eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
10.4هزار ویدیو
843 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ #دهه۶۰ #کپی_آزاد اینجاسخن ازمن ومانیست،سخن ازمردانیست که عاشورا رابازیافته،سراسر ازذکر«یالیتناکنامعک»لبریز بوده و بال دربال ملائک بسوی کربلارهسپارشدند بگذار اغیارهرگز درنیابندکه ما ازتماشای شهدا سیرنمی‌شویم
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 ۳۰ تیر ۱۳۶۱ - سالروز شهادت سردار بی نشان، جاویدالاثر «اسماعیل قهرمانی» او در ۲۳ اردیبهشت ۱۳۴۰ در ارد‌های شهر سراب (گنبد کاووس) به دنیا آمد. فرمانده گردان انصارالرسول تیپ محمد رسول الله -ص) بود . سپس شهید ابراهیم همت، او را به عنوان جانشین خود در تیپ معرفی نمود. در مرحله سوم عملیات رمضان در محور پاسگاه زید و روز ۳۰ تیر ۶۱ ، هنگامی با رمز، دستور عقب نشینی به گردان های تیپ ۲۷ داده می شود، بسیاری از نیروها در دشت باز و بدون عارضه روبروی پاسگاه زید پراکنده شدند. حاج همت به شدت نگران نیروها بود که مبادا تانک های دشمن آنها را قتل عام کند، از اینرو جانشین خود را برای جمع آوری و هدایت نیروهای پراکنده گردان ها اعزام می کند. او سوار بر موتور سیکلت به سمت پاسگاه زید رفت ....همت در مقر فرماندهی منتظر او ماند ولی خبری از او نشد و هیچ کس هم نشانی از او نیافت.
دفاع مقدس
🌷 ۳۰ تیر ۱۳۶۱ - سالروز شهادت سردار بی نشان، جاویدالاثر «اسماعیل قهرمانی» او در ۲۳ اردیبهشت ۱۳۴۰ د
💠 خاطره فرمانده دلاور محمود مرادی از عملیات بیت المقدس 🌴 عنایات امام زمان(عج) به رزمندگان اسلام ▪️«محمود مرادی»، معاون «گردان انصارالرسول (ص)» تیپ ۲۷ محمدرسول الله (ص) در نبرد آزادسازی خرمشهر اظهار می دارد: 🎤 پیش از آغاز عملیات آزادی خرمشهر، گردان ما در دوراهی «شادگان»، بالاتر از «دارخوین» به سمت اهواز اردو زده بود. دقیق‌تر گفته باشم؛ این اردوگاه، کنار لوله مرکزی پمپاژ آب شیرین در امتداد شادگان قرار داشت. بیشتر شب‌ها، من با فرمانده گردان؛ شهید اسماعیل قهرمانی، بعد از فراغت از کارهای روزمره، اگر رزم شبانه یا مانوری نداشتیم، می‌آمدیم کنار اتاقک موتور پمپ می‌نشستیم و گاهی هم در اطراف چادرهای جمعی بچه‌های گردان قدم می‌زدیم و در آن دل شب، درباره مسائل اعتقادی، صمیمانه با یکدیگر گفتگو و درددل می‌کردیم. شب سوم اردیبهشت 1361، داشتیم به اتفاق هم از قرارگاه برادران ارتش {تیپ 2 لشکر 21 حمزه (ع)} برمی‌گشتیم که نزدیکی‌ چادرهای گردان، در همان حال که سرگرم گفت‌وگو بودیم، نگهبان چادرها که از برادران بسیجی و نوجوانی حدوداً هفده ساله بود، آمد پیش ما دو نفر و گفت: راستش را بخواهید، قضیه‌ای پیش آمده که قصد بازگو کردن آن را برای شما دارم و برای گفتن آن، احساس تکلیف می‌کنم. به او گفتیم: خب بفرمایید؛ ما گوش می‌دهیم. او گفت: حقیقت این است که من خواب عجیبی دیده‌ام و می‌خواهم آن را برای شما بازگو کنم. من نگاهی به شهید قهرمانی کردم و رو به آن برادر بسیجی گفتم: ما برای شنیدن سخنان شما، سراپا گوش هستیم. او گفت: من در خواب دیدم که عملیات شده و گردان ما جزو گردان‌های خط‌شکن بود. هنگام عملیات، آقایی نورانی را سوار بر یک اسب سفید دیدم. به الهام الهی دانستم حضرت صاحب‌الامر (عج) هستند. ایشان فرماندهی نیروهای ما را بر عهده داشتند. نیروهای گردان ما موقع پیشروی، در دو ستون حرکت می‌کردند و «آقا» سواره، در میان این دو ستون حرکت می‌کرد؛ شما برادر مرادی در سمت راست رکاب اسب و شما برادر قهرمانی، در سمت چپ رکاب اسب ایشان در حال پیشروی بودید. مطلب مهمتری که می‌خواستم خدمت شما عرض کنم، این است که عملیات هر زمان قرار بود آغاز بشود، موعد آن ده روز جلوتر افتاده. بنده پس از شنیدن این سخنان، از آن برادر بسیجی پرسیدم: حالا مگر شما از موعد شروع عملیات خبر دارید؟ او گفت: من یک بسیجی‌ام، از تاریخ شروع حمله هم اطلاعی ندارم، اما :«حضرت (ع)» به من در خواب الهام کردند که زمان شروع عملیات، ده روز جلوتر خواهد افتاد. بعد هم در خواب دیدم ما تا نزدیکی‌های بصره جلو رفته‌ایم، آنجا ناگهان عده‌ای بعثی مسلح به شما دو نفر حمله و تیراندازی کردند و شما برادر قهرمانی شهید شدید و شما برادر مرادی مجروح شدید آنجا بود که من از خواب بیدار شدم. سخنان آن برادر بسیجی به دل آدم می‌نشست و از ظاهر آن پیدا بود که نباید غل و غشی در کار باشد، منتها به دلیل دسیسه‌هایی که در آن زمان بعضاً توسط عناصر «انجمن حجتیه»، با هدف سوءاستفاده از احساسات پاک بچه رزمنده‌ها و لوث کردن بحث امدادهای معنوی معصومین (ع) به نیروها در جبهه انجام می‌گرفت، خب ابتدا صحبت‌های آن بنده خدا، به سادگی برای ما قابل پذیرش نبود... طرح چنین مسأله‌ای از جانب آن برادر بسیجی، در نظر ما مشکوک جلوه می‌کرد. با این حال، بنده و شهید قهرمانی دیدیم اگر حتی بنا را بر دسیسه‌چینی هم بگذاریم، صحبت‌های او دست کم از این حیث، بیانگر دسیسه و فریب نیست. از حیث موقعیت کلی، خواب او درست به جهتی اشاره داشت که ما بنا بر طرح کلی عملیاتی «کربلا – 3»، قصد کار در آنجا را داشتیم؛ یعنی رسیدن به مرز شلمچه ـ بصره، برای آزادسازی قطعی خرمشهر. دستور عملیاتی صادره از طرف «قرارگاه مرکزی کربلا» هم، حد جنوب غربی منطقه تعیین شده برای عملیات را در مرز بین‌المللی شلمچه، واقع در بیابان‌های مرزی شرق بصره تعیین کرده بود. روی همین اصل، با خومان گفتیم اگر این رؤیا ساختگی هم باشد، از حیث موقعیت، درست ساخته و پرداخته شده است. در هر صورت، از آن نوجوان بسیجی، به خاطر اعتمادی که به ما نشان داد، تشکر کردیم و او از پیش ما رفت. بنده هم با شهید قهرمانی در آن دل شب، به قدم زدن در محوطه اردوگاه گردان انصار ادامه دادیم و به رغم آن که صحت آن رؤیا برای‌مان مشکوک به نظر می‌رسید، افکار و صحبت‌هایمان بی‌اختیار، مدام به حال و هوای عارفانه این قضیه معطوف شده بود. از آن شب عجیب، سه چهار روزی گذشت. شب هشتم اردیبهشت، به دستور «حاج احمد متوسلیان»، همه فرماندهان و معاونین گردان‌های تیپ 27 محمّد رسول‌الله (ص) را برای شرکت در یک جلسه اضطراری، به قرارگاه تاکتیکی تیپ در «دارخوین» احضار کردند. بنده هم در معیت شهید قهرمانی به آنجا رفتیم. همه حضار، کنجکاو بودند که بدانند علت تشکیل این جلسه چیست؟
یاد و خاطره سردار شهید اسماعیل قهرمانی زنده‌یاد محمود مرادی
۳۱ تیر ۱۳۶۵- سالروز شهادت مهدی کروبی عملیات کربلای ۱ ،مهران 💠 «ای تاریخ نویس! بشکند قلمت اگر ننویسی اصحاب خمینی را چگونه کشتند.» ☝️ جمله ای تکان دهنده در بالای پیکر شهید "مهدی کروبی" در داخل چادر معراج شهدا ا◽️🔹◽️🔹◽️🔹◽️🔹 🌷شهید مهدی کروبی، فرمانده واحد پدافند لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) یکبار بمن گفت: «اگر قسمت شد و من شهید شدم،حتما این شعر را روی سنگ قبرم حک کنید» ناراحت شدم و سر ایشان داد زدم که؛ «ای بابا این حرف‌ها چیه که می‌زنی»؟ اما آقامهدی خیلی خونسرد و با صدای رسا شعرش را برایم خواند: «در وادی محبت در بند زینبم من» وقتی با آن صدای قشنگ شعر را خواند احساس کردم قلبم آرام شد دیگر چیزی نگفتم حالا هم همان شعر زیبا روی سنگ قبر آقامهدی حک شده و هر وقت می‌خوانمش دلم آرام می‌گیرد خاطره:همسر شهید 🔸شهیدکروبی متولد 1347در محله قلهک تهران - و پس از انقلاب وارد کمیته شد و با آغاز جنگ در جبهه‌‌های غرب و کردستان حضوری فعال داشت و به عضویت در سپاه درآمد. 🔹او سرانجام و در منطقه قلاویزان مهران آسمانی شد 📡کانال دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽فتح الفتوح فاو عبور از اروند لحظاتی همراه با رزمندگان پدافندی،و پشتیبانی لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) عملیات والفجر ۸ پ.ن : در میان شور و شوق رزمندگان صدای رزمنده ای شنیده می شود که شهید مهدی کروبی را صدا می زند و به دنبال او می گردد . 🌴 دوران
هدایت شده از دفاع مقدس
😄 اصطلاحات جبهه در پشت خاکریزها به اصطلاحاتی برخورد می کردیم که به قول خودمان تکیه کلام دلاوران روز و پارسایان شب بود. عبارت های آشنایی که در ضمن ظاهر طنز آلود مفهوم تذکر دهنده به همراه داشت. تعدادی از این اصطلاحات و تعبیرات جنگ را با هم مرور می کنیم. ⊰•┈┈┈┈┈⊰• ۱- اهل دل: به طعنه و کنایه یعنی: شکمو و شکم چران. کسی از هر چه بگذرد و برای هر چه به اصطلاح کوتاه بیاید، از شکمش (دلش) نمی گذرد. از آنهایی است که وقتی پای سفره زانو می زنند، کارشان در خوردن بجایی می رسد که می گویند: شهردار بیا منو برادر. همانها که همیشه از دست «شهردار» دلشان پر است! یعنی مثل گل و آجر، همینطور لقمه ها را روی هم می چینند و می آیند بالا، همه درز و دوزهایش را هم بند کاری می کنند و راه نفس کشی باقی نمیگذارند. ۲-احمدجاسم ده بالا عروسی دارد: توپخانه دشمن مزدور دوباره کار می کند. فراوانی نسبت جاسم به دنبال اسامی نیروهای بعثی باعث شده بود تا رزمندگان ما، همه اسرایی را که عملیات و مواقع پیشروی می گرفتند، به همین نام بخوانند، که فی الواقع جسیم و هیکل مند هم بودند. تشبیه گلوله باران دشمن به عروسی در ده، از یک طرف کنایه از رغبت تمام دشمن به تجاوز بود که در حال وجد و از خود بیخودی بروز می داد. و از طرف دیگر تحقیر و ناچیز شمردن این پایکوبی و تنزل آن در محدودیت یک ده را به همراه داشت. ۳-عملیات دشمن: مگسهای فراوان و پشه های لجوجی که به هیچ قیمتی دست بردار نبودند؛ خصوصاً در مناطق جنوب و فصل گرما. هر کجا سرو کله شان پیدا می شد، بچه ها بشوخی می گفتند: نیروهای اطلاعات عملیات دشمن آمدند، مواظب باشید؛ که تشبیهی بود تحقیر آمیز و موجب تخفیف این مزاحمت و تحمل بیشتر و ضمناً انبساط خاطر برادران ۴-امانتی را رد کن برود: با دست بزن به پشت (یا) روی پای بغل دستی خودت. وقتی نیروی جدیدی به جمع برادران وارد می شد و طبعاً تا مدتها می خواست احساس غریبی کند، بچه ها برایش نقشه می کشیدند. به این ترتیب که صبر می کردند تا به بهانه ای مثل غذا خوردن یا جلسه قرآن و امثال آن دور هم جمع بشوند، آنوقت یکی از برادران شروع می‌کرد و با دست روی پا یا کمر کسی که کنارش نشسته بود می زد و می گفت: امانتی را رد کن برود. و او روی پای نفر بعد از خودش می زد و همین طور ادامه پیدا می کرد تابه نفر مورد نظر برسد؛ آنجا بود که با لبخندی او هم به مجموعه دوستان می پیوست. ۵-آمپر جبهه: چیزی که با آن اخلاص و اتصال با خدا را در جبهه اندازه گیری می کنند. وقتی توجه و توسل به ائمه علیهم به اوج خود – نقطه جوش و خروش – می رسید، می گفتند: آمپر جبهه به ۱۰۰ رسیده است. «آمپر چسبید به صد» هم می گفتند، خصوصاً بعد از زیارت عاشورا که در حال برگشتن به چادرهای اجتماعی خود بودند. ۶- آمپول معنویت: فرد بسیار مخلص و متقی. کسی که تزریق چند سی سی از اخلاص او کافی است تا به اصطلاح یک «مریض قلبی» را از مرگ حتمی نجات دهد. همه سعی می کنند با واسطه و بی واسطه از او برخوردار باشند، با او غذا بخورند، راه بروند، مصاحبت داشته باشند، در صف نماز کنار او بایستند، بسترشان را کنار او بیندازند و خلاصه مریض او باشند. ⊰•┈┈┈┈┈⊰•  منبع: کتاب فرهنگ جبهه سید مهدی فهیمی ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ 🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی .... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
😀 تعارف شیشه شیر به صدام حسین در خط مقدم توسط مرحوم حاجی بخشی رجزخوانی // عملیات والفجر ۱۰ شوخ طبعی رزمنده‌ها ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ شهید آوینی: «باز هم برای هزارمين بار آرامش و اطمينان و يقين لشكريان اسلام تو را به حيرت می اندازد. اين آرامش و اطمينان، بخشش خداست بر متقين و عاقبت نيز از آنِ متقين است.» 🔸منبع: کتاب «گنجینه آسمانی» ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 بیان ویژگی‌های جذاب شهید آوینی از سوی دوست نزدیک او، یوسفعلی میرشکاک 🔸این فقط بخشی از واقعیت شخصیتی شهید آوینی است!
دفاع مقدس
🔷 بیان ویژگی‌های جذاب شهید آوینی از سوی دوست نزدیک او، یوسفعلی میرشکاک 🔸این فقط بخشی از واقعیت شخصی
▫️سید رفت تا ما بیدار شویم. 🚩 کیستم من! کیستم من بنده ای از بندگانِ مرتضی  قطره ای از بَحرِ ناپیدا کرانِ مرتضی  سایه وار افتاده ام بر آستانِ مرتضی  مُدَّعی هرگز نمی فهمد زبانِ مرتضی  باطنِ دین محمد بود جانِ مرتضی بر زمین افتاده دیدم آسمان خویش را رقص مرگ جان و پایانِ جهان خویش را در کف طوفان رها کردم عنانِ خویش را گُم شدم اندر نشانِ بی نشانِ مرتضی آخرین دِژ نیز ویران شد کجا پنهان شوم  در کدامین دره تاریک سر گردان شوم  با چه امیدی حریف مرگ در میدان شوم  مردگان را بعد ازو چون بر در فرمان شوم  کیست بردارد درفشِ کاویان مرتضی جز منافق را ندیدم منکرِ مردان مرد  کاه اجمال حصولی کی شناسد کوهِ درد  دَرنگُنجَد در ضمیر صوفی سودا نَوَرد  آنکه سر تا پا حضور آمد به میدان نبرد  در مسلمانی ندیدم همعَنان مرتضی شاهِ شطرنج سیاست ماتِ خون مرتضاست  درکفِ جن و مَلَک رایاتِ خونِ مرتضاست  بر زبان جبرئل آیات خونِ مرتضاست  نشر دین در انتشار ذاتِ خونِ مرتضاست  دین ما شد تازه با خونِ جوانِ مرتضی  از من بیچاره تا درماندگانِ جام جم  در جفا با مرتضی پروا نکردیم از ستم  چون علی او در صمد افتاده و ما در صَنَم زین میان، شیر خدا او بود ما شیر الم در میان شاعران یک جان آگاه کو؟ در میان اهل حکمت یک شهادت خواه کو؟  ای دریغا مقتدای خویش را نشناختم  والی صاحب ولایِ خویش را نشناختم  آشنایان! آشنایِ خویش را نشناختم فاش می گویم خدایِ خویش را نشناختم (استاد یوسفعلی میرشکاک) 👇👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆 🎞 یوسفعلی میرشکاک در رثای شهادت سید شهیدان اهل قلم، مرتضی آوینی ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
💠 با پسر من چه‌کار داری؟! یک بار سر چند قسمت از مطالب نشریهٔ «سوره»، نامهٔ تندی به سید نوشتم که یعنی من رفتم. حالم خیلی خراب بود و حسابی شاکی بودم. پلک که روی هم گذاشتم، «حضرت زهرا» (س) را در عالم رؤیا دیدم و شروع به شکایت از سید کردم. ایشان فرمودند: «با پسر من چه‌کار داری؟» اما من باز هم از دست حوزه و سید نالیدم؛ باز ایشان فرمودند: «با پسر من چه‌کار داری؟» بار سوم که این جمله را از زبان خانم شنیدم، از خواب پریدم. وحشت سراپای وجودم را فرا گرفته بود. ⚪️ مدتی گذشت؛ تا اینکه نامهٔ سید به دستم رسید: «یوسف جان! دوستت دارم! هر جا می‌خواهی بروی برو، ولی بدان برای من پارتی‌بازی شده و اجدادم هوایم را دارند.» 🎙 راوی: یوسفعلی میرشکاک 📚 از کتاب | خاطرات و روایت‌های کوتاهی از سید شهیدان اهل‌ قلم •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈ 🌴 کانال : روایتگر رویدادهای جنگ .... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
ما را نسیم پرچم تو زنده می‌کند ... 🚩 "یا اباعبدالله الحسین"
🍂 عراق که به ایران حمله کرد... با اشاره‌ امام (ره) جوانان بسیاری با بدرقه‌ پدرها و مادرهای خود عازم جبهه‌های نبرد شدند! وقتی از مادری می‌پرسیدی که چرا جوان رعنایت را به مصاف تیر و تانک می‌فرستی؟ می‌گفت: خودم و فرزندانم فدایِ علی‌اکبر حسین (ع) »
🍂 حبیب های خمینی ؛ از حبیب‌بن‌مظاهر آموخته بودند که باید گوش به فرمانِ امام‌ شان سمعا و طاعتا در جنگ با دشمنان اسلام لحظه‌ای درنگ نکنند و کهولت سن را بهانه نسازند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚪️ حاضرم درد بر مغز استخوانم بنشیند ولی نروم در شهر تهران زیر کولر لم بدهم!! ، 💢 اسطوره ای که در زمان حیاتش، لحظه ای نیاسود !! ▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️ زندگی با آرامش ، به لجنزار مبدل خواهد شد و زندگی با تحرک، به مبارزه صِرف. تنها و تنها آن زندگی می‌تواند در تكاثر حقيقت باشد كه چون موج با امواج تلفيق حاصل كند و تكثير پذيرد.
26.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 📽 برشی بسیار دیدنی و خاطره برانگیز از مستند با گفتاری زیبا و شنیدنی از سید شهیدان اهل قلم 🎙 : یوسف نیز در میان حلقه‌ای از مجاهدان راه خدا شمعی بود كه می‌درخشید و نور عشق می‌پاشید. صدای زیبا و مردانه‌اش كه حسن خود را مدیون ذاكری ابا عبدالله الحسین(ع) بود، در دل‌ها نفوذ می‌كرد و عاشقان كربلا را پیشاپیش به كربلا می‌برد. زنگار قلب‌ها با گریه شسته می‌شد و با اشك بیرون می‌آمد و دل‌ها آیینه‌وار مجلای نور حق می‌شد و از طریق حب به دیار قرب می‌رفت و دیار قرب هم كه می‌دانی، كربلاست... ... دیوانه ام دیوانه روی حسینم پروانه ام پروانه کوی حسینم یوسف نیز در میان این عزیزان بود و به همراه آنان به سوی خط می‌رفت، اما صدای دلنشین و كربلایی او در باطن كوه و دشت و سنگ و گیاه باقی می‌ماند تا به صداقت و خلوص او در پیشگاه آفریدگار متعال شهادت دهد. همه‌ی آفرینش لوح محفوظی است كه تاریخ بر آن ثبت می‌گردد تا آن روز كه زبان خاك به حدیث شهادت گشوده گردد و اخبار غیب برملا شود...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 فیلمی بسیار دیدنی و خاطره برانگیز از و حال و هوای رزمندگان اسلام در محورهای عملیاتی با نوحه ای شنیدنی از مداح باصفای جبهه ها 🎙بشتابید انصار حسین ، از پی دیدار حسین راهیان کرببلا ، عازم دربار حسین رو سوی میدان نبرد ، صف به صف مردان خدا سرخوشان باده ی نور ، طالبان جام بلا پر زنان سوی حرم ، خامس اصحاب کسا طائران قدسی عشق ، راهی گلزار حسین رهبر دین شیر خمین ، بر دلیران داده پیام هان بسیجی های غیور ، آمده است هنگام قیام سر به سر شیران شجاع ، تابع فرمان امام گفته با لبیک بلند ، پاسخ گفتار حسین هان مسلمانان دلیر ، نبود دیگر جای درنگ واجب است بر پیر و جوان ، شرکت اندر جبهه ی جنگ جملگی آماده شوید ، بوسه زنید قنداق تفنگ بر عدو سازید و عیان ، شیوه ی پیکار حسین...
📊 🗓 ۱ مرداد ۱۳۶۷ عملیات لبیک یا خمینی (ره)