💠 #مردان_بی_ادعا
کجایند یاران همسنگرم
مریدان روح خدا رهبرم
کجایند مردان بی ادعا
سفیران جنت درین جبهه ها
کجایند مردان جنگ ونبرد
یلان ژیان وجوانان مرد
جوان مردمان سر افراز جنگ
چو کوه استواران همچون پلنگ
کجا شد نیاز شبانگاهشان
نماز شب وآه جانکاهشان
کجا شد دل ساده بی ریا
دل صاف وصادق بدور از ریا
کجایند آنان که خوش غیرتند
محافظ به ناموس این ملتند
کجایند مردان جنگ والم
ستم دیدگان مبارز ستم
کجایند مردان ایثار جان
جوان دلیر جواهر نشان
کجارفته آن همسفرهای من
کجایند رفیقان من وای من
به آنها من خسته خو کرده ام
من آنجا می ای درسبو کرده ام
به همصحبتی آبرو کرده ام
چه شبها که من گفتگو کرده ام
به یاران بگویید رمز شبم
روایت گر جنگ چون زینبم
کجایند یوسف نشانان مان
که غم کرده در قهر زندانمان
نگویید رفتند ومامانده ایم
درین روزگاران وا مانده ایم
نگویید سر مست رفتند وشاد
نگو جان من خانت آباد باد
اگر رفته اند من کجا مانده ام
درین کنج زندان چرا مانده ام
پس آن عهد وپیمان کجا رفته بود
مرام رفیقان کجا رفته بود
همانجا که در کنج سنگر شدیم
بگفتیم یارب چو پرپر شدیم
اگر رفتنی هست با سر رویم
الهی فدایی رهبر رویم
چه شد رفتی ومانده ام یارمن
نپرسیده ای حال واحوال من
در اینجا نفسها کم آورده ام
غم و آه وصد ماتم آورده ام
چرا مانده ام تا سیاحت کنم
به خوی بد بعد عادت کنم
نگفتید ماندم رهم گم شود
سفیری زجنگم تظلم شود
بیا تا ببینی چه ها کرده ایم
شما رفته ما ادعا کرده ایم
نشان شما ما یدک میکشیم
مرام شما صد به یک میکشیم
شما ها تجارت زجان کرده اید
عروجی به هفت آسمان کرده اید
بیا تا ببینی رفیقان من
که بر باد شد دین و ایمان من
بیا تا ببینی رفیق زرنگ
چه وا رفته اند قهرمانان جنگ
چه شد آن رفیقان بی ادعا
که ماندند مردان نام وریا
چه شد آن صداقت چه شد آن صفا
چه شد بانک تکبیر در جبهه ها
چه شد غیرت مرذمان بسیج
سبک بال وسر زندگان بسیج
بپندارمان جنگ پایان شده
همه کارمان خوب سامان شده
یکی رهسپار تجارت شدیم
یکی هم طلبکار ملت شدیم
یکی هم پشیمان ز ایثار گشت
یکی هم به عزلت گرفتار گشت
بخواب زمستان چه راحت شدیم
به رؤیای شیرین بد عادت شدیم
چو بیدار گشتیم تاراج بود
بلوتوث وماهواره امواج بود
نبردی به فرهنگ وناموس بود
صدایی که آهنگ ناقوس بود
ایا زلف برباد شرمی نما
بیاد آر مردان بی ادعا
شهیدان زغیرت خدایی شدند
به زینب قسم کربلایی شدند
یکی با ولایت سر جنگ داشت
ندانسته بودیم صد رنگ داشت
یکی دم زمهدی زند زین نمط
تحجر مآب است و زالو صفت
ریا است و تزویر آدابشان
عبور از ولایت بود خوابشان
قسم بر رفیقان شب زنده دار
به آن قهرمانان آن روزگار
مرام شهیدان رعایت کنیم
که با خونمان باز بیعت کنیم
بیاد شهیدان رفاقت کنیم
بیایید غسل شهادت کنیم
چو مالک که مولای اورا علیست
شهادت که آقام سید علیست
🆔 @Defa_Moqaddas
هدایت شده از یاد ایّام
🌴 کجایند #مردان_بی_ادعا ⁉️
🔸وقتی شهید مهدی باکری شهردار ارومیه بود، یک شب باران شدیدی بارید و سیل آمد، ایشان پا به پای دیگران در میان گل و لای کوچه ها که تا زیر زانو می رسید به کمک مردم سیل زده شتافت. در این بین آقا مهدی متوجه پیرزنی شد که با شیون و فریاد از مردم کمک می خواست...
🔹تمام اسباب و اثاثیه پیرزن در داخل زیر زمین خانه آب گرفته بود. آقا مهدی بی درنگ به داخل زیرزمین رفت و مشغول کمک به او شد. پیرزن به مهدی که مرتب در حال فعالیت بود نزدیک شد و گفت: خدا عوضت بده مادر، خیر ببینی. نمیدانم این شهردار فلان فلان شده کجاست تا شما رو ببینه و یکم از غیرت و شرف شما یاد بگیره. آقا مهدی خنده ای کرد و گفت: راست میگی مادر، کاش یاد می گرفت!
ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️
💕 #شهید_باکری کجا و امثال استاندار کجا! کسی که بودن کنار خانواده اش تو خارج رو به بودن کنار مردم سیل زده ترجیح میده! این طایفه #اصلاح_طلب ، فردا روزی جنگ هم بشه، زودتر از هرکسی پا به فرار میگذاره..!
ا▫️▪️▫️
💠 آقای روحانی!!! - دیگه بسه!! همه فهمیدن شما سخندان و سخنران قابلی هستی!! ... ولی بدان که این مردم به حرف نیاز ندارن. اونا عمل شماها را میخوان!
@yade_ayyaam
دفاع مقدس
💠 جانباز شهید مصطفی الموسوی، مسئول مخابرات لشکر31 عاشورا و همرزم شهید مهدی باکری: ⚪️ متن زیر، خاطر
⚪️ #مردان_بی_ادعا
💠 خاطره ای از جانباز شهید مصطفی الموسوی؛ مسئول مخابرات لشکر31 عاشورا و همرزم شهید مهدی باکری:
🔹سال 1362بود. از کرمانشاه (باختران) به طرف اسلام آباد ميرفتیم. از گردنه حسن آباد عبور کرده بودیم که گرد و خاکی در کنار بلند شد. جلوتر که رفتیم دیدیم تویوتا وانتی از جاده خارج شده و چپ کرده، و دو سه نفر درون آن گیر کرده اند. یکی از آنها برادر سید مصطفی الموسوی (مسؤول مخابرات لشکر عاشورا) بود، او و همراهش را از ماشین خارج کرده و با وسیله نقلیه خود به بیمارستان اسلام آباد بردیم. عکس رادیولوژی از آنها گرفتند. دکتر با دیدن عکس برادر الموسوی، متعجب و شگفت زده شد! ... در جای جای بدن او پر ترکشهای ریز بود! ... اینها یادگار دلاورمردی های او در اوایل جنگ بود... در جبهه های خوزستان..(سوسنگرد، دهلاویه، هویزه ...)
-راوی: از دوستان شهید
ا🌱🌿🌱🌿🌱
🔹سید محجوب، دوست داشتنی و خاکی و بی ادعا،مصطفی الموسوی در دهه۸۰ بر اثر جراحتهای ناشی از جنگ در گمنامی بشهادت رسید،بدون آنکه یک برگ گواهی مجروحیت و جانبازی در پرونده او باشد‼️
⚪️در پوشه پرونده پرسنلی او حتی سابقه یک روز حضور در جبهه هم یافت نشد❗️❗️
🆔 @Defa_Moqaddas
ا•﷽•
🌴 فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ
به آنچه خدا از فضل خود
به آنان داده است شادمانند ...
#آلعمران_آیه۱۷۰
#مردان_بی_ادعا
🆔 @Defa_Moqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
⚪️ #مردان_بی_ادعا
💠 خاطره ای از جانباز شهید مصطفی الموسوی؛ مسئول مخابرات لشکر31 عاشورا و همرزم شهید مهدی باکری:
🔹سال 1362بود. از کرمانشاه (باختران) به طرف اسلام آباد ميرفتیم. از گردنه حسن آباد عبور کرده بودیم که گرد و خاکی در کنار بلند شد. جلوتر که رفتیم دیدیم تویوتا وانتی از جاده خارج شده و چپ کرده، و دو سه نفر درون آن گیر کرده اند. یکی از آنها برادر سید مصطفی الموسوی (مسؤول مخابرات لشکر عاشورا) بود، او و همراهش را از ماشین خارج کرده و با وسیله نقلیه خود به بیمارستان اسلام آباد بردیم. عکس رادیولوژی از آنها گرفتند. دکتر با دیدن عکس برادر الموسوی، متعجب و شگفت زده شد! ... در جای جای بدن او پر ترکشهای ریز بود! ... اینها یادگار دلاورمردی های او در اوایل جنگ بود... در جبهه های خوزستان..(سوسنگرد، دهلاویه، هویزه ...)
-راوی: از دوستان شهید
ا🌱🌿🌱🌿🌱
🔹سید محجوب، دوست داشتنی و خاکی و بی ادعا،مصطفی الموسوی در دهه۸۰ بر اثر جراحتهای ناشی از جنگ در گمنامی بشهادت رسید،بدون آنکه یک برگ گواهی مجروحیت و جانبازی در پرونده او باشد‼️
⚪️در پوشه پرونده پرسنلی او حتی سابقه یک روز حضور در جبهه هم یافت نشد❗️❗️
🆔 @Defa_Moqaddas