eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
10.2هزار ویدیو
837 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
[Forwarded from دفاع مقدس] 💠 هم زمان که فرماندار [ ] و رسیدند. انفجار گلوله خمپاره شدت گرفت. یکی از گلوله ها کنار مطلق [ ]، فرمانده سپاه پاوه منفجر شد. فرماندار زمانی به او رسید که او برای همیشه آرام گرفته بود. صافی‌پور سراسیمه رسید و گفت: "دارند از سمت ارتفاع آتشگاه حمله می‌کنند. انگار خیالاتی دارند." او بیشتر در سامان دادن نیروهای بومی فعالیت می‌کرد. فرماندار نگاهی به قیافه پریشان او انداخت و گفت: "آماده شوید که مانع پیشروی آنها شویم." صافی پور جا خورد. فرماندار تفنگ فرمانده سپاه را از روی زمین برداشت و به صورت حرفه‌ای خشاب عوض کرد. به گفت: "نباید امان‌شان بدهید احمد." 🔸 پرید توی محوطه سپاه و نیروها را آماده رزم کرد. شدت آتش خمپاره که بیشتر شد فرماندار رگباری جلو کشید. صافی پور اما هنوز مات و متحیر رفته بود تو نخ رفتارهای حساب شده او که مثل یک نظامی در حال عقب راندن یک گروه مهاجم دمکرات بود. ها تا غرب تپه آتشگاه عقب نشینی کردند. 🔹 فرماندار به تخته سنگی تکیه داد و عرق از صورت پاک کرد. داشت می‌دید نگاه نسبت به او عوض شده است. یادش آمد که با ملاقات دارد. برگشت فرمانداری. بروجردی آمده بود تا رابطه فرماندار و سپاه را نزدیکتر کند. داشت برای تعیین فرمانده سپاه چند شهر نقشه می‌کشید. آخر شب بود که بروجردی رسید. اول رفت سراغ سر و صداهای سفر فرماندار به و بی مقدمه وارد بحث شدند... —(بخشی ازکتاب📚محمد؛ مسیح کردستان - زندگی نامه سردار شهید ) 🆔 @DefaeMoqaddas