدیده، هیچگاه خوشایند جاهطلبانی که ذهن و جسم دیگران را در خدمت بیچون و چرای منافع خود خواستهاند، نبوده و نیست. از اینرو، زمانی با سحر و افسانه خواندن آن، دیگران را از نیوشیدن پیامهای روحبخشش بیبهره ساخته، زمانی تلاوتکنندگان امین قرآن را به تیغ جهل سپرده، گاهی دریچه گوشهای خود را با سرانگشت جهل بسته و گاه نیز با پاشیدن خاک تهمت و افترا، روشنای آن را در دیدگان مردمان تیره و تار ساختهاند.
📌اما این همه تلاش نافرجام، جز بر رسوایی خفاشانی که پنجه بر چهره آفتاب انداختهاند، نیفزوده است.
📌قرآن کریم خورشیدی تابناک است که جز شبپرگان جزماندیش، پنجه بر چهره آن نمیافکنند. تعالیم حیاتبخش قرآن کریم، چون جویباری پاک و زلال، در رگ رگِ درخت اندیشه انسان جاری میشود و بر شاخسار آن میوههای گوارا و شیرین میرویاند. هر کس جرعهای از این جویبار بنوشد، پنجرههایی از نور و روشنایی بهسویش گشوده میشود و هر کس خود را در جاری آن افکند، از هر چه آلودگی است، پالوده میگردد و تمام وجودش صبغه ملکوت میگیرد.
👇
📌این کتاب حیاتبخش، هر چند در طول تاریخ –گاه و بیگاه- در معرض خوارداشت سُفلگان و بدسرشتان قرار گرفته است اما بهرغم تلاش نافرجام آنان، پرتو انوارش چشم دل بسیاری از مردمان را روشنایی بخشیده و آنان را به گواهی دادن به عظمت این کتاب مقدس و کُرنش در برابر شکوهش واداشته و این موضوع زمینه هراس و وحشت دشمنان آفتاب را فراهم ساخته و آنان را به اهانت به ساحت قدسی آن واداشته است.
📌به آتش کشیدن این کتاب مقدس و یا سبکشمردن آن از سوی بدخواهان، تاریخی دراز دارد. این کار همواره واکنشی از سر استیصال و درماندگی بوده است و امروزه در غرب متمدن، به بهانه آزادی بیان صورت میگیرد در حالیکه این دست اقدامات درست بر عکس، عین سلب آزادی بیان از دیگران است. تلاش بدخواهان همواره دستاوردی معکوس برای آنان به همراه داشته است و انسانهای آزاده را به سمت پژوهش بیشتر درباره قرآن سوق داده است.
📌عالمان و فرهیختگان مسلمان امروزه باید سنگینی بار مسؤولیتی دوچندان در مواجهه با تلاشهای دشمنان قرآن را بر دوشهای خویش احساس کنند.
📌ترجمه قرآن به زبانهای رایج، نگارش تفسیرهای متقن درباره قرآن کریم، تولید محصولات چندرسانهای پرمغز و جذاب با استفاده از آموزههای جانبخش آن به زبانهای مختلف و پرمخاطب دنیا، برگزاری همایشهای علمی -به دور از ریخت و پاشهای حرام و غیرضروری-، حمایت از پایاننامهها و رسالههای علمی قوی با رویکرد قرآنی، حمایتهای مالی هدفمند از فعالیتهای قرآنی ثمربخش و... میتواند گام کوچکی باشد در مسیر شفافسازی نگاه مردمان برای دیدن روشنای قرآن.
#قرآن_کریم
#اسلام
#اهانت
#آزادی_بیان
#سوئد
#آفتاب
@Deebaj
✅دیباج صد و پنجم
🔶طفلخَند
🖊علیرضا مکتبدار
📌من کوچکترین مسافر کاروانی بودم که به مهمانی در شهری دور، دعوت شده بود.
📌در طول سفر، هر جا اتراق میکردیم، دخترکان همسفر، دور قنداقهام جمع میشدند و هر یک تلاش میکرد به دیگری ثابت کند که فقط او بوده که توانسته لبان مرا به تبسم و خنده وا کند.
📌خوشحال بودم که میتوانستم به سهم خودم سختی و رنج سفر و دوری مقصد را بر ایشان هموار کنم.
📌مادرم همیشه حواسش به من بود و من را از خودش دور نمیکرد. قبل از آنکه دهن به گریه باز کنم، پستان به دهانم میگذاشت و مرا از شیر، سیراب میکرد.
👇👇
📌پدر گاهی سر ذوالجناح را از طلیعه کاروان به انتهای آن میچرخاند و به عقب برمیگشت و در کنار کجاوهای که مادرم در آن مرا در آغوش گرفته بود، چند قدمی راه میپیمود.
📌پرده کجاوه را کنار میزد و با لبخندی به چهره مادرم، چند کلمهای با او سخن میگفت و دوباره به طلیعه کاروان باز میگشت.
📌مادر هربار که بابا برای احوالپرسیاش میآمد، گونههایش گل میانداخت و چون پدر میرفت، نگاه مهربانش را به من میدوخت و من هم مثل پدر، به صورت زیبایش لبخند میزدم.
📌همه چیز بهخوبی پیش میرفت تا اینکه ناگاه کاروان از حرکت باز ایستاد.
📌همهمه کاروانیان بالا گرفت. گویا کاروان ما با گروهی روبرو شده بود که ماموریت داشتند از ادامه مسیر ما به سمت شهری که مردم آن، خودْ ما را دعوت کرده بودند، ممانعت نمایند.
📌در چهره مادرم اضطراب را میدیدم. پدر گفت همراهان همانجا اردو زدند و منتظر ماندند.
📌خیمههایی برای زنان و خیمههایی نیز برای مردان کاروان بر پا شد.
📌جایی که منزلگاه ما شده بود، گرم و سوزان بود. هُرم هوا نفسکشیدن را برایم دشوار ساخته بود. مادرم با گوشه روسریاش مرا باد میزد تا راحتتر بتوانم نفس بکشم. وجود خودش سرتاپا خیس عرق بود.
📌دیگر وقتش شده بود که به من شیر دهد اما نمیدانم چرا حواسش نبود. شروع کردم به دست و پا زدن. به صورتش پنجه انداختم تا به خود آمد و حواسش را داد به من.
📌سرآسیمه پستان به دهانم گذاشت. اما پس از چند بار مکیدن، قبل از آنکه من سیر شوم، پستانش را از دهانم کشید. گویا دیگر شیری در پستانش نمانده بود.
📌من خیره خیره نگاهش میکردم و او هم با شرمندگی به من مینگریست، اما من باز هم به چهره مهربانش لبخند میزدم.
📌کمکم بهجای شیر، کامم را با قطراتی از آب تر میکرد. خودش آب نمیخورد، غذا هم نداشتیم، شیری هم نبود.
📌یک روز مادرم دیگر نتوانست تشنگی و گرسنگی مرا تاب بیاورد. با ادب و شرم مرا به پدر سپرد تا قطره آبی به گلوی خشکیدهام برساند.
📌پدر مرا روی دست گرفت و رو به آسمان با خدا سخن گفت. دعایش خیلی زود اجابت شد و من توانستم از نوک پیکان حرمله سیراب شوم.
📌آنجا بود که آخرین لبخندم را نثار دیدگان اشکبار پدرم کردم و خنده من با گریه پدر در یک قاب، بر دیوار تاریخ جاودانه شد!
#محرم
#امام_حسین_ع
#علی_اصغر_ع
#عطش
#رباب
#حرمله
📣پادکست صوتی این متن را اینجا بشنوید.
@Deebaj
✅دیباج صد و ششم
🔶تکههای آینه
🖊علیرضا مکتبدار
📌سیما و چهره جذاب و نورانی و پرابهت و البته نمکین، ابروان به هم پیوسته و باریک و کشیده و مژگان بلند و انبوه، چشمان درشت و سیاه و گونههای برجسته، بینی باریک و کشیده، دندانهای از هم جدا و سفید و اعضایی معتدل و ... او را شبیهترین افراد به پیامبر خدا ساخته بود. حتی صدای اذانش نیز شبیه صدای اذان پیامبر بود.
📌در میان خانواده، همه دوستش داشتند و آنانکه پیامبر را دیده و دلتنگ سیمای دلکشش بودند و یا آرزو میکردند که ای کاش میدیدنش، کافی بود نگاهی به چهره او بیندازند و پیامبر را در آینه سیمایش ببینند.
📌بزرگترین پسر حسین بود و نور دیدگانش. هرچند مادر بزرگوارش نسب به ابوسفیان میبرد، اما خون پیامبر در رگهایش جریان داشت.
📌حضور او در کاروان امام مایه دلگرمی و شادمانی همگان بود، بهویژه عمهها و خواهرها که پروانهوار، شمع وجودش را طواف میکردند و دوریاش را تاب نمیآوردند.
📣پادکست صوتی این متن را اینجا بشنوید.
👇
📌روز دهم، یاران امام همگی جان خویش را نثار امام و خاندانش کردند و چون نوبت به فداکاری اهل بیت رسید، او نخستین کسی بود که بر توسن عاشقی برنشست و زمام آن را به دست ایمان داد تا در وادی جنون بتازد و دیوهای هفتسر شرک و جهل را بر خاک نیستی افکند.
📌آنگاه که رخصت یافت به میدان نبرد پای گذارد، پدر با نگاه نومیدانه خویش قد و بالای او را برانداز کرد و به سپاه دشمن گفت:
«ای قوم، شما شاهد باشید، پسری را به میدان میفرستم، که شبیهترین مردم از نظر خُلق و خوی و گفتار به رسول الله (ص) است. بدانید هر زمان ما دلمان برای رسول الله(ص) تنگ میشد، به صورت او نگاه میکردیم.»
ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها میشود از دست کمان
خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود
📌دلاوری جوانْ، عشق و رادمردی را معنایی تازه بخشید. با برق تیغ ایمان، شبپرگان جهل و کورباوری را تارومار میکرد و از کشته پشته میساخت.
📌هرچند عطش امانش را بریده و سنگینی زره به زحمتش انداخته بود، اما امید وصال نیکان چون رگی از آب گوارا در سرتاسر وجودش جریان داشت و او را شاداب و استوار نگاه میداشت تا آن زمان که نیزه کینه از دست دیو جهل بر سینهاش نشست و او را از مرکب عاشقی، بر زمین افکند.
📌گویا دشمن از این آینه که تصویر پیامبر را در خود بهخوبی بازتاب میداد، بسیار واهمه داشت. پس او را به سنگ رشک و حسد شکست و هر تکهاش را در گوشهای از بیابان پراکند.
و حسین خم شد و یکی یکی، تکههای آینه شکستهاش را گرد آورد و با سرشک دیدگان به هم پیوندشان داد و در دل زمین قابشان کرد.
#محرم
#امام_حسین_ع
#علی_اکبر
#کربلا
📣پادکست صوتی این متن را اینجا بشنوید.
@Deebaj