AKSGIF_IR_fatemeh_gif_تصاویر_متحرک_حضرت_فاطمه_س_12.gif
169.8K
🏴 ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تسلیت باد
▫️ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم
▪️مامور برای خدمت زهرائیم
▫️روزی که تمام خلق حیران هستند
▪️ما منتظر شفاعت زهرائیم
🆔 @Defa_Moqaddas
صادق آهنگران-نوحه شهادت حضرت زهرا-س.mp3
2.84M
🌷 بمناسبت ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا-سلام الله علیها
📢 صوت | مراسم سینه زنی و نوحه خوانی توسط حاج صادق آهنگران
🌴 دوران #دفاع_مقدس
🆔 @Defa_Moqaddas
💦 #باران_رحمت ، #امداد_غیبی
🌷عملیات محرم بود... یک گردان از لشکر ٢٥ کربلا.... شب بود. سکوت بود. تاریکی مطلق.... بچه ها باید حدود پانزده کیلومتر در دل تاریکی تا خطوط اول دشمن بی صدا راه می رفتند. کمی که رفتند صدای خش خش سنگلاخ ها سکوت شب را شکست. فرمانده دستور داد همه سرِ جاى خود بنشینند.
🌷فرماندهان نشستند تا راه چاره ای پیدا کنند. اگر همین طور پیش می رفتیم، عملیات که لو می رفت هیچ، همه بچه ها قتل عام می شدند. چاره این بود که کل مسیر پانزده کیلومتری ستون را پتو پهن کنند تا سنگ ها صدا ندهد.
بچه های بسیجی، نشسته زیر لب دعای توسل می خواندند. فرماندهان مانده بودند از کجا در این وقت کم، آن همه پتو بیاورند. بچه ها اشک غربت می ریختند و از فاطمه زهرا (س) مدد می خواستند. ناگهان....
🌷....ناگهان هوا به هم ریخت. همه بچه بسیجی ها از جا کنده شدند. باران سرازیر شد. اشک چشم بچه ها با آب زلال باران درهم آمیخت. امداد الهی سرازیر شد. عملیات آغاز شد. لشکر بر دشمن پیروزمندانه تاخت. باران هنوز می بارید.
🌷آن روزها وقتی می ماندیم، به زهرای اطهر (س) متوسل می شدیم و رها می شدیم از بن بست ها....
🆔 @Defa_Moqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼اللهم ارزقنی رزقاً حلالاً طیباً واسعاً🌼
🎥فیلم کوتاه | گزیده «روات فتح»-ساخته:شهیدمرتضی آوینی
🌸🍀رزمندگان،صبحگاهان پس از خواندن زیارتعاشورا و دعای فرج،پای سفره حضرت زهرا(س)مینشینند
@Defa_Moqaddas
💠 سفره انقلاب‼️
🌴 بهمن 1364- آبادان، اردوگاه بهمنشیر
🌷لشکر 27 محمد رسول الله (ص) – گردان شهادت
🆔 @Defa_Moqaddas
🌴 آیت الله خامنه ای در جمع رزمنده های جبهه
⏳ دوران #جنگ_تحمیلی
🆔 @Defa_Moqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | لحظه مجروحیت و قطع پای #نظام_اسلامی مجری و گزارشگر صدا و سیما در جبهه به روایت خبرنگار جانباز، بیژن نوباوه...
🆔 @Defa_Moqaddas
💠امام خمینی:
شما پيروزيد، براي اينكه خدا با شماست. كسيكه با خدا باشد خدا با اوست، و پيروزي با اوست. اگر تمام عالم هم به ضد ما قيام كنند و ما را هم نابود كنند، ما پيروزيم
#نحن_الغالبون✌
@Defa_Moqaddas
آتشی بر دل زدم از نخله ی طور شما.mp3
4.03M
🔥آتشی بر دل زدم از نخله ی طور شما...💕
🎤با نوای حاج صادق آهنگران
اجرا شده در حسینیه شهدا و زنده یاد حاج حبیب الله معلمی - اهواز، خرم کوشک
🆔 @Defa_Moqaddas
💠 خاطره "علیرضا زارع" رزمنده خطه جنوب و دیدهبان مینی کاتیوشا:
🌴 عملیات #کربلای_چهار
▫️ ... بعد از حدود ده دقیقه که در لجن ها درازکش بودم، کمی آرام شدم، بعد دست، پا و بدنم را شستم و از آب بیرون آمدم، اطرافم را نگاه کردم عراق همه جا را زیر آتش گرفته بود، باقی مانده بچه ها هم داشتند خودشان را به ساحل نزدیک می کردند.
جایی که ایستاده بودم از سمت چپ فاصله زیادی با نهر جرف نداشت و کمی پایین تر (سمت راست) دیدم مسیری را باز کردند و بچه هایی که به ساحل می رسند از آنجا خودشان را به پشت خاکریز می رسانند و داخل جزیره مینو می شوند. در حالی که هنوز موقع راه رفتن ماهیچه های پام درد می کرد رفتم به سمت معبر و با هر زحمتی بود خودم را رساندم پشت خاکریز، در آنجا حاج محمدحسن کوسه چی، حاج عبدالله احمدی، شهید سید مصطفی حبیب پور با لباس غواصی را دیدم که تعدادی پتو در کنارشان است و هر کس از آب میاد بیرون پتویی دورش می پیچند، من پتویی نگرفتم، چند قدمی رفتم آنطرف تر، مسعود و عبدالکریم و محمود آخوندزاده را دیدم پتو دورشان است و از شدت سرما دندان هایشان روی هم بند نمی شود. خیالم از بابتشان راحت شد. عبدالکریم بالا و پایین می پرید، گفتم چته، گفت گلوله ای خورده نزدیکم تمام بدنم را موج گرفته و درد می کنند. اما روزبه را ندیدم، رفتم بالای خاکریز، اروند را نگاه کردم، دیدم تعداد زیادی از بچه ها را آب برده پایین تر و از جاهای دیگه بیرون می آیند و تعداد کمی هم از جای ما دارند میان بالا و افراد زیادی داخل آب نیست.
با خودم گفتم ان شاءالله روزبه سالمه و از جایی دیگه بیرون آمده،
در این حال یکی از بچه های گردان بلال را دیدم (فکر کنم جهانگیر وفایی بود) گفت برای سید جمشید فهمیدی، گفتم نه مگه چی شده، گفت سید شهید شده، انگار کسی با تبر ضربه ای زد زیر زانوهام، بدنم سست شد، به زانو نشستم روی زمین، اشک از چشمانم جاری شد، هنوز کسی نمی دانست پیکر مطهر سید جا مانده، جهانگیر می گفت جنازه سید و شهید ذاکرنیا را گذاشتیم روی یک یونلیت اما نمی دانم چطور شده.
دوباره رفتم لبه خاکریز، به ساحل عراق نگاه کردم، با خودم حوادث را مرور کردم و آه می کشیدم و گریه می کردم و گفتم، چه به سرمان آمد، مظلومیت تا چه اندازه، آه که پاره های جگرمان را جا گذاشتیم. (اشک امانم نمی دهد که از آن حال و هوا بیشتر بگویم)
در حالی که اشک در چشمانم بود، رفتم به طرف مقر آتشبار خمپاره که نزدیکمان بود، وارد ساختمان و محل استراحتشان شدم، با دیدنشان روح تازه ای گرفتم، وسط اتاق یک بشکه بزرگ فلزی بود که در آن هیزم ریخته بودند و به عنوان بخاری ازش استفاده کرده بودند، از شدت سرما خودم را چسباندم به بشکه، صدای جیز بدنم را شنیدم، یکی از بچه ها متوجه شد سریع زیرپوشم را کشید و از بشکه پر از آتش جدایم کرد و یکی دیگه پتویی آورد دورم پیچید.
🔸(پایان قسمت اول)
🆔 @Defa_Moqaddas
🔸(قسمت دوم) - ادامه خاطره "علیرضا زارع"
▫️چند دقیقه ای پیش بچه های خمپاره ماندم، پرسیدند، چه خبر؟
گفتم هیچ، عقب نشینی کردیم، هرکس زنده و سالم بود خودش را به اروند انداخت و با شنا آمد این طرف، تعدادی هم داخل آب در حال عقب آمدن شهید شدند.
بدنم که گرم شد، یکی از برادران از کوله پشتی خودش یک دست لباس درآورد و داد بهم، آنها را پوشیدم و ازش تشکر کردم، یک جفت چکمه هم بهم دادند. به بچه های خمپاره گفتم، سلامم را به برادرهای دوقلویم (عبدالرضا و غلامعباس) که در آتشبار دیگه خمپاره هستند برسانید و خبر سلامتیم را بهشان بدهید.
چکمه ها را پوشیدم و در حالی که همچنان آتش دشمن روی جزیره مینو شدت داشت، با حالت نیم دو به سمت محل استقرار دیده بانهای ادوات حرکت کردم.
موقعی که رسیدم، حاج ابوالقاسم و بقیه بچه ها که رسیده بودند را دیدم. همدیگر را در آغوش گرفتیم، حاجی گفت روزبه آمده و گریه می کنه میگه علیرضا جلیقه اش را داده بهم نمی دونم زنده است یا نه، حاجی گفت بهش گفتم توی فکر نباش اگر علیرضا سالم باشد میاد این طرف.
در حال صحبت بودیم که روزبه از داخل اطاق بیرون آمد، همدیگر را در آغوش گرفتیم، شروع کرد به گریه کردن، در حالی که اشک از چشمانم سرازیر می شد، گفتم گریه نکن ببین سالم هستم، چیزیم نشده.
حاج ابوالقاسم گفت علیرضا حکمت اینکه اصرار داشتی که با گردانها بری و قسمت شد با گردان جعفرطیار به همراه روزبه باشی، همین بود که بری و جان روزبه را نجات بدهی، (اما غافل از آن بودیم که روزبه 52 روز دیگه روی دستمان شهید می شود و هیچ کاری از ما برنمیاد)
آماده شدم و نماز ظهر و عصرم را خواندم، طولی نکشید دیده بانهایی که به گردانهای دیگه مامور شده بودند برگشتند. آن وقت بود که بچه ها همه فهمیدند رضا راهداری دیده بان گردان امیرالمومنین(ع) مظلومانه و تک تنها شهید شده و رسول آقا خانی، ناصر ظریفی و طرفی هم مجروح شدند.
تا آنجا که یادمه، فکر کنم رسول همان روز از اورژانس برگشت پیشمان.
بعد از ظهر بهمان اطلاع دادند وضعیت غیره عادی است و ممکنه عراق بخواهد با توجه به عدم موفقیت ما، ضربه ای بهمان بزند، لذا گفتند یک تیم دیده بانی بفرستید در دیدگاه خط، کنار اروند، منطقه را زیر نظر داشته باشه و در صورت نیاز بر روی مواضع دشمن آتش درخواست کند، حاج ابوالقاسم قضیه را به بچه ها گفت و چون همه خسته بودند حیا می کرد خودش تیمی را تعیین کنه و بگه برند دیدگاه،
حاج مجید میرشکار و حاج غلامرضا بصیری که شب عملیات با گردان حمزه(ع) بودند و وارد عمل نشدند، اعلام آمادگی کردند و آماده شدند و رفتند دیدگاه.
غروب شد، نماز مغرب و عشاء را خواندیم و غذا را آوردند و سفره را انداختیم. در همان حال که پای سفره غذا نشسته بودم و غذا می خوردم متوجه نشدم کی آخرین لقمه را دهنم گذاشتم و کی خوابم گرفت. لحظاتی بعد دیدم حاج ابوالقاسم بالا سرم نشسته و آرام صدا میزنه علیرضا بلند شو نماز صبح داره قضا میشه، چشمانم را باز کردم دیدم یک پتو گذاشتند زیر سرم و یک پتو رویم پهن کردند. این اولین و آخرین شبی در طول عمرم بود که بدون اختیار از شدت خستگی خوابم گرفت.
🆔 @Defa_Moqaddas
🌴 صلابت و مهربانی فرمانده
▫️در دوران جنگ در یگان نیروهای جنوب بودم و فرمانده مان محمد حسن کوسه چی بود. من هیچ گاه چهره مصصم، پرصلابت و آماده به رزم او را ازیاد نمی برم که درعین برخورداری از اقتدار فرماندهی، قلبی رئوف و مهربان داشت.
هنگام سرکشی در صبحگاه های پادگان کرخه که وی حاضر می شد، همواره از ابهت نگاه و تجربه فوق العاده نظامی اش تلاش می کردیم که با نظم و ترتیب خاصی صف ها را تشکیل دهیم. در مراسم صبحگاه جلوتر از همه با گردان ها به تمرین و ورزش صبحگاهی مشغول می شد. روزی در پادگان کرخه هوا خیلی سرد و سوزان بود. بعد از تلاوت قرآن مجید دستور آماده شدن و حرکت برای انجام ورزش صبحگاهی را در اطراف میدان صبحگاهی پادگان دادند. عده ای از بچه های رزمنده به بهانه سرماخوردگی و کمر درد و از این دست بهانه ها قصد انجام دادن ورزش را نداشتند. تعدادشان کم نبود. آن افراد در کنار گروهان ما جمع شدند و ما از ترس ابهت برادر کوسه چی تکان نمی خوردیم. او همه آنها را در گوشه ای جمع کرد و به فرمانده دلاور شهیدمان حمید صالح نژاد که در کنار و همراه وی بود گفت همه اینها را ببر داخل آسایشگاه که سردشان نشود و هر کدام هزارتا انگشت نشانه خود را باز و بسته کنند و بعد هزارتا انگشت دیگر خود را باز و بسته کنند تا دو هزارتا تمام نشده صبحانه نخورند. این دستور را با قاطعیت داد و رفت و وقتی شهید صالح نژاد صورتش را برگرداند متوجه خنده آرام و زیبای کوسه چی شدم وهیچ گاه آن خنده زیبا و آن اقتدار در صدور فرمان وی را فراموش نکرده ام.
یکبار اشک های برادر کوسه چی را در جریان بازدید شان از گروهان المهدی در پلاژ کناررود خانه دز و در مورد کار بسیار زیبایی که شهید علیرضا نوری انجام داده بود را دیدم. چهره اشکبار از روی شوق و دلدادگی رزمنده ای را در صورت و چهره باوقار مردی دیدم که فکر نمی کردم این اقتدار و این ابهت روزی با اشک آغشته شود💦
—(راوی: علی رضا کلانتریان)
🆔 @Defa_Moqaddas
رفتید ولی به یاد ما می مانید
در خاطر سرخ لاله ها می مانید
سرباختگان راه عشق ای شهدا
ما رفتنی هستیم و شما می مانید
#شهید
#تخریبچی
🆔 @Defa_Moqaddas
چفیهی من بوی شبنم میدهد
عطر شبهای محرم میدهد
چفیهی من، سفرهی دل میشود
جمعه، با مهدی، مقابل میشود...
🆔 @Defa_Moqaddas
هدایت شده از عکسهای زیرخاکی
👈 کانال: "عکسهاے زیرخاکے" @Axe_zirkhaki
🔹تلگرام: https://t.me/Axe_zirkhaki
▫️ایتا: http://eitaa.com/Axe_zirkhaki
▪️سروش: http://sapp.ir/Axe_zirkhaki
➖مجموعه تصاویر قدیمی وکمتر دیده شده، شامل: عکس، فیلم، کلیپ...
هدایت شده از عکسهای زیرخاکی
20.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلمی مستند از تصاویر مردم در جریان انقلاب ۵۷
🆔 @Axe_zirkhaki ✔️JOIN
📸مجموعہ عڪسها و فیلمهاے قدیمے و زیرخاڪے📽
🌴 روزهای مبارک دهه فجر
لشکر 27 محمد رسول الله (ص)، گردان شهادت
جاده خرمشهر –اردوگاه کارون-زمستان64
آخرین آموزش،رزم ها ومانورها برای آغاز عملیات والفجر8 در بندر استراتژیک فاو عراق
🆔 @Defa_Moqaddas
عزم سفر دارند ...
33 سال پیش، زمستان 1364
آبادان، اردوگاه بهمنشیر
لشکر 27 محمد رسول الله (ص) – گردان شهادت
"علی اصغر صفرخانی" فرمانده گردان شهادت، نیروها را برای آغاز مرحله ای دیگر از عملیات والفجر 8 در فاو آماده و توجیه می کند.
آن عقب من پشت سر صفرخانی ایستاده ام.
یاد شهیدان داخل عکس بخیر:
علی اکبر دلشاد و نصرت الله پالیزبان (چند روز بعد در فاو به شهادت رسیدند)
علی اصغر صفرخانی، حسین رضاخان نجاد (میثم)، یوسف محمدی (چند ماه بعد در عملیات کربلای 1 آزادسازی مهران شهید شدند)
(داودآبادی)
🆔 @Defa_Moqaddas
استایل جالب داودآبادی!
مگه بده با ادبیات امروزی، درباره دیروز حرف بزنیم؟!
اصلا، ما که نتونستیم نسل امروز رو تحت تاثیر خودمون قرار بدیم، حداقل ادبیات خودمون رو مثل اونا نشون بدیم، شاید که پذیرفتنمون!
33 سال پیش
استایل جالب حمید داودآبادی، در سفر به خارج!
بهمن 1364 –
جشنواره والفجر 8
شهر بندری فاو عراق
لشکر 27 محمد رسول الله (ص)، گردان شهادت
در کنار دوستان و همرزمان خود.
این که سرستون هستم، دلیل بر این نیست که از همه جلوتر بودم!
اولا، عکاس از من جلوتره.
دوما، اینجا ستون، دو قسمت شده و من وسط ستون هستم.
سوما، من عرضه و جرات و جسارت و شجاعت و جیگر و ... این که سرستون برم و سینه توی سینه دشمن بشم، نه داشتم، نه دارم!
چهارما، من هنوز با یاد اون شبها و رزمهای سخت، تنم می لرزه و خواب کوفتم میشه!
پنجما ...
ششما ...
(داودآبادی)
🆔 @Defa_Moqaddas
#عملیات_والفجر_مقدماتی
در ساعت ۲۱:۳۰ روز ۱۷ بهمن ۱۳٦۱ ، با رمز «یا الله، یاالله ،یاالله » به همت سپاه پاسداران و ارتش و به فرماندهی سپاه در شمال چزابه ، با هدف تصرف پل غزيله و پیشروی بسوی العماره و تهدید آن به اجرا درآمد و تا ۲۱ بهمن نیز ادامه داشت و علیرغم ضربات مهلک به نیروها و تجهیزات دشمن این عملیات به علت مهندسی موانع در منطقه توسط عراقیهـا و وضعیت خاص جغرافیایی منطقه با عدم موفقیت رزمندگان در دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده همراه شد و با تلفات سنگین پایان یافت.
🆔 @Defa_Moqaddas
از تمام دوستانم و ملت ايران تقاضا دارم كه راه شهيدان و راه اسلام را ادامه بدهند و گوش به حرف امام بدهند چونكه پيام معنايش الهي است و به گفته مولا علي عليه السلام هر كس جهاد را حق نداند از چنگش بيرون مي رود
#بسیجی_شهید_مسلم_سرلک🕊🌹
#شهدای_دفاع_مقدس
#خوزستان
🆔 @Defa_Moqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 ویژه چهلمین سال پیروزی انقلاب
🎥 شغرخوانی صادق آهنگران:
چهل سال از انقلابم گذشت
شب تلخ رفت و سرابم گذشت....
▫️ اجرا شده در همایش پیرغلامان حسینی
خرم آباد لرستان
🆔 @Defa_Moqaddas
پنج شنبه ها
بوی بهشت میدهد
عطر مزار شهدا ...
#گلزار_شهدای_اراک_دهه۶۰
#یاد_شهدا_باصلوات
🆔 @Defa_Moqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
صادق_آهنگران_روضه_و_مناجات_در_مسجد.mp3
5.29M
⏳ دوران #دفاع_مقدس | #سال_64
📢 صوت| روضه و نجوای حاج #صادق_آهنگران
🌷شب جمعه و قبل از خواندن دعای کمیل در مسجد شهر #فاو
🔹 #عملیات_والفجر_8
🆔 @Defa_Moqaddas
🌴 مدینه الزهرا(س) - به شهر فاطمیه (فاو) خوش آمدید!
💠 تبلیغات تیپ10 سیدالشهدا(ع)
🔹 #عملیات_والفجر_هشت
⏳ دوران #دفاع_مقدس
🆔 @Defa_Moqaddas