eitaa logo
دفاع مقدس
4هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
11.4هزار ویدیو
950 فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست، سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته، سراسر از ذکر ﴿یالیتناکنامعک﴾ لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
🌈 صبح، با لبخند تو آغاز می‌شود پنجره را باز کن خورشید منتظر است ... 🌷شهید ابراهیم هادی🌷 ☀️سلام ، صبـحتون شهـدایـی🌷 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
دعای ندبه -شاهچراغ.mp3
10M
📢 صوت | حاج 🌼🍀🌸 در حرم مطهر احمد بن موسی(ع) - شاهچراغ 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
🌈 نسیم . . .عطرِ شما را ☀️ صبح با خودش آورد ا🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱 🌾 یکی از مناطق عملیاتی غرب کشور - دوران 🎋 رزمنده ها در حال پخت نان 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
!! 🌷صبحگاه حدود ١ ساعت با ورزش طول مى كشيد. هر روز ٢ نفر در هر چادر شهردار بودند. شهردار يك سمت افتخارى بسيجى است و وظيفه سرويس دادن صبحانه، ناهارو شام و شستشوى ظروف و رفت و روب را دارد. طى يك ليست بندى مشخص بود كه هر نفر در چه روزى و با چه كسى شهردار است. شهردار از صبحگاه معاف بود، زيرا وظيفه داشت پس از نماز و در حاليكه افراد جاى خوابشان را جمع كرده و رفته اند صبحگاه آنها چادر را مرتب كنند. بساط چاى را فراهم كنند. 🌷بروند از پشتيبانى گردان نان و پنير و مربا بگيرند يا سهميه تخم مرغ براى نيمرو يا عسل با كره يا روغن به تعداد بچه ها نيمرو يا هر صبحانه ديگرى را تدارك مى ديدند. سفره مى انداختند و آنرا با دقت خاصى مى آراستند. بعضى ها خوش سليقه بودند يك دسته كل وحشى هم تهيه مى كردند و در آب مى گذاشتند و بسيار زيبا سفره را آرايش مى دادند! 🌷يكى از شهرداران محوطه جلوى چادر را مرتب مى كرد جاروب مى زد. كفش يا دمپايى هاى باقيمانده را مرتب مى كرد و خلاصه عليرغم روحيه جنگى و بسيجى مثل يك خانم خانه قشنگ سرويس مى داد. سايرين پس از صبحگاه و ورزش و نرمش مى آمدند. وقتى كه با يك چادر تميز و مرتب و آماده خوردن صبحانه مواجه مى شدند اگر كار شهرداران خيلـى جالب بود، به به و چه چه بقيه بلند مى شد كه فلانى دمت گرم، آخ كه اگر دختر بودى.... 🌷....آخ كه اگر دختر بود چى مى شد، مادرم را مى فرستادم خواستگارى يا اينكه مى گفتند هر چند زشتى و هيچ دلم نمى خواهد با آدم ريشو و پشمالويى مثل تو ازدواج كنم ولى اگر دختر بودى با اين سليقه ات، مال خودم بودى! به هر حال نهايتاً يك گونى مى كشيديم روى سرت.... شهردار هم اگر بذله گو بود ممكن بود بگويد عمراً، اَه اَه من زن تو بشوم؟ نكبت! خلاصه صبحانه خوردن آغازيدن مى گرفت.... 🌷در حين صرف صبحانه بسيار حرفهاى قشنگ زده مى شد. شهردارها وظيفه داشتند مثل پروانه دور سايرين بگردند و چاى بريزند، نيمرو بدهند، قند و پنير بدهند و.... و سر پايى خودشان هم چيزى مى خوردند صبحانه در اين محيط با صفا خورده مى شد. 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿 شاهدان راه حق این عاشقان بی ریا.. جنگ ما مملو از بهشتیانی بود که بهشت مشتاق دیدارشان بود حاج قاسم سلیمانی 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
8.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿 رهبر معظم انقلاب: شهیدان برگزیدگان‌اند... شهیدان راه درست را انتخاب کردند، خدا هم آنها را برای رسیدن به مقصد انتخاب کرد. 🌱 حاج‌ قاسم سلیمانی: شهدا خیلی انسان های تیزهوش و با ذکاوتی هستند، ذکاوت این است که من چگونه بین دنیا و آخرت ابدی، بتوانم برنده ی آخرت ابدی بشوم. 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
❤️ عاشقِ لبخندِ تواَم تا به ابد 🌱 حاج‌ قاسم عزیز 💕 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
💦 لباسشویی دستی ویژه جانبازان! ده پونزده سال پیشا، یه سر رفتم بنیاد جانبازان. همین که از در وارد شدم، دیدم روی تابلوی اعلانات، یه کاغذ چسبوندن که دورش شلوغه! جلو که رفتم دیدم روی کاغذ نوشته: "برادران جانباز که در خواست خرید لباسشویی دستی به مبلغ 200 تومان دارند، به خدمات رفاهی مراجعه کنند!" منم مثل بقیه جاخوردم! لباسشویی دستی؟ اونم فقط 200 تومان یعنی همین دوهزار ریال خودمان. دویست تا تک تومنی؟! دویدم توی صف وایسادم که عقب نمونم. هرکسی چیزی می گفت: -حتما دویست تومن رو میدیم، ثبت نام می کنند و بعدا بقیه پولش رو باید بدیم! -ای بابا شما چقدر بدبین هستید، حالا گوش شیطون کر، یه بار بنیاد جانبنزان (لقبی که جانبازان به روسای بنزسوار بنیاد داده بودند) خواست بهمون لطف کنه ها! -آخه مگه شوخیه؟ لباسشویی الان فکر کنم حداقل صد هزار تومن باشه، اون وقت اینا به ما بدن فقط دویست تومن؟! دریچه کوچک اتاق تدارکات که باز شد، خودم را فرو کردم لای جمعیت. دوتا اسکناس صد تومنی توی مشتم عرق کرده بود. چه ذوقی داشتم! با خودم گفتم الان یه وانت میگیرم و لباسشویی رو می برم خونه و حاج خانم رو غافلگیر می کنم. اصلا اینا از کجا فهمیدن که ما یه لباسشویی سطلی دارم که اونم هر روز خرابه؟! دیدم نفرات جلویی می خندند و می روند؛ با خودم گفتم حتما اینا وضعشون توپه و از این مدل لباسشویی ها خوششون نمیاد. هر مدلی که باشه می خرمش. جلوی دریچه که قرار گرفتم، کارت جانبازی را همراه دویست تومن گذاشتم جلوی رئیس. اونم توی لیست دنبال اسمم گشت، پیدا کرد و خط زد. به اونی که داخل بود گفت: - یه لباسشویی دستی هم به ایشون بده. وای همین الان تحویل میدن؟! آخه من یه نفری چه جوری اینو از دوطبقه پله که آسانسور هم نداره، ببرم پایین؟! خوبه از بچه ها بخوام بهم کمک کنند. آخه اونا هم حالشون از من بدتره. در اتاق باز شد، جوانی درحالی که لگن پلاستیکی قرمز رنگی در دست داشت، بیرون آمد. با تعجب نگاهش کردم. لگن؟ اینجا؟ مگه اینجا سرکوچه است که میخواد رخت بشوره؟! وقتی گفت: برادر داودآبادی؟ گفتم: بله. منم. بفرمایید. لگن پلاستیکی قرمز را داد دستم و گفت که زیر برگه رسید را امضا کنم. پایین ورق نوشته بودند: "اینجانب حمید داودآبادی جانباز 35 درصد دفاع مقدس، یک فقره لباسشویی دستی از بنیاد جانبازان تحویل گرفتم!" 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk WhatsApp.com (https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk) دفاع مقدس WhatsApp Group Invite
💕 منطقه هور العظیم 📷 از راست: قدرت توفیقی _شهید جواد کارگر _رضا ستاری _جعفر داننده _🌷شهید آقا مهدی باکری _شهید ایرج صالحی _شهید محمود رهبری _شهید اصغر تقی زاده _ شهید ابراهیم علینژاد_ نشسته از راست محمدرضا اسدزاده _رضا اسماعیلی و ؟؟؟؟ 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
.... 🌷محل استقرار بهداری و درمانگاه لشکر در سمت راست ورودی پادگان، نزدیک چادر فرماندهی بود. در چادر بودم که از بیرون چادر کسی مرا به اسم صدا کرد. بیرون که آمدم آقا مهدی (شهيد سيد مهدى باكرى) را جلو چادر تدارکات بهداری دیدم. سر گونی را با یک دست گرفته بود و با دست دیگرش لای نان خورده ها را می گشت. تا آخر قضیه را خواندم. 🌷سلام کردم، جواب سلامم را داد و تکه نانی را از گونی بیرون آورد و به من نشان داد و گفت: برادر رحمان! این نان را می شود خورد؟! بله، آقا مهدی می شود. دوباره دست در گونی کرد و تکه نان دیگری را از داخل گونی بیرون آورد. این را چطور؟ آیا این را هم می شود استفاده کرد؟ من سرم را پایین انداختم. چه جوابی می توانستم بدهم؟ 🌷آقا مهدی ادامه داد. الله بنده سی🌹... پس چرا کفران نعمت می کنید؟... آیا هیچ می دانید که این نانها با چه مصیبتی از پشت جبهه به اینجا می رسد؟... هیچ می دانید که هزینه رسیدن هر نان از پشت جبهه به اینجا حداقل ده تومان است؟ چه جوابی دارید که به خدا بدهید؟ 🌷بدون آنکه چیز دیگری بگوید سرش را به زیر انداخت و از چادر تدارکات دور شد و مرا با وجدان بیدار شده ام، تنها گذاشت. 🔹تکیه کلام شهید باکری به معنی «بنده خدا» 📚منبع: کتاب «خداحافظ سردار»، نوشته سید قاسم ناظمی 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📆 3 دی 1365 ، سالگرد 🔹 این عملیات گسترده درغرب اروند رود و ابوالخصیب انجام گرفت که به علت آگاهی و آمادگی ارتش عراق، غواص‌ها نتوانستند از رود عبور کنند و در نتیجه موفقیتی حاصل نگردید 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
💠 3دی 1365-سالگرد 🔸 این‌عملیات از طریق اطلاعات جاسوسی و عکس‌های ماهواره‌ای که آمریکا در اختیارصدام گذاشت لُو رفت و مُنجر به شکست آن و شهادت بسیاری ازنیروها شد. 🔹 از جمله افراد شرکت‌کننده در این عملیات، محمداسماعیل عسگری(اهل گلوگاه مازندران-نیروی لشگر25کربلا)بود که قبلاًسربازی خودرا در مخابرات سپاه گذرانده و این بار داوطلبانه به عنوان بسیجی راهی جبهه شده بود. 🔺 او به اتفاق دیگر غواص‌ها، شبانه به دل اروند زدند تا خود را بساحل جزیرۀ اُمّ الرّصاص عراق برسانند. اما از آنجا که عملیات لو رفته بود با واکنش نیروهای دشمن روبرو شدند. عسگری و برخی نیروها توانستند زیر آتش سنگین دشمن ازرودخانه گذشته و پس از عبور از چندین ردیف موانع طبیعی و مصنوعی، خود را به ساحل جزیرۀ اُمّ الرّصاص عراق برسانند. ▪️در آنجاکار به درگیری تن به تن رسید و او در این معرکه بر اثر ترکش نارنجک عراقی‌ها از چند ناحیه مجروح شد و نیز یک چشم خود را از دست داد ولی توانست به طرز معجزه آسایی از مهلکه بگریزد. در آن بحبوحۀ نبرد، قایقِ نیروهای اصفهان به اشتباه به آن ساحل آمده و وقتی با این برادر مجروح روبرو شدند، وی را سوار قایق نموده و با خود به عقب آوردند. ┄──┄──┄──┄─ا 🔸 در عملیات کربلای4، علاوه بر شهادت نیروها، بسیاریشان به اسارت در آمده و بعثی‌ها در حالی که دستان آنها را بسته بودند، زنده زنده دفن کردند. ▪️ اجساد مطهر تفحص شدۀ غواصان شهید در سال 94 به میهن بازگشت و در تهران طی مراسمی، استقبال عظیم و باشکوهی از آنان به عمل آمد. (طوبی لَهُم وَ حَسنُ مَآب) 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk