از همون اول عادتمون نداد که نامه بنویسه
یا تلفن کنه ...
میگفت؛ از من نخواین اگر سالمـ باشمـ میامـ سر می زنمـ.
اگر نه، بدونین سرمـ شلوغه ، نمیتونمـ بیامـ
.
رفته بود کردستان...
یازده ماه طول کشید.
نه خبری ، نه هیچی...
هی خبر می آوردند تو کردستان،
چند تا #پاسدار را سر بریده اند....
رادیو میگفت یازده نفر رو زنده دفن کردن مادرش می گفت ؛
نکنه یکیشون #حسین باشه؟
دیگه داشت مریض میشد
که #حسین خودش اومد... با سر و وضع به همـ ریخته و
یک ساک پر از لباس های خونی...
🌷فرمانده دلاور ومحبوب لشکر مقدس امام حسین (ع) ، شهید حسین خرازی
🆔 @Defa_Moqaddas
نیمه شب بود که
بیسیم چی سراسیمه
ما رو ازخواب بیدار کرد
و گفت:
عراقیا اون طرف
رودخونه منطقه ی کفیشه
رو تصرف کردن ...
.
.
پنج شش نفر شدیمـ
چسبیده به #حسین و نیمـ خیز
خودمون رو
به ساحل رسوندیمـ
بعدش سوار
قایق پارویی شدیمـ و
به اون طرف کارون رفتیمـ
عراقیا
.
یکی دو مرتبه دیگه
همـ شانس خودشون رو
برای تصرف این
منطقه امتحان کرده بودن ...
تو چند ساعتی که
طول کشید تا اوضاع
سر و سامون بگیره
#حاج_حسین ی لحظه همـ
در اون چه انجام میداد
تردید نداشت
انگار برای #حاج_حسین
دستور العملِ قدمـ به قدمـ
رو نوشته بودن ...
.
.
#شجاعت داشت
برجبهه ی خود
#شناخت_کافی داشت
#توکل می کرد
و میرفت جلو
@Defa_Moqaddas