📌بهت و شگفتی سراسر وجود مرد را فراگرفته بود. او کودک را نمیشناخت، ازاینرو پرسید: این مطالب را از که آموختهای فرزندم؟ و آیا میتوانی برای اثبات آن دلیلی بیاوری که مرا قانع کند؟
📌کودک فرهیخته گفت: «من این سخنان را از گفتار حکیمانه خداوند سبحان آموختهام آنجا که فرمود: «أفَحَسِبْتُمْ أنَّما خَلَقْناکمْ عَبَثاً وَ أنَّکمْ إلَینا لا تُرْجَعُونَ؛ آيا پنداشتهاید كه شما را بيهوده آفريدهايم و شما به نزد ما بازگردانده نمىشويد؟»
با شنیدن این آیه، آن مرد که دارای شخصیت علمی و اعتبار اجتماعی بالایی بود، خود را در مقابل منطق استوار کودک، پست و حقیر دید، لذا از او درخواست پند و نصیحت نمود.
کودک بعد از سرودن ابیاتی حکمتآمیز، آن مرد بزرگ را مخاطب قرار داد و فرمود: «ای بهلول! عاقل باش و بیاندیش. روزی من در کنار مادرم بودم. مادرم میخواست اجاق را برای پختن غذا آماده کند. هر چه آتش به هیزم میانداخت، هیزمها آتش نمیگرفتند. ناگزیر دست برد و قدری هیزم نازک و کوچک که بهراحتی آتش را پذیرا بودند، برداشت و آنها را آتش زد و فورا آنها را زیر هیزمهای درشتتر گذاشت. طولی نکشید که آن هیزمهای بزرگ و ضخیم شعلهور شدند. حال اگر میخواهی بدانی سبب گریه من چیست، به تو خواهم گفت: گریه من ازآنرو است که میترسم نکند من هم جزئی از هیزمهای کوچکی باشم که خداوند آتش دوزخیان را به وسیله من روشن میکند!»
منبع: إحقاق الحقّ، ج 19، ص 620(با اندکی تلخیص)
#امام_حسن_عسکری_ع
#کودک
#حکمت
#قیامت
#شهادت
@Deebaj
دیباج
✅دیباج هفتاد و نهم 🔶رادمردی از دیار گیلان علیرضا مکتبدار 📌آنگاه که
صد آه که چون از ستمِ قومِ ستمکار
بنشست تو را زهرِ جفا بر دلِ افکار
افروخته شد خرمنِ جانت همه یکبار
وز درد شدی با غل و زنجیرِ گرانبار
غلطان به روی خاک ز پهلوی به پهلو
ای شاهِ حجازی ّ به چه تقصیر به بغداد
مسموم نمودند تو را از رهِ بیداد
ما را غمِ قتلِ تو شها کی رود از یاد؟
الحق که بوَد ناسخِ بدفعلی شدّاد
ظلمی که عیان گشت از آن فرقهء بدخو
کلبِ تو (صغیر)، آنکه تو را هست ثناخوان
کمتر بوَد از مور و تو برتر ز سلیمان
رانِ ملخش تحفه که در بخششِ عصیان
ضامن شَویَش نزدِ خدا از رهِ احسان
ای زادهء آزادهء تو ضامنِ آهو
#موسی_بن_جعفر_علیه_السلام
#شهادت
#زندان
#شعر
#صغیر_اصفهانی
@Deebaj