eitaa logo
دفاع مقدس
4هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
11.5هزار ویدیو
965 فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست، سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته، سراسر از ذکر ﴿یالیتناکنامعک﴾ لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 مصیب حیدری ( ) ۶ مرداد ۱۳۶۷ عملیات : . 📩هشت سال دفاع مقدس و شرافتمندانه، آن چنان مردم ما را مصمم و ثابت قدم ساخته، که هیاهو و بوق و کرنای استکبار جهانی در برابر کوه ایمان رنگ باخته است. اگر جهان خواران بخواهند در مقابل دین ما بایستند، ما در مقابل دنیای آنان خواهیم ایستاد و تا نابودی تمام آنان، ازپای نخواهیم نشست. یا همه آزاد می شویم و یا از مرگ شرافتمندانه استقبال می کنیم، ولی در هر دو حال پیروزی با ماست. .
17.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مصاحبه با رزمندگان دوران جنگ تحمیلی ادامه👇👇
صبـح ... باور عشـق است ؛ در لبخند آسمانی شما ..! ا🇮🇷 ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
💠 مردم داری شهید شیرازی ▫️شیخ عباس شیرازی عمر شریفش را کاملاً وقف وظایفش کرده بود.وقتی به جبهه می آمد، دیگر فارغ از زندگی و خانواده بود 🔹خیلی وقتها تأسف می خورد و می گفت که ای کاش من در جاهای مختلف مسئولیتی نداشتم و کارهای دیگری روی دوشم نبودو همیشه اینجا می ماندم. ای کاش حداقل این رفت و آمد به تهران لازمه کارم نبود 🔅وقتی وارد منطقه شد.در ابتدا همه دوستان با ناباوری به ورودشان نگاه می کردند؛ اما ایشان از همانروز اول چنان با صداقت و با عاطفه جلو آمد که طولی نکشید همه را مجذوب خودکرد ⚪️ ایشان در اولین نشست فرماندهان و مسئولین فرهنگی جبهه گفت:من آمده ام شاگردی شما را بکنم.کفش پای شما باشم. من احساس می کنم شایسته این افتخار بزرگی که نصیبم کرده اند نیستم ♻️ ذره ای تکبر در وجودشان نبود.گاهی دیده می شد اگر فرصتی پیش می آمد در نمازخانه، کفش تک تک بچه ها را جفت می کرد و جلوی پایشان می گذاشت! ▫️▫️▫️▫️▫️▫️ ✍پ.ن: شهید شیخ عباس شیرازی در سال ۱۳۲۳ در روستای کشکوئیه رفسنجان به دنیا آمد. پنج شش برادر بودند که پدر با کشاورزی و کارگری آنها را با سختی با لقمه حلال بزرگ کرد. شیخ عباس از اوان کودکی، دارای ذکاوت و هوش بالایی بود. وارد دروس حوزه شد. با شروع نهضت در زمره یاران امام در آمد و خدمات شایانی از خود برجای نهاد. بعد از پیروزی،کاملا در خدمت انقلاب بود. در زمان دفاع مقدس،مسئولیت تبلیغات جبهه و جنگ را بر عهده گرفت و در ارتقاء جو فرهنگی-تبلیغی مناطق عملیاتی و بالا بردن روحیه رزمندگان اسلام، بغایت موثر و مفید بود. او بعد از سال ها مجاهدت و فداکاری در راه خدا، سال۶۴درجبهه جنوب به شهادت رسید.
⚪️ نهم مرداد 1367 - سالروز شهادت رزمنده تخریبچی، اسماعیل خوش سیر ☝️📷 شهید خوش سیر، بر سر مزار سردار شهید تخریب و مهندسی لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) 🔹 امامزاده علی اکبر (ع) - چیذر تهران 🌴 دوران ▫️ا▪️▫️▪️▫️▪️▫️ 💠 شهید اسماعیل خوش سیر ▫️در یکم فروردین 1346، در شهرستان ری دیده به جهان گشود. پدرش سلیمان، فروشنده دوره گرد بود. او در نهم مرداد 1367 (پایان جنگ) (ایام عید قربان سال 67) به شهادت رسید و پیکر مطهرش در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. برادرش ابراهیم نیز در عملیات کربلای پنج به شهادت رسیده بود.
دفاع مقدس
⚪️ نهم مرداد 1367 - سالروز شهادت رزمنده تخریبچی، اسماعیل خوش سیر ☝️📷 شهید خوش سیر، بر سر مزار سردار
🌷 شهادت، کمترین پاداش غیرتمندی رزمنده بسیجی، شد کاوه ذاکری از رزمندگان تخریب‌چی لشکر ۱۰ درباره "شهید خوش سیر" روایت کرد: 👇 ⚪️ روز‌های قبل از پذیرش قطعنامه، اسماعیل خدمت سربازیش در گردان تخریب لشکر ۱۰ تمام شد، تسویه حساب کرد و به تهران آمد. (در آن زمان، سرباز وظیفه ای که در سپاه خدمت می کرد را "پاسدار وظیفه" می گفتند) ◽️ چند روزی نگذشته بود ایران قطعنامه را پذیرفت و بعد هم هجوم مجدد عراق به خاک کشورمان آغاز شد. اسماعیل تا خبردار شد بدون اینکه برگه اعزام بگیرد و از طریق مراجع رسمی اعزام بشود، بلادرنگ خودش را به جبهه رساند. آن زمان گردان تخریب خیلی نیازمند به بچه‌های با تجربه‌ای مثل او بود وقتی برای ماموریت مین‌گذاری بمنظور مقابله با پاتک‌های دشمن به سمت پاسگاه زید می‌رفتیم در مسیر به او گفتم: اسماعیل، خیلی مواظب خودت باش که چیزیت نشه، اما او فقط می‌خندید. . . . در حین حرکت، به ناگهان ترکش بزرگی به پهلوش اصابت کرد که بر اثر شدت جراحات به شهادت رسید🕊🕊🕊 او جزء آخرین شهدای تخریب لشکر ۱۰ بود. برادرش ابراهیم نیز در کربلای ۵ به شهادت رسیده بود.طوبی لهم و حسن مآب پیکر مطهر اسماعیل را تحویل معراج شهدا دادیم و به سمت مقرمان برمی‌گشتیم که وسط راه یادم آمد که او بدون "برگه اعزام" به جبهه آمده بود، پلاک جنگی نگرفته بود و هیچ اوراق هویتی نیز همراهش نیست زود ماشین را سر و ته کردیم و برگشتیم معراج شهدا و به مسوولین آنجا قضیه را گفتیم. آن‌ها هم سردخانه را باز کردندو مجددا سراغ اسماعیل رفتیم، مشخصاتش را روی کاغذ نوشتیم تا مبادا مجهول الهویه به عقب برگردد کانال دفاع مقدس
🌷 ۴۱۲۲ .... 🌷آن سال در مکه بودم. در بعثه‌ی رهبری مشغول خواندن شعری بودم که یکی از دوستانم آمد و گفت: «حاج صادق امروز اوضاع غیرعادی است. سعودی‌ها مثل هر سال نیستند.» بلافاصله فؤاد کریمی آمد و گفت: «من از شرطه‌ها پرسیدم که چه خبر است؟ برای این‌که به من مشکوک نشوند، گفتم که عراقی هستم و می‌خواهم با شما همکاری کنم. آن‌ها پوزخندی زدند و گفتند که ما خودمان امسال می‌خواهیم خون به‌پا می‌کنیم.» در بعثه‌ی رهبری برنامه‌ریزی شده بود که جانبازها در راهپیمایی، چند صف عقب‌تر باشند و عده‌ای از جوانان تنومند و جسور جلوی صف حرکت کنند که اگر درگیری شد، آن‌ها صف را بشکنند و بقیه جلو بروند. 🌷به سمت جلو رفتم. هنوز چند دقیقه از شعار دادن آقای مرتضایی‌فر که می‌گفت: «الموت الآمریکا، الموت الاسرائیل» نگذشته بود که نیروهای سعودی درگیری را شروع کردند و به راهپیمایان تیراندازی می‌کردند. ما صف اولی‌‌ها به سرعت به‌طرف سعودی‌ها حرکت کردیم تا عقب بروند. آن‌ها ترسیدند و عقب‌نشینی کردند. من فریاد می‌زدم، می‌گفتم کسی نترسد که یک‌دفعه یک شرطه با باطوم به سرم زد و سرم غرق خون شد. توجهی نکردم و کارم را ادامه دادم. 🌷سعودی‌ها با گلوله و آب‌جوش و باطوم و سنگ تلاش می‌کردند ایرانی‌ها را پراکنده کنند. محل درگیری ما زیر پل حجون بود. از جانم گذشته بودم. حین سنگ‌اندازی به طرف مأموران آل‌سعود، دیدم یکی از حجاج ایرانی را از بالای پل به پایین انداختند. عده‌ای زیر دست و پا افتادند و کشته شدند. پلیس عربستان دست از تیراندازی برنمی‌داشت. تلاش کردم هرطوری هست از معرکه فرار کنم. یک وانت در نزدیکی‌ام بود. چند لحظه پشت وانت رفتم و اوضاع را بررسی کردم. پیرزنی را دیدم که تلاش می‌کرد خودش را از آن محل دور کند، اما با هجوم مهاجمان به زیر دست و پا رفت. 🌷از پشت ماشین پایین آمدم و با هر زحمتی که بود، خودم را به کوچه‌ای فرعی رساندم و به طرف هتل محل اسکانم حرکت کردم. وقتی درگیری شروع شد، حجاج فلسطینی و لبنانی نهایت محبت را در حق حجاج ایرانی انجام دادند و هتل‌هایشان را به روی آن‌ها باز کردند تا ایرانی‌ها به آن‌جا پناه ببرند. در آن درگیری نزدیک به ۳� � نفر از حجاج ایرانی شهید و حدود ۶� نفر از نیروهای سعودی کشته شدند. بعد از این حادثه این شعر را چندجا خواندم: مکه شد کربلا واویلا، زجور اشقیا واویلا راوی: حاج صادق آهنگران از حج خونین سال ۶۶ از کشتار حاجیان توسط مأموران آل‌سعود 📚 کتاب "با نوای کاروان" ❌️❌️ هنوز هم به‌پا می‌کنند....