دفاع مقدس
📷 عکس ناب 🌴 اسطوره های سپاه اسلام هر سه شهید در سال شصت و دو به مقام شهادت رسیدند "شهید سیف
💠 فرمانده 19 ساله
شهید محسن نورانی - متولد42-تهران- در زمان انقلاب مشغول تحصیل در رشته برق در هنرستان بزرگ تهران بود و همراه با مردم در تظاهرات ضد رژیم شاه شرکت می کرد
📍پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بعد از ترک تحصیل و گذرانیدن آموزش عمومی در پادگان امام حسین (ع) راهی مریوان شده، به همراه سردار شهید علیرضا ناهیدی با فعال کردن واحد خمپاره و ادوات سپاه، ضرباتی به گروهکها وارد نمود
🔹 آنها در زمستان سال 1360 به همراه احمد متوسلیان از مریوان به جنوب کشور منتقل شدند و در تشکیل تیپ 27 محمد رسول الله (ص) نقش موثری ایفا نمودند. آنها با تجهیزات و غنایم به دست آمده در عملیات فتح المبین، یگان ادوات ذوالفقار را در تیپ 27 تشکیل داده و در عملیات بیت المقدس به بهترین نحو نیروهای پیاده عمل کننده در عملیات را پشتیبانی کردند. محسن در خرداد ماه سال 1362 با خواهر همرزم دیرینه اش علیرضا ناهیدی ازدواج کرد
▪️ پس از شهادت ناهیدی در عملیات والفجر مقدماتی، فرماندهی تیپ ذوافقار را برعهده گرفت؛ تا اینکه در روز بیست ویکم مرداد 1362 در گردنه قلاجه (حوالی اسلام آباد غرب) درکمین گروهک «کومله» گرفتار گشت و به شهادت رسید.
🌷#پیام_شهید
جنگ را تخصص نمیگرداند. جنگ را تخصص پیروز نکرده است؛ حتی یکدهم نیز سهم نداشته است؛ البته سهم دارد؛ ولی نه در جایی که ایمان مبارزین و مکتب اسلام است
#شهید_محسن_نورانی
🆔 @DefaeMoqaddas
✅ کانال "دفاع مقدس"
دفاع مقدس
📷 عکس ناب 🌴 اسطوره های سپاه اسلام هر سه شهید در سال شصت و دو به مقام شهادت رسیدند "شهید سیف
❣️خواب حاج همت که تعبیر شد
🍃حاج ابراهیم همت، محسن را خواست و به او گفت: محسن، تو به شهادت میرسی، محسن كه كمی جا خورده بود، گفت: چطور مگه حاجی؟ حاج همت ادامه داد: من خواب ديدم كه تو به شهادت ميرسی، شهادتت هم طوری است كه اول اسيرت میكنن و بعد از اينكه آزار و شكنجهات دادن و تو خواستههای اونها رو برآورده نكردی، تو رو تيرباران میكنند و به شهادت میرسی🍃
🌴سه روز بعد خواب حاج همت تعبير شد، در عمليات والفجر ۳ در مرداد ۶۲ و در آزاد سازی مهران، ماشين تويوتايی كه سرنشينان آن نورانی، برقی، پكوك و چند نفر ديگر از پاسداران لشگر ۲۷ بودند در منطقه قلاجه به كمين منافقين خورد، پس از آن منافقين ناجوانمردانه سرنشينان تويوتا را به رگبار بستند همه سرنشينان جزء يك نفر جلوی چشم يكديگر در حاليكه زخمهای عميق گلوله برداشته بودند با تير خلاص، به شهادت رسيدند🌴
🌷شهید محسن نورانی
#خاطرات_شهدا
🆔 @DefaeMoqaddas
✅ کانال "دفاع مقدس"
14.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷یاد شهیدان #دفاع_مقدس به خیر 🌈
ا🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱
⚪️ نام شهدای عزیزی که چهره های نورانی شان را در این کلیپ می بینیم:
- شهید حاج محمد ابراهیم همت
- شهید محمود ثابت نیا
- شهید محمد رضا کارور
- شهید محسن نورانی
- شهید علی اکبر حاجی پور
- شهید سید محمد رضا دستواره
- شهید مهدی شرع پسند
- شهید علی فخارنیا
- شهید محمود قندهاری
- شهید محمود رهبر
- شهید سید مجتبی حسینی
- شهید جواد صراف
- شهید محمد رضا جمشیدی
- شهید حسین کمالی
- شهید محسن امیدی
- شهید سید علیرضا مرتضوی
- شهید کیانپور کیانی
- شهید محمد رضا حقیقی
- شهید محمد نجارزاده
- شهید حمید رضا نظام
- شهید سعید سلیمانی
- شهید سعید امینی
- شهید حمزه مقیم
- شهید محسن دین شعاری
- شهید حمید کرمانشاهی
🚩 صلی الله علیک یا اباعبدالله
🆔 @DefaeMoqaddas
✅ کانال "دفاع مقدس"
🗓 ۲۲ مهر ۱۳۶۱ - شهادت مصطفی کاظمزاده - #سومار - عملیات مسلم ابن عقیل
✍️ یک خط وصیت :
شهید ...
عزاداری نمیخواهد
پیرو میخواهد
🆔 @DefaeMoqaddas
✅ کانال "دفاع مقدس"
دفاع مقدس
🗓 ۲۲ مهر ۱۳۶۱ - شهادت مصطفی کاظمزاده - #سومار - عملیات مسلم ابن عقیل ✍️ یک خط وصیت : شهید ...
دلنوشته_ای_در_فراق_شهید_مصطفی_کاظم.pdf
475.6K
⏳۲۲ مهر۱۳۶۱-شهادت مصطفی کاظمزاده- #سومار -عملیات مسلم ابن عقیل
ا▫️🔹▫️🔹▫️🔹
📃 نسخه PDF | دلنوشتهای در فراق شهید مصطفی کاظمزاده
🖌به قلم: حمید داودآبادی دوست وهمرزم شهید
@DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
🗓 ۲۲ مهر ۱۳۶۱ - شهادت مصطفی کاظمزاده - #سومار - عملیات مسلم ابن عقیل ✍️ یک خط وصیت : شهید ...
🗓 ۲۲ مهر۱۳۶۱- شهادت مصطفی کاظمزاده - #سومار -عملیات مسلم ابن عقیل
دفاع مقدس
🗓 ۲۲ مهر۱۳۶۱- شهادت مصطفی کاظمزاده - #سومار -عملیات مسلم ابن عقیل
خاطره شهید مصطفی کاظم زاده.mp3
30.08M
۲۲مهر۱۳۶۱-شهادت مصطفی کاظمزاده- سومار-عملیات مسلم بن عقیل
📢نمایش رادیویی"تا انتهای حضور"
🔹گفتگوی رادیویی امیرحسین مدرس با حمید داودآبادی-خاطره ازشهیدمصطفی کاظم زاده-اردیبهشت1372
@DefaeMoqaddas
📷 سمت چپ: شهید مصطفی کاظم زاده
▫️در کنار او: حمید داودآبادی (نویسنده)
🌴 دوران #دفاع_مقدس
دفاع مقدس
📷 سمت چپ: شهید مصطفی کاظم زاده ▫️در کنار او: حمید داودآبادی (نویسنده) 🌴 دوران #دفاع
من آدم بزرگی هستم؛ خیلی بزرگ!
من آدم معروفی هستم؛ خیلی معروف!
من آدم مشهوری هستم؛ خیلی مشهور!
در سرتاسر ایران، استان به استان، شهر به شهر، از شمال سرسبز تا جنوب داغ، از غرب تا شرق، مرا می شناسند.
چون من آدم معروفی هستم!
از زاهدان گرفته تا کرمانشاه، از خراسان گرفته تا کردستان، از خوزستان گرفته تا ....
اصلا چرا این جوری؟!
در خارج از کشور هم مرا می شناسند!
در یکی دو کشور اروپایی و غربی، نام من سر زبانهاست!
در لبنان که دیگر نگو؛ اون جا کم از ایران ندارد؛
خیلیها مرا می شناسند!
اگر در موتور جستجوی گوگل نام مرا سرچ کنی، خواهی دید و فهمید که من چقدر آدم مشهوری هستم!
نه!
لازم نبود و نیست که برای دست یافتن به این شهرت و معروفیت، کار چندان سختی انجام دهم و یا هزینه میلیاردی صرف کنم!
فقط کافی بود اسمم را و از آن مهمتر عکسم را، کنار او منتشر کنم!
همه اینها به یک طرف، خاطراتم را که از او گفتم و نوشتم، بیش از همه باعث شد تا معروف و مهم و مشهور شوم و اسمم سر زبانها بیفتد!
و همه اینها، فقط و فقط برای این است که:
مرا به نام تو می شناسند!
آری!
فقط و فقط مرا به نام تو می شناسند!
هر جا که روم، در هر جمع که وارد شوم، در هر وبلاگ و صفحات اجتماعی از فیس بوک گرفته تا تلگرام و اینستاگرام، تا دست به قلم برم، همه مرا به نام تو خطاب قرار می دهند:
این، همون رفیق شهید مصطفی کاظم زاده است!
و همین است که اگر نامم کنار تو نباشد، نه بزرگم، نه معروف و نه مشهور!
هیچ و هیچم، وقتی نام و یاد تو در کنارم نباشد!
و خدا کند به حرمت نام و یاد تو هم که شده، از گناه دوری جویم و تقوا پیشه کنم تا همچون تو، با خدا رفیق شوم و ایمان بیاورم که:
الم یعلم بان الله یری؟!
آیا نمی دانند خدا آنها را می بیند؟!
این هم عکس من هیچ، در کنار مصطفای همه چیز!
تابستان 1361 تهران
یکی دو ماه قبل از شهادت مصطفی کاظم زاده در 22 مهر 1361 در سومار!
و سالها قبل از نوشتن شدن خاطراتش و شناخته شدن من به نام و یاد او در کتاب:
دیدم که جانم می رود!
برای اینکه شما هم من معروف را بشناسید، کتاب "دیدم که جانم میرود" چاپ موسسه فرهنگی شهید کاظمی در قم و کتاب "شهید بعد از ظهر" چاپ نشر یازهرا (س) در تهران را بخوانید.
و حتما برای عاقبت بخیری خودتان و همه، و در آخر هم بنده، دعا کنید! (داودآبادی)
دفاع مقدس
من آدم بزرگی هستم؛ خیلی بزرگ! من آدم معروفی هستم؛ خیلی معروف! من آدم مشهوری هستم؛ خیلی مشهور! در سر
بخشی از کتاب دیدم که جانم میرود نوشته حمید داودآبادی
صبح روز پنج شنبه 22 مهر 1361
✍️... به دهانهی سنگر که رسید، خندهکنان صبح به خیری گفت و دولا دولا وارد سنگر شد. دستهایش را از شوق به هم میمالید و با خوشحالی میگفت: من امروز میرم تهران!
گفتم: خب کی میخوای تشریف ببری؟
گفت: «من امروز شهید میشم».
🌷 فکر کردم این هم از همان شوخیهای جبههای است که برای همدیگر ناز میکردیم و میگفتیم: «احساس میکنم میخوام شهید بشم!»، در حالی که سعی کردم بخندم، گفتم: «از این شوخیهای بیمزه نکن».
ولی نه، شوخی نمیکرد چرا که اگر میخواست شوخی کند، با قهقهه و خندهی همیشگی همراه بود. در چهرهاش جدیّت عیان بود.
🌷گفت: «حمید دیگه از شوخی گذشته، میخوام باهات خداحافظی کنم. حالا هرچی میگم، خوب گوش کن.
من امروز بعدازظهر شهید میشم، چه بخوای و چه نخوای! دست من و تو هم نیست، هر چی خدا بخواد، همونه».
در کنار هم در جبهه سومار- نفر وسط مصطفی کاظم زاده
#شهید_مصطفی_کاظم_زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | حاج #قاسم_سلیمانی:
🌸 انتخاب فرماندهان جنگ از قبیل: شوشتری ، برونسی ، چراغچی و ...، سفارشی نبود اینها در کوره آتش جنگ انتخاب شدند
🍀 26مهر #سال_88 - شهادت شوشتری جانشین نیروی زمینی سپاه
@DefaeMoqaddas
🔖ارزشهای دهه شصت
📌روایتی از حساسیت شهید باکری نسبت به #بیت_المال
🔹یکی از ارزشهای والای انقلاب اسلامی که در دهه شصت بروز و ظهور گسترده داشت حساسیت مسئولان در برابر بیتالمال بود.
🔹در همین رابطه آیتالله سید علیاکبر قرشی درباره حساسیت شهید مهدی باکری در قبال بیتالمال میگوید: روزی در جبهه دزفول به دیدار او رفته بودم. شب بود که ایشان دستور داد موتور برق را روشن کردند که از نور آن استفاده کنیم، بعضیها به من گفتند: «موتور را برای شما روشن کرده وگرنه خودش مانند دیگران از نور فانوس استفاده میکند». گفتم: «آقا مهدی! اگر به خاطر من باشد، من نمیخواهم». فورا گفت موتور را خاموش کردند و از نور فانوس استفاده کردیم.
🔹خاطرم هست حاج نادر قاضیپور گودالی کنده بود و در آن آتش روشن میکرد و بعد روی آن گودال تختهای میگذاشت و پتو میانداخت که مرحوم باکری روی آن بنشیند و از ابتلا به روماتیسم در امان باشد.
🌴 دوران #دفاع_مقدس
🆔 @DefaeMoqaddas
✅ کانال "دفاع مقدس"